منطقه حائل میان قوای برّی و بحری

بنابراین، لازم است به طور اجمال به این نظریات پرداخته می شود:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱ – ۲ – ۲ نظریه ارگانیکی حکومت: فردریک راتزل[۱۳] در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بر علم جغرافیا، عقاید فردریک راتزل تسلط داشت که در سال ۱۸۸۳، در کتاب خود به نام (جغرافیای مردم شناسی) مطرح کرده بود. هرچند که بعدها، راتزل پاره ای از نظریاتش را تغییر داد اما تفکرات مسلط جغرافیایی، در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، همواره با عقاید راتزل همراه بوده است (شکویی،۱۳۸۸: ۲۹). بطور کلی باید او را آغازگز مطالعات علمی ژئوپلیتیک دانست که با ارائه نظریه ارگانیزمیک بودن حکومت نه تنها این دست ازمطالعا – ت را وجهه توجّه و مطالعه خود قرار داد، بلکه زمینه ساز توجه علمی به مطالعات ژئوپلیتیکی گردید. به طور کلی دوره جدید تحول در جغرافیایی سیاسی با «فریدریک راتزل» آلمانی آغاز می شود. راتزل به دلیل ارائه مفاهیم و متدولوژی جدید در جغرافیای سیاسی، پدر این دانش شناخته شده است (میر حیدر، ۱۳۸۴: ۵). راتزل در کتاب جغرافیای سیاسی خود که در سال ۱۸۹۷ به چاپ رسید، تمام دیگاه خویش را در این زمینه برشمرد (عزتی، ۱۳۸۸: ۱۰). تا مدتها در سالهای قرن نوزدهم و سالهای آغازین قرن بیستم، دیدگاه های او که در این کتاب به تبیین پرداخته بود، به عنوان “مکتب آلمان” مورد استناد قرار می گرفته است که به علت نوع این دیدگاه، نظریه وی بعدها مورد سوء استفاده کشورها ازجمله احزاب تندروی نازی در آلمان و حزب موسیلینی در دوران جنگ جعانی دوم، جهت اهداف نژادپرستانه خود قرار دادند. وی در کتاب جغرافیای سیاسی خود که در اواخر قرن نوزدهم (۱۸۹۷) منتشر شد، نخستین بار «حکومت» را از دید جغرافیا مورد مطالعه قرار داد و کوشید روابط عمومی میان جغرافیا، حکومت و سیاستهای قدرتی جهانی را تشریح نماید (مجتهدزاده، ۱۳۸۶: ۱۳۶). به اعتقاد او هر موجود زنده ای، برای زندگی و معاش به یک مکان خاص و فضای زندگی نیاز دارد. با زیاد شدن بیش از حد جمعیت و در نتیجه احتیاج به زمین زیاد، مبارزه برای بقا و هستی آغاز می شود. از این رو لزوم توسعه اروپا به آن سوی دریاها و کشورها اساس می شود (پور احمد، ۱۳۸۸: ۱۲۵). او میان مفهوم سرزمینی حکومت و موجود زنده (مانند یک درخت) ارتباط برقرا می کند و بیان می دازد که همانطور که موجود زنده برای بقا نیازمند توسعه فضایی است، یک کشور برای آنکه به مجودیت خود ادامه دهد نیازمند افزایش عمودی سرزمینی است. از دیدگاه راتزل دولت حاصل تکامل ارگانیک است و اجزای آن، شبیه درختی است که اندام فضایی آن درخاک قرار دارد و برای آنکه این اندام رشد و تکامل یابد، توسعه ارضی لازم و ضروری می نماید. هر چه وسعت کشوری بیشتری باشد، قدرت سیاسی و تمدن آن کشور توسعه بیشتری می یابد (عزتی، ۱۳۸۸: ۱۰). وی در رشد و گسترش این شاخه علمی دارای جایگاه مهمی است چزا که وی به ارائه نظریه معروف خود با عنوان دولت “ارگانیسم نمو کننده”، سیاست را با موقعیت و فضای جغرافیایی پیوند میدهد که بعدها اساس تفکرات هاوس هوفر آلمانی جغرافیدان سیاسی و ژئوپلیتیسین برجسته آلمانی و رودلف کی اِلن سوئدی و بسیاری از