اجتنابگر ترسان
اجتنابگر نفی کننده
۲-۶- انواع سبک های دلبستگی
۲-۶-۱- سبک دلبستگی ایمن[۱۱۲]:
منظور از ایمنی در دلبستگی، داشتن ارتباط نزدیک و پیوند عاطفی با شخص خاص است و نشان دهنده این است که کودک به دسترس پذیری، پاسخگو و پذیرا بودن منبع دلبستگی خود اعتماد دارد. بررسی های نشان داده است، کودکان ایمن دارای والدینی حساس هستند که بدون قید و شرط به آنها آرامش می دهند، به آنها کمک می کنند تا به کاوشگری و جست و جو بپردازند و نسبت به خواسته های کودکان پاسخگو هستند (ایزابلاوبسکی[۱۱۳]، ۱۹۹۱، به نقل از عطار زاده، ۱۳۸۴).
ایمنی در بزرگسالی با قابلیت دسترسی به والدین بستگی ندارد، بلکه اعتمادی که بزرگسالی به مسئولیت پذیری والدین خود دارد بسیار مهم است. افراد ایمن از خود، گرمی و صمیمت نشان می دهند. همچنین به جنبه های مثبت و منفی خود هشیاری کامل دارند و در اکتشاف گری جسور و ریسک پذیرند. (سیری[۱۱۴] و کوبک[۱۱۵]، ۱۹۹۸ به نقل از همان منبع).
در این افراد خصومت و اضطراب کمتر و انعطاف پذیری بیشتری قابل مشاهده است و در کل دنیای اطراف و هیجانات درونی خود همساز و سازگارند و از هماهنگی بیشتری با واقعیت برخوردارند. (کسیدی[۱۱۶]، ۱۹۸۹، به نقل از فیروزی، ۱۳۸۰) این افراد در اوان کودکی از والدین به عنوان اساس ایمنی بخش برای اکتشاف محیط استفاده می کنند و در تجدید دیدار مادر در موقعیت غریبه به احساس آرامش و ایمنی دست می یابند و بلافاصله به اکتشاف و بازی مستقلانه می پردازند و در اکثر موقعیتها احساس ایمنی دارند (کسیدی و ماروین[۱۱۷]، ۱۹۹۰، به نقل از عطار زاده، ۱۳۸۴).

کولین[۱۱۸] (۱۹۹۶) معتقد است که بزرگسالانی که ایمن هستند یادآوری و بحث در مورد تجارب دلبستگی خود را آسان ارزیابی می کنند. این افراد به روابط دلبستگی خود ارزش قائلند و معتقدند که دلبستگی ها و تجارب مرتبط با آنها، شخصیت آنها را تحت تاثیر قرار داده است. افراد دارای دلبستگی ایمن از روابط موزون و رضایت بخش و توأم با صمیمت طولانی تر برخوردارند در بزرگسالی حتی بعد از اینکه، دلبستگی های جدید شکل می گیرد، دلبستگی ها به والدین نیز ادامه می یابد و ممکن است بعداً نقش‌ها در روابط دلبستگی معکوس گردند. فرزند بالغ ممکن است که پایه ایمنی برای والدین پیر خود گردد.
دیوید[۱۱۹] و همکاران (۱۹۹۹) در مورد این سبکهای دلبستگی بیان می دارند: افراد دارای دلبستگی ایمن و خودکار یک تعادل ذهنی بین تجارب خوب و بد خود برقرار می کنند آنها ارتباط بین تجارب گذشته و حال را تشخیص می دهند روابط صمیمی خود را ارج می نهند و خود را افرادی استوار و قوی توصیف کرده و تا درجات بهنجاری از آسیب های هیجانی را تحمل می کنند. کسیدی (۱۹۹۸) در مورد ویژگی این افراد می گوید: بزرگسالان ایمن تجسمی مثبت و حمایت گر از منبع دلبستگی دارند. این تجسم مثبت احساس خود ارزشمندی و تسلط را در این افراد افزایش و خود را قادر می سازند عواطف منفی خود را به شیوه‌ای سازنده تعدیل کنند. بنابر تحقیقات مری اینس ورث ۶۰ تا ۶۵ درصد کودکان آمریکایی در این گروه قرار دارند.
