دو چیز ناگهان با هم در آنها پدیدار گشت، یکى سکرات و بیهوشى مرگ و دیگرى پشیمانى و حسرت از دست دادن فرصت و موقعیّت تهیّۀ زاد و توشۀ سفر آخرت. و این سکرات به اندازه‌اى شدید بود که از ورود آن، اعضاء و جوارحشان سست شده و رنگهاى سیما و بدن آنها تغییر کرد. سپس مرگ لحظه به لحظه شروع کرد به زیاد شدن و پیکر آنها را فرا گرفتن، پس بین او و گفتارش جدائى و بریدگى پیدا شد (و زبان از کار افتاد ولى هنوز چشم و گوش از کار نیفتاده).
و تحقیقاً که او در میان اهل خود مى‌باشد و با دیدگانش مى‌بیند و با گوشهایش مى‌شنود، عقلش نیز تمام و صحیح است و ادراکاتش بجا و به موقع است. در این حال در عالمى از فکر فرو میرود که در چه چیزهائى عمر گرامى خود را به باد داده، و به چه چیزهائى روزگار پر بهاى خود را به پایان رسانیده است.
مرگ نیز کم کم پیش‌تر مى‌آید و در تصرّف در بدن او قدمى فراتر مى‌نهد تا جائى که بر گوش او هم غلبه میکند و گوشش به پیروى از زبانش که قدرت خود را از دست داده و از گفتار افتاده بود، از قدرت مى‌افتد و شنوائى خود را از دست میدهد. و در این حال در میان اهل خود که اطراف او گرد آمده‌اند بطورى است که نه با زبان مى‌تواندسخنى بگوید و نه با گوش سخنى بشنود؛ ولى با چشمش که هنوز از کار نیفتاده است دائماً در چهرۀ اطرافیان خود نگاه میکند و پیوسته دیدگان خود را به این‌طرف و آن طرف میگرداند؛ و آنچه را که آنها مى‌گویند، حرکت زبانهاى آنها را با چشم مى‌بیند ولى برگشت صداى آنها را با گوش نمى‌شنود.
و مرگ پیوسته قدم جلوتر مى‌گذارد و با او چسبندگى بیشترى پیدا مى‌کند تا آنکه چشم او نیز بدنبال گوشش بسته مى‌شود، و جانش از کالبدش بیرون میرود، و بصورت مردارى در بین اهل خود در مى‌آید.
بطورى که تمام اهل و نزدیکان او از او به وحشت افتند و از کنار او دور شوند؛ و آن مردۀ مسکین نیز نمى‌تواند با گریۀ خود به گریۀ آنان کمک دهد، و سخن یکى از آنان را که در سوک او به ناله و فغان سخنانى را به او خطاب مى‌نماید پاسخ گوید. سپس جنازۀ او را بر میدارند بسوى گورى که براى او مى‌کَنند، و او را در میان زمین به عملش مى‌سپارند. و از او دور مى‌شوند و از زیارت و دیدار او منقطع میگردند.[۵۲۱]
جایگاه این کلام امیر المؤمنین (علیه و علی آبائه السلام) در بیان وصف حال، لحظات قبض روح، ظالمین است، لکن سکرات و شدائد مرگ تنها مربوط به نفوس اشقیاء نیست، بلکه انسانهای سعید نیز بعضا در هنگامه نزع روح این سکرات را می گذرانند. اما در هر صورت آنچه قطعی و حتمی است، تدریجی و دارای مراتب بودن امر قبض روح است.
در حقیقت روح به یکباره و ناگهانی از بدن مفارقت نمی کند، بلکه اندک اندک این تعلق قطع شده و ریسمان محکم پیوند میان روح و جسم، ضعیف گشته و تا به حد نهایت تضعیف می شود و قطع می گردد و دیگر برگشتی برایش نخواهد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴-۴ انواع قبض روح
۴-۴-۱ قبض روح ارواح طیبه
آنچه ذکر کردیم در بیان کلیات و کیفیت قبض روح بود، اما مطلبی که از این مرحله به بعد در صدد بیان آن هستیم، دسته بندی و تبیین انواع قبض روح است؛ که البته به طور مسلم و بر اساس عقل و نقل، نفوس مختلف، قبض های متفاوت خواهند داشت.
