۳-۱-۳-۲-۴ داستان حضرت یونس (ع)
زمانی که خبر دستگیر شدن«ایرونسی»– رهبر کودتاچیان- به«عثمان» میرسد و رئیس زندان هم فرار کرده و قرار است و زندانیان آزاد میشوند«عثمان» نزد«شیخ عبدالله» میرود تا وی را نیز مطلع سازد. زمانی که نزد«شیخ عبدالله» میآید او را میبیند که نشسته و چون صوفیان خدا را ذکر می‌کند «نَظَرَ اِلَیَّ بِعَینَینِ هَانِئَتَینِ وَ قَالَ«فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ*لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» صَدَقَ اَللهُ اَلعَظِیمُ
قَبَضُوا عَلَی اِیرُونسِی
اَلقِصَّهُ قَدِیمِهٌ
کَیفَ؟؟
وَ أَورَثَکُم أَرضَهُم وَ دِیَارَهُم
وَ اَلعُمَلَاءُ مِن اَلإِیبُو وَ اَلیُوربَا وَ اَلإِنجِلِیزِ وَ اَلمُنحَرِفِینَ مِن اَلشَّمَالِ، یَفِرُّونَ فِی کُلِّ اِتِّجَاهِ… سَنَعُودُ اِلَی اَلحَیَاهِ مِن جَدَیدٍ یَا مَولَانَا»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۱۱۹).
در این قسمت نیز کیلانی با آوردن داستان حضرت یونس-علیه السلام- به یک اصل مهم قرآنی اشاره می‌کند، و آن اینکه ذکر و تسبیح و عبادت خداوند سبب برطرف شدن مشکلات بزرگ می‌شود این مطلب در سوره صافات و در اثنای داستان یونس علیه السلام آمده است که میفرماید«وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ*إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ*فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ*فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ*فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ*لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ*فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ*وَأَنْبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ*وَ أَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ*فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ»(الصافات/۱۴۸-۱۳۹)در تفسیر این آیه آمده است که یونس–علیه السلام-«تا روز قیامت در شکم ماهی باقی می ماند و شکم ماهی قبرش میشد، اما به سبب این که پروردگارش را ستایش میگفت و پاکی اش را بیان میکرد و به سبب اینکه خداوند را عبادت مینمود خداوند متعال او را نجات داد و اینگونه خداوند مؤمنان را به هنگامی که به سختیها گرفتار میشوند نجات میدهد»(السعدی،۱۳۸۷ش، ج۳ ۲۳۰).
علاوه بر این با ذکر آیهای از سوره احزاب، سنت الهی در پیروزی حق بر باطل را یادآوری می کند، جایی که خداوند متعال می فرماید«وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرًا وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَ کَانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزًا*وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ صَیَاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا*وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَ کَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرًا»(الأحزاب/۲۷-۲۵)ملاحظه میشود که ذکر این آیه از سوره احزاب مناسبت خوبی با فضای رمان و بر اساس مقتضای حادثهای است که آیه در آن ذکر شده است، چرا که در غزوه احزاب قبایل مختلف جهت شکست دادن مسلمانان در مدینه با منافقان و یهودیان همدست شده بودند، اما سرانجام نیز شکست خوردند، به همین صورت در نیجریه هم استعمارگران و مبشران با مزدوران و خائنان قبایل این کشور، دست به دست هم داده بودند تا کشور راتجزیه کنند اما تلاششان راه به جایی نبرد. نجیب کیلانی این مفاهیم را از طریق بینامتنی مستقیم به خوبی بیان کرده است.
۳-۱-۳-۲-۵ داستان مریم (ع)
در ابتدای (فصل ۱۷) کیلانی به حالت ناامیدی که در زندان به«عثمان» دست داده است اشاره میکند، اما هر بار این«شیخ عبدالله» است که با توجیهات قرآنی او را امیدوار میسازد. از جمله این توجیهات آوردن داستان بخشی از حضرت مریم–علیها السلام-است«اِلتَفَتَ نَحوِی وَ أَمسَکَ بِیَدِی قَائِلَاً أَلَا تَعَلَمُ یَا«عُثمَانُ» أَنَّ اَللهَ قَالَ لِمَریَم«‏وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا‏*فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۱۱۷).
