۴-۸-۱۴-ادب صحبت کردن با صدای آهسته
مرید زمانی که در محضر شیخ خود بود، صدایش را بلند نمی‌کرد چون با صدای بلند در صحبت شیخ حرف زدن با صدای بلند نوعی بی ادبی به شمار می آمده است. کاشانی در توجیه این ادب مرید نوشته: «چون رفع صوت به حضرت اکابر، نوعی از ترک ادب و تنحیه‌ی جلباب وقار است. وقتی میان ابوبکر و عمر به حضرت رسول در قضیه‌ای تنازع افتاد و آواز بلند کردند. تأدیب ایشان را این آیت آمد که «یا ایّها الّذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوقَ صوت النّبیّ. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۵۷)سهروردی این ادب مرید را خاطرنشان کرده: «چون در پیش او سخن گوید آواز بلند نکند و دست نجنباند و سخن مختصر گوید. و عبدالله خفیف- رحمۀ- گفت که: رویم- قد- مرا گفت: عمل را نمک کن و ادب را آرد. »(سهروردی، ۱۳۸۴: ۱۶۴)
۴-۸-۱۵-ضرورت گرفتن اذن و رخصت از شیخ
مرید نباید بدون اذن و رخصت شیخ خود، در امور دنیوی و دینی و حتّی وجزوی هیچ گونه تصرّفی می‌کرد. پس ایشان باید به شیخ خود مراجعه نموده و در تمامی موارد از او کسب اجازه می‌کرد. کاشانی آورده: «بی مراجعت‌یا ارادت شیخ و اختیار او شروع ننمایند، نخورد و نیاشامد و نپوشد و نخسبد و نگیرد و ندهد، الّا به اجازت شیخ. و هم‌چنین در جمیع عبادات، از صوم و افطار و اکثار نوافل و اقتصار بر فرایض و ذکر و تلاوت و مراقبه، بر اجازت شیخ و تعیین او شروع نکند. شبی رسول‌صلّی الله علیه و سلّم بر در وثاق ابوبکر بگذشت، شنید که او در نماز تهجّد قرآن آهسته می‌خواند، بعد از آن بر در وثاق ابوبکر بگذشت، شنید که او در نماز تهجّد قرآن بلند می‌خواند. بامدادی چون به حضرت رسول- صلّی الله علیه و سلّم- آمدند از ابوبکر پرسید که چرا در صلات تهجّد قرآن آهسته می خواندی؟ گفت: «اَسمعُ من اناجیه. » از عمر پرسید که چرا بلند می خواندی؟ گفت: «طرد الشیطان و اوقظ الوسنان». فرمود که نه آهسته چنان خوانید و نه چنین بلند، بل طریق میانه نگاه دارید. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۵۶)
۴-۹-آداب شیخی در خانقاه
صوفیان خانقاهی مقام شیخ را بعد از مقام نبّوت فاضل ترین مقام ها قلمداد می‌کردند و آن را تنها درجه ای می‌دانستند که شایستگی نیابت نبّوت را در دعوت خلق به سوی حقّ متعال را داراست. هم چنین آیشان بر این عقیده بودند که شیخ پیامبر زمان است و مأموریت اور ا مأموریتی معنوی می‌دانستند. مولانا در این باره آورده:

نبی وقت خویش است ای مرید

زآنکه از نورش نبی آمد پدید. »

(مولانا، ۱۳۸۷: ۶۵۵)
