تکلیف رانندگی، به عنوان یک تکلیف روزمره­ی پیچیده، یک کانون برای تئوری­ها و روش­شناسی­ها فراهم ‌کرده‌است و اجازه می­دهد که رانندگان و رانندگی در یک جایگاه کاربردی وسیعی مورد آزمایش و بررسی قرار گیرند (گورگر و رودنگاتر، ۱۹۹۸). در همین راستا سال ۱۹۱۴، در کشور اسپانیا، دو آزمایشگاه سایکو تکنیک در بارسلونا باهدف نظارت بر انتخاب رانندگان کامیون و قطار و سازمان دادن برنامه ­های آموزشی مربوطه، تأسیس شد. در این مرکز، ارزیابی مهارت­ های حرکتی-روانی و استعدادهای حسی از طریق تحلیلی رفتار راننده، به عنوان‌مثال، تشخیص فواصل، ادراک دیداری و شنیداری، واکنش سریع و توانایی تمرکز و نگهداری توجه و غیره موردبررسی قرار می­گرفت. در همین راستا، در دهه­ ۱۹۹۰، تقریباً ۲۰۰۰ روانشناس، برای ارزیابی رانندگان به منظور اعطا و یا تمدید گواهی­نامه با راهنمایی و رانندگی همکاری می­کردند. از طرف دیگر، جامعه نیز خواهان همکاری بیشتر روانشناسان برای ارائه راهکارهایی جهت بهبود ایمنی بود؛ که درنهایت به تحقیقاتی ‌در زمینه‌ی سانحه پذیری فرد[۳۶]، تهیه نیمرخ روانی رانندگان، بررسی نقش ویژگی­های شخصیتی در تصادفات، توانایی‌های حرکتی-روانی رانندگان اتوبوس­های شهری و گروه ­های خاصی از رانندگان، چگونگی آموزش رانندگان و آموزش­دهندگان رانندگی، نهایتاًً ایمنی جاده­های اسپانیا منجر شد (بلسکو[۳۷]، ۱۹۹۴؛ به نقل از طبیبی، ۱۳۸۶). گروگر (۲۰۰۲) روانشناسی از دو جهت در بهبود سطح ایمنی و ارتقای فرهنگ ایمنی نقش بسزایی دارند، که عبارت‌اند از: ۱) شناسایی عوامل انسانی و فرهنگی مؤثر در تصادفات و ۲) طراحی مداخلات رفتاری و برنامه­ ریزی­های آموزشی در جهت افزایش سطح آگاهی عمومی نسبت به ایمنی و کاهش نقش عامل انسانی در تصادفات. علاوه آنچه گفته شد، رفتار رانندگی را ‌می‌توان از دیدگاه­ های مختلف علم روانشناسی بررسی کرد که از میان آن‌ ها دیدگاه شناختی (با تأکید بر توانایی پردازش اطلاعات فرد) در این پژوهش موردبررسی قرار گرفته است. در ادامه­ گسترش تحقیقات علمی، در سال ۱۹۹۴ گروه روانشناسی ترافیک و راه­‌و ترابری در انجمن بین ­المللی روانشناسی کاربردی تشکیل شد (به نقل از طبیبی، ۱۳۸۶).

تکلیف رانندگی

بشر از زمانی که خود را شناخت با عامل نیاز به دسترسی با حرکت و جا به ­جایی همراه بود، حرکت به صورت پیاده و یا با کمک چهارپایان و اسب و ارابه به­تدریج جزو الزامات زندگی انسان­ها گردید (مهماندار، ۱۳۸۸). دانشمندان با توجه به یافته‌هایشان، رانندگی و آموزش رانندگی را از منظرهای مختلف موردبحث و بررسی قراردادند. تا همین اواخر تکلیف رانندگی به عنوان یک تکلیف ساده که در آن راننده وسیله نقلیه را کنترل می­کرد و از قوانین ترافیکی پیروی می­کرد، در نظر گرفته می­شد؛ اما امروزه، رانندگی، به عنوان دامنه وسیعی از توانایی­ ها و مهارت ­ها در نظر گرفته می­ شود (رولوفز، ویسرز، اونا و ناگل[۳۸]، ۲۰۰۹).

