بنابراین در اکثر این مدایح بهار خاکساری نکرده و چون مصلحی وطندوست، از مقامی بالاتر به نصیحت شاه پرداخته است. بدین سبب، قیاس بهار با دیگر مدیحهسرایان مع الفارق است. (متینی،۱۳۶۶: ۵۹۰) البته در کنار این مدایح، قصاید بسیار در نقد اوضاع زمان نیز دیده میشود. درواقع، اساس شعرهای وی حتی در این مدایح، وطنپرستی و مبارزه با ظلم بود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سال ۱۳۱۳ه.ش از تبعید اصفهان رهایی یافت و جهت شرکت در جشن “هزاره فردوسی” به تهران برگشت. در همین جشن با زهاوی دیداری تازه کرد و قصاید «آمال شاعر»، «آفرین» و «کل الصید فی جوف الفرا» را در مدح فردوسی سرود.(گلبن،۱۳۴۵: ۸۹) از همان سال تا ۱۳۲۰ تقریبا دیگر وارد مسائل سیاسی نشد و اشعار انتقادی و سیاسیاش بیش از پیش کمرنگ شد. در این هفت سال تقریبا با گوشهنشینی و پرداختن به مشاغلی چون تدریس یا تصحیح و تدوین کتب، خود را از شعرهای سیاسی دور کرد و طبع انتقادیاش همچون آتش زیر خاکستر ماند.(حقیقت، ۱۳۸۱: ۲۷تا۶۲۶)
در شهریور ماه ۱۳۲۰ه.ش که به دنبال حمله متفقین به ایران، رضاشاه سقوط کرد و دیکتاتوری ضعیفتر شد، بهار مجدداً به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وانتشار روزنامه و شرکت در مجلس شورای ملی روی آورد اما، دیگر شور و حرارت دوران مشروطه را نداشت، چه بسا پیری، ناتوانی و بیماری دست به دست هم داده تا ستایشگر آزادی را از پای درآورند. در این دوره مسائل سوسیالیستی افزایش پیدا کرد و کسانی همچون بهار به این مسائل متمایل شدند. البته گرایش اصلی بهار به حزبهایی بود که به نفع مردم و کشور عمل میکرد؛ به همین علت گاهی از دموکراتها فاصله میگیرد و به کسانی همچون سیدضیا و یا قوام السلطنه نزدیک میشود.
خود وی دراینباره میگوید: حزب دموکرات و اعتدال قدیم با هم ائتلاف کرده و حزب سوسیالیست را بوجود آوردند و تمام آزادیخواهان شامل حزب سوسیالیست میشوند … در مقابل سوسیالیستها، حزب اصلاحطلبان بودند که از جمله مرحوم سیدحسن مدرس اعلی الله مقامه در این حزب بود و این حزب بدنبال تغییر و اصلاح سریع وضع موجود مملکت -که الآن هم دیر شده – بودند. (بهار،۱۳۵۷: ۱۳۰تا۱۳۵) وی با این دیدگاه وارد “جمعیت ایرانی هواداران صلح”که ضد امپریالیسم بودند، شد. بهار به مدت کمی وزارت فرهنگ را در کابینۀ قوام السلطنه برعهده داشت و چون احساس اختلاف عقیده سیاسی با قوام کرد از وزارت فرهنگ استعفا داد و به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد. در پائیز سال ۱۳۲۶ه.ش دچار بیماری سل شد و جهت معالجه به سوئیس رفت. دوسال بعد از سوئیس به ایران بازگشت ولی سال ۱۳۲۹ه.ش مجدداً بیماری سل بروز کرده و سرانجام در اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ ه.ش زندگی سراسر کوشش و رنج او پایان یافت. (نیکو همت،۱۳۳۴، ج اول: ۱۱۸)
بهار منتقد اجتماعیِِ دیگری است، که بدنبال تجدد و به تعبیر دیگر مدرنیته کردن ایران بویژه از لحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است و در این راه همه چیز حتی زندگی خود را فدا کرد.
