به نظر می­رسد بین احساس مسئولیت ادراک شده که توسط سالکوسکیس (۱۹۸۵) مطرح شده است و کارکرد سوگیری­های شناختی هم­چون اغتشاش فکر- عمل نوعی ارتباط و پیوستگی وجود داشته باشد. راچمن (۱۹۹۷) معتقد است عقاید مرتبط با مسئولیت­ پذیری که مورد تأکید سالکوسکیس ‌می‌باشد در واقع از سوگیری شناختی اغتشاش فکر- عمل نشأت گرفته است و افراد دارای این گونه سوگیری شناختی آسیب­پذیری بیشتری برای ابتلا به مشکلات وسواسی دارند. بر همین اساس احتمال وقوع یک رویداد ناگوار و تخمین وقوع پیامدهای واقعی را، از عوامل مهم زمینه­ ساز و مولد اضطراب می­دانند (ون­اُپن و ارنتس[۹۷]، ۱۹۹۴). طبق گزارش بیماران وسواسی، در خلال استرس­ها و حالت­های اضطرابی، وسواس­های آن ها افزایش می­یابد (راچمن، ۱۹۹۷). همچنین وسواس­ها در طول دوره ­های ملال و دلتنگی افزایش می­یابند (کلارک و پردون، ۲۰۰۴). ریکاردی و مک­نالی[۹۸] (۱۹۹۵) نشان دادند بین وسواس­ها و خلق افسرده ارتباط وجود دارد. حالات خلقی منفی هم­چون ملال خود می ­تواند موجب افزایش و حفظ وسواس شوند زیرا در این حالات خلقی، امکان پذیرش تفاسیر منفی افکار، همانند پذیرش خود افکار افزایش می­یابد.

مدلی که سالکوسکیس مطرح کرد در افزایش درک ما از اختلال وسواسی- اجباری نقش اساسی دارد و سبب تغییر جهت درمان از مواجهه صرف، به بازسازی عقاید مسئولانه­ی مسئله­ساز، شده است. انواع خاص این دلالت­های پیش­بینانه (همانند اغتشاش فکر- عمل) را ‌می‌توان تحت عنوان «باورهای فراشناختی» مطرح کرد. گرچه سالکوسکیس آن­ها را تحت این عنوان مطرح نکرده است. نظریه راچمن نیز دیدگاه جدیدی به سوگیری­های شناختی اختلال وسواسی- اجباری ایجاد نمود و مدل او دلالت بر درمان مبتنی بر سوء­تفسیر فاجعه­آمیز مرکزی (اصلی) که شخص به افکار وسواسی می­دهد، دارد. به عبارت دیگر به جای درمان مبتنی بر خنثی­سازی، بر درمان مبتنی بر خود وسواس تأکید دارد.

۲-۶-۳٫ نظریه فراشناختی

فراشناخت به دانش فرد درباره نظام شناختی خود، و چگونگی کنترل آن گفته می‌شود. از نظر لغوی، پیشوند “فرا” به معنی ارتقاء و بالارفتن و فراشناخت به ‌معنی اطلاع و تسلط بر شناخت، و دانش در سطحی بالاتر است. ‌بنابرین‏ فراشناخت، شناختی است، ورای شناخت و تفکر عادی، و به آگاهی فرد از شناخت ، یادگیری و نحوه تفکر خود اطلاق می‌شود. (فلاول، ۱۹۸۸).

در حال که اصطلاح شناخت به فرآیندهای درونی ذهنی یا راه ­هایی که در آن ها اطلاعات پردازش می­شوند ، یعنی راه ­هایی که ما به وسیله­ آن ها اطلاعات را مورد توجه قرار می­دهیم، آن­ها را تشخیص می­دهیم و به رمز در می­آوریم و در حافظه ذخیره می­سازیم، و هر وقت که نیاز داشته باشیم آن ها را از حافظه فرا می­خوانیم و مورد استفاده قرار می­دهیم به سخن دیگر ، ما از راه فرآیندهای شناختی جهان پیرامون خود را می­شناسیم ، از آن آگاه می­شویم و به آن پاسخ می­دهیم (بایلر و اسنومن[۹۹]، ۱۹۹۳). اما فراشناخت به بررسی فرایندها و ساختارهایی از شناخت می­­پردازد که جنبه­ های مختلف شناخت را بازنگری و کنترل ‌می‌کنند. ‌بنابرین‏، فراشناخت وجهی از نظام پردازش اطلاعات است که محتوا و فرایندهای خود را بازنگری، تعبیر و ارزیابی می­ کند (ولز، ۲۰۰۰).

