فایل های دانشگاهی- ۲-۲-۱-۱۰- تنظیم هیجان و تمایز آن با سبک های مقابله – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
در آزمایشی که توسط گراس انجام گرفت، به شرکت کنندگان آموزش داده شد که از ارزیابی مجدد در کاهش مؤفقیت آمیز تظاهرات رفتاری استفاده کنند، در این تحقیق نشان داده شد که ارزیابی مجدد، هیجان منفی مغز را بدون افزایش تحریک های سمپاتیک کاهش
میدهد (گراس، ۱۹۹۸). بنابرین به نظر میرسد، ارزیابی مجدد، راهکار نسبتاً نظم دهنده ی سازگارانه ای باشد که بازده آن کاهش هیجان منفی آشکار بدون افزایش تحریک فیزیولوژیکی است ( گراس، ۲۰۰۱؛ به نقل ازاندامی خشک، ۱۳۹۲).
گراس و جان ( ۲۰۰۳) تأثیر تفاوت های فوق را بر روی زندگی افراد نشان دادند. این مطالعه نشان داد که عادت های استفاده از ارزیابی مجدد برای مدیریت هیجان ها با درجه بالای عاطفه مثبت و درجه پایین عاطفه منفی مرتبط است. همچنین ارزیابی مجدد با عملکرد بین فردی و سلامت همبستگی مثبت دارد. در مقابل، عادت های استفاده از فرونشانی، با سطح پایین عاطفه مثبت و سطح بالای عاطفه منفی مرتبط است. در ضمن، فرونشانی با عملکرد بین فردی و سلامت همبستگی منفی دارد. بنابرین بیشتر افراد احتمالاً به تناوب از ارزیابی مجدد و فرونشانی، بسته به موقعیت استفاده میکنند. پژوهش گراس و جان بیانگر آن است که افرادی که از ارزیابی مجدد برای مدیریت هیجاناتشان استفاده میکنند، نسبتاً سازگار یافته تر هستند، در مقابل افرادی که بر فرونشانی تکیه کردهاند، از نظر عملکرد بسیار ضعیف تر میباشند.
۴) حل مسئله:
حل مسئله در رابطه با هیجان های منفی با فعالیت ها و مهارت های ویژهی
هدایت کنندهی موقعیت در جهت حل مشکل تعریف شده است. حل مسئله شامل کوشش های آگاهانه برای تغییر موقعیت تنش زا یا جلوگیری از پیامد های آن است. حل مسئله به عنوان یک راهکار نظم دهی هیجانی به طور خودکار در برنامه ها و فعالیت های طراحی شده برای تغییر یک موقعیت مشارکت میکند ( آلداو و همکاران، ۲۰۱۰). نداشتن مهارت در حل مسئله ممکن است فرد را به سمت افسردگی و اختلال های اضطرابی سوق دهد ( دی زوریلا[۱۱۴] و همکاران، ۱۹۹۸).
۵)اجتناب:
یکی از روش های تنظیم هیجانی مشکل ساز مرتبط با بسیاری از اختلالات روانی، اجتناب میباشد که به دوری گزینی فعالانه و آگاهانه از موقعیت ها و تجربه ها اشاره دارد و شامل
کنش وری فعال نسبت به دوری کردن از تجربه ی آزارنده یا کاهش ارتباط با آن می شود (با طبی، ۱۳۹۱). هم اکنون شواهد محکمی وجود دارد که اجتناب و یا اشتغال بیش از اندازه با هیجان ها، با شرایط وخیم سلامت روانی و جسمانی ارتباط معنادار دارد (گراس، ۲۰۰۲؛ به نقل از با طبی، ۱۳۹۱).
هایز[۱۱۵] و همکاران (۱۹۹۷؛ به نقل از اندامی خشک، ۱۳۹۲) این فرضیه را مطرح میکنند که اجتناب منوط به تجربه که به شکل بی میلی برای نگهداری ارتباط با برخی تجربه های شخصی معین شامل احساس ها، فکر ها و رفتار ها تعریف می شود، یکی از نشانه های آسیب پذیری روانی میباشد. اجتناب از تجربه های منفی شامل حواسپرتی، انکار، تحریف شناختی، بازداری، سرکوب، سوء مصرف مواد، آسیب به خود ، گسیختگی روانی و حتی خودکشی میباشد. همچنین، اجتناب ممکن است در پاسخ به تجربه های مثبت نیز به وجود بیاید، به عنوان مثال، فرد مبتلا به اضطراب از مواجه شدن با افراد و روابط به منظور صمیمیت بیشتر اجتناب میکند.
