دام منظور دل عاشق/مرغ دل:تشبیه صریح/دام تو:اضافه توضیحی/عهد آشیان:دورانی که با آرامش و خاطر جمعی و آزادی توأم بود، در اینجا اشاره به عالم ملکوت داردفیک اصطلاح عرفانی است که در ابیات عرفانی آمده روح انسان پرنده ای است که از عالم بالا «عالم ملکوت» به این جهان فرود آمده ودر قفس تن زندانی شده است. بنابراین (آشیان)استعاره از عالم بالا و به تعبیری مجلس روحانیان است وعهد آشیان دورانی است که روح انسان آزادانه در عالم بالا پرواز می کرد. به عنوان نمونه به این دو بیت از همام تبریزی توجه کنید: «مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی. . . چون کند پرواز تا در بنداین آب و گل است» «چو شنید مرغ جانم ز نوای نی صفیری. . . ز دیار تن زمانی به جوار آشیان شد» (برگ نیسی، ۱۹۰:۱۳۸۰).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بیت سوم:
ای یار اگر تو در به روی من باز نکنی (مرا نپذیری)به کجا می توانم بروم؟به پاکان سوگند که سرم را بر درگاه خانه ی تو می گذارم و (آنقدر منتظر می مانم)تا بمیرم. در نگشایی:در را باز نکنی کنایه از مرا نپذیری است/به سوگند/ راستان:پاکان:پاک دلان/آستان:منظور خانه و درگاه معشوق است. /
بیت چهارم:
من دلشکسته و رنجیده، جان نا توانم را کف دستم گرفته ام وآماده ام که آنها را به پای تو بریزم (حاضرم از جانم برای تو بگذرم و برای تو بمیرم)تو بگو جانت را می خواهم و آن را بیاور تا من همان لحظه تقدیمت کنم. (دلی شکسته):به کنایه یعنی رنج دیده، غمگین، مأیوس/جان بر کف دست نهادن:کنایه از آمادهء جانبازی بودن. /تا: (در مقام تنبیه و تحریض)/زود باش ، عجله کن/
بیت پنجم:
جسم من در خاک می پوسد و به خاک تبدیل می شود، و خاکم را باد در عالم پراکنده کند ، امّا محبّت و عشق تو (ای معشوق)در استخوان من هنوز وجود دارد و از آن کم نشده است. به باد در اثر وزش باد/ریزه شدن:در اینجا یعنی از هم پاشیدن، پراکنده شدن/خاک وباد:مراعات نظیر/تن و استخوان مراعات نظیر/
بیت ششم:
با من ای معشوق زیبا روی، بی مهری و بی وفایی نکن و مرا آزار نده ، بخاطر لغزش و گناهی کوچک ، زیرا من بنده و غلام تو هستم و بزرگان به سبب خطای کوچکی که از غلام سر می زند، با او این همه سر سنگین و خشمگین نمی شوند /رهی:غلام و چاکر/خرده:لغزش، خطای کوچک/سبک ننشیند:به کنایه یعنی تند شدن، عصبانی شدن و با خشونت رفتار کردن/سر گران:یعنی سر سنگین و خشمگین /سبک نشستن و سر گردان:مراعات نظیر وقید حالت است/به:به سبب، در اثر/جفا مکن:فعل امر منفی/
بیت هفتم:
ی یار اگر از روی لطف و مهربانی مرا بکشی بجا وحلال است ، امّا مرا با خشم و غضب از خویش طرد نکن و به من بی اعتنا نباش و از پیش خود مرا دور نکن. خوردن خون:کنایه از قصد جان کسی را کردن-کُشتن کسی/لطف :از روی مهربانی/روا باشد:بجاست حلال است/ «م» در قهرم ضمیر مفعولی به شمار میرود / لطف و قهر:تضاد و مراعات نظیر/مران:فعل نهی، یعنی نران، دور نکن/
بیت هشتم:
سخن تو ای معشوق، می بایست با لب لعل تو هم آهنگی داشت (یعنی باید مایه شادی دل عاشق درد مند می شد)جواب دل آزار از ان دهان که لب های لعل مانند دارد عجیب و خلاف قاعده است ای یار. لعل:سنگ قیمتی به رنگ سرخ روشن. لعل نیز مانند یاقوت، اما به گونه ای قوی تر از آن، خواص طبّی دارد و گفته اند که مایه شادی و تقویت قلب وبینایی و اعصاب است/لب لعل:لب لعل مانند، لب سرخ، اضافهءتوصیفی یا ترکیب وصفی است/حدیث:سخن/بایستی:از مصدر بایستن لازم بودن/بدیع:تازه، نوع، عجیب/لب و دهان:مراعات نظیر/جواب تلخ:ترکیب وصفی یا اضافهءووصفی است/
بیت نهم:
آنچه برای من لازم و ضروری و حیاتی است ، خشنودی توست ای معشوق، نه جان خویشتن «عاشق» اگر می خواهی مرا بکشی، خلاصم کن ای یار (کشته شدن به دست تو ، رهایی و نجات است). مرا:برای من/باید:لازم و ضروری است /زندگانی خویش :اضافهء تخصیصی/وارهان:از مصدر وارهانیدن، به معنای خلاص کن، راحت کن به کنایه یعنی بکش/
بیت دهم:
چه کسی خیال کرد وگفت که سعدی از گزند وبلای رنج معشوق شکایت کرده و گریزان است؟به مِهر و محبّت سوگند که گوینده ی این سخن، اشتباه فکر می کند. زندگانی و قتل:تضاد/غلط:قید است/بگریزد: قید حالت/به:سوگند/
بیت یازدهم:
اگر دشمنان آنقدر به من دشمنی کنند که جانم به لب آید و بمیرم ازعشق و عاشقی به معشوقم توبه نمیکنم و منصرف نمی شوم و پشیمان نمی گردم /که:زیرا/کار به جان رسیدن:به کنایه یعنی در آستانه مرگ قرار گرفتن، مشرف به موت شدن/ضمیر اضافه «م» در دشمنانم متعلق به «کار» است/دوست و دشمن: تضاد / همچنان: مانند گذشته، کماکان/
وزن غزل:
این غزل بر وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فَعِلُن و در بحر مضارع مثمن مقبوض مخبون محذوف سروده شده است.
