۲-۲-۱۰-۲- مرحله دوم: اصلاح موقعیت

دومین مرحله از فرایند تنظیم هیجان گراس، اصلاح موقعیت است. در این زمنیه گراس و تامپسون (۲۰۰۷) می نویسند: موقعیت هایی که به طور بالقوه بر انگیزاننده هیجان هستند ضرورتا منتهی به پاسخ های هیجانی نمی شوند و فرد می‌تواند موقعیت را تغییر دهد. تلاش های مربوط به اصلاح موقعیت یکی از قوی ترین اشکال تنظیم هیجان به شمار می‌روند مثلا در هنگام یک گفتگوی سیاسی، اصلاح موقعیت می‌تواند مخفی کردن برخی حقایق یا می‌تواند ترتیب دادن یکی مهمانی چای باشد.

موقعیت های برانگیزاننده هیجانی می‌توانند بیرونی و یا درونی باشند. اصلاح موقعیت به انجام اصلاحات در موقعیتهای خارجی مربوط می شود. نکته دیگر، ابراز هیجانی و نقش آن در تعبیر موقعیت است. ابراز هیجانی پیامدهای اجتماعی مهمی در بر دارد و می‌تواند به طور چشمگیری تعاملات بعدی را تغییر دهد (کلنتر[۱۳۸]، و کرینگ، ۱۹۹۸، به نقل از گراس و تامپسون، ۲۰۰۷). اگر در یک بحث خشم آلود یکی از افراد به طور ناگهانی غمگین شود این اتفاق می‌تواند خط سیر یک چرخه خشم بین این دو را تغییر دهد طوری که طرف مقابل عقب نشینی کرده وشروع به حمات از همسرش می‌کند (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷). به علاوه حمایت و مداخله و حضور فرد دیگر در اصلاح موقعیت می‌تواند مفید واقع شود این فرد می‌تواند یکی از والدین، همسر، دوست ویا درمانگر باشد (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷). یکی از گزینه های مربوط به اثر ابراز هیجان در نظر بخشیدن، تاثیر پاسخ های هیجانی والدین به هیجان های کودکانشان است. پژوهش های زیادی بر این دلالت دارند که وقتی والدین به شکل حمایت کننده به بیانات هیجانی فرزندانشان پاسخ می‌دهند این کودکان در مواقع ضروری به طور سازگارانه تری با هیجان های خود برخورد می‌کنند و در دراز مدت توانایی‌های نظم بخشی هیجانی مثبت تری کسب می‌کنند و این نکته ای است که نشان می‌دهد جو هیجانی خانواده چگونه روی رشد توانایی‌های تنظیم هیجان در کودکان تاثیر می‌گذارد. موضوع دیگر، یادآوری این نکته است که ابراز هیجانی می‌تواند پاسخ های اجتماعی را فراخواند و موقعیت را به گونه ای اصلاح کند که منجر به تنظیم هیجان شود (گراس وتامپسون، ۲۰۰۷).

۲-۲-۱۰-۳- مرحله سوم: گسترش توجه

بعد از دو مرحله انتخاب واصلاح موقعیت، سومین مرحله ی تنظیم هیجان گراس گسترش توجه نام دارد.

انتخاب واصلاح موقعیت، موقعیت برانگیزاننده هیجان راتغییر می‌دهد. به علاوه این امکان وجود دارد که بدون تغییر دادن واقعی محیط، هیجان های فرد تنظیم شوند. موقعیت ها ابعاد بسیاری دارند و گسترش توجه ‌به این اشاره داد که فرد به منظور تاثیر گذاشتن روی هیجان هایش چطور توجه خود را درون موقعیت مورد نظر تغییر می‌دهد (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷).

گسترش توجه یکی از اولین فرایندهای تنظیم هیجان است که در فرایند رشد فرد، خودش را نشان می‌دهد (روتبارت، ضیائی، و اوبویل[۱۳۹]، ۱۹۹۲) و از سنین طفولیت تا بزرگسالی مورد استفاده قرا می‌گیرد. به ویژه زمانی که امکان تغیر یا اصلاح موقعیت وجود ندارد. گسترش توجه را می توان به عنوان نوع درونی انتخاب موقعیت به حساب آورد. دو راهبرد توجهی اصلی در گسترش توجه حواس پرتی[۱۴۰] و تمرکز[۱۴۱] هستند (گراس وتامپسون، ۲۰۰۷).

