(۲۴) از این رأی در باب صورت و قالبِ هنری در اینجا دفاع کرده‌ام:
Carrooll 1999, pp. 142-8.
(۲۵) در اینجا، مراد از عدم‌انسجام چیزی است متفاوت با آنچه آرنولد آیزنبرگ در باب مسأله‌ی مذکور پیش نهاده است. ظاهراً آیزنبرگ گمان می‌کند که عناصر اخلاقیِ موجود در اثر هنری زمانی فاقد انسجام صوری‌اند که با یکدیگر ناسازگار باشند (Isenberg 1973, p. 281)؛ یعنی مادامی که با یکدیگر سازگارند، شرّ بودنشان اهمّیّتی ندارد. بدین دلیل است که ظاهراً آیزنبرگ گمان می‌کند که می‌توان همواره ارزیابی اخلاقی و زیبایی‌شناختی را از هم تفکیک کرد.
ولی عدم‌انسجامِ مورد نظر من وجهِ عملگرایانه دارد ــ اینکه نظرگاه غیراخلاقیِ اثر ریشه‌ی چیزی را که اثر مذکوردر سودای تحقّقِ آن است می‌زند. دلیل این عدم موفّقیّت را تنها با توجّه به این واقعیّت تبیین می‌توان کرد که نظرگاه اخلاقیِ مورد حمایتِ اثر چنان معیوب است که نمی‌تواند مشارکتِ مخاطبِ از لحاظ اخلاقی حسّاس را جلب کند. بدین‌سان، دلیلِ این امر که اثر نمی‌تواند به لحاظ زیبایی‌شناختی به غایاتش تحقّق ببخشد این است که از لحاظ اخلاقی معیوب است. عدم توفیقِ زیبایی‌شناختی و عدم توفیقِ اخلاقی‌اش [هر دو] با رجوع به همان وجهِ عیبناکیِ اخلاقی‌اش تبیین می‌شوند. بدین‌سان، در این موارد، برخلاف نظر آیزنبرگ، عدم‌انسجامِ مورد بحث مویّدِ این فکرت که همواره می‌توان ارزیابی اخلاقی و زیبایی‌شناختی را از هم تفکیک کرد نیست.
(۲۶) در اینجا باید بیفزایم که مخاطبِ از لحاظ اخلاقی حسّاس را باید برحسب شرطیّه‌های خلاف واقع فهمید. دلیلِ آن هم این است که ما انتظار داریم که حُسنِ زیبایی‌شناختی از آزمون زمان سربلند بیرون بیاید. پس، ارزیابی‌های زیبایی‌شناختیِ واقعیْ ردّ واکنش‌هایی را می‌گیرند که مخاطبانِ از لحاظ اخلاقی حسّاس نسبت به اثر خواهند داشت، نه واکنش‌هایی را که مخاطبانِ بالفعل دارند. زیرا ممکن است مخاطبان معاصرِ یک اثر ــ مثلاً مخاطبانِ نازی فیلم پیروزی اراده‌ی ریفنشتال ــ تحت تأثیر هیجانات ایدئولوژیک/وطن‌پرستانه، از دیدنِ عیوب اخلاقیِ آن اثر هنری ناتوان باشند.
(۲۷) به همین دلیل است که، در گذشته، من از این موضع با عنوان اخلاقگراییِ معتدل یاد می‌کردم. این دیدگاه با موضع گات، که خود آن را اخلاقگرایی می‌خوانَد و عبارت است از اینکه هر عیب اخلاقی در اثر هنری، به معنای واقعی کلمه، نقصی زیبایی‌شناختی است، فرق دارد. استدلال من، در مقایسه با استدلال گات، حیطه‌ی کمتری را در بر می‌گیرد و، هرچند من بکلّی با گرایش‌های گات مخالف نیستم، واضح است که استدلال من به اندازه‌ی استدلال او پیش نمی‌رود.