اندیشمندان سیاسی و جغرافیدانان را تشکیل داد. نظریه راتزل به اجمال بر اساس نقش آفرینی واحد جغرافیای ـ سیاسی به عنوان «ارگانیسم نمو کننده»[۱۴] که در تکاپوی اهداف اخلاقی و روحانی است، شکل گرفت و او تئوری ارگانیزمیک بودن حکومت[۱۵] را ارائه کرد (مجتهدزاده، ۱۳۸۶: ۱۳۶). نظریه راتزل به اجمال در جغرافیای سیاسی، در ابتدا جبرگرایی محیطی بیان شده در آثار فردریک راتزل و ایده های او در باب فضای حیاتی[۱۶] و نیز در آثار هالفورد مکیندر و فرضیه هارتلند او درارای بیشترین تاثیر بود (مویر، ۱۳۷۹: ۳۱۷).
تا مدتهای بسیار نظریه وی مورد توجه بسیاری از نظره پردازان و حتی سیاسیون فرار داشت و کمتر کسی تحت نطر افکار او قرار نداشت. افکار راتزل را یکی از شاردانش به نام خانم سمپل[۱۷]، به ایلات متحده آمریکا برد. سمپل با ترجمه و تفسیر و نشر عقاید راتزل در آمریکا، کتابی با عنوان آثار محیط جغرافیایی منتشر کرد و با تاکید بر توسعه ارضی، بر پویایی دولتها در این خصوص اشاره کرد (عزتی، ۱۳۸۲: ۱۱).
۲ – ۲ – ۲ نظریه سرزمین قلبی[۱۸]: سر هالفورد مکیندر نظریه “هارتلند” (سرزمین قلبی) که توسط سر هالفورد مکیندر انگلیسی و قبل از جنگ جهانی اول مطرح شد، اشاره به بخش مهمی از قاره اوراسیا داشت که به علت دوری از شاهراه های دریایی (آبی)، اهمیّت فراوانی می یافت و از نظر مکیندر کنترل بر آن سبب کنترل بر جهان می‌شد. نظریه سرزمین قلبی سر هالفورد مکیندر که در آغازین سالهای قرن بیستم در جهان ژئوپلیتیک ارائه شد، اهمیّت فراوا – نی را در این مطالعات دارد؛ چرا که زمینه های رقابت و برخودرهای قرن بیستم را فراهم آورده است. نظریه های او به دو دلیل دارای ارزشی ماندگارند: اولاً برای نخستین بار طبیعت یکپارچه جهان را مطرح می ساختند و ثانیاً این نظریه ها موجب برانگیخته شدن بحث و مناظره تا پایان قرن بیستم شدند (مویر، ۱۳۷۹: ۳۷۰).
مکیندر در برابر نظریه ماهان که دسترسی به دریا را عامل قدرت می دانست توجه جهانیان را به اهمیت موقعیت هارتلندکه محصور در خشکی بود جلب نمود و معتقد بود هر کس بر هارتلند تسلط پیدا کند بر جزیره جهانی و در نهایت بر کل جهان مسلط خواهد شد. این نظریه با تغییر در ساختار نظام بین الملل مورد بازبینی مکیندر قرار گرفت و اساس سیاست خارجی قدرتهای بزرگ را فراهم آورد سیاست محصور سازی شوروی و یا مهار که برای مدت چهل سال از سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می داد و تا فروپا – شی شوروی ادامه داشت مبنی بر ریملند اسپایکن بود که با ایجاد اصلاحاتی بر نظریه مکیندر نظر قدرت ها را به اهمیت حاشیه ای کشورها در اطراف اوراسیا جلب نمود که باید مانند سدی در برابر نفوذ شوروی تقویت شود (میرحیدر، ۱۳۸۶: ۳۷). «مدل جهانی» مکیندر در سه نوبت، در فاصله چهل سال، مطرح شد و تکامل پیدا کرد. مرحله نخست آن در سال ۱۹۰۴ تحت عنوان محور جغرافیایی تاریخ مطرح گردید. این ایده پس از از جنگ جهانی اول، تکمیل تر شد و در سال ۱۹۱۹، در کتاب ایده های مردم سالارانه و واقعیت ارائه شد و طی آن «ناحیه محوری» به «هارتلند» تبدیل گردید. آنگاه، مکیندر در سن هشتاد و دو سالگی، در سال ۱۹۴۳ اصلاحات تازه ای در این اندیشه به عمل آورد و آخرین متن را عرضه نمود (مجتهدزاده، ۱۳۸۶: ۱۴۵).
جدول ۲ – ۲