سهروردی نیز به این مهّم اشاره کرده: « مرید باید حکم شیخ، حکم خدا و رسول خدا داند، و بیعت با شیخ همان بیعت داند که اصحاب با رسول (ص) کردند. » (سهروردی، ۱۳۸۴: ۴۰)پس شیخ باید با تصّرف در مرید با همان ریاضتی که نفس خود را توانسته با آن جلّا دهد. نفس مرید را نیز جلّا می‌داد و تا به مشاهده‌ی جمال و جلال حقّ متعال نائل می‌آمد.و محبّت الهی به واسطه‌ی او در دل مرید قرار می‌گرفت. و امّا به انجام رساندن این مهّم برای شیخ نیازمند رعایت آدابی بود. همان طور که مرید با شیخ باید ادبی را رعایت می‌کرد و آن ادب حقّ ارادت بود شیخ هم مؤظف به رعایت ادبی بوده که آن حقّ تربیت بود. امّا این ادب با رعایت آدابی با مثمر ثمر بوده که مهّم- ترین این آداب به شرح زیر می‌باشند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴-۹-۱-رعایت آداب نشستن بر منصب شیخی
شرط برای شیخ آن بوده که تا زمانی که شیخی او را به منصب شیخوخت منصوب نمی کرد در مقام شیخی خانقاه نمی نشست یا هم برای نائل شدن به این منصب باید از جانب حقّ متعال به او الهام می‌شد. باخرزی نوشته: «شرط آن است که مرد در مقام شیخوخت نشیند تا آنگاه که شیخ او را به شیخی بنشاند‌یا خدای تعالی به ربوبیت در سر او القا کند بدان معهود که او را ربّ بوده باشد که معانی و‌ یا اسرار از حقّ تعالی می‌گرفته است، بر همان طریق و الهام در سر او القا کند و او را در مقام شیخی بنشاند. » (باخرزی،۱۳۸۳: ۶۸)
۴-۹-۲-امتحان کردن مرید
در آیین و آداب شیخی، بر شیخ واجب بوده که قبل از تصرّف در مرید، ابتدا در زمینه ارادت و طلب مرید خود را امتحان می‌کرد و آنگاه به اندازه‌ی صدق ارادت مرید در او تصرّف می‌کرد و اقدام به پرورش و تربیت او می‌کرد. باخرزی بیان داشته: «بر شیخ واجب است که مرید را در ارادت و طلب اوّل بیازماید، آنگاه روی به کار او آرد و حرکات و انفاس او را بر وی حساب کند و به قدر صدق او در ارادت و متابعت بر وی سخت و تنگ گیرد. » (باخرزی،۱۳۸۳: ۶۷)کاشانی نیز نوشته: «باید پیش از تصرّف در استعداد مرید نگرد؛ اگر در وی استعداد سلوک طریق مقربان بیند، او را به طریق حکمت و تلویح احوال اهل قرب دعوت کند. و اگر بیند که استعداد طریق ابرار بیش ندارد، او را به موعظه‌ی حسنه و ترغیب و تذهیب و ذکر بهشت و دوزخ دعوت کند. و مستعدان مرتبه‌ی قرب را، بعد از تحریض بر اعمال قوالب و عبادات ظاهره، بر اعمال قلوب چون مراقبه و رعایت سرّ و تمییز خواهد مواظبت فرماید. و معتبدان درجه‌ی ابرار را بر تعبّد محض و اعمال قوالب ترغیب نماید. اگر صلاح مرید در تجرد از اسباب بیند، در حفظ و امساک آن،‌یا در کسب‌یا در ترک آن، او را بدان فرماید که فراخور استعداد و موافق حال بود. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۶۰)
۴-۹-۳-آگاه نکردن مرید از چگونگی زیستن شیخ
در آیین و آداب شیخی خانقاه، شیخ باید جانب احتّیاط را رعایت می‌کرد که مرید از چگونگی و آداب زیستن او آگاه نشود زیرا در غیر اینصورت مرید مقام شیخ خود را آن چنان که باید محترم نمی‌شمرد و هرگونه
اهانتی را در حق او روا می داشت و این امر به ضرر خود شیخ تمام می‌‌شد. باخرزی می‌گوید: «بر شیخ واجب است که بر هیچ حرکتی از حرکات و سرّی از اسرار خود تا طعام وشراب و نوم و‌ یقظه و غیر اینها مرید را مطلّع نگرداند که نباید که چون بر امور شیخ واقف گردد از ضعف و نادانی خود منزلت شیخ در چشم او نقصان بدهد و آن زیان کار او باشد. » (باخرزی، ۱۳۸۳: ۷۲)