۲-۶-۲- سبک دلبستگی نا ایمن – اجتنابی[۱۲۰]
کودکان اجتناب گر حضور منبع دلبستگی را نادیده می گیرند و با بی توجهی که نسبت به او نشان می دهند، سعی در کاهش تضاد با منبع دلبستگی خود دارند. بدین ترتیب کودکان اجتناب گر اهمیتی برای ارتباطهای دلبستگی قایل نیستند (کولین و همکاران به نقل از عطار زاده، ۱۳۸۴) اکثر کودکان این گروه در برابر غریبه‌ها منقلب نمی شوند، احتیاط نمی کنند یا کم احتیاط می کنند. موقعی که ما در آزمون موقعیت آنها را ترک می کند یا به بازی ادامه می دهند یا آرام دست از بازی می کشند و منتظر مادر نمی‌مانند (کسیدی و ماروین، ۱۹۹۲. به نقل از همان منبع) در دیدار مجدد مادر از نزدیک شدن اجتناب می کنند و اگر مادر او را در آغوش بگیرد با تکان و بی قراری سعی در پایین آمدن می کنند (اسپنگر[۱۲۱] و گروسمن[۱۲۲]، ۱۹۹۳. به نقل از همان منبع).بزرگسالان اجتنابی از ایجاد روابط صمیمانه با دیگران خودداری کرده و در مقیاس‌هایی که روابط عاشقانه در اماتیک را بررسی می‌کنند، نمرات پایین تری بدست می آورند (فینی[۱۲۳] و نوللر[۱۲۴]، ۱۹۹۰ ؛ همان منبع).
در مصاحبه های دلبستگی بزرگسالان با راهبردهایی مانند تاکید بر خود پیروی و اتکا به خود، اهمیت رابطه با منبع دلبستگی را انکار می کنند و سعی در حفظ فاصله با منبع دلبستگی، ممانعت از هیجانات منفی، و نوعی اتکا به خود، وسواس دارند (میکولینر[۱۲۵] و همکاران، ۱۹۹۰ به نقل از گلی نژاد، ۱۳۸۰)
دیوید و همکاران (۱۹۹۹) بیان می دارند: این افراد تمایل دارند که اثرات عاطفی روابط گذشته و حال، خود را نادیده بگیرند. بویژه یک حالت اجتناب یا انکار سیستماتیک تجارب و خاطرات منفی را پیشه می کنند. از اطلاعات مبتنی به دلبستگی اجتناب می کنند و حتی مانع از هشیاری خود نسبت به آنها می شوند. تجارب خود را بطور شناختی بدون اشاره یا بیان هر گونه محتوای عاطفی پردازش می کنند. بارتولومیوو[۱۲۶] هوروتیز[۱۲۷] (۱۹۹۱) به نقل از دیوید (۱۹۹۹) بر اساس اندازه‌های خود توصیفی الگوهای درون کاری، افراد اجتنابی را دارای محتوایی که در آن فرد خود را قوی و مثبت ارزیابی کرده و دیگران را غیر قابل دسترس و بالقوه، طرد کننده دیده‌اند، تعریف می کنند. این افراد تمایل به بیان نیازهای شخصی خود داشته و انتقاد پذیری پایینی دارند. آنها در صدد باز خورد اجتماعی به افرادی بر نمی آیند. بنابر تحقیقات مری اینس ورث حدود ۲۰ درصد کودکان آمریکایی در این طبقه قرار دارند.
