طاووس گفت: کفش­هایم را در کنار بساط تو در آوردم؛ زیرا شبانه روز پنج بار کفش­هایم را در مقابل پروردگار در می‏آورم و او نه مرا توبیخ می‏کند و نه از من خشمگین و عصبانی می‏شود. و اما اینکه چرا با عنوان امیر المؤمنین سلام نکردم؟[۶۸۶]
بدین جهت است که همه مؤمنان از امیری تو راضی نیستند و من ترسیدم اگر [چنین‏] بگویم دروغ گفته باشم. و اما اینکه می‏گویی چرا با کنیه خطاب نکردی؟ زیرا خداوند در قرآن کریم پیامبران خود را با نام صدا می‏کند و می‏فرماید: یا داوود، یا یحیی، یا عیسی، و دشمنان خود را با کنیه مخاطب ساخته و می‏فرماید: «تَبَّتْ یدا أَبِی لَهَبٍ … »[۶۸۷]و اما اینکه گفتی کنار من نشستی؛ زیرا از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم که فرمود: «هر گاه خواستی به فردی از جهنمیان بنگری، به کسی بنگر که خود نشسته و عده‏ای در اطراف او ایستاده‏اند.»
هشام گفت: مرا پندی بده! گفت: از امیر المؤمنین علیه السلام شنیدم که می‏فرمود: «در دوزخ مارهایی هستند همچون ستون­های شناور و عقرب­هایی بسان قاطر. هر امیری را که در حق زیر دستان خود عدالت نورزد می‏گزند». آنگاه برخاست و رفت.[۶۸۸]
او آیه‏ «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» را در مورد امور زنان می‏شمارد و می‏گوید: انسان ضعیف‏ترین موجود در برابر امور زنان می‏باشد.[۶۸۹]
گونه­ های تفسیری
۶-۱- تفسیر باطنی
در تفسیر آیه شریفه‏ «… أُولئِکَ ینادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ؛[۶۹۰] آنان را از جایی دور ندا می‏دهند، طاووس گفته است: یعنی دور از دل­های ایشان ندا می‏دهند.[۶۹۱]
۶-۲- تفسیر به معنای اخص
در تفسیر آیه شریفه‏ «… خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»[۶۹۲] گفته است: منظور کار زنان است که در هیچ چیز درمانده‏تر از کار زنان نیست.[۶۹۳]
ویژگی تفسیری موالی (دوره تابعین)[۶۹۴]
۱- پیدایش روحیه استقلال در بین مفسرین
با اینکه تابعین در تفسیر اجتهاد می‏کردند، اما نقل احادیث و روایات صحابه یکی از اصول لا یتغیر آنها به شمار می‏رفت. تابعین در برخورد با آیاتی که سخنی از گذشتگان درباره آن نرسیده بود، توقف نکردند و با اجتهاد خویش به تفسیر و روشنگری آن پرداختند. می‏توان گفت که اثر اجتهاد تابعین در دو محور ذیل کاملا روشن است:
اول، مخالفت با نظرات صحابه؛ در بسیاری از موارد، تابعین با نظرات صحابه حتی اساتیدخویش مخالفت ورزیده‏اند.[۶۹۵]
دوم، پرداختن به تفسیر آیاتی که سخنی از قول رسول خدا و یا صحابه درباره آن نرسیده است؛ آیات متعددی در قرآن وجود دارد که تابعین –به­ ویژه موالی- با اجتهاد خویش به تفسیر آن پرداخته‏اند.