۴-۹-۴-تنبیه کردن مریدی که بدون رخصت از خلوت گاه بیرون می‌آمد
شیخ خانقاه، باید مطابق آیین اگر مرید خلوت نشین از خلوت گاه خود بیرون می آمد، او را بازخواست می‌کرد که علّت بیرون آمدن از خلوت گاه چه بود؟ در این حال اگر برای تجدید وضو آمده بود از عتاب و عقاب معاف می شد. اما اگر بدلیل بیان و ارادت قلبی خود با شیخ بیرون آمده بود، شیخ وظیفه داشت که او را توبیخ کند. باخرزی اظهار داشته: «واجب است که چون مرید خلوتی را بیند که از زاویه خود بیرون آمده است از او باز طلبد که چرا بیرون آمدی! اگر جهت وضو بیرون آمده است نیکو و اگر حالی بروی طاری شده باشد بیرون آمده است تا با شیخ آن را بگوید شیخ باید که او را منع کند و توبیخ کند و گوید اگر تو را حضور من می‌بایست و بر تو حالی نازل شده بود که محتاج حضور من بودی چرا به قوّه‌ی صدق خود مرا طلب نداشتی و همّت خود را به من متوجّه نکردی تا صدق و توجّه همّت تو مرا در حرکت آوردی تا من پیش تو آمدمی، بدین سخن بر مرید عقاب و عتاب می‌کند به وجهی که مصلحت داند از هجران‌یا اعراض، و او را گوید که از خلوت خانه‌ی خود حرکت مکن تا به ضرورت همّت مرید بزرگ شود. » (باخرزی،۱۳۸۳: ۱۷۲)
۴-۹-۵-کوتاهی نکردن در حقّ مریدان
شیخ خانقاه باید در تمام احوال از ادای حقوق مرید خود کوتاهی نمی کرد. کاشانی در این باره ضمن بیان حکایتی این ادب شیخ را شرح می دهد: «باید که در حال صحّت و مرض، از قضای حقّوق اصحاب تقاعد ننماید و به سبب اعتماد بر صدق ارادت ایشان، اهمال آن جایز نشمرد. حکایت است از «ابومحمّد جریری» که: وقتی از حج بازگشتم و افتتاج به زیارت جنید کردم، گفتم اوّل او را سلامی کنم و آن گاه به خانه روم، تا باری شیخ زحمت نکشد و قدم به دیدن ما رنجه نکند. روز دیگر چون نماز بامداد بگذاردم، دیدم که جنید- رحمه‌الله علیه- می‌آید: گفتم: ای سرورم، من به سلام کردن بر تو آغاز کردم تا به این جا قدم رنجه نکنید. جواب داد که ای محمّد، آن فضل تو و این حقّ توست. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۶۴)
۴-۹-۶-بازخواست کردن مریدان
شیخ وظیفه داشت که به خاطر کوچک ترین اشتباهی که از مرید سر می زد او را مورد بازخواست قرار دهد و به خاطر ادای حقّ مقام خود از خطاهای مریدان چشم پوشی نمی کرد.زیرا در غیر این صورت خیانت بزرگی را مرتکب می‌شد باخرزی می‌نویسد: «و هر اندک خرده ای که از مرید در وجود آید باید که بروی مؤاخذه و عقاب کند و البته هیچ زلّتی را از مرید در نگذارد و اغماض نکند که اگر چنین نکند حقّ مقام شیخوخت و خدمت رب الأرباب بجای نیاورده باشد و غش و خیانت ورزیده باشد که رسول خدای صلّی‌الله علیه و سلّم چنین فرمود: «من ابدالنا صفحته اقمنا علیه الحّد. » (باخرزی، ۱۳۸۳: ۶۷-۶۶)
۴-۹-۷-ضرورت رخصت دادن شیخ به مریدان