دوره

جریان غالب

روش غالب جابجایی در مناطق

مناطق اقتدار و نوع حکومت

پیش از کلمب

یورش آسیایی به اروپایی

اسب و شتر

سلطه زمینی جلگه های وسیع آسیا

دوره کلمب

توسعه طلبی اروپا بر ماورء اقیانوس ها

کشتتها بادبانی و ناوبری دریایی

سلطه دریایی امپراطورهای اروپایی

بعد از کلمب

فضای بسته و تلاش برای کارایی نسبی

راه آهن

سلطه زمینی کسانی که کنترل سرزمین حیاتی بدست آنهاست.

ممنبع: اندیشه های ژئوپلیتیک در قرن بیستم، ژئاروید اتوتایل، سیمون دالبی، پاول روتلج، ترجمه محمدرضا حافظ نیا و هاشم نصیری، ا انتشارات دفتر سیاسی و بین الملل وزارت امور خارجه، صفحه ۵۷.
منطقه محوری سیاست بین الملل را منطقه وسیعی تشکیل می دهد که از اروپای شرقی تا جلگه های سیبری امتداد می یابد. این ناحیه محوری که با امپراتوری روسیه تزاری تطبیق می نمود، از یک موقعیت استراتژیک بر خوردار بود و سر شار از منابع طبیعی است (مجتهدزاده،۱۳۸۶: ۱۴۶). مکیندر، قاره های اروپا، آسیا و آفریقا را جزیره جهانی[۱۹] می شناخت و آن را به همین نام معرفی می کرد. وی توجه داشت که سه چهام جهان را آب و یک چهارم آن را خشکی فرا گرفته است. دو سوم کره زمین شامل جزیره جهانی و یک سوم دیگر آن، شامل آمریکای شمالی و جنوبی و استرالیاست. جزیره جهانی هفت هشتم جمعیت جهان و و دیگر نقاط یک هشتم آن را در بر می گیرد (عزتی، ۱۳۸۸: ۱۳). مکیندر نظر خود را در سال ۱۹۱۹ اصلاح کرد تا به وقایع جنگ سالهای ۱۹۱۸ ـ ۱۹۱۴ بپردازد. این جنگ، وی را بر آن داشت تا باور کند که از طریق استپ های اروپای شرقی می توان منطقه هسته را که اکنون به صورت هارتلند ظاهر شده می شود، می توان مورد تهاجم قرار داد و به همین دلیل، وی به دیپلماتهای درگیر شکل دهی به حل و فصل پس از جنگ هشدار دادکه آلمان و روسیه بایستی با حلقه ای از حکومت های ملی مطمئن، از هم جدا شوند زیرا هر قدرتی که بر اروپای شرقی سلطه پیدا کند، ممکن است هارتلند را تصرف کرده به این ترتیب بر سراسر جهان تسلط یابد (مویر، ۱۳۷۹: ۳۷۱). سرزمین قلبی (هارتلند) سرزمین وسیع و استراتژیک را در نظریان مکیندر تشکیل می داد. این ناحیه از غرب به رود ولگا، از شرق به سیبری غربی، از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از جنوب به ارتفاعات هیمالیا ارتفاعات ایران و مغولستان محدود می شد (عزتی، ۱۳۸۸: ۱۳). این قسمت از سوی هیچ قدرتی تهدید نمی شد. مکیندر در سن هشتاد و دو سالگی، در سال ۱۹۴۳ اصلاحات تازه ای در این اندیشه به عمل آورد و آخرین متن را عرضه نمود. بر خلاف طولانی بودن این دوران که دو جنگ جهانی را نیز در بر گرفت، ایده منطقه قلبی ویژه آسیایی به صورت بحث مرکزی دراین تئوری بر جای ماند و عامل شهرت آن از تاریخ ۱۹۴۵ تاکنون بوده است (مویر،۱۳۷۹ : ۳۷۱). برای طرح مجدد آن چیزی که آن را “جزیره جهانی”، “منطقه محور”، “سرزمین حیاتی” اروپا آسیا نامید، اعلام کرد:
کسی که بر اروپای شرقی حکومت کند، بر سرزمین حیاتی ( قلب زمین ) فرمان می راند؛ کسی که بر سرزمین حیاتی حکومت کند، بر جزیره جهانی فرمان می راند؛ کسی که بر جزیره جهانی حکومت کند، بر جهان فرمان می راند (اتوتایل، ۱۳۸۰: ۵۷).
هم اکنون با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سرزمین قلبی (هارتلند)، که تقریباً با منطقه آسیای مرکزی تطابق پیدا می کند، در رقابت های فرامنطقه ای خود بدلیل اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیکی، مورد توجه کشورهایی منطقه ای همچون روسیه، ایران، چین و ترکیه و ایالات متحده آمریکا به عنوان قدرتی فرامنطقه ای قرار گرفته است؛ به نظر می رسد که منطقه هارتلند همچنان اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیکی خود را حفظ نموده است و همچنان نقش سرزمین قلبی خود را داراست، هرچند که این اهمیت دارای کم و کاستی هایی شده است.
۳ – ۲ – ۲ نظریه ریملند[۲۰]: نیکولاس اسپایکمن[۲۱]
نظریه دیگری که در مباحث ژئوپولیتیک از اهمیت ویژه ای برخوردار است، نظریه «سرزمین حاشیه ای ریمیلند» از نیکلاس اسپایکمن می باشد. نظریه “ریملند” در آراء “نیکولاس اسپایکمن” پس از جنگ جهانی دوم جای نظریه هارتلند سر هالفرد مکیندر قرار کند تا با تکیه بر آن، ایالات متحده حضور خود را در فضای نظم دو قطبی جنگ سرد در مناطق دریایی اطراف هارتلند (که در اختیار شوروی بود) توجیه کند. اسپایکمن ناحیه اطراف هارتلند را ریملند نامید و معتقد بود«هرکس ناحیه ریملند را کنترل کند حاکم اوراسیا خواهد بود و چنین کسی سرنوشت جهان را رقم خواهد زد». بر اساس دیدگاه اسپایکمن، چون کشورهای حاشیه ساحلی اند برقراری رابطه بین خشکی و دریا امکان پذیر است. لذا با توجه به اهمیّتی که برای دریا و نیروی دریایی قائل بود به ریملند بیشتر اهمیت می داد (اطا عت، ۱۳۸۶: ۲۸). تفسیر اسپایکمن از از اهمیت ارتباط هارتلند با حلقه اطراف آن، اندکی با اظهارات مکیندر متفاوت است. مکیندر این محدوده را با هلال داخلی و خارجی می خواند اما در بیان اسپایکمن، این محدوده سرزمین حاشیه یا ریملند خوانده می شود که در محاصره آبهاست. دلیل اهمیت دادن اسپایکمن به ریمیلند در مقایسه با هارتلند، از این جهت بود که به اعتقاد وی، این منطقه