غالب مطالب مطرح شده از جانب تابعان بدون سند بود. یا اینکه سندهایی که نقل شده، ضعیف و غیر قابل اعتماد می‏باشد.[۶۹۶]
۲-کوتاهی و گویایی
کوتاهی و گویایی از دیگر ویژگی­های تفسیر در دوران تابعین است. به نظر می‏رسد که مهمترین علت چنین رویکردی به ممنوع بودن کتابت و نگارش حدیث برگشت پیدا کند؛ از آنجا که منع نگارش حدیث به زمان رحلت پیامبر اکرم و بر کرسی خلافت نشستن خلیفه اول مسلمین بر می‏گردد. ذهبی در این باره می‏گوید: «ابوبکر در آغاز خلافت، شروع به جمع آوری احادیث و روایات پیامبر (ص) نمود و تعداد پانصد حدیث در یک مجموعه گرد آورد و بعد از آن، آنها را سوزاند.»[۶۹۷] عمر هم در آغاز، تصمیم نگارش و جمع آوری احادیث پیامبر را داشت و در این باره با یاران پیامبر به مشورت نشست. همه آنها موافقت خویش را با نگارش حدیث اعلام کردند[۶۹۸]اما خلیفه مسلمین مدت یکماه تأمل کرد و بعد از آن گفت: «من می‏خواستم احادیث را بنویسم اما به یاد قومی افتادم که شروع به نگارش کتاب کردند و از کتاب آسمانی شان دور شدند. به خدا قسم من هرگز کتاب خدا را با چیز دیگری در نمی‏آمیزم.»[۶۹۹]عثمان هم سیره خلفای قبلی را پیمود و به شدت با نگارندگان حدیث برخورد کرد. او به ابو هریره گفت: «ما هذا الحدیث عن رسول اللّه (ص) لقد اکثرت، لتنتهینّ أو لألحقنّک بجبال دوس.»[۷۰۰]یعنی: این همه حدیث چیست که از رسول خدا نقل می‏کنی؟ اگر به نقل حدیث ادامه بدهی، تو را به کوه­های دوس می‏فرستم. همچنین معاویه به شدت با نگارش حدیث مخالف بود. ابن عساکر در این باره نقل می‏کند که: «معاویه بر منبر دمشق به مردم گفت: بر حذر باشید از نقل احادیث و روایات رسول خدا، مگر احادیثی که در زمان عمر نقل شده‏اند.»[۷۰۱]
اینچنین بود که تا زمان حکومت عمر بن عبد العزیز (۹۹- ۱۰۱) نگارش حدیث به طور رسمی به تأخیر افتاد. او نامه‏ای برای ابو بکر بن عمرو بن حزم نوشت که: «دقت کن در حدیث رسول خدا (ص) و سنت گذشته و حدیث عمره و آن را بنویس؛ زیرا من برای از بین رفتن علم و از دنیا رفتن علماء بیمناک هستم.»[۷۰۲]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۳- رویگردانی از پرداختن جدی به تفسیر
تابعین و شاید بتوان گفت بیشتر آنها از تفسیر قرآن کریم روی بر می‏گرداندند و به هیچ وجه درباره تفسیر قرآن سخن نمی‏گفتند. عبید اللّه بن عمر درباره اندیشمندان علوم اسلامی مدینه اینگونه می‏گوید: «فقیهان شهر مدینه را ملاقات کردم، آنها درباره تفسیر قرآن سخن نمی‏گفتند و افراد ذیل از جمله آنان است: سالم بن عبد اللّه، قاسم بن عبد اللّه، قاسم بن محمد، سعید بن مسیب و نافع[۷۰۳][۷۰۴]
«هشام بن‏ عروه درباره پدرش می‏گوید: «هیچگاه پدرم را ندیدم که به تفسیر قرآن کریم بپردازد.»[۷۰۵]
مسروق می‏گوید: «از تفسیر بپرهیزید، زیرا تفسیر روایت از خداوند است.»[۷۰۶] ابراهیم نخعی گفته است: «اصحاب ما از تفسیر قرآن پرهیز می‏کردند و آن را بزرگ برمی‏شمردند.»[۷۰۷] اینچنین بود که تفسیر در دوره گسترش، بیشتر از کسانی نقل شده است که تحت تأثیر فضای سیاسی قرار نگرفته و اکثرا آن را به طور پنهانی نگاشته‏اند.