امام خمینی (رحمه الله علیه) نظر به تفاوت نفوس و درجه صفا و پاکی آن ها می فرمایند که در نزد معاینه برزخ، قلب مستعد شود براى معاینه نفحات لطیفه لطفیه و جمالیه، و در آن، آثار تجلیات لطف و جمال بروز کند، اگر از اهل سعادت و ایمان باشد، پس، قلب حبّ لقاء اللَّه پیدا کند و آتش اشتیاق جمال محبوب در قلبش افروخته گردد، اگر از اهل سابقه حسنى و حبّ و جذبه ربوبى بوده. و جز خداوند کسى نداند که در این تجلى و شوق چه لذاتى و کراماتى است.
و اگر اهل ایمان و عمل صالح بوده، از کرامات حق تعالى به او به اندازه ایمان و اعمالش عنایت شود، و آنها را بالعیان در دم احتضار ببیند. پس، اشتیاق موت و لقاء کرامات حق در او حاصل شود و با روح و راحت و بهجت و سرور از این عالم منتقل شود. و لذت این بهجت و سرور را و طاقت رؤیت این کرامات را چشمهاى ملکى و ذایقه‏هاى دنیایى ندارد.[۵۲۲]
در فرصت به بیان بعض آیاتی که بر قبض روح مؤمنین اشاره دارند می پردازیم:
۴-۴-۱-۱ آیه اول (استقامت کنندگان)
در کتاب نفیس چهل حدیث، حضرت امام مطلبی می فرمایند که ناظر به این آیه شریفه است: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُون»[۵۲۳] ایشان متذکر می شوند که حق تعالى اظهار نعم و بشاراتى مى‏کند براى بنده مؤمن در حال احتضار که کراهت موت را زایل کند و رغبت به دار قرار پیدا کند، پس این حال، حال کسى است که اراده دارد دوست خود را متألم کند به المى که دنبال آن فایده بزرگى است، پس آن شخص مردد شود در اینکه چگونه این الم را به او وارد کند به طورى که اذیتش کم شود، پس دائما اظهار مى‏کند مرغّبات را تا مورد قبول افتد.[۵۲۴]
حضرت علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) ذیل آیه مذکور می فرمایند این آیه شریفه از آینده‏اى که در انتظار مؤمنین است، و ملائکه با آن به استقبال ایشان مى‏آیند، خبر مى‏دهد. و آن تقویت دل ها و دلگرمى آنان و بشارت به کرامت است.
پس ملائکه ایشان را از ترس و اندوه ایمنى مى‏دهند. و ترس همیشه از مکروهى است که احتمال پیش آمدن دارد، و در مورد مؤمنین یا عذابى است که از آن مى‏ترسند، و یا محرومیت از بهشت است که باز از آن بیم دارند. و حزن و اندوه هم، همواره از مکروهى است که واقع شده، و شرى که پدید آمده، مانند گناهانى که از مؤمنین سر زده و از آثارش غم زده مى‏شوند و یا خیراتى که باز به خاطر سهل‏انگارى از آنها فوت شده، و از فوت آن اندوهگین مى‏گردند، و ملائکه ایشان را دلدارى مى‏دهند به اینکه ایشان از چنان خوف و چنین اندوهى در امانند، چون گناهانشان آمرزیده شده، و عذاب از ایشان برداشته شده است.