همانطور که میبینیم در این قسمت«شیخ عبدالله»با ذکر این داستان میخواهد بگوید چگونه معیت و همراهی خداوند مؤمنان را در سختترین شرایط استوار نگه داشته و چطور یاری خداوند در وخیمترین اوضاع برای بندگان صالح از راه میرسد. آیات مذکور از سوره مریم آیه ۲۵ و ۲۶ میباشد. در داستان مریم علیه السلام اوج ناراحتی و فشار را بر مؤمنی پاک میبینیم که کارش به جایی میرسد که آرزوی مرگ می‌کند و میگوید«قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا» (مریم/۲۳) اما باوجود این فرج خداوند شامل حال وی شده و سربلندانه از امتحان بیرون میآید. کیلانی هم از طریق بینامتنی این داستان قرآنی پیام صبر و توکل برخداوند را برای خواننده دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۳-۱-۳ -۳ بینامتنی احادیث نبوی
احادیث نبوی از دیگر منابعی است که رمان نویسان مسلمان از آن تاثیر پذیرفته اند. با نگاهی به رمانهای معاصر عربی این امر را در حد وسیعی مشاهده میکنیم. کیلانی هم مانند یک نویسندهی مسلمان احادیث نبوی را به عنوان دومین منبع شریعت اسلام در آثار خود آورده است. با بررسی رمانهای او می بینیم که او در برخی موارد متن احادیث را به صورت صریح وارد متن رمان کرده است، در این زمینه مشاهده میشود که او دقیقا متن حدیث را از زبان یکی از شخصیتهای رمان آورده و در اغلب موارد هم برای جدا کردن آن از متن رمان حدیث را داخل گیومه قرار داده است، در غیر این صورت مضامین احادیث را به صورت ضمنی و با تغییر در الفاظ و ترکیب آن در طول رمان ذکر می کند. در این بخش نمونههایی از بینامتنی مستقیم با احادیث نبوی را که کیلانی به صورت صریح یا ضمنی آورده است مورد بررسی قرار دادهایم.
۳-۱-۳-۳-۱بینامتنی صریح
احادیثی که کیلانی به صورت صریح در رمان«عمالقه الشمال » آورده است، شامل موضوعاتی چون توکل کامل بر خداوند، شیرینی ایمان، قاطعیت در اجرای احکام اسلامی، صبر برآزمایشهای الهی و تحریم اختلاف و برادرکشی در اسلام میباشد که در زیر به تحلیل چگونگی بکارگیری این احادیث توسط نویسنده، پرداختهایم.
۳-۱-۳-۳-۱-۱ رُفِعت اَلأَقلَامُ وَ جَفَّت اَلصُّحُف
«شیخ عبدالله»، «عثمان» را به رفتن به جنوب و دعوت کردن ساکنان آنجا که بتپرستند تشویق می‌کند و به وی روحیه داده و می گوید در این راه از چیزی غیر از خدا نترسد و در این رابطه این حدیث را برایش می خواند«وَ لَا تَخشَ إِلَّا اَللهَ … وَ لَیسَ مِنَ المَکتُوبَ اَلهُرُوبُ «وَ لَو اِجتَمَعَ أَهلُ اَلسَّمَاءِ وَ اَلأَرضِ عَلَی أَن یَضِرُّوکَ بِشَیءٍ لَن یَضِرُّوکَ إِلَّا بِشَیءٍ قَد کَتَبَهُ اَللهُ لَکَ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۲۱).
این حدیث در کتب روایات اینگونه آمده است که پیامبر به ابن عباس که نوجوان بود فرمود«وَ اعلَم أَنَّ اَلأُمَّهَ لَو اِجتَمَعُوا عَلَى أَن یَنفَعُوکَ لَم یَنفَعُوکَ اِلَّا بِشَیءٍ قَد کَتَبَهُ اَللهُ لَکَ وَ لَو اِجتَمَعُوا على أن یَضِرُّوکَ لم یَضِرُّوکَ اِلَّا بِشَیءٍ قَد کَتَبَهُ اَللهُ علیک رُفِعت اَلأَقلَامُ وَ جَفَّت اَلصُّحُف»(احمد بن حنبل ،ج ۱ ۲۹۳) که به مفهوم قضا و قدر و نیز توکل کامل بر پروردگار اشاره دارد، برای یک دعوتگر که در راهش انواع خطرات را در کمین خود میبیند یادآوری این مفهوم بسیار ارزشمند است.