امکان ترکیب قدرت بری و بحری را بهتر فراهم می کند. همچنین بهترین منابع نیروی انسانی و سهولت ارتباطات در این بخش از جهان وجود دارد (عزتی، ۱۳۸۲: ۱۸). ریملند، در نظریه نیکولاس اسپایکمن، ناحیه ای بود که منطقه نفوذ دو ابرقدرت خشکی و دریایی،یعنی شوروی و آمریکا را از یکدیگر جدا می کرد؛ این مفهوم در دوره پس از جنگ سرد از بین نرفت و همچنان مورد توجه دو کشور ایالات متحده آمریکا و شوروی بود. نگاهی به استراتژی نظامی ایالات متحده آمریکا در پایان قرن بیستم، موید این نظریه است که این کشور قلمرو جغرافیایی ریملند را برای خود یک منطقه حیاتی می داند (مینایی، ۱۳۸۳: ۱۶۲).
۴– ۲ – ۲ نظریه قدرت دریای[۲۲]: آلفرد تایر ماهان[۲۳] نظریه دیگری که در مباحث ژئوپلیتیک حائز اهمیت است، نظریه آدمیرال آلفرد تایر ماهان آمریکایی می باشد. وی به طور کلی بر این اعتقاد است که شرایط اصلی بر اتحاد یک قدرت جهانی، کنترل بر دریاهاست. به عبارت دیگر، نظارت بر دریاها، اولین راه در کسب قدرت جهانی است. به نظر وی در راه کسب قدرتها، نیروهایی که موقعیت دریایی دارند از امکانات بیشتری برای در دست داشتن ابتکار عمل برخوردار هستند و بهترین کشور این در این مورد را فرانسه می دانست (تقوی اصل، ۱۳۸۴ : ۴۸). افسر نیروی دریایی آمریکا «نیروی دریایی را به عنوان کلید قدرت جهانی» مورد تاکید قرار داده است. به نظر آلفرد ماهان «دریاهای جهان بیش از آن که سرزمین های جهان را از هم جدا کنند، آنها را به پیوند می دهند». وی معتقد بود در روزگار وی، که تجارت و بازرگانی توسعه روز افزونی در مبادلات بین کشورها می یابد، راه های عبور دریایی و تنگه ها دارای نقش مهمی هستند. بدین لحاظ، وی به دولت آمریکا توصیه می کرد برای توسعه آزاد راه های دریایی و تنگه های استراتژیک، نیروی دریایی خود را تقویت کند ( اطاعت، ۱۳۸۵: ۲۶). ماهان توانست شش عامل را که قدرت دریایی، تا حد زیادی به آنها بستگی دارد، تشخیص می دهد. این عوامل عبارتند از:
۱. موقعیّت جغرافیایی: اگر کشوری از موقعیّت دریایی مناسبی برخوردار باشد و این امر با کنترل استراتیژیک ابراههای مهم و پایگاههایی که دشمن ممکن است از انها برای محصره و تهدید استفاده کند همراه باشد، مناسب تراست.
۲. ویژگی های طبیعی: هدف از ویژگی های طبیعی، وضعیت ساحل و مشخصات فیزیکی آن است. اگر کشوری دارای طول ساحلی زیادی باشد ولی به علت نامساعد بودن ساحل نتواند به ایجاد بنادر، لنگرگاهها و تاسیسات دفاع ساحلی اقدام کند، نمی تواند دارای ارتباطات دریایی مناسبی با کشورهای دیگر باشد. وجود بنادر متعدد در طول سواحل کشور، می تواند شرایط را برای کسب قدرت دریایی ودر نتیجه ثروت فراوان فراهم می سازد. اگر تاسیسات بندری از قابلیت دفاعی خوبی برخوردار نباشد آسیب پذیری آنها اجتناب ناپذیر است.