آن گاه بشارتشان مى‏دهند به بهشتى که وعده داده شده‏اند، مى‏گویند: «أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» و اینکه گفتند «کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» دلالت دارد بر اینکه نازل شدن ملائکه بر مؤمنین به این بشارت، بعد از زندگى دنیا است، چون معناى عبارتشان این است که: مژده باد شما را به آن بهشتى که همواره وعده‏اش را به شما مى‏دادند.[۵۲۵]
در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری (علیه السلام) روایتی ذیل این آیه از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است، و می فرماید که ملک الموت در هنگام نزع روح، به نزد مومن آمده و از وی دلجویی می نماید، و به جهت رفع خوف و اندوه او، جایگاهش در بهشت و رضوان الهی را در مقابلش می نمایاند. و اینگونه است که مومن شوق به لقاء الله پیدا می کند.[۵۲۶]
۴-۴-۱-۲ آیه دوم (پاک سرشتان)
وصف دیگری که از قبض روح مومنین در قرآن کریم آمده است، در سوره نحل بیان شده، آنجا که می فرماید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون»[۵۲۷] در این آیه به روشنی لحظه نزع روح مورد عنایت است و مکالمه ملائکه را با عبد مومن بازگو می کند.
آنچه از آیه به نظر می رسد ابتدائا طینت پاک و طاهر بندگان مؤمن است، که علامه طباطبایی با توضیحی پیرامون معنای لغوی «طیب»، می فرمایند این کلمه در قاموس قرآن در مقابل خبیث استفاده شده است. در حقیقت ایشان به واسطه نفس پاک طاهری که دارند مورد عنایت و لطف ملائکه هستند.
دیگر تکلم ملائکه با ایشان است، سلام اسمی از اسماء الله است و نشانه ایمنى است، هم از طرف سلام‏کننده و هم از طرف جواب دهنده‏[۵۲۸] به همین جهت در همان لحظه اول ورود ملائکه، عبد مؤمن بشارت ایمنی از درد و رنج را می گیرد. سلام اسمی از اسماء خداوند است، که مشاهده حقیقت انوار آن در دنیا و از پس حجب دنیایی امکان ندارد، لکن هنگامی که بواسطه نزع روح، پرده از دیدگان عبد مومن کنار رود، وی به اندازه ظرفیت وجودی اش، مشاهده اسماءالله می کند، و آینه قلبش به هر اندازه که صیقل داشته باشد، متجلی کننده انوار آن خواهد بود.
لذا سلام گفتن ملائکه، در مقامی به معنای نورانی شدن باطن و سیرت عبد مومن است، و او در همان لحظه ابتدایی با تجلیات انوار اسماءالله متحد می شود. این امر به تنهایی نشان دهنده راحتی و بشارت در همان مقام اول است.
و درآخر جایگاهی است که مؤمنین به آن ملحق می شوند و آن همان بهشتی است که بدان بشارت داده می شوند[۵۲۹]. اما مسأله الحاق مؤمنین به جایگاهی متناسب با وجودشان، امری حتمی و قطعی است، همانطور که خداوند در سوره مبارکه انفال می فرماید: «لِیَمیزَ اللَّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلى‏ بَعْض…»[۵۳۰] نفوس پاک و ناپاک را از هم جدا می نماید و هر کدام را به جایگاه متناسب با خودشان منتقل می کند.
و همانطور که فرمود: «الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبات»[۵۳۱] و در جای دیگر فرمود: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه»[۵۳۲] بنابر این آیات و البته آیات مشابه می توان اینگونه عنوان نمود که روح عبد مومن پس از مفارقت از جسم، در اتصالش به ملکوت، به آن جایگاهی الحاق می یابد که مانند وجود او پاک و آراسته است. و چه بسا بشارت بهشت نیز که بر عبد مؤمن داده می شود، همین الحاق به نور ذات پروردگار است.
