آن مجازش تا حقیقت می‌کشد
(بیت۲۷۶۰/۱)

ابیات زیر با همین مضمون در مثنوی به کار رفته است:

۳۴) کاش کان هم ننگ بودی یکسری

تا نرفتی بر وی آن بد داوری
( بیت ۲۰۷)

انقروی:
کاشکی آن زرگر هم سراسر عیب وننگ می‌بود وذرّه‌ای حسن نداشت، تا این وضع وحال نامعقول گریبانگیرش نمی‌شد و برایش پیش نمی‌آمد.»(انقروی،۱۳۸۰:۱۲۲)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

نیکلسون:
نیکلسون عقیده دارد که ضمیر آن به «جمال وزیبایی ظاهری، برمیگردد ونظر دیگران همچون محمد اکبر آبادی(شارح مثنوی)وکتاب روح المثنوی که ضمیر را به عشق نسبت می‌ دهند رد می‌کند.»(نیکلسون،۱۳۸۴:۴۹)
فروزانفر:
فروزانفر نظر شارحانی که ضمیر این بیت را درباره‌ی زرگر فرض کرده‌اند نادرست دانسته است وچنین می‌گوید:«به موجب این حکایت عشق کنیزک زوال پذیرفت و او نصیب دیگرکس شد و معشوق او به قتل رسید و از این رو عشق او با ننگ(یعنی ظهور هوس) وقضاء بد توأم بود.»(فروزانفر،۱۳۸۲:۱۱۰)
زمانی:
ابتدا بیت را به سه وجه تعبیر کرده است:۱-ضمیرآن را به زرگر نسبت داده است؛این گونه که تفسیر می‌کند:«کاشکی آن زرگر هم سرتا پا عیب وننگ می‌بود و اصلاً ذرّه‌ای حسن وجمال نداشت؛ تا این وضع وحال ناگوار وقضای بد گریبانش نمی‌گرفت.۲- ضمیرآن را به عشق‌های رنگی برگردانده است وبیان می‌کند«ای کاش عشق‌های رنگی وهوسناکانه نزد مردم چنان مذموم وننگین جلوه می‌کرد که کسی بدان تعلّق خاطر نمی‌یافت.و۳- آنگونه که فروزانفر بیان کرده است.»(زمانی،۱۳۷۸:۱۱۲)
استعلامی:
استعلامی‌عقیده دارد که «عشق کنیزک در آغاز عشق عمیق و روحانی به نظر می‌آمد وعاقبت معلوم شد که«عشق از پی رنگ» است،وموجب سرانجام بد شد.امّا ای کاش از همان آغاز یکسره ننگ بود تا کسی انتظار بهتر از آن نمی‌داشت.»(استعلامی،۱۳۸۷:۲۹۹)
گولپینارلی :
ضمیر آن را به زرگر نسبت داده است ومی‌گوید:« کاش آن زرگرهم سراپا عیب وننگ بود،تا آن داوری بد درباره‌ی او عملی نمی‌شد.»(گولپینارلی،۱۳۸۴:۹۱)
نظراجمالی:
تفسیری که فروزانفر کرده است، با توجّه به بیت قبل، می‌تواند تناسب داشته باشد و قابل قبول باشد ولی «بامصراع دوم که قضاوت بد به زرگر برمی‌گردد متناسب نیست. وبا تفسیر شارحان دیگر که با ابیات بعد:

خون دوید از چشم همچون جوی او

دشمن جان وی آمد روی او

تناسب زیادتری دارد.»(شجری،۱۳۸۶:۳۳۲)

۳۵) وهم موسی با همه نور و هنر

شد از آن محجوب، تو بی پر مپر

(بیت ۲۳۸ )
انقروی:
شارح مراد از پرّ را بال و پر یقین میداند و می‌گوید :«تو بی پَر نپر یعنی مادامکه بال پر بیقین پیدا نکرده‌ای بسوی اینگونه اسرار لدنی پرواز مکن و با وهم مجرد بر اسب عقل جزئی که مشوب می‌باشد سوار مشو و به طرف اسرار نهفته حرکت مکن .» (انقروی،۱۳۸۰:۱۳۰)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...