ولی ناقدانی چند ــ از جمله کانولی، هَرولد، و کیرِن ــ استدلال کرده‌اند که موضع من [در نهایت] به سمت موضع گات فرو می‌ریزد. دلیلی که اقامه می‌کنند این است که چون آن نگریستنِ توأم با حسّاسیّتِ اخلاقی را که من برای پی‌گیریِ عیوب اخلاقی مناسب می‌دانم باید با شرطیّه‌های خلاف واقع فهمید ــ یعنی برحسبِ نحوه‌ی واکنشی که مخاطبِ از لحاظ اخلاقی حسّاس به اثر نشان می‌دهد ــ پس، هر عیب اخلاقیِ موجود در اثر، علی الادّعا، در تحقّقِ مقصود و/یا غایتِ اثر اختلال ایجاد خواهد کرد. من این استدلال را، به دلایلی که پیشتر بیان شد، ردّ می‌کنم: چنین نیست که هر عیب اخلاقی ــ مثلاً، نجواهای بی‌ادبانه‌ی یک شخصیّت با خودش در خصوص تبعیض سنّی ــ به لحاظ ساختاری مانعِ تحقّقِ غایت‌های اصلیِ اثر شود، و برخی از عیوب اخلاقی هم آن‌قدر پیچیده و غیرواضحند که حتّی توجّهِ مخاطبِ از لحاظ اخلاقی حسّاس را هم جلب نمی‌کنند.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

احتمالاً کانولی، هَرولد، و کیرِن گمان می‌کنند که اگر بیننده، خواننده، یا شنونده‌ای از لحاظ اخلاقی حسّاس به شمار آیند، امکان ندارد که برخی از عیوب اخلاقی از چشمشان بگریزد. ولی، به نظر من، این‌ها مخاطبانِ از لحاظ اخلاقی بسیار حسّاس هستند، نه مخاطبانی که از لحاظ اخلاقی فقط حسّاسند. آدمی می‌تواند از لحاظ اخلاقی حسّاس باشد و، با این همه، متوجّهِ عیوبِ اخلاقیِ بسیار ظریف یا پنهان در یک اثر هنریِ پیچیده نشود. مخاطبانِ از لحاظ اخلاقی حسّاس را نباید ابرانسان‌های اخلاقی تصوّر کرد. بدین‌سان، اخلاقگرایی معتدل به سمت موضعِ سرسختتر، یعنی اخلاقگرایی، فرو نمی‌ریزد، هرچند مانند اخلاقگرایی باید آن را برحسب واکنش‌های شرطیِ خلاف واقعِ مخاطبانی در نظر آورد که از لحاظ اخلاقی حسّاسند، زیرا، در وضع آرمانی، انتظار می‌رود که ارزیابی‌های زیبایی‌شناختی با نتایجِ آزمونِ زمان موافق افتند. بنگرید به:
Gaut 1998; Connolly 2000; Kieran 2001; Harold 2000.
کتابنامه و منابع بیشتری برای مطالعه
Beardsley, Monroe C. 1981. Aesthetics: Problems in the Philosophy of Criticism. Indianapolis, IN: Hackett.
Carroll, Noel. 1996. ‘‘Moderate Moralism.’’ ¨British Journal of Aesthetics, 36: 223–۳۷.
___ ۱۹۹۸a. ‘‘Art, Narrative, and Moral Understanding,’’ in Jerrold Levinson, ed., Aesthetics and Ethics. Cambridge: Cambridge University Press, pp. 128–۶۰.
___ ۱۹۹۸b. ‘‘Moderate Moralism versus Moderate Autonomism.’’ British Journal of
Aesthetics, 38/2: 419–۲۴.
___ ۱۹۹۹. Philosophy of Art: A Contemporary Introduction. London: Routledge.
___ ۲۰۰۰. ‘‘Art and Ethical Criticism.’’ Ethics, 110: 350–۸۷.
___ ۲۰۰۲. ‘‘The Wheel of Virtue: Art, Literature, and Moral Knowledge.’’ Journal of Aesthetics and Art Criticism, 60: 3–۲۶.
Connolly, Oliver. 2000. ‘‘Ethicism and Moderate Moralism.’’ British Journal of Aesthetics, 40/3: 302–۱۶.