۳-۱-۳-۳-۱-۲حَلَاوَهُ اَلإِیمَانِ
در بخشی از داستان، «عثمان» از تعارضی که در قضیهی ازدواج با«جاماکا» برایش پیش آمده است نزد شیخ شکایت میکند و از او راهنمایی میخواهد«هَمَستُ لِشِیخِی«أَبکِی کَثِیراً فِی اَللَّیَالِی اَلطَّوِیلَهِ … وُ دَخَلَت«جَامَاکَا» حَیَاتِی کَشَیطَانِ جَمِیلٍ… هَل هَذَا هُوَ اَلحُبُّ؟؟»
قَالَ شِیخِی فِی جِدِیَّهٍ ظَاهِرَهٍ «لَا یُؤمِنُ أَحَدُکُم حَتَّی یَکَونَ اَللهُ وَ رَسُولُهُ أَحَبَّ اِلَیهِ مِن سِوَاهُمَا…»
وَ لِهَذَا اَخرَجتُهَا مَن حَیَاتِی….
وَ لِمَاذَا؟؟
لِأَنَّ حُبَّهَا طَرِیقٌ اِلَی اَلشِّرکِ
لَیسَ تَمَامَاً
کَیفَ؟؟
«مَن یُحِبُّ اَللهَ وَ رَسُولَهُ یَستَطِیعُ أَن یُحِبُّ خَلقَهُ … حُبُّهُمَا هُوَ اَلمَدخَلُ … هُو اَلحُّبُ اَلکَبِیرُ اَلَّذِی یُظَلِّلُ بِأَفرِعِهِ اَلسَّامِقَهِ اَلخَضرَاءِ … کُلُّ اَلدُّنیَا… أَ تَفهَمُ؟؟ کُلُّ اَلدُّنیَا….»
در این مقطع شاهد بینامتنی مستقیم حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و سلم هستیم که میفرماید«لا یَجِدُ أَحَدُکُم حَلَاوَهَ اَلإِیمَانِ حَتَّى یُحِبَّ اَلمَرءَ لَا یُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ وَ حَتَّى یَکُونَ أَن یَقذِفَ فِی اَلنَّارِ أَحَبَّ إِلَیهِ مِن أَن یَرجِعَ إِلَى اَلکُفرِ بَعدَ إِذ أَنقَذَه اَللهُ مِنهُ وَ حَتَّى یَکُونَ اَللهُ وَ رَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَیهِ مِمَّا سِوَاهُمَا»(البیهقی، ۱۴۱۰هـ، ج ۲ ۱۳۰)
کیلانی در این گفتگو به اصلاح تصور رایج در مورد کلمهی«حب» میپردازد که به اشتباه آنرا در عشق به محبوب زمینی خلاصه کردهاند، او از زبان«شیخ عبدالله» بیان می‌کند که دایرهی«حب» بسیار فراگیرتر است و میتوان در سایهی دوست داشتن خداوند دیگران را نیز دوست داشت. همچنین این نکته را میرساند که محبت خداوند باید اساس سایر محبتها باشد، چرا که در غیر این صورت سبب انحراف از توحید خواهد شد. چیز دیگری که به چشم میخورد تمرکز بر کلمه«حب» که یک اصطلاح اساسی در تصوف است که با فضای رمان هم هماهنگی زیبایی ایجاد نموده است.
۳-۱-۳-۳-۱-۳ عدالت و قانونمداری اسلام
از جمله اموری که«عثمان» برای رئیس قبیله در مورد اسلام شرح میدهد، مسئلهی برابری همه در برابر قانون اسلام است. او در این رابطه مستقیما حدیث پیامبر صلی الله عیله و سلم را میآورد«وَ کَانَ یَقُولُ عَن اِبنَتِهِ…. لَو أَنَّ فَاطِمَهَ سَرَقَت لَقَطَعَ مُحَمَّدُ یَدَهَا»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۵۶).