حواس پرتی یعنی کاستن از توجه به محرک هیجانی درونی و بیرونی از طریق تمرکز بر فعالیت ها و افکاری که کمتر عاطفی هستند. مثلا بیمار مضطربی که نگران از دست دادن عشق فرد محبوب خود است و هرگاه محبوبش بیرون می رود دچار اضطراب می شود، در این مواقع تلویزیون تماشا می‌کند وبه این وسیله حواس خود را از موضوع مربوط به محبوب پرت می‌کند (کمیبل وبارلو، ۲۰۰۷). حواس پرتی، توجه فرد را روی جنبه‌های دیگر موقعیت متمرکز می‌سازد یا توجه را از کل موقعیت دور می‌کند (روتبارت و شیز[۱۴۲]، ۲۰۰۷). ممکن است حواس پرتی تغییر در تمرکز دونی را هم شامل گردد، مانند زمانی که فرد، افکار یا خطرات مغایر با وضعیت هیجانی نامطلوب را فرا می‌خواند (واتز و دودس[۱۴۳]، ۲۰۰۷). یا وقتی که یک هنرپیشه برای ایجاد یک تجربه هیجانی، حادثه هیجانی خاصی رابه یاد می آورد.

بازداری می‌تواند یکی از این راهبردهای مربوط ‌به این مرحله به حساب آید. چرا که مستلزم تغییر دادن جهت توجه از فکر ناراحت کننده به سمت دیگر اهداف می‌باشد. بازداری عمدتاً به مخفی کردن احساسات ومنع برخی ‌از تجارب هیجانی تعبیر شده و به معنای تلاش جهت کنترل تولیدات شناختی مانند خودگویی وتصاویرذهنی است (کمپبل و بارلو[۱۴۴]، ۲۰۰۷).

یکی از راهبردهای مربوط ‌به این مرحله تمرکز است که توجه را به سمت ویژگی های هیجانی موقعیت سوق می‌دهد (واگنر و بارق، ۱۹۹۸). نگرانی و نشخوار فکری نیز دو راهبرد مربوط به تمرکز هستند (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷). در هر دوی این فرایندها توجه فرد به ابعاد هیجانی موقعیت متمرکز می شود. نگرانی شکلی از شناخت است که کلامی و متمرکز بر آینده بوده و دارای رنگ و بوی هیجانی منفی است (کمپبل و بارلو، ۲۰۰۷). زمانی که توجه مکررا به سمت احساسات فرد و پیامدهای آن ها معطوف شود به آن نشخوار فکری گفته می شود. نشخوار فکری بسیار شبیه به نگرانی است با این تفاوت که بیش از اینکه به آینده معطوف باشد متمرکز بر گذشته و پیامدهای منفی کنونی آن است (کمپبل و بارلو، ۲۰۰۷). علاوه بر آن، همان طورکه بور کووک، رامبر و کینویون (۱۹۹۵) بیان کرده‌اند، زمانی که توجه روی تهدیدهای احتمالی آینده متمرکز شود ممکن است به افزایش پاسخ های هیجانی منفی منجر شود (به نقل از گراس و تامپسو،۲۰۰۷). پس گسترش توجه می‌تواند اشکال زیادی داشته باشد شامل کناره گیری جسمانی از موقعیت (مانندپوشاندن چشم ها وگوش ها)، تغییر جهت توجه یا حواس پرتی و… (گراس وتامپسون، ۲۰۰۷).

گراس و تامپسون (۲۰۰۷) معتقدند که می توان از سنین کودکی راهبردهای مؤثر گسترش توجه را به افراد آموزش داد، اطفال و کودکان کم سن وسال نه تنها به طور خودکار توجهشان را از موقعیت و حادثه آزار دهنده دور می‌کنند وبه موارد خوشایندتر معطوف می‌سازند، بلکه فرایندهای توجهی آن ها می‌تواند به منظور مدیریت هیجان هایشان توسط دیگران هدایت شود.

هرقدر که کودکان از نقش تعیین کننده درونی تجربه هیجانی خود، آگاه تر شوند اعتماد آن ها به نقش گسترش توجه در اداره هیجان هایشان افزایش می‌یابد (میشل و آیداک[۱۴۵] ، ۲۰۰۴). کودکان در دبستان متوجه می‌شوند که چطور هر چقدر کمتر به موقعیت های برانگیزاننده هیجان می اندیشند، شدت هیجان هایشان به مرور زمان کاهش می‌یابد (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...