از نظر فلسفی، ریشه فراشناخت را بایستی در آثار و تفکرات «کانت» [۱۰۰]جستجو کرد. تفکر انعکاسی کانتی با عینیت دادن بنیانی فعالیت شناختی شکل گرفت، که این فعالیت خود به موضوع شناخت «درجه دوم» تبدیل شد؛ شناخت درباره شناخت، با ایجاد اصولی درباره اصول، مقولاتی درباره مقولات. در واقع «کانت» اظهار می­دارد، ما تنها توانایی شناختن واقعیت خارجی دست دوم را داریم. اما می‌توانیم واقعیت درونی دست اول، یعنی سازمان شناخت خود را بشناسیم (ولز، ۱۳۸۳).

در روانشناسی برای اولین بار پیاژه[۱۰۱]، فراشناخت را به گونه ­ای ضمنی مورد استفاده قرار داد. هم­چنین تفکر عملیات صوری پیاژه آشکارا ماهیتی فراشناختی دارد. چرا که مستلزم تفکر در باب گزاره ­ها، فرضیه ­ها و احتمالات متصور است (سیف، ۱۳۸۳). اما این اصطلاح، یعنی فراشناخت، نخستین بار در سال ۱۹۷۶ از سوی فلاول مطرح شده است و به دانش فرد درباره فرآیندهای شناختی خویش و مهارت در کنترل این فرآیندها اشاره دارد (فلاول، ۱۹۷۶، به نقل از پرینس، وینمن و الشوت[۱۰۲]، ۲۰۰۶).

برای اینکه بتوانیم بین افکار فراشناختی و افکار دیگر تمایز قایل شویم، لازم است که منبع افکار فراشناختی را بررسی کنیم. افکار فراشناختی از واقعیت خارجی نشأت نمی‌گیرد و منبع آن به بازنمایی‌های ذهنی شخص از آن واقعیت مربوط می‌شود؛ که می‌تواند شامل آنچه باشد که شخص می‌داند، اینکه چطور کار می‌کند، و احساسی که شخص درباره‌ انجام تکلیف دارد. بنابـراین، فـراشناخـت به تفـکر دربـاره افـکار، شنـاخت شناخت، یا دانش و شناخت درباره پدیده شناخت توصیف شده است (فلاول، ۱۹۸۸).

بیشتر فعالیت­های شناختی به عوامل فراشناختی بستگی دارند که بر آن ها نظارت و کنترل­شان ‌می‌کنند. علاوه بر این، اطلاعاتی که از نظارت فراشناخت منشعب می­شوند اغلب به صورت احساسات ذهنی تجربه می­شوند که می ­توانند بر رفتار اثر بگذارند. برای مثال، تجربه «احساس دانستن» یک تجربه ذهنی است که در آن فرد، اطلاعات رمزگردانی شده در حافظه را می ­تواند بازیابی کند. یک مثال معمول از تجربۀ فراشناخت، پدیده­ «سرِ زبان بودن[۱۰۳]» است که در آن فرد احساس می­ کند مطلبی را در خاطر دارد اما در حال حاضر نمی­تواند آن را به یاد آورد. در این پدیده، فرد عمدتاًً حالت ناخوشایندی را تجربه می­ کند که سبب می­ شود برای بازیابی اطلاعات تلاش کند (براون، برانسفورد، فرارا، وکمپیون[۱۰۴]، ۱۹۸۳).

فراشناخت یک مفهوم چندوجهی است و به دانش یا باورهای مربوط به فکر کردن و راهبردهایی که افراد از آن ها برای تنظیم و کنترل فرایندهای تفکر استفاده می‌کنند اشاره دارد. ‌بنابرین‏ این مفهوم دربرگیرنده­ی دانش، فرایندها و راهبردهایی است که شناخت را ارزیابی، بر آن نظارت و یا آن را کنترل می‌کند (ولز، ۲۰۰۰).

انواع فراشناخت

برای درک فرایندهای مهم در اختلال وسواس- اجباری سه نوع فرا­شناخت وجود دارد: -۱ دانش فراشناختی؛ -۲ تجربه ­های فراشناختی و -۳ راهبردهای کنترل فراشناختی. اکنون هر یک از این طبقات را توضیح می­دهیم و رابطه آن ها را با اختلالات هیجانی مشخص می­کنیم.

دانش فراشناختی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...