اصل حدیثی که کیلانی بخشی از آن را ذکر کرده است، در کتب روایات به این ترتیب آمده است که یک زن از قبیلهی بنی مخزوم مرتکب دزدی شده بود و این امر بر قریش–که بنی مخزوم هم جزئی از آن است- سخت آمد و تلاش کردند به گونهای مانع از اجرا شدن حد سرقت بر او شوند. برای همین منظور از«اسامه بن زید» که بسیار نزد پیامبر–صلی الله علیه و سلم- محبوب بود، خواستند تا در این رابطه با ایشان صبحت نماید تا شاید ایشان را از اجرای این حد منصرف کند، اما پیامبر–صلی الله علیه و سلم- با قاطعیت با این امر مخالفت ورزید و به«اسامه بن زید» فرمود«أَ تَشفَعُ فِی حِدٍّ مِن حُدُودِ اللهِ» سپس خطبهای ایراد نمود که در آن فرمود«إِنَّمَا أَهلَکَ اَلَّذِینَ قَبلَکُم أَنَّهُم کَانُوا إِذَا سَرَقَ فِیهِم اَلشَّرِیفُ تَرَکُوه . وَ إِذَا سَرَقَ فِیهِمُ الضَّعِیفُ أَقَامُوا عَلَیهِ اَلحَدَّ وَاَیمُ اَلله لَوْ أنّ فَاطِمَهَ بنتَ مُحَمَّد سَرَقَت لَقَطَعْتُ یَدَهَا»(البخاری،۱۴۲۲هـ، ج۸ ۵۸۶)
کیلانی با بینامتنی این حدیث شریف، به عدالت و قانونمداری اسلام اشاره دارد. بگونهای که در صورت حاکمیت اسلام و مسلمانان، بدون در نظر گرفتن موقعیت اشخاص و دین و مذهب آنها عدالت در کشور اجرا خواهد شد و همه در دادگاه یکسان خواهند بود.
کیلانی خود میگوید«علاج مشکلات فردی و اجتماعی در هر شکل یا حجمی باشند، اساسا به قلب و وجدان مؤمن بر می گردد تا به بند و امر و قانون های لازم الإجرا. قانونگذاری در صورتی که کسی نباشد که به آن احترام گذاشته و بدان پایبند بوده و اجرایش نماید ارزشی ندارند و این هم اتفاق نمی افتد مگر زمانی که باور قلبی، رضایت کامل و دوست داشتن کسی که این قانون را وضع کرده موجود باشد»(الکیلانی، ۱۹۸۵م ۴۵). اسلام هم از طرفی با آموزههای خود که در رأس آن ایمان به روز قیامت و حساب اعمال و ناظر بودن خداوند بر همه قرار دارد، این روحیه را در مسلمانان ایجاد می‌کند و از طرفی دیگر هم قوانین را با قاطعیت اجرا می‌کند و در نتیجه جامعه اصلاح می گردد. با توجه به آنچه گذشت میتوان گفت کیلانی در بکارگیری این حدیث موفق عمل کرده است و این حدیث گهربار را به صورت مستقیم و صریح در متن رمان خود گنجانده است.
۳-۱-۳-۳-۱-۴إِذَا اِلتَقَی اَلمُسَلمَانِ بِسَیفِیهِمَا
در زندان یک درگیری میان افرادی که دستگیر شده اند رخ می دهد و مقداری طول می کشد و تعدادی زخمی می شوند،اینجاست که «شیخ عبدالله» به میان آمده و به آن خاتمه می دهد سپس در قالب یک موعظه به آنها اینگونه می گوید «وَ نَادَی بِأَعلَی صَوتِهِ أَیَّ أَبنَائِی اَلأَعِزَّاءِ … کُلُّکُم أَبنَائِی … إِذَا اِلتَقَی اَلمُسَلمَانُ بِسَیفِیهِمَا فَالقَاتِلُ وَ اَلمَقتُولُ فِی اَلنَّارِ … هَذَا مَا قَالَهُ نَبِیَّکُم صَلَّی اَللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ-تا آنجا که میگوید- اَلنَّصرُ آتٍ وَ لَکِنَّکُم قَومٌ تَستَعجِلُونَ…… طُوبَی لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیُوبِ اَلنَّاسِ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۹۳).