۲-۶-۳- سبک دلبستگی نا ایمن – دو سو گرا[۱۲۸]
کودکان دو سو گرا دارای رفتاری متناقض و ناهمگن نسبت به مادر خود هستند آنان به مادر خود نزدیک می شوند و مجاورت او را می طلبند ولی با نزدیک شدن مادر، خود را کنار می کشند رفتارشان سرد و دوگانه است در مواقع آشفتگی و پریشانی به سختی آرام می شوند و مدتها به گریه ادامه می دهند. کمرویی از مشکلات این کودکان است (شیور[۱۲۹]۲۰۰۰، به نقل از عطار زاده، ۱۳۸۴) این کودکان در موقعیت غریبه مشکل تر به آرامش می رسند و بین رفتن به سوی مادر یک شی جالب در نوسانند اما به محض این که به آن شی نزدیک می شوند مانند کودکان دارای دلبستگی ایمن آزادانه و راحت به دستکاری و اکتشاف نمی پردازند و نسبت به این کودکان در مقابل افراد نا آشنا محتاط ترند (کسیدی، ۱۹۹۴، به نقل از عطار زاده، ۱۳۸۴) مادران کودکان دلبسته نا ایمن که در موقعیت نا‌ آشنا الگوی دو سو گرا نشان می دهند رویه همسانی در مراقبت از کودک ندارند. گاهی در پاسخ دهی به کودک بسیار حساس‌اند و بعضی وقتها توجهی به او ندارند و در مواقعی رفتارشان مزاحم و مخل فعالیتهای کودک است.
اینها مشکلشان این است که شیوه و زمان تعامل آنها با نیازهای کودک همخوان نیست. (آینسورث[۱۳۰]، ۱۹۹۲؛ به نقل از عطار زاده، ۱۳۸۴). آنها در برابر شریک زندگی احساس خصمانه و میل به تصاحب دارند. افرادی که دو سو گرا تشخیص داده می شوند اغلب با خانواده اصلی خود به سر می برند و وابستگی عاطفی خود را با والدینشان حفظ و برای خوشنود کردن والدین خود تلاش می کنند. آنها حوادثی را که در دوران کودکی برایشان اتفاق افتاده بیان می کنند اما توصیف‌های آنها سازمان یافته نیست (کولین[۱۳۱]، ۱۹۹۶، به نقل از عطار زاده، ۱۳۸۴) افراد سبک دلبستگی دو سو گرا (گرفتار مشغولیت ذهنی) یک حالت آشفتگی، عصبانیت یا اشتغال ذهنی منفعل با چهره‌های دلبستگی به طور خاص و روابط به طور عام دارند. هنگام یادآوری خاطرات دوران کودکی خیلی آسان در مشکلات و مسایل عشق و نفرت جذب می شوند که به اعتقاد آنها مشخصه تمامی روابط صمیمی است. به وفور درگیری در روابط خانوادگی و تعارض هیجانی گذشته و حال را آشکار می سازند. یک مفهوم منسجم از «خود» جدای از دیگران و مستقل از افراد ندارند. خود را در آیینه دیگران می بینند. بنا به تحقیقات مری اینس ورث حدود ۱۰% کودکان در این طبقه می باشند.
۲-۷- مراحل شکل گیری دلبستگی در نوزادان
بالبی ۴ مرحله را در تحول نظام رفتاری دلبستگی بر شمرده است که سه مرحله اول در سال اول زندگی و مرحله چهارم در سال سوم زندگی شروع می شود.
