بزرگترین امتیاز حافظ که در رواج شعرش تاثیر داشته است، امیدوار بودن او است. در مشکلات زندگی تلقین می‌کند که باید راضی به رضای حق باشیم و در حال رضا امیدوار به آیندهء بهتری باشیم. برای همین حافظ از رحمت حق نومید نیست و امیدوار آیندهء بهتری است:

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

«ســـاقی بیا که هاتف غـیبم به مژده گفت با درد صـــبرکن که دوا مـــی‌فرستمـت»
(حافظ،۱۳۸۷: ۷۸ )
اگر صبری نباشد مسلماً ظفری در کار نیست و بدون ظفر نیز صبر بی‌معنا و مفهوم است لذا آن چه حاصل میآید، شاید گفت این دو با این که دوستی دیرینه‌اند، در همه ابعاد نیز مکمل همدیگر نیز هستند.
« صبر و ظفــــر هر دو دوستان قدیمـــند بـــــــــــر اثر صبــر نوبـــت ظفر آید»
(حافظ،۱۳۸۷: ۹۹)
حافظ معتقد است، سر انجام صبر به یقین فتح و ظفر، شیرینی و وصال است. صبور به یقین پاداش صبر و تحمل محنت خود را دریافت می‌کند هم چنان که او به چنین پاداشی رسید:
«این همه شهـــد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صـبری است کز آن شاخ نباتم دادند»
(حافظ،۱۳۸۷: ۸۳ )
خیلی از فراز و فرودهای زندگی با مقوله صبر انجام رسیده است، یعنی انسان در جهت فتح قله فراز همیشه از این مهم بهره گرفته و در فرود زندگی نیز باز پشتوانه اش صبر بوده است.
گرت چو نوح نبی صبرهست در غم طوفان بلا بگــــردد و کام هـــــزارساله برآید»
(حافظ،۱۳۸۷: ۸۲)
حافظ می‌فرماید، اگر چه ممکن است دست‌یابی به کام دل و آرزوها زمان دراز و رنج بسیار را در پی داشته باشد امّا هم چنانکه حضرت یعقوب پس از مررارت‌های فراوان سر انجام چشمش به دیدار یوسف روشن شد، همه صابران چنین نیز نتیجه مبارکی را خواهند گرفت:
« این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلـــبه احزان کردم»
(حافظ،۱۳۸۷: ۱۶۱)
«صبـــر کن حافظ به سخـــتی روز و شب عاقبت روزی ــــبیابی کـــــــــــام را»
(حافظ،۱۳۸۷: ۴۳ )
۵- جایگاه صبر و سکوت در آثار سعدی
۵-۱- منزلت صبر در آثار سعدی

صبرجمیل سعدی، خشیت احترام آمیز و عشق توأم با توکُّل است و سرو نماد سرسبزی و چونان روح نماد بی مرگی و نامیرایی است و «قامت» توجه و میل صنوبر دل به سوی دلدار است.
مهشید مشیری در کتاب «سرو قامت دوست»، تأملی در ترجیع بند سعدی، می‌نویسد: «صبراز موضوعات محوری کلام سعدی است. صبر همراه با هم معناها، متضادها، که از نظر قیاسی (خواه صوری، خواه معنایی) با صبرمربوطند، جملگی در یک مقوﻟﮥ قیاسی قرار می‏گیرند. صبر در غزل‏ها ۷۳ بار ،صبر کردن ۲۷ بار، صبور ۱۲ بار، صبوری ۲۱ بار، تحمل ۱۷ بار، تحمل کردن ۲۲ بار، طاقت ۳۹ بار، شکیب ۱۳ بار، شکیبایی ۱۶ بار، شکیبیدن ۴ بار، و مقوﻟﮥ صبرجمعاً ۲۴۷ بار در غزل‏ها به کار رفته است و همین موضوعات در ترجیع‏بند نیز مورد استفاده قرار گرفته . «(مشیری،۱۳۸۲ :۱۴۳)
سعدی در غزل‏ها در این باب می‏گوید:
بر جور و بی مرادی و درویشی و هلاک آن را که صـــابری است، محبت نه کار اوست
سعدی اگــــــر طالبی، راه رو و رنج بر کعبه‌ی دیـــدار دوسـت، صبر بیـــابان اوست
چــند نصیحت کنند ،بی‌خبرانم به صبر درد مــــرا ای حکیـــم، صبر نه درمان اوست
(سعدی،۱۳۷۴ :۵۰۱)
سعدی خوب می‏داند که صبر ما را وامی‏دارد که دریابیم قدرت ما یگانه وﺳﻴﻠﮥ حل مشکل نیست. در گلستان در حکایت مشت‏زن، «کم جوشیدن» را مُرادف «صبر» به کار می‏برد: «دولت به کوشیدن است، چاره کم جوشیدن است». سعدی در واقع صبررا، نه یک روش منفعلانه، بلکه نوعی کوشش فعالانه و چاره‏جویانه می‏داند و آن را به عنوان یک تصمیم معرفی می‏کند و در ترجیع‏بند نیز می‏گوید:
قســــمی کـــــــه مــــرا نیافریدند گــــر جــــهدکنــــم، میســـــرم نیست
فکـــرم به همــــان جهــــان بگردید کز گـــوشــــــه‌ی صبـــــر بهـترم نیست
با بخـــــت جـــدل نـــمی‌توان کـرد اکنـــــون که طـــــریق دیــگرم نـــیست
بنشینــــم وصــــبر پیـــــش گیرم دنـــــباله‌ی کـــــار خویــش گـــــــیرم
(همان :۸۲۳)
سعدی صبررا سیرت اهل صفا می‏داند و می‏گوید چارﮤ هر دردی ثبات است و مدارا و تحمل. می‏داند که گنج صبراختیار لقمان است. در ذکر وفات امیرفخرالدین ابی بکر می‏گوید:
خدای عزّ و جل قبض کرده بنده ی خویـش تو نیز صبر کن ای بنده ی خدای پرست
(همان :۴۸۶)
در گلستان می‏گوید: «طریق درویشان ذکر است و شکر خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل» (همان :۴۸۶)
در ترجیع بند خصوصاً در ابیات زیر صراحتاً به فضیلت صبر می‌پردازد که همان تحمل است:
ای ســــــرو بلــــند قــــامــت دوســت وه وه که شــمایـلـت چــه نیـکـوســت
در پــــــای لــــطافت تــــو مـیــــــراد هر ســرو ســهــی که بــر لب جـوسـت
بســـــــیار مــــــــلالتــــــم بکــردنـد کانــدر پــی او مــرو که بــد خـوســت
ای سخــــــت دلان ســــــست پیـــمان ایــن شــرط وفــا بـــود که بی دوست
بنشینیم و صبر پیش گیرم
دنبــاله کار خویــش گیرم
از پیـــــــش تـــــو راه رفتـنــم نیـــست هــمــچــون مــــگــس از بـرابر قنـد …
افتــــــادم و مصـــــلحت چنـــیـن بــود بــی بــنــد نــگیــرد آدمــی پــنــد
مــــستوجب ایـــن و بــــیـش از اینــــم بــاشــد کــه چــو مــردم خــردمـند
بنشینم و صبر پیشه گیرم
دنباله کــار خویش گیـرم
آنــدام تــو خــود حــریــر چــیـنــســت دیــگــر چــه کــنــی قــبـای اطـلــس؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...