*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ: ٱللَّجَاجَهُتَسُلُّ [۹۱]ٱلرَّأْیَ*
و درود خدا بر او، فرمود: لجاجت تدبیر را سست مى‏کند

موضوع:(اخلاقى،اجتماعى) لجاجت و سستى اراده

دراین کلمه نورانی حضرت علی(ع)به پرهیزازلجاجت توصیه می کنندوپیامدناگواراین خصلت ناپسندراکه هماناازبین رفتن اندیشه وتدبیربه عنوان مهمترین سرمایه فکری انسان است یادآوری فرموده اند.

وجوه بیانی وسیمای ادبی حکمت

استعاره؛
عبارت تَسُلُّ (ازنیام می کشد) استعاره بالکنایه است گویی لجاجت (مستعارله) به شمشیری تشبیه شده علیه انسان لجوج ازنیام خارج شده و فکرواندیشه صواب را ازبین می برد وشمشیر،مشبه به (مستعار منه)حذف وتسلّ استعاره تخییلیه به عنوان قرینه و لوازم مستعارمنه ذکرشده است.
«تَسُلُّ»براى لجاجت استعاره آورده است و نسبت آن به لجاجت از باب مجاز، به این لحاظ است که لج به از بین رفتن فکر کمک مى‏کند و گویا آن را گرفته و محو مى‏سازد. (بحرانی ؛ ۱۳۷۳ : ۵/۵۷۴)

۴-۰۴۵ نهج البلاغه-حکمت ۱۸۰

*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ: ٱلطَّمَعُ رِقٌٌّ[۹۲] مُؤَبَّدٌ[۹۳] *
ترجمه ؛و درود خدا بر او، فرمود: طمع ورزى، بردگى همیشگى است.
موضوع:(اخلاقى، اجتماعى) طمع ورزى و بردگى
دراین کلام نورانی حضرت خواسته اندانسان هاعزیزو گرامی و با کرامت انسانی زندگی کنندلذاآن هارا ازطمع که عامل اصلی بردگی است برحذرداشته اند.

وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت

الف.استعاره؛«رِقٌّّ» مستعارمنه، «ٱلطَّمَعُ» مستعارله
واژه «رِقٌٌّ»استعاره مصرّحه از طمع است چراکه لازمه طمع، تسلیم شدن در برابر آن چیزى است که به آن طمع بسته و فروتنى در برابر آن است، مانند بردگى، و هم به دلیل دوام تسلیم شدن به سبب طمع است، زیرا شخص طمعکار تا وقتى که از کسى چشم طمع دارد، همواره تسلیم اوست، و در این جهت مثل کسى است که همیشه برده دیگرى است.( همان)
ب.تشبیه؛
«ٱلطَّمَعُ» مشبه مفردمطلق حسی به «رِقٌٌّ» مشبه به مفردمقیدعقلی تشبیه شده است ونوع تشبیه بلیغ وبع تعبیردیگرمجمل و موکداست.

۴-۰۴۶نهج البلاغه-حکمت ۱۹۴

*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:مَتَى أَشْفِی[۹۴] غَیْظِی[۹۵] إِذَا غَضِبْتُ أَ حِینَ أَعْجِزُ عَنِ ٱلإنْتِقَامِِ فَیُقَالُ لِی لَوْ صَبَرْتَ-أَمْ حِینَ أَقْدِرُ عَلَیْهِ فَیُقَالُ لِی لَوْ عَفَوْتَ *
و درود خدا بر او، فرمود: چون خشم گیرم، کى آن را فرو نشانم در آن زمان که قدرت انتقام ندارم، که به من بگویند. «اگر صبر کنى بهتر است» یا آنگاه که قدرت انتقام دارم که به من بگویند: «اگر عفو کنى خوب است».

موضوع:(اخلاقى، اجتماعى) ضرورت پرهیز از خشم و انتقام

اسلام دین محبت وبرادری وبخشش و بزرگواری کامل است همانطور که دین آزادی وبرابری است.وحضرت (ع)به اصول استواراسلام درزمینه ی محبت و همبستگی اجتماع مسلمانان اشاره فرموده اند.

وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت

الف.مجاز؛
« مَتَى أََشْفِی غَیْظِی إِذَا غَضِبْتُ ؛ چون خشم گیرم، کى آن را فرو نشانم »مجازمرسل مرکب است زیرا جمله ی استفهامیه درغیرمعنی اصلی(طلب فهم)به کاررفته و هدف از آن اظهارعدم امکان می باشد(عرفان؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۸۵)
ب.استعاره؛
«َََأشْفِی»در«مَتَى أََشْفِی غَیْظِی»استعاره بالکنایه زیرا دراین عبارت گویی خشم به بیماری تشبیه شده وأشفی یعنی درمان کنم(مستعارله)رابه آرام کردن(مستعارمنه) تشبیه کرده است وپس از حذف مشبه به ،مشبه را با قرینه آورده تامعنی اصلی(شفاودرمان) از آن به ذهن متبادرنشود.(همان منبع)
ج.کنایه
[مقصودازاین حکمت]تشویق کردن به صبروبخشش است،وامام (ع)سخت ترین ساعاتی رادرنظرمی گیردکه درآن انسان برانگیخته می شودوآن زمان خشم است ومی فرمایدوقتی که خشمگین شوم آیامی توانم خشمم را فرونشانم وآتش درونم راسردنمایم واین برای من غیرممکن است زیرا هنگام خشم یاازانتقام گرفتن ناتوانم وموردسرزنش دیگران قرارمی گیرم ودردم راآرام می کنندباگفتن:کاش صبرمی کردی وبااین گفتارشان احساس خواری وتوهین می کنم وگویی سخنشان تمسخرواستهزاءبه همراه داردودراین صورت دیگرقادر به انتقام نیستم. اماوقتی که توان انتقام دارم این سخن را به من می گویند :کاش خطاکارراعفوکرده واز گناهش درمی گذشتی وهیچ جایی برای ترک این خصلت بزرگوارانه وراهی جزپایبندی به آن وجود ندارد چراکه خصلتی است که اسلام به آن تشویق کرده وازپیروانش آن را درخواست کرده است. یعنی من راهی برای فرونشاندن خشم خودندارم چراکه یاقدرت انتقام دارم ودر آن صورت سخن مردم مبنی براین که اگرگذشت می کردی سزاوارتر بودمرابازمی داردویاتوانایی انتقام راندارم که ناتوانیم مرابازمی دارد.بنابراین درهنگام خشم هیچ راهی برای انتقام وجود ندارد.

بنابراین این جمله امام (ع)کنایه ی تعریض است ازتشویق به صبرو عفووبخشش وبرحذرداشتن از انتقام جویی .(همان منبع)

۴-۰۴۷ نهج البلاغه-حکمت ۱۹۹

امام (ع) در باره اوباش فرمود:
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:فِی صِفَهِ ٱلْغَوْغَاء[۹۶]هُمُ ٱلَّذِینَ إِذَا ٱجْتَمَعُوا غَلَبُوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ یُعْرَفُوا-وَ قِیلَ بَلْ قَالَ ع-هُمُ ٱلَّذِینَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا-فَقِیلَ قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّهَ اجْتِمَاعِهِمْ فَمَا مَنْفَعَهُ ٱفْتِرَاقِهِمْ- فَقَالَ یَرْجِعُ أَصْحَابُ إِلَى مِهْنَتِهِمْ[۹۷]-فَیَنْتَفِعُ ٱلنَّاسُ بِهِمْ کَرُجُوعِ ٱلْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ-وَ ٱلنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ وَ ٱلْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ*
ترجمه
و درود خدا بر او، فرمود: (در تعریف جمع اوباش، فرمود) آنان چون گرد هم آیند پیروز شوند، و چون پراکنده شوند شناخته نگردند. (و گفته شد که امام فرمود) آنان چون گرد هم آیند زیان رسانند، و چون پراکنده شوند سود دهند. (از امام پرسیدند: چون اوباش گرد هم آیند زیان رسانند را دانستیم، امّا چه سودى در پراکندگى آنان است، فرمود) صاحبان کسب و کار، و پیشه وران به کارهاى خود باز مى‏گردند، و مردم از تلاش آنان سود برند، بنّا به ساختن ساختمان، و بافنده به کارگاه بافندگى، و نانوا به نانوایى روى مى‏آورد.

موضوع:(اخلاقى، اجتماعى)نکوهش اوباش (انسان‏هاى شرور)

اقشارمختلف جامعه درنظرامام (ع)سرمایه اصلی انسانی می باشندکه ازآن وطن تشکیل می شود و به وجود می ایدوبه واسطه آن هادین صورت می پذیردووجودخارجی مجسم وملموس پیدا می کندکه دارای اثروکارکرد است…(مغنیه ؛۱۳۵۸: ۴/۳۴۰)

وجوه بیانی وسیمای ادبی حکمت؛

الف.استعاره؛
اصل غوغاءبه معنی ملخ(مستعارمنه) است دراین جااستعاره مصرحه اصلیه ازافرادرذل جامعه(مستعارله) وشتاب کنندگان درشرارت آورده شده است.وجامع درآن دوضروزیان به هنگام کثرت و اجتماع وناچیزبودن به هنگام پراکندگی است.
نَفَعُوا درعبارت ..وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوااستعاره بالکنایه است زیراهمان طوری که اجتماع افرادرذل و شرور زیانباراست همینطور متفرق شدن آن هابه قصدسود رساندن نیست ولی از این نظرکه دفع ضرر بیشتری است که ازاجتماعشان متوجه جامعه می شود لذا تفرقشان به سود تعبیر شده است.بنابراین دراین عبارت درواقع نفعوا درغیرمعنی اصلی خود به کاررفته است(عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۸۵)
ب.تشبیه؛
وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا..این عبارت مشبه مرکب است که به صورت تشبیه جمع به چندچیزتشبیه شده است.بنابراین مشبه به ان مرکب و عبارت است از بازگشت صاحبان کسب و کار، و پیشه وران به کارهاى خود ،روی آوردن بنّا به ساختن ساختمان، و بافنده به کارگاه بافندگى، و نانوا به نانوایى است و مردم از تلاش آنان سود می برند(وجه شبه) (همان منبع: ۵۵-۵۳)

۴-۰۴۸ نهج البلاغه-حکمت ۲۰۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...