مرحله اول: نزدیک شدن بدون تشخیص چهره‌ها: هنگام تولد و پس از آن، کودکان به محرکها به ترتیبی پاسخ می دهند که انگار می خواهند با انسانهای دیگر در ارتباط باشند. در طول مرحله اول کودک و مراقب در تعامل نزدیک با هم هستند، از نظر رفتار مراقب، بسیاری از تعامل‌ها معطوف به هدف است در حالیکه از نظر رفتار طفل، پیش از آنکه این رفتار‌ها معطوف به هدف باشند، نتایج قابل پیش بینی رفتار هستند. در این مرحله کودک رفتار انسانهایی که با او رندگی می کنند را تشخیص نمی دهد و حتی قادر به ایجاد تمایز بین خود و دیگران نمی باشد (بالبی، ۱۹۸۲) با این حال بررسی‌ها نشان داده است که نوزادان به صداهای انسانی پاسخگو تر از صداهای دیگر هستند در سنین ۶-۴ هفتگی لبخند اجتماعی[۱۳۲] ظاهر می گردد:
در این سن بسیاری از رفتارها بازتابی هستند و همه این بازتابها (گریه کردن، چنگ زدن و بعدها لبخند زدن) گرایش دارند که مراقب را جذب کنند.
مرحله دوم:
نزدیک شدن به یک یا چند چهره مشخص:
این تغییر از مرحله اول به مرحله دوم به طور تدریجی صورت می گیرد و همراه با رفتارهای اولیه دلبستگی و متعاقب آن، همراه با سیستم رفتاری دلبستگی است. بالبی سیزده نظام رفتاری را بر می شمارد که به طور متمایز نسبت به یک چهره ابراز می شود. هفت رفتار از این نظام‌های رفتاری در مرحله دوم رخ می دهد و بقیه آن در مرحله سوم روی می دهد. از این رفتارها می توان به گریستن به هنگام رفتن مراقب، قطع گریه هنگام برگشتن مراقب و لبخند زدن اشاره کرد.
مرحله سوم:
حفظ و نگهداری یک چهره مشخص:
این مرحله بین شش تا نه ماهگی رخ می دهد. در این مرحله کودک رفتار خاص دلبستگی را به یک چهره نشان می دهد. این دلبستگی با شماری از تغییرات حرکتی، شناختی و ارتباطی مشخص می شود. اگرچه ممکن است برخی حرکات مرحله دوم نسبت به چند چهره آشنا را نشانه دلبستگی بدانند، اما بر اساس نظر اکثر دانشمندان دلبستگی واقعی در مرحله سوم روی می دهد در این مرحله بیشتر کودکان برای حفظ مجاورت با نگاره دلبستگی تلاش می کنند و در برابر جدایی از وی واکنش نشان می دهند در این مرحله نگاره دلبستگی به عنوان پایگاه امنی[۱۳۳] برای کودک مورد استفاده قرار می گیرد تا او را بتواند در محیط اطراف به جستجو و اکتشاف بپردازد.
مرحله چهارم:
مشارکت تصحیح شده توسط هدف:
بالبی (۱۹۸۲) اشاره می کند که این مرحله آخرین مرحله رفتار دلبستگی می باشد. بدین ترتیب بالبی به این نکته اشاره می کند که مراحل دیگری در این سیستم رفتاری وجود ندارد. سیستم رفتاری دلبستگی طی زندگی به فعالیت خود ادامه می دهد و تغییرات شگرفی پیدا می کند این تغییرات شامل جزئیات هر مرحله و تغییر در ارتباط با سیستم های رفتاری دیگر است (ساختارهای مهار کننده سطح بالاتر)