در این مقطع شاهد چند مورد بینامتنی هستیم اولین با حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و سلم پیرامون حرمت کشتار میان مسلمانان، که به این ترتیب در کتابهای روایت آمده است«عَن اَلأَحنَفِ بِنِ قَیس، قَالَ ذَهَبتُ لأنصرَ هَذَا اَلرَّجُل فَلَقِینِی أَبُو بَکرَهُ، فَقَالَ أَینَ تُرِیدُ؟ قُلتُ أَ نَصَرَ هَذَا اَلرَّجُلُ، قَالَ اِرجَع فِإِنِّی سَمِعتُ رَسُولَ اَللهَ صَلَّی اَللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ یَقُولُ إِذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ بِسَیْفَیْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِی النَّارِ» فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا الْقَاتِلُ، فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ؟ قَالَ «إِنَّهُ کَانَ حَرِیصًا عَلَى قَتْلِ صَاحِبِهِ»(البخاری،۱۴۲۲هـ، ج۱ ۳۵).
همچنین با حدیث دیگریپیرامون لزوم صبر و استقامت در برابر آزار و اذیت کفار، که از «خباب بن الأرت» روایت شده است که فرمودند« شَکَوْنَا إِلَى رَسُولِ الله(ص) وَهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُرْدَهً لَهُ فِی ظِلِّ الْکَعْبَهِ، قُلْنَا لَهُ أَلا تَسْتَنْصِرُ لَنَا؟ أَلا تَدْعُو اللَّهَ لَنَا؟ قَالَ «کَانَ الرَّجُلُ فِیمَنْ قَبْلَکُمْ، یُحْفَرُ لَهُ فِی الأرْضِ فَیُجْعَلُ فِیهِ، فَیُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ فَیُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَیُشَقُّ بِاثْنَتَیْنِ، وَمَا یَصُدُّهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ، وَیُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الْحَدِیدِ مَا دُونَ لَحْمِهِ مِنْ عَظْمٍ أَوْ عَصَبٍ، وَمَا یَصُدُّهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ، وَاللَّهِ لَیُتِمَّنَّ هَذَا الأمْرَ حَتَّى یَسِیرَ الرَّاکِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ، لا یَخَافُ إِلا اللَّهَ أَوِ الذِّئبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَکِنَّکُمْ تَسْتَعْجِلُونَ»(البخاری،۱۴۲۲هـ، ج۹ ۱۴۱)
کیلانی در پس بینامتنی این احادیث چند هدف را دنبال کرده است، یکی اینکه به مخاطب بگوید که در جنگ برادر کشی تقصیر بر هر دو طرف بوده و هردو طرف نیز از آن ضررمند خواهند شد وبا این پیام، مسلمانان نیجریه را نیز از اختلاف و درگیری و عواقب ناگوار آن برحذر میدارد. علاوه برآن با حدیث دوم هم به این امر اشاره می‌کند که پیروزی نزدیک است و حتما روزی نیجریه به صلح و امنیت، به شرط فداکاری و استقامت در برابر طوفان مشکلات و سختیها خواهد رسید. کیلانی در مورد اول متن حدیث را بطور آشکار در رمان آورده است و در حدیث دوم به صورت ضمنی به آن اشاره کرده است.
۳-۱-۳-۳-۲ بینامتنی ضمنی
کیلانی همچنین احادیثی را نیز به صورت ضمنی در اثنای این رمان آورده است که در موضوعاتی چون جایگاه ازدواج در اسلام، خودداری از نزدیک شدن به شبهات و حرمت خلوت با نامحرم را شامل میشود، در این قسمت به بررسی بینامتنی این احادیث با رمان«عمالقه الشمال» پرداختهایم.