در من لا یحضر آمده است که از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پرسیده شد: ملک الموت چگونه جان مؤمن را می ستاند، آن حضرت فرمود: همانا ملک الموت بهنگام مرگ نزد مؤمن میایستد همچون ایستادن بنده ذلیل و بیمقدار در مقابل آقا و سرور خودش، و او و یارانش از آن مؤمن دور میایستند و باو نزدیک نمیشوند، تا اوّل با سلام باو شروع مى‏کند و او را به‏ بهشت بشارت مى‏دهد.[۵۳۳]
۴-۴-۱-۳ آیه سوم (نفوس مطمئنه)
مقام دیگری از قبض روح وجود دارد که به استناد روایات شریفه، مخصوص سید الشهداء (علیه السلام) و موالیان به ولایت ایشان است. سوره مبارکه فجر که در مقام و وصف امام حسین (علیه السلام) می باشد، در آیات پایانی خود به این مطلب اشاره دارد، آنجا که می فرماید: «یَأَیَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّهُ * ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّه».[۵۳۴]
حضرت علامه طباطبایی ظرف این خطاب پروردگار را از لحظه‏اى که مرگشان مى‏رسد تا وقتى که به جنت الخلد در مى‏آیند، معرفی می کند.[۵۳۵]
به عقیده صدرالمتألهین قابضین ارواح نیز مانند تمامی معانی دیگر عالم وجود، دارای مراتبی است و یکی از مراتب آن این است که قابض نفس، خودش باشد، مانند خطابی که در آیه فوق به نفس مطمئنه می شود.[۵۳۶]و خطاب «إرجعی» بر نفس، در حقیقت اذن خداوند است بر حیات ابدی او در دار آخرت و سوق او به مقام قرب پروردگار.[۵۳۷] که نفس در این مقام، نه تنها دارای موت اختیاری است، بلکه به شهادت آیه کریمه، در سلک عباد درآمده و در برترین مقام رضوان جای گرفته است.
ذیل همین آیه شریفه در تفسیر جامع روایتی از ابن بابویه آمده است که از سدیر صیرفى روایت کرده که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال نمودم آیا مومن کراهت دارد از قبض روح فرمود خیر وقتى فرشته موکل بر قبض ارواح وارد شد بر او جزع و فریاد می کند در آن حال آن فرشته به او می گوید بى‏تابى مکن ای دوست خدا به حق کسی که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را بحق فرستاده من در حق تو نیکوئى می نمایم و مهربان‏تر از پدر و مادر هستم.
باز کن دیده‏هاى خود را و مشاهده کن جمال و نور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام و امام حسن و امام حسین و ائمه علیه السّلام را این ها رفقاى تو می باشند. اى کسی که نفس خود را مطمئن کرده‏اى به محمد و على و اهل بیت او علیه السّلام، برگرد بسوى پروردگار با ولایت و ثواب الهى و داخل بهشت شو در زمره بندگان خاص یعنى محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و على و اهل بیت آن بزرگواران قرار گیرد در آن وقت چیزى بهتر از قبض روح براى او نیست تا بزودى ملحق گردد به ائمه خود.[۵۳۸]
البته روشن است که عاقبت عبد مؤمن، بهشت و نعیم است، اما اولا این نعیم و راحت، از همان لحظه اول که ملائک را مشاهده می کند به او بشارت داده می شود و بلکه بر حسب مقام و منزلت او، به آن ورود می نماید. ثانیا آنچه در قبض روح مومن صورت می گیرد خواه توسط ملائکه باشد یا خود نفس یا خداوند، در هر صورت الحاق به انوار قدسی حضرت حق و دخول در مقامات جنات و نعیم است.
۴-۴-۲ قبض روح ارواح غیر طبیه
همانطور که قبض روح مؤمنین دارای مراتبی است و شداید و سکرات آن شدت و ضعف دارد. در قبض روح اوراح غیر طبیه نیز این امر حاکم است. در قرآن کریم به گروه های مختلفی از اشقیاء و ویژگی های آنان اشاره شده است؛ که بعضا به لحظات قبض روحشان نیز توجه گردیده است. که البته به ذکر آن ها خواهیم پرداخت.
لازم به ذکر است که قبض روح از همان لحظه ای که آغاز شد، باعث می گردد، تا همزمان با قطع تعلق نفس از بدن مادی، جیم برزخی نمود پیدا کرده و نفس مشاهدات برزخیه خود را آغاز کند و این مشاهدات لحظه به لحظه که کار قبض روح پیش می رود، شدید تر و لطیف تر می شود.