۴- روایات تفسیری
بیشترین روایات تفسیری از میان تابعان از مدرسه‏های مختلف، از افراد زیر است: سعید بن جبیر، مجاهد بن جبر، عکرمه، طاووس بن کیسان، عطا بن ابی رباح، سدّی کبیر، جابر جعفی، قتاده، حسن بصری و ضحّاک بن مزاحم.[۷۰۸]
۵-تکیه بر ظن
تکیه بر ظن: از آنجا که تابعان از عصر رسالت فاصله گرفته بودند، بیشتر تکیه آنان بر ظن بوده و بدین جهت برخی از آنان به تفسیر به رأی نیز متهم هستند.[۷۰۹]
فصل چهارم
بررسی کارکردهای زیانمند وسودمند موالی در تفسیر قرآن کریم
۴-۱- کارکردهای منفی موالی در تفسیر قرآن کریم
۴-۱-۱- نقش موالی هم در پیدایی لحن و هم گرفتار شدنشان به آن
مقدمه
پس از فتوحات اسلامی لغت عرب در سراسر ممالک اسلامی سیادت و برتری یافت زبان سیاسی و لسان علمی هم منحصر به لغت عرب شده و غلبه زبان عرب تاکنون هم به حال خود باقی بود، همچنین دین اسلام بر کیش­های دیگر برتری یافته، اغلب مردم ممالک اسلام آن را استقبال نمودند کمتر کسی مانده بود که دین خود را داشت. با اینکه این دو چیز که یکی دین و دیگری لسان است غلبه و برتری پیدا کرده بود، خود متزلزل و مختل گردید، زیرا لغت عرب دچار لحن و غلط شده، به طوری که برای آن قواعد و اصول وضع نموده تا آن را حفظ نمایند ابوعبیده گوید:« عبدالله بن الاهتم گروهی از موالی را دید که در نحو بحث می­کردند. گفت: اگر شما زبان عرب را اصلاح کردید، خودتان هم نخستین کسانی بودید که آن را فاسد می­کردید». بعضی از لغات ایرانی بر لغت عرب غالب شده بود، همچنین فکر و خیال و معنی و مضمون پارسی کاملاً بر لسان عرب غلبه یافته بود. دین اسلام هم تحت تأثیر فکر دیگران واقع شده بود. مسلمین به چندین فرقه تفرقه یافتند، مذاهب و عقاید مختلفه نیز پدید آمده و قرآن هم از روی عقاید و کتب دیگران تفسیر شده بود. فرقه­های اسلام گاهی با زبان و زمانی با تیغ مشغول نبرد شدند.[۷۱۰]
می­توان گفت رغم جایگاه بلند موالی در عرصه ­های علم و ادب، آمیزش آنان با تازیان، زبان عرب را به تباهی کشاند و لغزش­هایی گفتاری که در اصطلاح به آن «لحن» می­گفتند، فراگیر شد. کسانی چون عبیدالله بن زیاد فرماندار خون­ریز سکوفه و بصره، زیاد بن سلیمان اعجم شاعر، محمد بن کرام سجستانی، ابوعطاء سندی شاعر و حتی محدثان و فقیهان برجسته­ای چون زیاد بن ابی­زیاد، نافع برده عبدالله بن عمر، مکحول شامی، عبدالعزیز بن محمد دراوردی، مالک بن انس و استادش ربیعه بن ابی عبدالرحمن، دچار این لغزش­ها شدند.
مسئله لحن علت اولیه ایجاد علم نحو به شمار می­رود، بهتر است قدری در مفهوم، و بیان نمونه­هایی از آن دقت کنیم.
۴-۱-۱-۱-معنی لحن
لحن معانی متعددی دارد که یکی از این معانی که در این­جا منظور ماست همان( خطای لغوی) برای اولین بار زمانی به کار رفته که مسلمانان غیرعرب با عرب­ها آمیزش یافتند و از آنجا که تعبیرات مسلمانان غیرعرب نادرست بود، فرق میان صحیح و ناصحیح برای اعراب آشکار شد( تعرف الاشیاء بأضدادها)؛ زیرا بسیاری از عجم تلفظ درست حروف و مخارج آن را نمی­دانستند و در نتیجه واژه­ی لحن در این معنا به صورتی عرفی وضع شده است. مدلول اصلی واژه­ی لَحَن و مشتقات کلمه همه دارای مفهوم میل و چرخش از هیئت و وضع مألوف دارند.