Connolly, Oliver, and Haydar, Bashshar. 2001. ‘‘Narrative Art and Moral Knowledge.’’ British Journal of Aesthetics, 41/2: 109–۲۴.
Currie, Gregory. 1995. ‘‘The Moral Psychology of Fiction.’’ Australasian Journal of Philosophy, 73: 250–۹.
Devereaux, Mary. 2001. ‘‘Moral Judgments and Works of Art.’’ Paper at conference on Art and Morality, University of California at Riverside, April.
French, Peter A. 2001. The Virtues of Vengeance. Lawrence, KA: University of Kansas Press.
Gass, William H. 1993. ‘‘Goodness Knows Nothing of Beauty: On the Distance between orality and Art,’’ in John Andrew Fisher, ed., Reflecting on Art.Mountain View, CA: Mayfield.
Gaut, Berys. 1998. ‘‘The Ethical Criticism of Art,’’ in Jerrold Levinson, ed., Aesthetics and Ethics. Cambridge: Cambridge University Press.
Goldberg, S. L. 1993. Agents and Lives. Cambridge: Cambridge University Press.
Guerard, Albert L. 1963. Art for Art’s Sake. New York: Schocken Books.
Harold, James. 2000. ‘‘Moralism and Autonomism.’’ Talk at Central Division Meetings of American Philosophical Association, Chicago, April.
Isenberg, Arnold. 1973. ‘‘Ethical and Aesthetic Criticism,’’ in Aesthetics and the Theory of Criticism: Selected Essays of Arnold Isenberg. Chicago, IL: University of Chicago Press.
Kieran, Matthew. 2001. ‘‘In Defence of the Ethical Evaluation of Narrative Art.’’ British
Journal of Aesthetics, 41/1: 26–۳۸.
Kivy, Peter. 1997–۸. ‘‘On the Banality of Literary Truths.’’ Philosophic Exchange, 28: 17–۲۷.
Nussbaum, Martha. 1990. Love’s Knowledge. Oxford: Oxford University Press.
Parker, David. 1994. Ethics, Theory and the Novel. Cambridge: Cambridge University Press.
Putnam, Hilary. 1978. ‘‘Literature, Science, and Reflection,’’ in H. Putnam, Meaning and the Moral Sciences. London: Routledge and Kegan Paul.
Scott, A. O. 2001. ‘‘Alter Alter Ego.’’ New York Times Book Review (May 27): 8.
Walton, Kendall. 1990. Mimesis asMake-Believe: On the Foundationsof the Representational Arts. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Zemach, Eddy M. 1997. Real Beauty. University Park, PA: Pennsylvania State University Press.
III
هنر و نقد اخلاقی
گزارش مختصری از سمت‌وسوی تحقیقات اخیر

    1. درآمد

از قضای روزگار، هرچند فلسفه‌ هنر، در ابتداء، به منزله‌ی جزء لاینفکّی از نقدِ ناشی از انگیزه‌های اخلاقیِ افلاطون بر هنر پدیدار شد، نقد اخلاقی هنر، در بخش اعظم سده‌ی بیستم، بسیار اندک مورد توجّهِ فیلسوفان تحلیلی‌مشرب قرار گرفت. بسیاری از فیلسوفان قرن بیستم، تحت تأثیر نظریّه‌ی زیبایی‌شناختیِ کانت، بویژه چنانکه گرایش‌های بعدی ــ برای مثال، از جمله اصالتِ زیبایی‌شناسی[۱۳۲] (”هنر برای هنر“) و صورتگرایی ــ آن را تفسیر (یا سوءتفسیر) کردند و ظاهراً شیوه‌های بعدی نقد (مانند نقدِ جدید[۱۳۳] در ادبیّات) تقویتش کردند، نه تنها مبحثِ نقد اخلاقی هنر را نادیده گرفته‌اند، بلکه نقد اخلاقی هنر را بی‌ربط یا از لحاظ مفهومی ناموجّه نیز تلقّی کرده‌اند.
