آنچه که باید به آن توجه نمود این است که ظلم در کاربرد قرآنی درباره رفتارها و باورهایی به کار رفته است که ارتباطی با تعریف های معمول و رایج از خشونت در جامعه شناختی و روان شناختی ندارد، مانند مواردی که ظلم بر شرک و بت پرستی، تکذیب پیامبران و انکار آیات الهی به کار رفته است. این بدان جهت است که در نگرش قرآنی این موارد نیز خشونت به حساب می آید، اما خشونتی از نوع خودآزاری و خودسرکوبی؛ در باور قرآنی و دینی، انسان ها بر صبغه و سرشت خداجویی و کمال خواهی آفریده و زاده می شوند، (فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم…)[۳۳]
در همه این موارد، (بت پرستی ، تکذیب پیامبران ، انکار آیات الهی و …) انسان ستمگر و خشونت پیشه، حقوق فطری، نیازهای اصلی و اساسی را زیر پا می نهد و راه رشد، حرکت آزاد، تکاملی و بالنده را بر خود می بندد.
از این رو هرگونه رفتار و عملکرد جوارحی و جوانحی که با این سرشت و تمایل فطری و حق طبیعی در تعارض و ناسازگاری باشد و آن را تباه و نابود کند، ظلم، ستم و خشونت است؛ از نوع خشونت برخویشتن خویش.
علامه طباطبایی پس از آنکه ظلم را به مفهوم «خروج از جاده عدل» می داند، می افزاید: «اگر چه گمان بر این است که آنچه مردمان در وهله نخست از ظلم در می یابند، ستم اجتماعی و تجاوز به حقوق اجتماعی از راه سلب امنیت جان، عرض یا مال فردی از افراد جامعه است، اما فهم عرفی به این مفهوم توسعه بخشیده نه تنها هرگونه رفتار غیرقانونی و سنت شکنی را ظلم می شمارد که هرگونه گناه و سرپیچی از فرمان مولوی را ستم بر خود می داند، بلکه نافرمانی خداوند سبحان را از آن رو که حق مشروع فرمان بری بر انسان ها دارد و نیز مخالفت با تکالیف را ستم قلمداد می کند…»[۳۴].
بدین ترتیب هرجا که در قرآن، رفتار و گفتاری ظلم به حساب آمده باشد، بدین معنی است که چنان گفتار و رفتاری خشونت است. این قانون، واژگان هم خانواده و هم مفهوم با ظلم، مانند تحدّی و تجاوز را نیز در بر می گیرد.
تسامح و تساهل
معمولاً تسامح با تساهل مترادف دانسته شده و به معنای «به آسانی و نرمی با کسی برخورد کردن» می‌باشد. کلمه تسامح فرق ظریفی با تساهل دارد و آن این که تسامح از ماده «سَمُحَ» به معنای بخشش و بزرگواری است. بنابراین، تسامح به معنای نوعی کنار آمدن همراه با جود و بزرگواری می‌باشد. [۳۵]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در اصطلاح تساهل اصولاً به معنای توانایی هر فرد یا هر جامعه برای تحمّل عقایدی است که با نظر آن فرد یا جامعه همخوانی ندارند. علاوه بر آن، ارج گذاری، تشویق و حتی سرمایه گذاری برای ابراز عقاید مخالف را نیز در این مفهوم گنجانیده اند.[۳۶]
تسامح لغت مناسبی است برای این که هم یک جنبه جوانمردی در آن مندرج است و هم طرفینی است. یعنی همه مردم نسبت به یکدیگر آسان بگیرند و جوانمردی داشته باشند. [۳۷]
معادل این کلمه در انگلیسی، کلمه «تولرانس»[۳۸] است که در فرهنگ آکسفورد به معنای اجازه دادن به وقوع یا ادامه چیزی که شخص آن را نمی‌پسندد و با آن موافق نیست، أخذ شده است.[۳۹] از این رو برخی معتقدند که نزدیک‌ترین معادل معنایی «تولرانس» حلم است؛ زیرا حلم یعنی تحمّل امور ناگوار، در عین قدرت و قوّت.[۴۰]
حقـیـقـت آن است که در اصل, ماهیت تساهل و تسامح غربی یا همان تـولـرانـس, بـا آنـچـه در اسـلام از آن سخن به میان آمده متفاوت است .
تـولرانس مطرح در ادبیات سیاسی اجتماعی غرب و در نزد دانشمندان غـربی بیش تر بار سیاسی اقتصادی دارد تا دینی، و ویژگیهایی دارد کـه آشکارا آن را از تساهل و تسامح به کار رفته در منابع اسلامی و سـخـنـان بزرگان دین جدا می سازد و پیامدهایی دارد که به هیچ روی,یک فرد باورمند به دین نمی تواند آنها را بپذیرد[۴۱].
اما بـایـد توجه داشت که حوزه به کار بستن تسامح و تساهل دینی جایی اسـت کـه در چـهارچوب اصول و ارزشهای اسلامی و حفظ مصالح اسلام و جـامـعه اسلامی صورت گیرد و رفتار و برخورد غیرمسلمانان به گونه ای باید انجام گیرد که پذیرفتنی باشد. بیرون از این قـلمرو و در صورتی که بخواهد به ارزشهای اسلامی خدشه وارد آید و یـا تـسامح و تساهل راهی برای رواج بی بندوباری باشد, دیگر جای تـسـامـح و تـساهل نیست ، بلکه جای امربه معروف و نهی از منکر و واکـنـش در بـرابـر منحرفان است. تساهلی که امروز در جامعه های غـربـی رایـج اسـت و بـرداشتی که امروز, شماری از روشنفکران در کـشـورهـای اسـلامـی از آن دارند, با آنچه مورد نظر رهبران اسلامی است, به کلی فرق دارد.
در بـاب تـسـاهـل و تسامح این نکته را نیز باید در نظر داشت که آسـان گری و برخورد نرم و مدارا گرایانه در اسلام, گرچه پسندیده و مـورد سـفـارش بـزرگـان دیـن است و سیره و منش پیغمبر اکرم و امـامـان مـعـصـوم(ع) روشنگر و تاییدکننده آن است، با این حال وقـتـی پای ناسازگاری با حدود و قانونهای الهی به میان آید, نه تـنـها دیگر پسندیده نیست، بلکه به سختی و درشتی باید در برابر آن ایـسـتـاد و بـدون هیچ گونه چشم پوشی بر اجرای حدود الهی و حفظ والایـیها و بایسته های دینی پای فشرد. پیغمبر اکرم(ص) با این که با مـخـالـفان و دشمنان بیش ترین مدارا را می کرد و حسن خلق و سعه صـدر و نـرمـی و مـلایمت و گذشت و بزرگواری وی بی نیاز از توضیح اسـت, ولـی بـر سر اصول هیچ گاه کوتاه نمی آمد و حاضر نبود ذره ای از احکام و حدود الهی, به خاطر مصلحت اندیشی جاری نشود.[۴۲]
پیشینه خشونت
پرخاشگری و خشونت در شمار آن دسته از پدیده های اجتماعی است که به رغم تنفر و بیزاری بشر از آن، در تمامی ادوار تاریخ زندگی اجتماعی و تعامل افراد، گروه ها، نهادها، ملت ها و دولت ها حضور پردامنه یا محدود داشته است. روایت وحیانی از تاریخ خشونت، پیشینه آن را به زمانی بر می گرداند که نخستین و کوچک ترین نهاد جامعه انسانی متشکل از آدم و حوا در بهشت می زیستند و بر اثر خشونت و فریب کاری ابلیس که بر آنها روا رفت از بهشت رانده شدند و بذر کینه و دشمنی کاشته شده میان آدم و ابلیس، با هبوط آن به زمین، به همراه آورده شد. قرآن از این رویداد چنین گزارش می کند:
(وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِین)[۴۳] ؛ « و گفتیم اى آدم تو با همسرت در بهشت سکونت کن، و از (نعمتهاى) آن گوارا هر چه مى‏خواهید بخورید (اما) نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد! پس شیطان موجب لغزش آنها شد، و آنان را از آنچه در آن بودند (بهشت) خارج ساخت، و (در این هنگام) به آنها گفتیم همگى (به زمین) فرود آئید در حالى که بعضى دشمن دیگرى خواهید بود، و براى شما تا مدت معینى در زمین قرارگاه و وسیله بهره‏بردارى است.»
در پی استقرار خانواده حضرت آدم در زمین، کانون نخستین نهاد اجتماعی بشری به خون آلوده گشت و انسان طعم تلخ خشونت عریان را چشید؛ در نزاعی که میان دو تن از فرزندان آدم (هابیل و قابیل) درگرفت[۴۴]، یکی از آن دو با خشونت دیگری از پای درآمد و بدین ترتیب، فساد، خون ریزی و خشونتی که فرشتگان به هنگام آفرینش انسان از آن سخن گفته بودند، جامه وجود بر تن کرد[۴۵]. عبور کاروان بشری از گردونه های بدویت و توحش و رسیدن به مدنیت و تکامل عقلانی و دانش اندوزی نه تنها از خشونت در روابط اجتماعی چیزی نکاست؛ که با پیشرفت دانش تجربی، گسترش تکنولوژی و صنعت، ابزار و ادوات خشونت با قدرت تخریبی و ویرانگری در ابعاد گسترده به میدان آمد و نیروی خشونت گران را به اندازه ای فزونی بخشید که حتی در تصور انسان بدوی و غیرمتمدن نمی گنجید.
اندیشه خشونت به لحاظ تاریخى، مقدّم بر اندیشه تساهل است. از قرن ۷ ق. م. «استبداد» [۴۶] به صورت یک شکل سیاسى جدید ظاهر گردید و از آن پس، خشونت از یونان باستان تاکنون، طرفداران جدّى‏اى داشته است که هر کدام با عنوانى خاص، آن را مطرح کرده‏اند. «افلاطون» از پدیده‏اى به نام «فتنه» یاد مى‏کند و به گونه‏اى آن را تبیین مى‏سازد که بسط آن، قرن‏ها بعد منجر به نظریاتى چون نظریات مارکسیست‏ها مى‏شود که بیشترین اهمیت را به استفاده از «خشونت سیاسى» براى واژگون کردن قدرت‏هاى دولتى مى‏دهند. «ارسطو» (۳۲۲ ـ ۳۸۴ ق.م.) پدیده‏اى به نام «نیرنگ» را مطرح مى‏کند. «سن توماس آکویناس» [۴۷] (۱۲۲۷ ـ ۱۲۷۴ م.) بروز خشونت‏هاى سیاسى ـ چه به صورت شورش و چه به صورت انقلاب‏ها ـ را در شرایط خاص شروع اعلام مى‏کند. «ابن خلدون (۱۳۳۲ ـ ۱۴۰۶ م.) از پدیده‏اى به نام «عصبیت» (قومیت امروزى) نام مى‏برد. «نیکولوماکیاولى»[۴۸] (۱۴۶۹ ـ ۱۵۲۷ م.)، سیاست مدار ایتالیایى که او را «پدر علم سیاست» نامیده‏اند، استفاده از «ترس و سرکوب» را به شهریار پیشنهاد مى‏کند. «تامس هابز»[۴۹] (۱۵۸۸ ـ ۱۶۷۹ م.)، انسان‏ها را «گرگ یکدیگر» قلمداد کرد. «هگلیان چپ» با برداشتى کاملاً مادّى از نظریّه آرمان گراى هگل، به دو گرایش شدید خشونت‏طلبى یعنى مارکسیسم، به رهبرى «مارکس» و «انگلس»، و آنارشیسم، به رهبرى «اشتیرنر» و «باکونین» روى آوردند. «لوتر» بر علیه دهقانان معترض فتوا مى‏داد که: این سگ‏ها را بکشید، اینها شیاطین‏اند. و براى اثبات حقّانیت خودش مى‏گفت: «دیگران را باگوگرد آتش بزنید تا خدا بداند که ما بحق مسیحى هستیم.». «جان لاک» مى‏گوید: «به کار بردن زور علیه بى‏عدالتى و بى‏قانونى، مجاز است.» [۵۰]
موضوع خشونت در اسلام را می توان به عنوان ابزار تبلیغی و سیاسی بر ضد اسلام با ریشه های تاریخی ویژه آن بررسی نمود، بی تردید مسأله خشونت منحصر به خروج و قیام بر ضد حکومت نمی شود، بلکه این مقوله محورهای مختلف را در بر می گیرد و در هر موضوعی می توان آن را تعمیم داد, امروزه دشمنان دین اسلام در رسانه های جمعی و گروهی به ویژه در دنیای مجازی روی این مقوله متمرکز شده و احکام اسلامی را خشن و پیامبر اسلام و مسلمانان را خشونت طلب معرفی می کنند .
این افراد بدون توجه به وضعیت مسلمانان در صدر اسلام ، پیامبر و مسلمانان و دین اسلام را خشونت طلب و منشأ خشونت می دانند در حالیکه نگاهی به رفتار مشرکان با مسلمانان در صدر اسلام مبین آن است که این مشرکان و بت پرستان بودند که مسلمانان را مورد اذیت و ازار خود قرار می دادند.
پیامبر اکرم سیزده سال از دعوت خود را در مکه سپری کرد، سه سال آن را به صورت غیر علنی و سرّی مردم را به خدا دعوت و ده سال را علنی و آشکارا، در این دوران حضرت و یارانش بدترین و زشت ترین خشونتها را تحمّل کردند و هیچ کس پیدا نمی شود در این دوران که بگوید او و یارانش نه تنها خشونت طلب و خشونت خواه نبودند بلکه بدترین جسارت ها و شکنجه ها را از خشونت طلبان دیدند و تحمل نمودند، و آن روزی هم که بر این خشونتگران دست یافتند، ماندنی ترین عفو و گذشت را در حق آنها روا داشتند. آری نسبت به خود آن حضرت انواع و اقسام تهمت ها را مورد استفاده قرار دادند و از آزار و اذیت جسمانی او لحظه ای کوتاهی نکردند گاه او را سنگباران نمودند و گاه با خاک روبه و سیرابی حیوانات، او را آزار دادند، و زمانی خار بر سر راه او کاشتند و دوره ای نیز او را در شعب ابی طالب با بدترین و فجیع ترین وضع در مدّت سه سال در محاصره اقتصادی قرار دادند.
نسبت به مسلمانان بدترین و زشت ترین خشونت ها روا داشته شد، «امیّه بن خلف» بلال را بر روی ریگهای داغ می خواباند و سنگ بزرگی را روی سینه او قرار می داد و از او جز صدای «احد احد؛ خدا یکی است» شنیده نشد به قدری بلال را شکنجه کردند که ورقه بن نوفل بر وضع او رقت کرد و گریست و به امیّه گفت: اگر او را با این وضع بکشید من قبر او را زیارتگاه خواهم ساخت.[۵۱] یاسر و سمیّه آن قدر شکنجه و آزار دیدند که در راه توحید به شهادت رسیدند، یاسر بر اثر شکنجه در گرمای سوزان و سمیه نیز با نیزه بی رحم ابوجهل از پا درآمد.[۵۲] عبدالله بن مسعود وقتی آیاتی از اول سوره الرحمان را در مسجد الحرام تلاوت نمود، سران خشونت و کافران قریش به قدری او را زدند که خون از سرو صورت او جاری شد.[۵۳]
در نتیجه اگر انسان کمترین انصاف و محدودترین اطلاعات از تاریخ صدر اسلام و دوران بعثت پیامبراکرم(ص) داشته باشد اعتراف خواهد کرد که پیامبر اکرم و مسلمانان نه تنها خشونت طلب نبودند بلکه قربانی خشونت شدند، و بدترین و بیشترین ضربه ها را از ناحیه خشونت طلبان و کافران تحمل نمودند.
به پندار برخی دیگر ، بعضی از قوانین اسلام، مانند: قصاص، شلاق، سنگسار و … خشن هستند. منشأ چنین قضاوتهایی، همان تفاوت جهان بینی ها و برداشت هایی است که افراد از انسان دارند. متأسفانه جلوه دادن خشونت از سوی این عده، در مورد احکام اسلام، از بررسی اجمالی و بدون در نظر گرفتن همه جوانب آن صورت می گیرد؛ یعنی تمام شرایط حدود تعزیرات اسلامی و طرق اثبات و راه های تخفیف و همچنین نتایج نهایی این جرم ها و اثرهای زیانبار آن ها در نظر گرفته نمی شود.
استعمار ستیزى دین و روحیه استقلال گرایى مسلمانان شدیداً منافع استعمار را به خطر انداخت، و همین عامل سبب شد که دین ستیزان، اسلام و مسلمانان را خشونت گرا معرفى کنند. متأسفانه دشمن در تبلیغات خود که با بهره گیرى از ابزار و ساز و برگ هاى مدرن صورت گرفت موفق بود. زیرا امروزه جهان اسلام خشونت گرا معرفى شده و جنگ افروزان غرب صلح گرا.
ارزش گذاری خشونت
اصولاً برخی از موارد جزو حسن و قبح های عقلی شمرده می شوند که عقل مستقلاً ارزش آن ها را درک می کند؛ مثل حسن راست گویی غیر مضر و یا قبح دروغ گویی خالی از هر نوع مصلحت. اما در مواردی نیز به دلایل دیگری، یک واژه بار ارزشی یا ضدارزشی پیدا می کند؛ مثل آن که شارع آن را به صورت ارزش یا ضدارزش مطرح کند. در مواردی که عقل حکم به خوبی یا بدی مفهومی کند، نیازمند یک روش مشخص است. به عبارت دیگر، عقل با توجه به مصادیق و کاربردهای یک لفظ، آن را حَسَن یا قبیح می شمارد و از این رو، همیشه به طور مطلق، راست گویی را تحسین نمی کند[۵۴].
واژه خشونت نیز دچار چنین سرنوشتی شده است. هرنوع قضاوت در مورد این واژه بدون دقت در کاربردهای آن، صحیح نمی باشد.
واقعیت آن است که خشونت معنای خاص و عام دارد. عدم مرز بندی این دو معنا و عدم شفافیت آنها و خلط قلمرو این دو سبب چالش‌ها شده است. معنای خاص خشونت، یعنی تحمیل، سرکوبی و حذف مخالفان به دلایل و روش‌های غیر منطقی و غیر قانونی. اگر خشونت به این معنا باشد، در اسلام حرام است، زیرا در اسلام آزادی بیان و عقیده و آزادی‌های سیاسی در چار چوب قانون محترم شمرده شده است. از سوی دیگر در اسلام سفارش شده، تا زمانی که مخالفان توطئه نکرده و مصالح عمومی را در خطر نینداخته، باید با آنان با رأفت برخورد شده وکرامت انسانی آنان مانند شهروندان دیگر باید حفظ شود، متأسفانه هرگاه از واژه خشونت بهره گرفته می‌شود، در افکار عمومی همین معنای خاص خشونت تبادر می‌کند. خشونت به معنای عام آن عبارت است: از قاطعیت و عدم سهل انگاری در برابر قانون شکنان، متجاوزان وستمگران که اصطلاحاً از این نوع خشونت، به عنوان خشونت قانونی یا خشونت مشروع یاد می‌شود که در راستای عدالت، ستم ستیزی، احقاق حق، پاسداری از کرامت انسانی و دفاع از نظام مشروع، صورت می‌گیرد. اگر خشونت به این معنا باشد، در اسلام جایز بوده وخردمندان نیز آن را قبول دارند. همه صاحبان اندیشه ونظریه سازانی که خشونت را جایز ندانسته‌اند، خشونت‌های قانونی ومشروع را نیز جایز دانسته‌اند، که اصولاً خشونت قانونی از مصادیق خشونت نیست.[۵۵]
آنچه تاکنون بیان شد، بیان گر آن است که «فرهنگ اسلامی» و «خشونت» دو وادی جدای از هم هستند. در یک نظام کلی، که هم احکام عاطفه آمیز وجود دارند و هم احکام تند، این واژه می تواند به دو صورت ارزش گذاری شود. از مقایسه خشونت با شکنجه و از آن رو که شکنجه مصداق خشونت است، می توان گفت: خشونت در صورتی ضدارزش است که ناشی از اعمال جاهلیت ها، عصبیّت ها، جمودها، قشری نگری ها و اعمال حقارت باشد و آن گاه که در جهت اعمال غیرت دینی و تأمین مصالح دنیوی و اخروی باشد، می توان آن را به عنوان «خشونت مثبت» تلقی کرد.
متأسفانه آنانی که اسلام و مسلمانان را متهم به خشونت کرده‌اند یا بین این دو معنای خشونت خلط کرده ویا دین ستیزانی هستند که کمر به نابودی دین اسلام بسته‌اند.
فصل دوم
جایگاه و اقسام قاطعیت و موجبات خشونت از منظر اسلام و قرآن
بخش اول : جایگاه و اقسام قاطعیت از منظر قرآن
بخش دوم : موجبات خشونت از منظر قرآن
بخش اول : جایگاه و اقسام قاطعیت از منظر قرآن

الف ) جایگاه قاطعیت از منظر قرآن

گروهی از اندیشمندان، قرآن و شریعت الهی اسلام را خشونت زا و آن را بستر ایجادکننده خشونت معرفی کرده و با جسارت تمام گفته اند که این سیاهی از چهره اسلام پاک شدنی نیست و دین اسلام دین خشونت است؛ چنانچه دین شمشیر نیز هست.[۵۶]
از سوی دیگر، عده ای از اندیشمندان نیز در دفاع از اسلام، شریعت الهی را اهل تسامح و مدارا دانسته و شواهدی برای آن ذکر کرده اند.[۵۷]
نه آن افراط و نه این تفریط هیچ یک نتوانسته اند و نمی توانند چهره اسلام را از این زاویه آن گونه که هست نمایان کنند و هر کدام یک طرفه به قضاوت نشسته اند. اگر چه طبع انسان از خشونت بی زار است و مدارا و عطوفت را خوش دارد، اما سخن در این است که آیا عقل از هر نوع خشونتی منزجر است و آیا هر نوع خشونتی زشت است و هر نوع تسامحی محبوب عقل؟ آیا در مقام تطبیق این مفاهیم، معیار روشنی که مانع از تحقق چالش های گوناگون شود،وجودداردیاخیر؟
«مدارا» فى نفسه و «خشونت» خود به خود، نه خوب و نه بد است و کسى نمى‏تواند بگوید خشونت یا مدارا مطلقاً و به هر معنى از سوى هرکس، درباره هرکس، به هر انگیزه و هدفى، به هر اندازه و وسیله‏اى و در هر ظرف و زمینه زمانى و مکانى خوب یا بد است. متغیّرها و عواملى چون: «معنى، فاعل، متعلّق، انگیزه، هدف، میزان، وسیله، ظرف و شرایط» قطعاً در تعیین حُسن و قُبح خشونت و مدارا، دخیل است و بدون توجّه به این عناصر، خشونت و مدارا نه تحقّق‏پذیر است و نه تحلیل بردار. [۵۸]
شریعت اسلام تمام احکام خود را در جهت تأمین مصالح مادی و معنوی افراد قرار داده است. رسیدن به این مصالح تنها در عمل دقیق به این احکام می باشد. شریعت اسلامی نه تنها اجازه کوتاهی را نمی دهد، بلکه توصیه می کند با تمام وجود، به دستوراتش جامه عمل پوشانده شود. این تأکید در مورد اجرای حدود مشهود است. [۵۹]
از ابتدای خلقت انسان تاکنون همیشه عده ای حاضر به پذیرش قانون نبوده و ضمن پای مال کردن حق دیگران، نظم و امنیت و آرامش جامعه را به مخاطره می اندازند. به همین دلیل، دولت ها در کل جهان و به حکم عقل، دریافتند که نیروی سومی بر اداره جامعه لازم است که مرجع رسیدگی به این تخلفات باشد. در نظر گرفتن نیروهای انتظامی، قوه قضاییه، زندان و جریمه، همگی در واقع، ضمانت اجراهای قانون مصوّب می باشند. آیا آن گاه که قوّه قضائیه درصدد اجرای قانون مصوّب است و یا وقتی نیروهای نظامی در مقابل جنگی خانمان سوز می ایستند و هزینه هایی گران را پرداخت می کنند، آیا می توان نام «خشونت» بر این اعمال نهاد؟ این نوع اعمال از سوی تمام دولت های جهان پذیرفته شده اند.
در مکتب اسلام، این روش عقلایی مورد تأیید قرار گرفته و بلکه نگرش اسلام به این روند نیز تا حدی متفاوت است. در شریعت اسلامی، تمامی «بایدها» از «هست ها» می رویند. در واقع، نوعی ضرورت بالقیاس بین عمل و هدف وجود دارد. شارع با در نظر گرفتن رابطه ای که بین جهان بینی و ایدئولوژی وجود دارد، احکامی را صادر کرده است. بنابراین، هر نوع قضاوت در مورد هر حکمی منوط به شناخت آن رابطه است. بدون دریافت صحیح از آن رابطه، قضاوت ما نیز اشتباه خواهد بود. [۶۰]
احکام الهی برای تأمین منافع دنیوی و اخروی افراد جامعه تعبیه شده اند. از سوی دیگر، اهمیت وصول به اهداف مذکور نیز از نظر شارع بسیار برجسته است. این نحوه نگرش برخاسته از محبت خداوند به بندگان خویش می باشد؛ محبتی که در جای جای زندگی انسان و حیات طبیعی او مشهود است. این محبت همان خیر رساندن است و اقتضای این خیر رساندن در بعضی موارد، بیان احکامی است که به ظاهرتند و درشت هستند. اما با دید دیگری حتی این نیز رحمت الهی می باشد.[۶۱]
در فرهنگ اسلام، خشونتی که در قبال اجرای قانون به معنای سخت‌گیری در تحقق عدالت و شکوهمند سازی دفاع از حق یا حفظ جان و مال و ناموس مردم باشد نه تنها مورد نقد و نکوهش نیست بلکه فضیلتی قلمداد می‌شود که صلاح و سداد تمام شهروندان در آن گنجانده شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...