از تکلیف رانندگی ‌می‌توان به عنوان بهترین نمونه ­ای که تعامل کارکردی فرایندهای شناختی، ادراکی و حرکتی را نشان می­دهد، نام برد. بر همین اساس در مطالعات فراوانی نشان داده شده است که نقص در ظرفیت­های خاص شناختی، ادراکی و روانی-حرکتی مانند توجه، زمان پاسخ، حافظه، جستجو و پیگیری دیداری، و توانایی هماهنگی دیداری-حرکتی (دست-چشم) با افزایش خطر تصادفات مخصوصاً در میان رانندگان مسن­تر، رابطه دارد (به عنوان‌مثال، آنستی، وود، لورد و واکر[۳۹]، ۲۰۰۵؛ به نقل از سومر[۴۰]، ۲۰۱۱). به نظر بی ­معنی می­رسد که ما همچنان که مهارت ­ها و تجربه­ رانندگی را به دست می­آوریم، کم‌توجهی به جاده و ترافیک را هم یاد می­گیریم (شاینر[۴۱]، ۲۰۰۷) و این یعنی اینکه ما به­ طور روزافزون تکلیف و اعمال غیر-رانندگی را در حین رانندگی انجام می­دهیم (به نقل از برودسکای و کیزنر[۴۲]، ۲۰۱۲). این رفتارهای غیر رانندگی مانند استفاده از تلفن همراه، گوش دادن به رادیو و آهنگ، خوردن و آشامیدن احتمال بروز تصادفات و سوانح را افزایش می­دهد. رانندگی یک تکلیف پیچیده است که هماهنگی و عملی شدن مهارت­ های شناختی، حواسی، جسمانی و روانی-حرکتی را در برمی­گیرد (هوگز، رابین-براون و یانگ[۴۳]، ۲۰۱۳). داشتن یک رانندگی ایمن مستلزم تسلط افراد بر دامنه­ای از رفتارهایی که توانایی‌های شناختی را می­طلبد، ‌می‌باشد. گرچه برای بسیاری از رانندگان باتجربه، رانندگی رفتاری خودکار محسوب می­ شود، اما رانندگی یک فعالیت کاملاً معمولی نیست، ‌به این دلیل که مستلزم توانایی‌های شناختی بسیاری برای پاسخ مؤثر به هجوم پیوسته اطلاعات محیطی است (رینی[۴۴]،۱۹۹۴؛ به نقل از بلیوکاس، تیلور، لیونگ و دینه[۴۵]، ۲۰۱۱). اهمیت عوامل شناختی بر رانندگی و مخصوصاً در تصادفات از جنبه­ های گوناگونی موردمطالعه قرار گرفته است؛ در برخی از پژوهش­ها تأثیر عوامل شناختی بر درک خطرات ترافیکی بررسی‌شده است و مدارک تجربی در جهت اثبات این رابطه به دست آورده­اند (که، فوو و لیم[۴۶]، ۲۰۰۲).

در ادامه موضوع درک خطر موردبحث و بررسی قرار می‌گیرد.

خطر و درک خطر

ادراک فرایندی است که طی آن مغز اطلاعات را از طریق حواس دریافت می­ کند و این فرایند به درک واقعی می­انجامد. بعدازآن اطلاعات بر اساس اهمیتی که دارند مرتب می­شوند. به‌بیان‌دیگر، ادراک فرایندی است که به وسیله آن افراد با سازمان‌دهی محرک­های بیرونی، از رویداد یا موقعیت مفاهیمی را استخراج و شکل می­دهد. ادراک دامنه­ای از قضاوت­ها، عقاید و نگرش افراد را شامل می­ شود (دهال، ۲۰۰۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...