در این مرحله، کودکان درک می کنند که مراقب، احساسات و نقشه‌هایی دارد که ممکن است با احساسات و نقشه‌های آنها تفاوت داشته باشد. با رشد مهارتهای ارتباطی و مفهومی کودک و مادر می توانند اهداف و نقشه‌های مشترکی داشته باشند و علاوه بر آن کودک توانایی بیشتری در منع رفتار خودش به دست می آورد. او قادر می شود که قبل از انجام عمل، به طور درونی و آگاهانه رفتار اجتماعی والد را مد نظر قرار دهند این حکایت از شکل گیری نظریه ذهن[۱۳۴] کودک در این مرحله دارد. توانایی درک اینکه دیگران نیز ذهنی مانند ما دارند، اما دنیا را از منظر خاص خود می بینند نظریه ذهن نام گرفته است کودک اکنون توانایی مشارکت را به دست آورده است. مشارکت به عنوان یک رابطه دوام دار بین دو فرد تعریف شده است که با هماهنگی اهداف و نقشه‌های دو جانبه مشخص می شود. با گذر زمان، هماهنگی و تعادل سلسله مراتبی اهداف و نقشه‌ها و نیز هماهنگی درباره اینکه خود چگونه رفتارش را در رابطه متقابل با مادر کنترل کند، ظاهر می شود (به نقل از عارفی، ۱۳۸۳)
۲-۸- تحول دلبستگی در نوجوانی
از دیدگاه دلبستگی نوجوانی دوره انتقالی است که در آغاز آن جوان برای کاهش وابستگی به چهره‌های دلبستگی اولیه‌ای که نقش مراقب او را داشته‌اند، دست به تلاشهای بزرگی می زند. تقریباً یک دهه بعد خود جوان بزرگ شده، برای فرزندانشان که متولد شده‌اند یک چهره دلبستگی محسوب می شود. با این حال نوجوانی تنها زمان کوتاه و گذرایی نیست که نقش پل ارتباطی بین این دو دوره (کودکی و جوانی) را ایفا نماید، بلکه نوجوانی دوره‌ای عمیق از انتقال‌ها بین نظام های رفتاری، شناختی، هیجانی خاصی است. در واقع جوان مراحل تحول را از یک دریافت کننده مراقبت از والدین به سوی یک مراقبت کننده بالقوه می پیماید. (نقل از خانجانی، ۱۳۸۴)
۲-۹- تداوم دلبستگی از کودکی تا نوجوانی:
یکی از سؤالهای اساسی درباره روابط دلبستگی در دوره نوجوانی آن است که چگونه سازمان یافتگی دلبستگی جوان به دلبستگی در سایر مراحل زندگی به خصوص به دوره کودکی مرتبط می شود؟
به منظور پاسخ به این سؤال باید به طور تجربی تداوم دلبستگی در پهنه زندگی مورد ارزیابی قرار گیرد. سؤال دیگر آن است که آیا دلبستگی جوان تجلی خاصی از همان فرآیندهای دلبستگی در دوره کودکی است؟ پس از گذشت سه دهه از ایجاد روش موقعیت ناآشنا، مطالعات طولی متعددی در حال بررسی تحول دلبستگی از نوزادی تا نوجوانی است. نتایج برخی از این پژوهش‌ها مبهم و نامشخص است. واترز (۱۹۹۵) گزارش کرد که ایمنی جوان بزرگتر مثلاً ۲۱ ساله در AAI (مصاحبه دلبستگی بزرگسالان) با ایمنی او در روش موقعیت ناآشنا در دوران کودکی در حدود ۷۰% همبستگی دارد. چنانچه افرادی را که در اثر رویدادهای مهم زندگی که بالقوه می تواند باعث تغییر طبقه دلبستگی فرد شوند، مستثنی کنیم، درجه هماهنگی بین دلبستگی دوره نوجوانی با کودکی بالای ۷۸% است.