۳. طول ساحل و وسعت قلمرو: منظور ماهان از وسعت قلمرو، طول خطوط ساحلی یک کشور و قابلیت دفاع سواحل است؛ در این میان معابر نفوذی و تکیه گاهای آبی از مهمترین عواملی هستند که باید توجه شوند.
۴. جمعیّت: میزان جمعیت یک کشور یک عامل مهم و قابل ملاحظه است، زیرا توانایی ایجاد یک نیروی دریایی و تامین افراد مورد نیاز بر آن، به میزان جمعیت آن کشور بستگی دارد. تنها برخی از کشورها قادرند پایگاهای ماوراء بحار را که نیروی نسبتا بزرگی از نظامیان و مدیران را تقاضا می کند، نگهداری و حمایت کنند و به عنوان یک قدرت دریایی مطرح باشند.
۵. خصوصیات ملّی: اگر مردم یک کشور علی رغم داشتن یک موقعیت دریایی علاقمند به دریانوردی و بازرگانی با ملل دیگر نباشند، قدرت بزرگ دریایی ایجاد نمی شود. به نظر ماهان تجارت اولین ضرورت برای گسترش قدرت دریایی است.
۶. خط مشی حکومت و رهبران سیاسی: خط مشی سیاسی دولت در بهره برداری از منابع انسانی و طبیعی، تنها به وسیله یک حکومت آینده نگر و دارای خط و مشاء اجرایی متحورانه می تواند از قوه به فعل در آید (عزتی، ۱۳۸۲: ۵۷ – ۵۸).
۵ – ۲ – ۲ نظریه ساختار ژئوپلیتیک جهان از سائل بی کوهن سائل بی کوهن نظریه ساختار و سلسله مراتبی مناطق و حوزه های ژئوپلیتیکی را در کتابی تحت عنوان ژئوپلیتیک سیستم جهانی در سال ۲۰۰۲ با مقدار تغییراتی نسبت به نظریه سابق خود که در سال ۱۹۹۴ بیان داشته است، ابراز کرده است (حافظ نیا و دیگران، ۱۳۸۶: ۸۸). سائل بی کوهن[۲۴] در نظریه ساختار ژئوپلیتیک جهان، از قلمروهای ژئواستراتژی مناطق ژئوپلیتیک و واحدهای فضای دیگر سخن به میان می آورد. وی سطح کره زمین را به دو قلمرو بزرگ ژئواستراتژیک برّی و بحری همراه با مناطق ژئوپلیتیک تقسیم نمود. قلمرو ژئواستراتژیک برّی بر ارتباط غیر دریایی تاکید دارد و از نظر اقتصادی درون گراست و واجد سیستم بسته می باشد. محور قفقاز – آسیای مرکزی در چارچوب این نظریه در قلمرو ژئواستراتژیک قدرت بری قرار داشت که در دوران جنگ سرد و قبل از آن نیز از چنین موقعیّتی برخوردار بوده و نوعی از سکون و آرامش بر آن حکمفرماست. پس از تحول در ساختار قدرت جهان این مناطق از سیطره قدرت برّی خارج و نیروهای ژئوپلیتیک درونی آن فعال گردید (بصیری و زمان آبادی، ۱۳۸۳: ۱۰۲). همچنین کوهن کشورهای جهان را از میران آنتروپی مورد بررسی قرار می دهد. کوهن کشورهای