۶)مشارکت در فعالیت های خوشایند:
راهبرد های تنظیم کاهشی ایمن شامل مشارکت در فعالیت های مثبت (تنوع رفتاری)، افزایش هیجانات مثبت، خوشبینی و حل فعالانه مشکل می شود. برودریک (۲۰۰۵) اظهار داشته است که مشارکت در فعالیت های خوشایند یا طرح های جالب، بهتر از نشخوار فکری عمل
میکند، چون این فعالیت ها از حافظه ی فعال استفاده میکنند. اگر حافظه ی فعال به این طریق وارد عمل شود، این حافظه کمتر صرف تفکر منفی یا نگرانی درباره ی هیجانات یا خلق ها می شود (به نقل از مک لم، ۱۳۹۰).
در میان راهکار های تنظیم هیجان، نشخوار فکری قوی ترین ارتباط را با همه ی اختلالات روانپزشکی دارد. پس از آن اجتناب، فرونشانی، حل مسئله، پذیرش، و در آخر ارزیابی مجدد قرار دارد (با طبی، ۱۳۹۱).
۲-۲-۱-۹-نظریه های تنظیم هیجان
پژوهش در مورد تنظیم هیجان منجر به ظهور رویکرد هایی در زمینه وحدت یا جدایی دو پدیده هیجان و تنظیم هیجان شده است. گروهی عنوان میکنند که هیجان به طور ذاتی نظم دهنده است و این که این دو مفهوم نمی توانند مجزا شوند. گروهی دیگر ادعا میکنند که این اصطلاح به طور ضمنی به دو پدیده اشاره دارد. یکی در برگیرنده فرایند های مرتبط با تولید هیجان است و دیگری شامل مجموعه گسترده ای از فرایند هایی است که به دنبال هیجان فراخوانده شده، ظاهر شده و درگیر مدیریت یا سوء مدیریت هیجان تولید شده میگردد. سردمدار این مدل دو عاملی، پژوهش کول، مارتین و دنیس (۲۰۰۴) است که در آن رویکرد های پژوهشی تشویق به اتخاذ این موضع شده اند که در ابتدا هیجان تولید شده را در نظر گرفته و سپس به این موضوع می پردازند که چگونه فرایند تنظیمی منجر به تغییر حالت هیجانی فراخوانده شده می شود. یکی از فرض های آن ها در مورد مجزا بودن این دو سازه این است که هیجان ها بسته به این که چگونه تنظیم میشوند دارای تأثیرات مختلف هستند. طرفداران مدل های دو عاملی بحث میکنند که هیجان ها از نظر ادراکی از تنظیم هیجان متفاوت هستند . زیرا هیجان ها میتوانند فشاری متفاوت روی رفتاری که شخص آن را کنترل میکند داشته باشند. این نویسندگان هم چنین بیان میکنند که فرایند های شناخت و تنظیم هیجان مستقل هستند. در واکنش به این پژوهش، کامپوس، فرانکل و کمرز[۱۱۶](۲۰۰۴) رویکرد واحدی را به هیجان و تنظیم هیجان اتخاذ کردهاند. در این جا هدف ارائه دلایل آن ها در تبیین چگونگی واحد بودن این دو پدیده نیست؛ به طور خلاصه آن ها معتقدند که به نظر میرسد در دنیای واقعی فرایند های زیر بنایی هیجان و تنظیم هیجان یکسان است، در واقع پدیدههای واحدی، هیجان را تولید میکنند و همین فرایند ها توجیه کننده تنوع تجلی و ابراز هیجان هستند برای مثال، آن ها را تنظیم میکنند. به نظر آن ها هیجان و تنظیم هیجان همزمان رخ میدهند. هنگامی که هیجان ها رفتار را کنترل میکنند، همان موقع نیز کنترل میشوند.
۲-۲-۱-۱۰- تنظیم هیجان و تمایز آن با سبک های مقابله
انسان موجودی نیست که هیجان ها را فقط تجربه نماید بلکه علاوه بر تجربه نمودن
هیجان ها آن ها را مورد بازبینی قرار داده، نظم جویی کرده و در برخی موارد با آن ها مبارزه میکند، همان گونه که قبلاً ذکر شد، افراد برای تنظیم هیجان از راهبرد های مختلفی استفاده میکنند، یکی از متداول ترین این راهبرد ها، تنظیم هیجان با بهره گرفتن از راهبرد های شناختی است . تنظیم هیجان از طریق شناختها در زندگی روزمره افراد به چشم میخورد. شناختها با فرایند های شناختی به افراد کمک میکنند که هیجان ها و احساس های خود را تنظیم نموده و توسط شدت هیجان ها مغلوب نشوند . فرایند های شناختی را می توان به فرایند های نا هشیار (مانند فرافکنی و انکار) و هشیار، نظیرسرزنش خویش، تلقی فاجعه آمیز و نشخوار فکری تقسیم نمود ( حسنی، ۱۳۸۹). راهبرد های شناختی تنظیم هیجان، بر فرایند های هشیار و خود آگاه تمرکز دارند، بر خلاف مکانیسم های دفاعی که به صورت نا هشیار عمل میکنند (گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۹).
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 11:46:00 ب.ظ ]
|