البتّه، برغمِ تعلیقِ چشمگیرِ نقد اخلاقی در نظریّه‌های فلسفی راجع به هنر، ارزیابیِ اخلاقیِ هنر در میان منتقدان رونق داشت. در واقع، چه بسا که حتّی امروزه هم، در مورد موضوعاتی نظیر نژادپرستی، تبعیض جنسیّتی، همجنسگراستیزی، و مانند آن‌ ها [در هنر]، رهیافتِ غالبی که اکثرِ منتقدان انسانگرا، هم دانشگاهیان و هم اُدبا، پیشنهاد کنند بحث اخلاقی در باب هنر باشد. نیز، فقدانِ حقّ اظهارعقیده یا تصدیقِ فلسفیْ خوانندگان، بینندگان، و شنوندگانِ معمولیِ هنر را [از ارزشیابیِ آثار هنری] منصرف نکرده است. ارزشیابیِ ایشان از آثار هنری پیوند محکمی با ملاحظات اخلاقی دارد، و این امر می‌تواند، به سرعت و سهولت، با گوش سپردن به آنچه مردم عادی پس از دیدن یک فیلم یا یک نمایش یا یک برنامه‌ی تلویزیونی می‌گویند یا با گوش سپردن بدیشان هنگامی که عقایدشان را درباره‌ی تازه‌ترین رمان‌ها با یکدیگر در میان می‌گذارند مورد تأیید قرار گیرد.
به تعبیر دیگر، در مورد نقد اخلاقیِ آثار هنری، خَلَئی میان نظریّه و عمل در سرتاسرِ قرن بیستم وجود داشته است ــ خلئی که با سکوتِ فلسفه درباره‌ی نسبت میان اخلاق و هنر شدّت گرفته است. وانگهی، این خلأ خلئی متأخّر است، زیرا فیلسوفان، از افلاطون گرفته تا هیوم، فرضشان بر آن بود که ربطِ نقد اخلاقی به هنر مسأله‌انگیز نیست. تنها از اواخر سده‌ی هجدهم بدین سو بود که این رأی مورد دفاع قرار گرفت که قلمرو زیبایی‌شناسی و قلمرو اخلاق هر کدام خودآیینند و کاملاً مستقلّ از دیگری. نیازی به گفتن نیست که پاره‌ای از فیلسوفانِ هنر، مانند تالستوی، در برابر این جریان ایستادند. امّا، در کلّ، گفتمان فلسفی درباره‌ی هنرها از موضوع نقد اخلاقی فاصله گرفته است، بجز گهگاهی که استدلال کرده است که نقد اخلاقی هنرها منطقاً ناروا یا نامربوط است.
ولی، اخیراً، خودِ این اجماع نیز نرم نرمک به تحدّی خوانده شده است. شاید تحت تأثیر همه‌جاگیریِ نقد اخلاقی در شیوه‌های عمل جاریِ ما، فیلسوفان به ارزیابیِ مجدّدِ استدلال‌های سنّتی علیه نقد اخلاقی هنر می‌پردازند، و نیز در کشف مقدّماتی می‌کوشند که چه بسا چنین نقدی مبتنیِ بر آن‌ ها باشد. غایتِ این فصل بررسیِ برخی از مناقشاتِ اخیر در خصوص نقد اخلاقی هنر است. برای سازمان دادن به تفکّر درباره‌ی این موضوع، من با ترسیمِ خطوطِ کلّیِ مهمّ‌ترین استدلال‌های سنّتی علیه نقد اخلاقی هنر آغاز می‌کنم و، آنگاه، در بخش‌های بعدی، به کندوکاو در پاسخ‌های معاصر به این استدلال‌ها، به عنوان راهی برای معرّفیِ رهیافت‌های گوناگونِ جدیدی که در حال حاضر برای دفاع از چشم‌اندازِ نقد اخلاقیْ موجود است، خواهم پرداخت.

  1. اشکالات وارد آمده به نقد اخلاقی: خودآیینی‌گرایی، پیش‌پاافتادگی معرفتی، و ضدّپیامدگرایی
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...