از آداب شیخی در خانقاه این بود که وی باید چنان اعمال قانون و مقرّرات می‌کرد که مریدان برای خروج از خانقاه، مجبور به گرفتن اذن و رخصت از او بودند و بدون اذن او حقّ خروج از نزل را نداشتند. باخرزی در مورد این ادب شیخی نوشته: «شرط شیخ آن است که البته نگذارد مرید را تا از منزل خود بیرون آید به حاجتی مگر به اذن شیخ. » (همان: ۶۶)
۴-۹-۸-اغماض از خطاهای مریدان
شیخ باید از زلّالت و خطاهای مرید خود اغماض می‌کرد و چنانکه مریدی در خدمت ‌یا ادبی کوتاهی می‌کرد، او را عفو می‌کرد و با رفقی تمام او را برای انجام آن خدمت و ادب بر می- انگیخت. نجم‌الدّین رازی نوشته: «باید که عفو را کار فرماید، تا اگر از مرید حرکتی به مقتضای بشریّت در وجود آید، از آن درگذرد و از وی در گذارد. » (نجم‌الدّین رازی، ۱۳۸۸: ۲۴۶)
کاشانی نیز در مورد این ادب شیخ، از پیامبر اکرم (ص) خاطر نشان کرده: «از رسول- صلّی الله علیه و سلّم- به روایت «ابن عمر» رسیده است که: وقتی مردی به حضرت رسالت آمد و گفت: «یا رسول الله کَم اعفو عن الخادم؟» گفت: کلَّ‌یوم بسعین مرهً. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۶۴)این مطلب را نیز سهروردی در عوارف المعارف آورده: «و اگر مرید تقصیر کند در بعضی از اوامر، شیخ باید که ذیل عفو بر هفوات و تقصیرات وی پوشاند. » (سهروردی، ۱۳۸۴: ۱۶۷)
۴-۹-۹-تنبیه کردن مرید جهت آوردن دلایل عقلی و رجوع نکردن به سخنان شیخ
در آیین و آداب شیخی، اگر گاه اتّفاق می افتاد که مرید در محضر شیخ در خصوص مسائل، برای استدلال‌های خود از دلایل عقلی و شرعی استفاده می‌کرد و به رأی شیخ خود رجوع نمی- کرد شیخ باید او را طرد و منع می‌کرد و او را از خانقاه بیرون می‌کرد چنان که در غیر این صورت حقّ مقام شیخی خود را، به نحو احسن ادا نمی کرد و در تربیت مرید خود کوتاهی می‌کرد. باخرزی در توجیه این آیین نوشته: «هر گاه شیخ مرید خود را ببیند که در مسائل به ادله‌ی شرعیه‌یا عقلیّه استدلال می‌کند او را زجر و منع نکند و جهت تأدیب او را از او هجرت نکند در تربیت مرید خیانت کرده باشد. از بهر آنکه کلام مرید می باید که بجز از مشاهده عیان از چیزی دیگر نباشد. هر آن شیخی که مرید را در این حالات بگذارد او مرشد نباشد. در هلاک مرید و تضعیف حجاب اوساعی بوده باشد و او را از در خدا طرد کرده باشد و اولی آن است که شیخ چون مرید را ببیند که در
نظریات به استعمال عقل احتجاج می‌کند و به رأی شیخ خود رجوع نمی کند او را از خانقاه براند که نفس بیش فلج نیابد و بقیه اصحاب را به فساد آرد. تشبیه مرید در خانقاه را به حوران بهشت کرده اند «جور مقصورات فی الخیام» چنانکه حوران چشم خود را در غیر خصم خود باز نمی گشایند مرید نیز می باید که چیزی به جز که شیخ او را بدان اشارت کند به هیچ وجه دیگر عمل نکند. » (باخرزی، ۱۳۸۳: ۶۸)
۴-۹-۱۰-تنزّه از مال مریدان