یا مـرگ یا تجدد و اصــلاح
راهی جز این دو پیش وطن نیست
ایران کهن شده است سراپای
درمانــش جز به تازه شـدن نیست
(بهار،۱۳۵۸،ج۱، ۲۸۴)
در برخی مواقع متنقدین دلیل حمایت او از رضاخان را همین دلیل میدانند؛ چرا که منجر به ثبات، امنیت و یکپارچگی کشور ، در جهت اعتلای وطن و رسیدن به پیشرفت، که بعد از مشروطه تضعیف و پایمال شده بود، میشود. بنابراین به دلیل تعلق خاطر به وحدت و تمامیت و یکپارچگی کشور، علیه جنبشهای داخلی که رنگ و بویی از تجزیهطلبی داشتند، میشورد و آنها را مایه تضعیف دولت ملی میداند. همچنین وی به حکومت نازیها یا موسولینی یا آتاتورک از این جهت نظر داشت که آنها را حکومتی مقتدر و متمرکز میدانست نه اینکه با حکومت جنگطلبانه و فاشیسمی آنها موافق باشد. (آجودانی،۱۳۸۲: ۲۵تا۲۹)
بهار هم در سیاست و هم در شعر میانهرو بود و برآن بود تا تجدد را با فرهنگ و تمدن کهن پیوند بزند. در آخر هم به قول خودش “تشنۀ حکومت مقتدر مرکزی” بود و آن در سردار سپه متجلی دید. وی دراینباره چنین مینویسد: شکی نیست دولت مقتدر مرکزی که با همراهی احزاب و مطبوعات آزادیخواه و بشرط عدالت سرکار آمده باشد، میتواند همه کاری برای مملکت بکند و از ضعیف کردن دولتها و تحریک اطراف بر ضد دولت جز مفسده چیزی حاصل نخواهد شد! (بهار،۱۳۵۷، ج۱: ط)
۲٫۲٫۵٫۳٫ شعر بهار
جنبه بارز هویت بهار درشعر خلاصه میگردد، وی در درجهی اول شاعر بود تا یک فرد سیاسی یا نویسنده. «بهار از ابزارهای متنوعی بهره میگیرد تا عوامل مخل ترقی را از پیشپا بردارد، جامعه را در راه تحول اندازد و به تدریج به آرمانهای بلند مادی و معنوی دست یازد. از این رو به اموری چون همکاری با دولت و قبول وزارت و وکالت مجلس و نشر روزنامه و ستایش و هجو مسئولان کشور مبادرت میورزد. اما بدون تردید، تنها ابزار مؤثر او در انتقال پیامی که برای مردم ایران دارد، شعر است. زیرا این پژوهنده ژرفاندیش و اصلاحطلب اجتماعی، نیک میداند که ذهن مردمِ او عمدتاً یک ذهن ادبی و شیفتۀ سخن آهنگین و موزون است.» (یوسفیان ،بی تا: ۱۰۲) بنابراین بهار به عنوان برجستهترین و سخنورترین شاعر دوره مشروطه به دلیل تنوع و حجم فعالیتهای ادبیاش، تاثیر خود را در همه جای تاریخ جنبش مشروطیت به جا گذاشته است. اشعار وی به دلیل آگاهی بیشتر با تکیه بر عقلانیت سروده شده و مملو از تاسف بر وضع موجود و تمجید دلسوزانه از مشروطیت و آیینه تمامنمای حوادث و رخدادهای آن دوران است.
ویژگی مهمی که شعر وی که او را از دیگران متمایز میسازد آن است که «با وجود انتساب به مکتب شعر قدیم توانسته است شعر خود را با خواسته های ملت هماهنگ سازد.» (آرینپور،۱۳۵۱،ج۲: ۱۲۸) و ندای خود را در مسائل روز و حوادثی که هموطنان وی را دچار اضطراب و هیجان ساخته بود، بلند کند. در واقع، یکی از موفقیتهای بهار این است بخش مهمى از آن تجربه های قدما را به خدمت مسائل سیاسى و اجتماعى و فرهنگى سبز فایل درآورده است.
همانگونه که اسلامی ندوشن میگوید «وی سنتگرای نواندیش بود. یعنی سنتگرایی بود که کهنهبودن از او تراوش نمیکرد.» (اسلامی ندوشن،۱۳۸۳،ج۲: ۳۳۳) بنابراین بهار را میتوان فاصل بین کهنه و نو دانست که میل دارد روش های جدید را با اصول شعر کهن سازش دهد. اگرچه این انحراف از اصول، یا تجدد خواهی، عمیق و ریشهدار نیست، ولی به هر حال، نوعی انحراف است. با این همه، تجدد بهار هیچگاه از حد «معانی جدید در قالب و قواعد قدیم بالاتر نمیرود.»(امین پور،بی تا: ۱۸) «و غالبا از جهت محتوا و گاه از لحاظ فرم و زبان به نوآوریهایی محتاطانه دست میزند.» (همان: ۱۶)