۳-۱-۳-۳-۲-۱اَلزِّوَاجُ نِصفُ اَلدِّینِ
در ابتدای رمان«عثمان» در مورد خودش و اینکه چرا ازدواج نکرده است صحبت میکند، او میگوید«قَد یَظِنُّ اَلبَعضُ أَنَّ عَدَمَ زَوَاجِی حَتَّی اَلآنَ سَبَبُهُ إِنَّنِی أُرِیدُ أَن أَتَفَرَّغَ لِلعِبَادَهِ وَ اَلدَّعوَهِ ….لَا… دَعنِی أَعتَرِفُ إِنَّ اَلدَّمَاءَ اَلحَارَّهَ فِی عُرُوقِی تَلهِبُ جَسَدِی وَ اَلزِّوِاجُ نِصفُ اَلدِّینِ…اِلزِّوَاجُ نِدَاءُ اَلفِطرَهِ فِی أَعمَاقِی..»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۶)
کیلانی آغاز حوادث رمان را آشنایی«عثمان» با«جاماکا» قرار داده است، و مقطعی که در بالا آمد تمهیدی است برای وارد شدن به ماجراهایی که برای«عثمان» به سبب دلبسته شدن او به«جاماکا» پیش میآید، عدم ازدواج«عثمان» به دلیل این است که او آرزو دارد با«جاماکا» ازدواج کند اما اختلاف دین آنها مانع این امر شده است. کیلانی در مورد ازدواج به این حدیث از پیامبر صلی الله علیه و سلم اشاره می کندمیفرماید«إِذَا تَزَوَّجَ اَلعَبدُ فَقَد کَمَلَ نِصفُ اَلدِّینِ فَلیَتَّقِ اَللهُ فِی اَلنِّصفِ اَلبَاقِی»(البیهقی، ۱۴۱۰هـ، ج ۴ ۳۸۲). ملاحظه میشود کیلانی با این بینامتنی میخواهد به این مطلب هم اشاره کند که خودداری از ازدواج برای فراغت جهت دعوت و عبادت امیر نکوهیده و ناپسند بوده و با رهنمودهای پیامبر صلی الله علیه و سلم و فطرت انسان همخوانی ندارد.
۳-۱-۳-۳-۲-۲من حام حول الحمی
در ابتدای رمان که«نور»، «عثمان» را دعوت می‌کند که گشت و گذاری در مناطق تازه ساخت داشته باشند، «عثمان» با اینکه تربیتی دینی دارد در ابتدا مقاومت می‌کند و با خود میگوید«کُنتُ أَعرِفُ أَنَّ اَلتَّجَوَّلَ فِی«سَابُون غری» مَدعَاهٌ لِلشِبهِهِ وَ سُوءِ اَلسَّمعَهِ وَ لَقَد عَلَّمَنِی أَبِی أَنَّ مَن حَامَ حَولَ اَلحِمَی یُوشِکُ أَن یَقِعَ فِیهِ وَ أَنَّ اَلاِقتِرَابَ مِن بَیتٍ مَوبُوءٍ قَد یَلحَقُ بِی عَدوَی اَلمَرَضِ، وَ یُوقِعَنِی فِی مَتَاهَاتِ اَلشُّرُورِ وَ اَلآثَامِ»(الکیلانی، ۲۰۰۵م ۶)
اصطلاحات دینی که در این بخش به کار برده شدهاند همهی آنها در علوم اسلامی در باب تزکیهی نفس کاربرد دارند، اصطلاح«شبهه» و«سوء السمعه» همچینن این قسمت با حدیثی پیرامون خودداری از شبهات نیز بینامتنی دارد که میفرماید«الْحَلالُ بَیِّنٌ وَالْحَرَامُ بَیِّنٌ وَبَیْنَهُمَا مُشَبَّهَاتٌ لا یَعْلَمُهَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى الْمُشَبَّهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِینِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِی الشُّبُهَاتِ کَرَاعٍ یَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَهُ، أَلا وَإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى، أَلا إِنَّ حِمَى اللَّهِ فِی أَرْضِهِ مَحَارِمُهُ، أَلا وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَهً، إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، أَلا وَهِیَ الْقَلْبُ»(البخاری،۱۴۲۲هـ، ج۱ ۵۶) در این مقطع که در ابتدای رمان است کیلانی در بکار گیریی اسلوب بینامتنی بسیار خوب عمل کرده است، چرا که علاوه بر شخصیت پردازی«عثمان»، کلمات و اصطلاحات دینی را هم که بکار برده به نوعی با فضای رمانو اینکه«عثمان» هم مرید شیخی صوفی است همخوانی دارد.
۳-۱-۳-۳-۲-۳ثالثهما الشیطان
«عثمان» در خانه تنها نشسته است و به طور ناگهان متوجه می‌شود که«جاماکا» در چهارچوب در ایستاده است و می خواهد وارد خانه شود«قَالَت فِی بَرَاءَهٍ «لَیسَ مِنَ الَمَعقُولِ أَن أَظَلَّ وَاقِفَهً بِبَابَکَ»
«لَکِن لَیسَ فِی اَلدَّارِ أَحَدٌ…»
هَمَستُ فِی اِصرَارٍ «سَوفَ أَدخُلُ»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...