از دیگر آداب شیخی خانقاه، تنزّه و بی طمعی شیخ نسبت به مال مرید بود با این توضیح که نباید تحت هیچ عنوانی امرخطیر خدمت به مرید خود را با امور مادی و اموال او معاوضه می‌کرد. مگر در صورتی که شیخ تصرف در اموال وی را مصلحت می‌دید در این صورت این تصرف در امر خدمت عملی پسندیده بود.کاشانی نوشته: «باید که به هیچ وجه طمع به مال مرید‌یا خدمت او نکند و بدان تعلّق نسازد و تربیت و ارشاد را که بهترین صفت است، در مقابله‌ی قبول عوضی باطل نگرداند. در خبر است که: «ما تَصَدَّقَ مُتَصدِّقٌ بصدقِهِ و افضَلَ من علم‌یثُّبه فی النّاس. الّا وقتی که به تصریف الهی‌یا علمی صریح بداند که او را به جهت مصلحت در آن تصرّف می باید کرد و بدان تعلّق گرفت؛ آن گه شاید که آن را قبول کند در آن متصرّف گردد. » (کاشانی، ۱۳۸۸: ۱۶۱) نجم‌الدّین رازی نیز بیان داشته: «از مال مرید طمع بریده دارد، تا مرید در اعتراض نیفتد و ارادت فاسد نکند، چه مرید را هیچ آفت و فتنه و رای اعتراض نیست بر احوال شیخ. » (نجم‌الدّین رازی، ۱۳۸۴: ۲۴۵)سهروردی می‌گوید: «شیخ باید که از مال مرید تبرّا جوید و راغب خدمت کردن او باشد. جعفرخلدی- رحمۀ- گفت: نزدیک جنید- رحمۀ- نشسته بودم، مردی از در خانقاه درآمد و گفت: شیخا مرا مالی فراوان است و می خواهم که جمله بر فقرا تفرقه کنم. جنید او را منع کرد و گفت: ایمن نیستم از آنکه نفس دیگر باره از تو مطالبت کند. آنچه ترا به کار باید، برگیر و باقی به درویشان صرف کن. پس اگر شیخ را، به قوّت معرفت و نور فراست معلوم شود، که مرید را التفات نخواهد بود بدان، در آخر شاید که جمله‌ی اموال وامتعه‌ی مرید را قبول کند. » (سهروردی، ۱۳۸۴: ۱۶۷)
۴-۹-۱۱-اخراج مرید از خانقاه جهت بی حرمتی به شیخ
در آیین شیخ بودن صوفیان، اگر شیخی متوجّه بی حرمتی از جانب مریدی می شدواجب بود که آن شیخ مرید را با تنبیه تمام از خانقاه و منزل خود بیرون کند. چرا که از اصول بنیادین آیین شیخ و مرید رعایت ادب و احترام شیخ بر مرید امری واجب بوده است. باخرزی در این باره نوشته: «بر شیخ واجب است که چون دانست که حرمت او از دل مرید ساقط گشت مرید را به سیاست تمام از منزل خود براند که او اکبر الاعداست. » (باخرزی، ۱۳۸۳: ۶۹)
۴-۹-۱۲-رفق و مدارا با مریدان
شیخ باید در اعمال تربیت و پرورش مریدان خود، با مریدان ضعیف العزیمه و کسانی که در مخالفت با نفس سرکش خود صدق ارادت نداشتند با رفق و مدارا رفتار می‌کرد و بر آنها راه را تنگ و دشوار نمی کرد. در کل شیخ باید در امر تربیت و پرورش مریدان آنها را وادار به انجام اموری می‌کرد که حاوی صلاح دین و دنیای آنها باشد تا با این رفتار شیخ خود به صفای قلبی و باطنی نائل می‌شدند.