حال اگر نفسی که در حال مفارقت است، از نفوس شقیه باشد، مشاهدات سهمگین و عذاب آور خواهد داشت و بر حسب میزان عمل و تیرگی آنچه کسب نموده، شدت دهشتناکی این ادارکات و مشاهدات متفاوت خواهد بود.
به طور کلی اگر نفس محتضر از اهل شقاوت و جحود و کفر و نفاق و اعمال قبیحه و افعال سیّئه باشد، هر کس به اندازه حظ و بهره خود و آنچه در دار دنیا کسب نموده، از آثار غضب و قهر الهى و دار اشقیا براى او نمونه کشف شود، و چنان وحشت و انقلابى در او پیدا شود که هیچ چیز پیش او مبغوضتر از تجلیات جلالیه و قهریه حق نباشد.
و در اثر این بغض و عداوت چنان سختى و فشار و ظلمت و عذابى براى او حاصل شود که جز ذات مقدّس حق کسى نمى‏تواند اندازه آن را بفهمد. و این براى اشخاصى است که در این عالم جاحد و منافق و دشمن خدا و اولیاى او بودند. و براى اهل معاصى و کبائر به اندازه کسبى که کردند نمونه‏اى از جهنم خودشان براى آنها ظاهر شود، و در این حال هیچ چیز پیش آنها مبغوضتر از انتقال از این عالم نیست. پس، آنها را با عنف و فشار و سختى و زحمت منتقل کنند. و حسرتهایى در دل آنهاست در این حال که به اندازه درست نیاید.[۵۳۹]
۴-۴-۲-۱ منافقان
قرآن کریم کفر و نفاق را با هم برابر دانسته و بلکه منافقان را به عذابی دردناکتر از کافران بشارت می دهد. آیاتی از قرآن به برخورد ملائکه قبض روح با کفار و منافقان اشاره دارد، از جمله در سوره مبارکه انفال می فرماید: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ»[۵۴۰] این آیه شریفه وصف حال جان دادن کسانی است که از دین خدا بر گشته و با آن به عناد بر می خیزند.
در سوره مبارکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وصف حال این گروه و دلیل عذاب دردناکشان، پشت کردن به دین و انجام اموری است که مورد کراهت خداوند است، ایشان راه دین خدا را بسته و خداوند اعمالشان را نابود می کند. «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّواْ عَلىَ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَینَ‏َ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلىَ‏ لَهُمْ* ذَالِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لِلَّذِینَ کَرِهُواْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فىِ بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ* فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَئکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ* ذَالِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُواْ مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُواْ رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُم»[۵۴۱]
تعبیر «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ» که دوبار در قرآن در وصف قبض روح کفار و منافقان ذکر شده است، به فرموده علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) از ظاهر این جمله برمى‏آید که ملائکه هم از جلو کفار را مى‏زدند و هم از پشت سر، و این کنایه است از احاطه و تسلط ملائکه و اینکه آنان را از همه طرف مى‏زدند. بعضى از مفسرین گفته‏اند:«ادبار» کنایه از نشیمنگاه ها است، و منظور از «وجوه» جلو سرهاى ایشان است، و زدن به نشیمنگاه ها و رویها معنایش خوار و ذلیل کردن ایشان است.[۵۴۲]
گذشت که عارف سالک حضرت آیت الله شاه آبادی (أعلی الله مقامه الشریف) تعبیر مذکور را حاکی از وجود دوگروه از ملائکه می دانند، ملائکه دنیا که ارواح اشقیاء را تحویل می دهند و بر پشت ایشان می کوبند بخاطر آنچه که در دنیا مرتکب شدند، و ملائکه موکل قبض روح، که ارواح آن ها را تحویل می گیرند و بادیدن شقاوت و سیاهی قلب هایشان، بر چهره هاشان می کوبند.[۵۴۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...