از جهت محتوا، اندیشه و مضامین، اشعار وی تقریبا با رویدادهای زمانش پیوند خورده است. بنمایۀ اندیشۀ بهار، آزادی و میهندوستی است؛ «بهار بهترین مدیحهسرای آزادی و وطن در بافت بورژوازی آن است.» (شفیعی کدکنی،۱۳۸۳: ۳۷) که تا آخر عمر صدها بار در شعرهای او تکرار میشود. او مثل زهاوی، «جلوههای زیبای وطن را در خرابههای مداین و تیسفون و در جامهی فلان شاهزاده خانم ساسانی نمیبیند؛ بلکه وطن برای او، چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ جغرافیایی، از امتداد بیشتری برخودار است. وطن او ایران بزرگی است که از دوران اساطیر آغاز میشود و عرصهی جغرافیایی آن بسی پهناورتر از آن است که اکنون هست. ضعفها و شکستها را کمتر به نظر میآورد و بیشتر جویای جلوههای پیروزمندانهی وطن است.» (شفیعی کدکنی،۱۳۸۹ :۳۹) به عبارتی میتوان ادعا کرد که وطندوستی را از فردوسی به یادگار برده است و آزادی را از مشروطیت. به این ترتیب «یکی از دلایل توجه بهار به شاهنامه، زاییده محیط مقارن نهضت مشروطیت و هیجان افکار عمومی و انتظارشان از ارباب قلم است. بهار با در نظر گرفتن ایدئولوژی و مرام غالب آن دوره، با اتکا به تاریخ کهن این سرزمین، از ملیت ایرانی تجلیل و منشأ ملی و مردمی حکومت را تبلیغ میکند.»(صادقی محسن آباد و یاحقی،۱۳۹۱: ۶۷)
اما مفهوم آزادی در نزد بهار همان استقلال ملی (با ایجاد حکومتی مقتدر که مبتنی بر قانون باشد)،حاکمیت قانون و استقلال سیاسی، آزادی و عدالت، به دور از آزادی در معنای سوسیالیم است که میخواهد از قید و بند ستم سرمایه داری رها گردد:
گفتم که مگر به نیروی قانون
آزادی را به تخت بنشانیم
(بهار،۱۳۵۸،ج۱: ۳۲۶)
وی از نظر قالب، اغلب از قالبهای کلاسیک استفاده میکرد وبا همه میل به تجدد میکوشد که افکار و احساسات خود و مسائل نوین روز را در همان اشکال و قالبهای قدیمی بریزد. البته وقتیکه قالبهای شعر قدیم را برای ادای مضامین نو و اظهار دردهای اجتماعی و سیاسی کاملاً رسا نمییابد، از نظر اولیه خود تا حدی عدول میکند. مثلا قالبهایی چون مسمط و مستزاد یا تصنیف را به کار میگیرد و یا در غزل نیز به جای مضمونهای سنتی از مضمونهای اجتماعی و سیاسی جدید استفاده میکند. از لحاظ زبان شعری با استعمال واژگان و تعابیر اصیل و فصیح و تصاویر بدیعِ عصر خود سود میبرد؛ ترکیبات جدیدی چون اختر سعد دموکراسی، طبل آزادی، جغد جنگ، لیلای وطن، باغ اسلامی، داس مقاومت، تشییع غرور، نوباوه شب و… .
البته «بسیاری از شعرهای سیاسی و اجتماعی او اگرچه در مجموع از یک زبان فاخر برخوردار است اما در مقایسه با شعرهای غیر سیاسی و غیر اجتماعی او سادهتر و مردمیتر است.» (آجودانی،۱۳۸۲: ۱۵۷و۱۵۸) به این ترتیب اشعار ملکالشعرا از حیث روانی و ارزش هنری پستی و بلندی و فراز و نشیب زیادی دارند، ولی «با یک قضاوت “مجموعی” همه آنها متین، آراسته و استوار است.
در این میان میتوان به اشعار طنز بهار اشاره کرد؛ وی همچون بسیاری از هم عصران خود انتقادات سیاسی خود را به علت خفقان سیاسی و با زبان طنز بیان میکند، «زبان وی در بیان طنز تند وبرنده بود و در این گونه موارد، نماینده مجلس، رئیس شهربانی، روزنامهنگار هوچی و شاعر تیز زبان برای او فرقی نداشت.»(کامرانی فرد،۱۳۸۴: ۲۱) البته بهار از پسِ این طنزهای اجتماعی که بر پایه زبان عامیانه سروده میشد، هدفی جز آگاه کردن نداشت، هر چند گاهی همچون هم عصران خود صراحتاً زبان به انتقاد میگشود و هجو میکرد، البته« هجوهای بهار تلخ است ولی فحاش و دریده گو نیست.»(غفاری جاهد،۱۳۸۷: ۵۱)
۳٫۲٫۵٫۳٫ آثار بهار
ازمعروفترین آثار وی میتوان به، دیوان اشعار در دو مجلد، سبک شناسی یا تاریخ تطور فارسی، در سه جلد، دربارۀ سبک نوشتههای منثور فارسی نوشته شده، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجملالتواریخ و القصص، تاریخ بلعمی،جوامع الحکایات عوفی، مقالات ادبی اشاره کرد.
۶٫۳٫ آشنایی زهاوی و بهار
مطالب بسیاری دربارۀ آشنایی دیرینۀ بهار و زهاوی بیان گردیده است، بهار ضمن آشنایی با اوضاع عراق، «با زهاوی، یکی از حکما و شعرای مشهور عرب آشنایی و دوستی دیرینهای داشت و ظاهراً میان این دو مفاوضات ادبی جریان داشته است.» (بهار،۱۳۵۸،ج۱: ۶۷۹) نمونه بارز این مسئله را میتوان در مرثیهای که بهار در مرگ زهاوی سروده است، به وضوح دریافت؛ چرا که « محتوا و درونمایۀ این ترکیببند، خود به روشنی حکایت از شناخت دقیق ملکالشعرای بهار از جمیل صدقی زهاوی، شعر، آثار، افکار و جایگاه او در جهان معاصر عرب دارد… این اشارات و تصریحات زمانی میسور است که شاعر از مخاطب خود شناخت مناسبی داشته باشد.» (محسنی نیا، ۱۳۸۹: ۳۵) این قصیده با مطلع زیر آغاز میشود: