ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دست ها که که ز دست تو بر خداوند است
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیاو بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که سعدی ز دوست خُرسند است
درون مایه:
درون مایه ی اصلی این غزل بیان رغبت سعدی به معشوق است به طوری که بی وفایی و عهد شکنی معشوق هم نمی تواند خللی در میزان محبت عاشق داشته باشد. در طول ابیات شاعر فراق معشوق را توصیف می کند و اینکه هیچ چیزی جز خود معشوق این نقص را بر طرف نمی کند و هیچکس مثل محبوب او نیست. سعدی به عادت همیشگی خود، عاشق را فدای معشوق می کند و خود را قربانی این عشق می داند و از معشوق تمنای وصال می کند.
بافت معنایی:
بیت اول:
شاعرفراق معشوق را توصیف می کندوحالت خود را به تصویر می کشد که مانندزندانی در زندان عشق گرفتار است و اینکه تنها کسانی حال و روز او را درک وی کنند که خود عاشق باشندو درد فراق چشیده باشند .
بیت دوم:
سعدی معشوق را یگانه خطاب می کند و اینکه هیچ کس نمی تواند جای معشوق را بگیرد.
بیت سوم :
بی وفایی و عهد گسستن یار را مانعی برای محبت خود نمی داند و می خواهد که این پیام را از قول او به معشوق برسانند .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بیت چهارم و پنجم:
شاعر با سوگند دوباره این ادعای خویش را تأکید می کند .
بیت ششم و هفتم:
شاعر از معشوق می خواهد که به این فراق پایان دهد شاعر هنوز خود را امیدوار خطاب می کند که به انتظار آمدن معشوق است .
بیت هشتم :
شاعر از بی خیالی معشوق ابراز شگفتی می کند و با لحن عاجزانه ای از او می خواهد که به خواهش او توجه کند .
بیت نهم:
به نظر می رسد که واژه ای ( (بباثی)) باشد بنابر این بر طبق این فرضیه معنی بیت چنین است که هر کس که بدن عریان تو را ببیند اینقدر بر جستگی و لطافت تنت به گل سرخ می ماند که کسی باور نخواهد کرد که این تن توست و همه گمان می کنند که پیراهن پوشیده از گل های سرخ به تن داری .
بیت دهم:
شاعر خود را در بی توجهی معشوق تنها نمی بیند و او ادعا می کند که بسیاری دیگر هم از ستمهای دست به دعا برداشتند. در بیت آخر سعدی ابتدا معشوق رابه بی توجهی به خود متهم می کند و غم فراق را برای خود غیر قابل تحمل و برای معشوق چیزی بی ارزش قلمداد می کند و سپس این بی خیالی و بی توجهی را عاملی داند که او را ضعیف و رنجور کرده به طوری که توان آه کشیدن و نالیدن هم ندارد به حدی که از این می ترسد مردم گمان کنند او از معشوق خود جفایی ندیده و راضی و خرسند است .
آرایه های ادبی :
در بیت اول زندان عشق اضافه ی تشبیهی است و بین کلمات «شب» «فراق» «سحر» «زندان» «عشق» و «دربند» تناسب وجود دارد که موجب برجسته سازی شده است. استفهام انکاری در بیت وجود دارد.
در بیت دوم هم استفهام انکاری دیده می شود و شاعر بالای دوست (قد یار)را به سرو تشبیه کرده که هیچ سروی در بوستان همانند سرو او دارای قد بلند نیست .
در بیت سوم فعل بر شکستن بکار گرفته شده اشت که با واژه ی «مهر گل» تناسب معنایی دارد و یکی از ویژگی های سبکی اشعار سعدی به شمار می رود .
در بیت چهارم و پنجم آرایه ادبی خاصی مشاهده نمی کنیم و در بیت ششم بین واژه ی «خاک» و «کوی» تناسب زیبایی محوس است .
در بیت هفتم ترکیبهای «خیال رویا» و «بیخ امید» اضافه تشبیهی هستند. همچنین «بلای عشق» تشبیه است و «بنیاد صبر» هم ترکیب اضافی است که برای «صبر» ریشه قایل شده که با بلای عشق از میان رفته است.
در بیت هشتم واژه آرایی در حرف «ج» در مصرع اول به چشم می خورد.
در بیت نهم حسن تعلیل واضح است و شاعر با بهره گرفتن از واژه های «اگر» «گمان» «گل» ب مد بالایی برای حرف «گ» ایجاد کرئه که هم آوایی را پی داشته است .
در بیت دهم تکرار کلمه ی «دست» دیده می شود که جناس تام بین آنها بر قرار است. تکرار حرف «س» هم موجب هم آوایی شده است در بیت دهم کنایه ی زیبای دست بر خداوند بودن به معنای دعا کردن و نفرین کردن ایهام دارد.
در بیت یازدهم هم هم آوایی با حرف «ب» ایجاد شده است.
در بیت آخرهم ابتدا شاعر با اغراق سخن خود را آغاز می کند و به زیبایی به پایان می رساند.
وزن غزل:
وزن غزل مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن در بحر مضارع مثمن مقبوض مخبون اصلم است که از وزن های سخت و سنگین به شمار می رود.
قافیه:
کلمات قافیه در این غزل «در بند» ، «مانند » ، «پیوند» و . . . هستند که در کنار ردیف است قرار گرفته اند و باعث توازن واژگانی در این غزل شده اند.
ویژگی های سبکی:
در این غزل هم سعدی مطابق بسیاری از غزلهای عاشقانه ی خود به تعریف از یار و معشوق پرداخته و از واژه هایی همچون: «فراق » ، «سرو » ، «خاک پای تو » ، «خم مویت» و غیره استفاده کرده است. و با بهره گرفتن از عبارتهایی با زبان ساده و صریح از دوری معشوق خویش گلایه کرده است.

۴-۱-۳٫

افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده است یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده است
گر مدّعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریده است
آن کیست که پیرامُن خورشید جمالش از مشک سیه دایره نیمه کشیده است
ای عاقل اگر پای به سنگیت بر آید فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده است
رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیده است
از دست کمان مهره ابروی تو در شهر دل نیست که در بر چو کبوتر نتپیده است
در وهم نیاید که چه مطبوع درختی پیداست که هرگز کس ازین میوه نچیده است
سِرّ قلم قدرت بی چون الهی در روی تو چون روی در آیینه پدید است
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا حلوا به کسی دِه که مَحبَّت نچشیده است
با این همه باران بَلا بر سر سعدی نشگفت اگرش خانه چشم آب چکیده است
درون مایه ی اصلی غزل:
در این غزل، سعدی به تمجید معشوق می پردازد و به عشاق حق می دهد که برای وصال معشوق از همه جا و همه چیز دست بکشند و تنها به رسیدن به معشوق بیاندیشید. همچنین سعدی عاشقان را از سایر افراد جدا می کند و ادعا می کند تنها کسانی که پای در این راه نهاده اند، قادر به درک سختی ها و دشوارهای این مسیر هستند و به درستی مدعی است که آنان که از میوه ی این درخت نچیده اند، حتی در خیالشان هم نمی‎توانند تصور کنند که شیرینی و گوارایی آن چه اندازه است. این غزل سعدی مقداری رنگ و بوی عرفانی دارد و از جمله غزلهای عاشقانه، عارفانه ی سعدی به شمار می رود. انسجام بیت ها به شکل زیبایی در این غزل حفظ شده است.
بافت معنایی و آرایه های ادبی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...