جهان را بر اساس ده عامل از نظر آنتروپی مورد سنجش قرار داده است که عبارتند از: میزان پس انداز، تولیدا – ت کشاورزی، تولیدات صنعتی، صادرات تحقیقات[۲۵] R and d، تعداد دانشمندان، تعداد مهندسین، کاهش دیون، کاهش وابستگی به سوخت سوخت فسیلی، مبادله علمی و تعدا اختراعات ثبت شده. بر این اساس او کشورهای جهان را به چهار گروه آنتروپی خیلی بالا بالا متوسط و پایین سطح بندی می کند(Cohen, 1994: 28 – 23). بر این اساس، او جنوب صحرای آفریقا و آمریکای جنوبی دارای آنتروپی خیلی بالا هستند و جنوب و شرق آسیا دارای آنتروپی بالا، خاورمیانه و اروپای شرقی دارای آنتروپی متوسط و در نهایت مناطقی چون آمریکای شمالی و حوزه در یایی کارائیب، اروپای غربی (اتحادیه اروپا) و همچنین سواحل شرقی آسیا (ژاپن و چین) دارای آنتروپی پایینی هستند. از نگاه نظریه سیستم ژئوپلیتیک جهانِ (سائل کوهن) که بر اساس قوانینی فیزیکی که بین حیات و فعا – لیّت سیستم کلان جهان تلقی می شودکه در ارتباط با سایر کشورها و یا مناطق جغرافیایی کنش متقابل دارد. اگر سیستم بسته باشد امکان داد و ستد انرژی کاهش یافته و راه برای سقوط آن فراهم می شود، نظیر شوروی سابق. متقابلاً سیستم باز در حد بالا تبادل انرژی دارد و با قدرت توانمندی بالا به حیات خود ادامه می دهد. از دید کوهن به هر مقداری که سیستم بسته تر بوده و انرژی کمتر دریافت کند، آنتروپی سیستم افزایش یافته و به دنبال آن توانایی سیستم کاهش می یابد و خطر نابودی آن را تهدید می کند. کوهن معتقد است سیستم ژئوپلیتیکی جهان تحت تاثیر مجموعه ای از متغیرها از انسجام و پیوستگی برخوردار است. این متغییرها عبارتند از: جریان سرمایه، فناوری، نیروی انسانی، صنعت تخصصی شده، تولیدات، ارتباطات ماهواره ای، رایانه ای، حمل و نقلی و غیره (حافظ نیا و دیگرا – ن، ۱۳۸۶: ۸۷).
۳ – ۲ عوامل مؤثر در ژئوپلیتیک عواملی که در ژئوپلتیک موثرند به دو دسته کلی، عوامل ثابت وعوامل متغیر تقسیم بندی می‌گردند. عوامل ثابت در حقیقت همان پدیده‌های طبیعی و جغرافیایی هستند و عوامل متغیر که ممکن است برخی از آنها نیز منشا طبیعی داشته باشند به دلیل مطرح بودن نقش کمیت در آنها جزو عوامل متغیر محسوب می‌گردد. موقعیّت جغرافیایی در بین عوامل ثابت و انسان در بین عوامل متغیر نقش دو قطب اصلی را در تحلیل‌های ژئوپلتیکی ایفا می‌کنند (عزتی، ۱۳۸۸: ۷۸). این عوامل به دو دسته تقسیم مى شود: عوامل ثابت و عوامل متغیر؛ که در ادامه به طور اجمال، توضیح داده می شود:
نمودار ۱-۲ : عوامل موثر در ژئوپولیتیک
۱ – ۳ – ۲ عوامل ثابت