اما در مورد افرادی که در معرض حوادث خاصی در زندگی بوده‌اند، میزان توافق فقط ۴۴% است که معنادار نمی باشد. مین (۱۹۹۷) دریافت که بین طبقه دلبستگی افراد در ۱۹ سالگی با بهره گرفتن از مصاحبه دلبستگی بزرگسالان با طبقه دلبستگی آنها در کودکی با بهره گرفتن از روش موقعیت ناآشنا هماهنگی بالایی وجود دارد. اما هامیلتن (۱۹۹۴ و ۱۹۹۵) یافته‌های پژوهشی ارائه می دهد که نشانه تداوم اندک دلبستگی از کودکی به نوجوانی است. برخی تحقیقات دیگر هیچگونه ارتباطی بین رفتار کودک در موقعیت ناآشنا با طبقه دلبستگی او در نوجوانی نیافته‌اند (همان منبع)
واترز و همکاران (۱۹۹۵) در مورد این نتایج ناهماهنگ تبیین مناسبی را ارائه می دهد. او معتقد است که با گذشت زمان به دلیل مداخله عوامل محیطی/ اجتماعی تداوم بین دلبستگی دوران کودکی و نوجوانی تعدیل می شود. به هر حال باید توجه داشت نوجوانی که طبقه دلبستگی دوره کودکی خود را حفظ کرده است در حال زندگی با والدینی است که در روابطشان با جوان تا مدتها از شیوه‌های مشابهی استفاده کرده‌اند (تامپسون و همکاران، ۱۹۹۶، به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴).
در خانواده‌هایی که فرزندان با هر دو والد بیولوژیکی خود زندگی کرده‌اند نسبت به دانشجویانی که در ساخت‌های خانوادگی دیگری رشد یافته‌اند، درجه توافق سازمان یافتگی دلبستگی آنها و مادرشان بالاتر است (آلن و دیگران، ۱۹۹۷، به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴).
به علاوه بین دلبستگی جوان – مادر دانشجویان سن بالا نسبت به دانشجویان کم سن تر، میزان هماهنگی بالاتر است. احتمال دارد استرس‌های ناشی از تغییرات اوایل نوجوانی حداقل به طور موقت سازمان یافتگی دلبستگی جوان را و یا آمادگی ارزیابی دلبستگی را گسسته سازد (آلن ولند، ۱۹۹۷)
بر خلاف یافته‌های مذکور پژوهش روزنستین و هوروتیز (۱۹۹۶) نشان داد که در میان دانشجویان دارای مشکلات روانشناختی میزان توافق بین راهبردهای دلبستگی جوان و مادر بالای ۸۰% است.
محققان معتقدند که تحت برخی شرایط درجه توافق دلبستگی جوان – مادر کاهش می یابد. این یافته‌ها نشان می دهند که سازمان یافتگی دلبستگی جوان و همبستگی آن با اوایل کودکی و با سازمان یافتگی دلبستگی مادر همراه با تغییرات تحولی و چالش‌های فعلی محیط به طور معناداری تحت تاثیر قرار می گیرد. (به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴)
۲-۱۰- عوامل مؤثر بر ثبات دلبستگی از کودکی تا بزرگسالی:
آممنتی[۱۳۵] و همکاران (۲۰۰۰) درباره ثبات و یا تغییر الگوهای عملی درونی که پایه دلبستگی جوان محسوب می شوند به تحقیق پرداخته‌اند. آنها برای ارزیابی ساخت دلبستگی دانشجویان از مصاحبه دلبستگی برای کودکان و دانشجویان (AICA)[136]،که بر اساس AAI پایه ریزی شده اما منطبق با گروه سنی دانشجویان است، استفاده کردند. این فرضیه مطرح است که دلبستگی ثبات قابل توجهی از اواخر کودکی تا اوایل نوجوانی نشان می دهد، اگرچه یکسری تغییرات به خصوص به دلیل فعال شدن تعدادی از مکانیزم‌های دوری گزین یا فاصله گیری از والدین در دوره نوجوانی، آشکار می شود.
از سوی دیگر این احتمال وجود دارد که چنین ثبات برای طبقات دلبسته ایمن و نا ایمن متفاوت باشد. در پژوهش آممنتی آزمودنی‌ها در ۱۰ و ۱۴ سالگی در مورد دلبستگی مصاحبه شدند. پراکندگی طبقات دلبستگی دانشجویان با توزیع پراکندگی طبقات دلبستگی بزرگسالان تفاوتی نداشت. نکته قابل توجه ثبات ایمنی دلبستگی بود. ثبات طبقات دلبسته انکار کننده (فاصله جو) و دلبسته ایمن تا حدی از ثبات طبقات دلبسته ذهن مشغول (مجذوب) و دلبسته غیر مصمم (حل نشده) بالاتر بود. این آزمودنی‌ها راهبردهای فاصله گزینی از والدین را در طول چهار سال (از ۱۰ سالگی تا ۱۴ سالگی) حفظ کردند و همواره دوری بیشتری را از والدین خود گزارش کردند.