کاشانی می‌نویسد: «هر گاه در مریدی مشاهده‌ی ضعف عزیمت و ارادت کند و داند که در مخالفت نفس و ترک مألوفات صدق عزیمتی دارد، باید که با وی مدارات نماید و بر حدّ رخصتش اقتصار فرماید تا زود متنفّر نگردد و به طول مدّت و کثرت مخالطت با فقرا جنسیتی بیابد. وقتی ‌یکی از ابنای نعمت به صحبت «احمد قلانسی» پیوست و از دنیا انقطاع و تتبّل نمود. «احمد» دروی ضعفی می‌یافت. پس هر گاه که در راهم چیزی حاصل آمدی، جهت نان وی رقاق و بریان و حلوا خریدی و گفتی: «این از آن نعمت دنیا برون آمده است و با آن خو کرده، لایق آن بود که با وی طریق رفق و مواسات سپرند و از حظوظش منع نکنند. » (کاشانی، ۱۳۸۴: ۱۶۲) نجم‌الدّین رازی نیز در این باره نوشته: «باید که بر مرید مشفق باشد و او را بتدریج بر کار حریص می‌کند، و باری بروی ننهد که او تحمّل نتواند کرد، و او را بر وفق و مدارا در کار آورد. » (نجم‌الدّین رازی، ۱۳۸۸: ۲۴۶)سهروردی اظهار داشته: «شیخ باید که با مرید ناصح و مهربان و نیکخواه باشد. و آنچه چیز بدیشان فرماید که صلاح دین و دنیای ایشان در آن باشد. » (سهروردی، ۱۳۸۴: ۱۶۶)
۴-۹-۱۳-منع مرید از ملاقات با شیخ دیگر
شیخ حاضر در خانقاه، باید طبق آیین خانقاهی، باید از رفتن مریدش به حضور شیخی دیگر‌یا نشستن با اصحابی غیر از اصحاب خود، ممانعت به عمل می آوردزیرا نوع تربیت و پرورش هر شیخی متفاوت بوده و ملاقات مرید با شیخی دیگر باعث غفلت او می‌شد. باخرزی در توجیه این آیین می‌گوید: «بر شیخ واجب است که مرید را نگذارد تا نزدیک شیخ دیگر رود،‌یا با اصحاب شیخ دیگر بنشیند که مضرّت به مریدان مبتدی زود راه‌یابد و‌یکی از مضرّت با اصحاب شیخ دیگر بنشیتن آن است که آن شیخ شاید که مریدان خود را به کاری امر کرده باشد و مخالف نفس ایشان در آن باشد و آن امر موافق هوای طبع مرید این شیخ دیگر باشد وشیخ او را مخالف این امر فرموده باشدو این مرید اصحاب آن شیخ را بیند که بر این امر نیز اقدام می نمایند. او پندارد که او را این مضر نیست و بر این امر اقدام نماید.‌یا به صحبت آن شیخ میل کند و چون مرید به دل با شیخی دیگر میل کند منزلت شیخ اوّل به قدر آن میل در دل او ساقط شود و بعد از آن اگر با او صحبت دارد منافق باشد و با خدای نقض آن عهد که شیخ اوّل او را داده است کرده باشد که حال میل دل خود پوشیده باشد و کار او
همه حبط گردد. » (باخرزی، ۱۳۸۳: ۷۴-۷۳)
۴-۹-۱۴-منع مرید از هم صحبت شدن با اصحاب دیگر
در آیین و آداب شیخی، شیخ خانقاه وظیفه داشت که مرید خود را از نشست و برخاست و ملاقات به جز با اصحاب خود با دیگران منهی کندهم چنین از این که مرید احوال و ارادت قلبی خود را با سایر اخوان در میان گذارد باید به طور جدّی ممانعت به عمل می آورد. زیرا در غیر این صورت شیخ در حق مرید خود خیانت می‌کرد. باخرزی نوشته: «شرط آن است که شیخ مرید را نگذارد که به جز اصحاب که در تحت اواند با کسی دیگر نشیند‌یا به دیدن و زیارت کسی بیرون آید،‌یا خیر و شرّ خود را با کسی بگوید،‌یا از واردات و کرامات حقّ که بر وی طاری شده باشد با‌یاران خود نیز در میان نهد و از آن باب حدیث کند و اگر گذارد تا مرید به این امور منهی اقدام نماید در حقّ او بد کرده باشد. » (همان: ۷۱)
۴-۹-۱۵-محدودیت شیخ در ملاقات با اصحاب و خواص

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...