  • موقعیّت:چگونگی قرار گرفتن یک نقطه در سطح کره زمین که خود دارای دوحالت عمومی یا نسبی وخصوصی یا ریاضی است. در حالی که موقعیت عمومی در مقیاس قاره‌ای، جهانی و منطقه‌ای تقسیمات دیگری دارد و از اهمیّت زیادی زیادی برخوردار است. موقعیّت ریاضی یا خصوصی در مطالعات ژئوپلتیکی کمتر بررسی می‌شود (عزتی، ۱۳۸۰: ۸۷). موقعیّت را به گونه هاى مختلف تقسیم کرده اند: الف. موقعیّت دریایى: از زمان هاى قدیم، دسترسى به دریا یکى از عوامل مهم توسعه طلبى کشورها بوده است. این تصور عام وجود دارد که در اختیار داشتن آب هاى آزاد شرط لازم براى رسیدن به قدرت جهانى است. بیش تر پژوهندگان، مداخله نظامى شوروى (سابق) به افغانستان را دنباله سیاست هاى پیشین روسیه تزارى براى دسترسى به آب هاى گرم دانسته اند. کامل ترین شکل موقعیّت دریایى، موقعیّت جزیره اى است که برقرارى ارتباط زمینى با آن جز از طریق آب ممکن نیست؛ مانند ژاپن و انگلستان. همه جزایر جهان داراى نقش جغرافیایى (ژئواستراتژیک) و اهداف سیاسى ـ جغرافیایی (ژئو – پلیتیکى) هستند. ب. موقعیّت ساحلى: به سرزمینی گفته می شود که هرگاه شکل هندسى مرز تماس با خشکى محدّب باشد، حالت شبه جزیره اى پیدا مى کند، این منطقه به دلیل آن که نقطه حسّاس اتصال برّى و بحرى است، منطقه اى فعال و نفوذپذیر مى باشد. بهترین نمونه آن شبه جزیره جنوبى غربى آسیا است. تاریخ چنین سرزمین هایى متأثر از آب بوده و تابع آن است. ج. موقعیّت برّى (مرکزى): موقعیت برّى (مرکزى) به سرزمین هایی اشاره دارد که محصور در خشکى هستند و به طور مستقیم، به آب هاى آزاد راهی ندارند؛ قابل ذکر است که این گونه سرزمینها در ارتباط با سرزمین های اطراف خود،دارای وابستگی جغرافیایی هستند و به منظور نقش آفرینی مناسب وداشتن کارامدی سیاسی ـ جغرافیایی به سرزمین های اطراف خود وابسته اند؛ در صورت داشتن مناسبات و همکاری های درخور این کشورها، شرایط مناسب تری را دارا خواهند بود. د. موقعیّت استراتژیک: مسلّماً هر سیاست راهبردى را مى توان در نقاط یا مناطق ویژه اى که از موقعیت حسّاس برخوردار مى باشند، اجرا کرد. نقاط استراتژیک به طور کلى، نقش ارتباطى منحصر به فردى دارند که تابع راهبردها و فن آورى ها بوده و ثابت نیستند و برخى عوامل کمّى و کیفى در آن دخالت دارد. نقاط مزبور داراى ارزش هاى متفاوت (نظامى، اقتصادى و یا نظامى اقتصادى) هستند. نکته قابل توجه این که همواره نقاط بحرانى دنیا با نقاط استراتژیک منطبق اند. جغرافى دانان سیاسى براى مطالعه سیاسى اوضاع جهان باتوجه به ویژگى هاى قارّه اى و منطقه اى،چهار موقعیت جغرافیایى مطرح کرده اند: موقعیّت محورى (مرکزى یا برّى)، موقعیّت حاشیه اى و ساحلى، موقعیّت بیرونى (جزیره اى) که داراى نقش سرپل هاى نظامى است، و موقعیّت استراتژیک که تاریخ ساز است.
  • فضا[۲۶]:دراصطلاح ژئوپلتیک مفهوم فضا شامل سرزمین‌هایی است که انسان توانسته درآنجا سکونت گزیند و یا به گونه‌ای درآن دخل و تصرف کند. بنابراین قلمرو فضایی ژئوپلتیک با توسعه و پیشرفت تکنولوژی گسترش می‌یابد (عزتی، ۱۳۸۸: ۷۸). فضا از آن جهت که انسان توانسته است در فضا سکونت کند و در آن به دخل و تصرف جغرافیایی ـ سیاسی نماید، موردتوجه جغرافیدانان سیاسى است. بنابراین، قلمرو فضایى سیاسى جغرافیایى با پیشرفت فن آورى، توسعه مى یابد. از آن جا که فضاى جغرافیایی جغرافیایى به عنوان قسمت زمین که محل نقش آفرینی سیاسی انسان در حال تغییر و تحول است، به طور مستقیم، بر عوامل سیاسى جغرافیایى تأثیرگذار است. اصولاً فضای جغرافیایی، یک مقوله تاریخی، اجتماعی ـ سیاسی است که در بستر محیط فیزیکی نقش بسته است (شکویی، ۱۳۸۲: ۱۸۱).
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...