۴-۱-۱-۲-نمونه­هایی از لحن
۴-۱-۱-۳-لحن در زبان عامه
لحن در کلام در دوران حیات رسول اکرم(ص) و خلفای اربعه، پدیده­ای همگانی و شایع نبود، بلکه درمیان افراد تازه مسلمان غیرعرب رواج داشت که چون با زبان عربی آشنایی نداشته­اند، امری طبیعی به نظر می­رسید. در این­جا به ذکر چند نمونه از لحن اشاره می­کنیم:
الف. ابوالاسود دئلی به بصره نزد زیاد آمد. مردی نزد زیاد گفت: اصلح الله الامیر توفی أبانا و ترک بنونا. ابوالاسود گفت: باید بگوید توفی ابونا و ترک بنینا.[۷۱۱]
ب. روزی عمر بن خطاب بر گروهی که تیراندازی می­کردند، گذر کرد و ایشان گفتند: انا قوم متعلمین که باید انا قوم متعلمون می­گفتند و عمر بر آنها پرخاش کرد.
ج. روزی دختر ابوالاسود به پدر گفت: یا ابت ما اَحسَنُ السماءِ( پدر چه چیز آسمان از همه زیباتر است). پدر گفت: النجوم. دختر گفت: می­خواستم شگفتی خود را نسبت به آسمان بیان بکنم. پدرش گفت: باید بگویی، ما اَحسَنَ السماءَ( آسمان چه زیباست).[۷۱۲]
د. نویسنده کتاب الانساب ذیل ماده« الشّاربی» به فتح شین و کسر راء آورده است که این نسبتی است که به شارب داده شده و در بغداد به سقاء، شارب گفته می­ شود و این­ها لحن در زبان عامه است برای اینکه شارب کسی است که آب می­نوشد نه کسی که آب و نوشیدنی­ها را حمل می­ کند.[۷۱۳]
۴-۱-۱-۴-لحن در قرائت قرآن
لحن در قرائت قرآن در دوره­ بنی­امیه که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نژادهای گوناگون به اسلام گرویدند و همچنین در زمان عباسیان که زمام امور بیشتر در دست غیراعراب بود، رواج یافت و زبان عربی را تباه کرد و این آفت نه تنها در میان عوام رایج شد، میان خواص نیز راه یافت و در میان طبقه­ی سخنوران و بلیغان رخنه کرد.
لحن تنها در گفتگو و محاوره محدود نشد بلکه در قرآن کریم نیز پدید آمد. لحن در قرآن و قرائت آن محدود به اعاجم و موالی نبود بلکه در بیوتات عربی نیز در قرائت قرآن دیده می­شد. برای مثال حجاج بن یوسف که سخنوری توانا بود، « إِنَّا مِنَ المُجرمون مُنتقِمُونَ[۷۱۴]» قرائت می­کرد.[۷۱۵]
حسن بصری می­خواند: « ص و القرآنُ »[۷۱۶] و « ما تَنزلت به الشَیطون»[۷۱۷] ابوجعفر از وزرای عباسی در عرفات خواند: فَمن تَعَجلَ فِی یومَن فلا ثُم عَلِیه و مَن تَأخَّرَ فلا ثُم عَلِیه.[۷۱۸]
جاحظ در کتاب البیان و التبیین فصلی خاص در لحن سخنوران گشوده است که نمونه ­ای از آن را نقل کردیم.[۷۱۹]
در روایتی آمده که ابومالک بن أبی بهز البجلی از عبدالله بن صالح از ابی­یوسف نقل کرده که گفت: ابوحنیفه به من گفت: این افراد کسانی هستند که در آیه­ای از سوره یوسف لحن وارد کردند؟ گفتم آن چیست؟ گفت: ( لا یأتِیکُمَا طَعَامٌ تُرزَقَانِهِ)[۷۲۰] گفتم پس چگونه است؟ گفت: ترزقانُهُ.[۷۲۱]
۴-۱-۲-تفسیر به رأی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...