آممنتی پیشنهاد می کند احتمال دارد فعال شدن مکانیزمهای دفاعی دوری گزینی برای حفظ فاصله از چهره‌های والدین جهت دستیابی به یک هویت شخصی شده روشنتر و قطعی تر ضروری باشد. بر طبق نظریه دلبستگی می توان دو فرضیه اساس را تدوین نمود: اولاً ثبات الگوهای عملی درونی باید در طول دوره تحول افزایش یابد ثانیاً دلبستگی با حل انطباقی مسایل مهم دوره نوجوانی به خصوص شکل گیری هویت مرتبط است. نوجوانی به عنوان یک دوره تحولی مبتنی بر تغییرات وسیع و باز سازماندهی ممکن است به دگرگونی در تجسم‌های دلبستگی از طریق ارزیابی مجدد تجارب زندگی خود در دوره رشد هویت منجر شود.
در یکی از مطالعات طولی ثبات تجسم های دلبستگی (ارزیابی شده از طریق مصاحبه دلبستگی بزرگسالان) در دامنه سنی ۱۶- ۱۸ سالگی بررسی شد. همچنین ارتباط های طولی وضعیت هویتی در ۱۶ سالگی با تجسم‌های دلبستگی در سنین ۱۶- ۱۸ سالگی مورد آزمایش قرار گرفت. نتایج ثبات بالای تجسم های دلبستگی در طول این دوره سنی را نشان دادند. تجسم دلبستگی ایمن به طور مثبت با هویت یابی مرتبط بود. در حالیکه دلبستگی انکار کننده با پراکندگی هویت[۱۳۷] در سن ۱۶ سالگی همبستگی مثبت داشت. هویت نا منسجم و پراکنده در سن ۱۶ سالگی تجسم دلبستگی را در سن ۱۸ سالگی، پیش بینی می کرد (زیمرمن و بکراستول، ۲۰۰۲). اما همه محققان و نظریه‌پردازان دلبستگی با ثبات بالای تجسمات دلبستگی از کودکی تا بزرگسالی موافق نیستند. برخی پژوهش‌ها مؤید آنند که تحت تاثیر عوامل خاصی ثبات دلبستگی کاهش می یابد و در نتیجه درجه ایمنی دلبستگی در طی زمان و در پهنه زندگی فرد ممکن است تغییر یابد. (به نقل از خانجانی، ۱۳۸۴).
۲-۱۱- دلبستگی و سازمان شخصیت
نظریه‌پردازان دلبستگی نوین، در پیروی از بالبی (۱۹۶۹/ ۱۹۸۲، ۱۹۷۳، ۱۹۸۰)، این دیدگاه را دارند که ارتباطهای دلبستگی و الگوهای شناختی با ارتباطهای دلبستگی که در سرتاسر چرخه زندگی، کارکردهای مرکزی سازمان یافته دارند، مربوط هستند ( آینورث، ۱۹۸۹، ۱۹۹۱؛ گروسمن و گروسمن، ۱۹۹۱؛ روف و واترز، ۱۹۷۷) این کارکردها شامل مهیا کردن چارچوب‌هایی برای فهم معنادار خود و دیگران، احساس ایمنی در جهان، و اطمینان کافی داشتن برای کاوش، یادگیری، بازی و کارکردن، هستند.
در بسیاری از فرهنگ‌ها چهار الگو از دلبستگی در ارتباطات والد کودک را می توان مشاهده کرد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...