قافیه:
کلمات قافیه عبارتند از: (جان، آشیان، آستان، هان، استخوان، گران، قران، دهان، وارهان، گمان، همچنان) و کلمه ردیف (ای دوست) می باشد.
ویژگی سبکی:
غزل باید گفت که غزل سعدی را نمونه کامل عیار غزل فارسی محسوب داشت و از سه جهت زبان و معنی و ادبیات، معیار فصاحت و بلاغت شمرده و در این غزل سعدی به صورت معتدلی از بیان و بدیع استفاده کرده هر چند بسیار هنرمندانه است اما به چشم نمی زند و زیر لعاب زبان ساده و ساده شعر پنهان است.
۴-۱-۲۴٫
-شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امیّد روی دوست
-گفتم به گوشه ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
-صبرم ز روی دوست میسّر نمی شود
دانی طریق چیست تحمّل ز خوی دوست
-ناچار هر که دل به غم روی دوست داد
کارش به هم بر آمده باشد چو موی دوست
-خاطر به باغ می رودم روز نو بهار
تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست
-فردا که خاک مُرده به حشر آدمی کُنند
ای باد خاک من مطلب جُز به کوی دوست
-سعدی چراغ می نکند در شب فراق
ترسد که دیده باز کند جُز به روی دوست
درون مایه اصلی غزل:
سعدی در این غزل روی صحبتش با مخاطب عام و خویشتن خویش است، البته در مورد معشوق کسانی را که در کوی عشق نشسته و انتظار روی معشوق را می کشند، همانند گدایانی هستند که روزگار شادی دارند سعدی در مقام عاشق معترف است که چون تحمل دوری وندیدن جمال معشوق زیبا روی را ندارد مجبور است رفتار های بی مهر وآزار های معشوق را تحمل کند، و مکان دیدن معشوق راباغ گل هنگام بهار تصور می کند و دلش را به سوی آن روانه می دارد تا در کنار درخت گل منتظر معشوق خوش بویی که جانش بوی گل می دهد را ببیند. و ذرات وجودی اش را در کوی معشوق می بیند و می گوید پس از مرگ هم در روز قیامت ذرات خاک من در کنار معشوق وجود دارد. واز ترس اینکه در شب فراق و هجران با روشن کردن چراغ هر چیزی و هر کسی را ببیند به جز روی معشوق، حاضر می شود در تاریکی و ظلمات بماند. این غزل سعدی در روان بودن سخن، عیان است، لیک بخاطر دورهء سبکی و اقتضای نوع سخن گفتن در آن، از آرایه های درونی و برونی استعمال شده است.
بافت معنایی وآرایه های ادبی:
بیت اول:
خوشا به حال گدایان کوی معشوق که بر خاک راه نشسته اند و به امید دیدن چهرهء یار انتظار می کشند. شادی به روزگار کسی :آن کس روزگارش شاد باشد، معادل خوشا به حالِ . . . /گدایان :منظور عاشقان هستند، گدایان کوی عشق که مهر و محبّت از معشوق طلب می کنند. /روزگارِ گدایانِ کویِ دوست:تتابع اضافات/شادی و امّید :مراعات نظیر/کوی دوست: اضافهء ملکی /روی دوست :اضافهء تخصیصی /
بیت دوم:
با خودم گفتم که گوشه نشینی کنم ولی دلم آرام نمی گیرد زیرا فکر و خیال من پیوسته به سوی معشوق کشیده می شود . گوشه نشینی:به جای خاصی اطلاق می شود که شیخ یا مرید در آن به عبادت و ریاضت و تذهیب نفس می پردازد/ننشیند:کنایه از آرام نگرفتن/کشیدن خاطر:یعنی رفتن فکر وذهن وخیال به سویی/دل و خاطر:مراعات نظیر/برای من ندیدن چهره ی معشوق ممکن نیست، من طاقت ندیدن روی معشوق را ندارم ، می دانی چاره کار چیست؟تحمل خلق و خوی معشوق (تحمل بی مِهری ها و آزارهای معشوق) (برگ نیسی، ۱۹۲:۱۳۸۰).
بیت سوم:
روی دوست اضافه تخصیصی/خوی دوست:اضافه تخصیصی/
بیت چهارم:
هر کسی که دل به غم عشق روی یار داده باشد چاره ای ندارد که روزگارش مانند موی پریشان یا حلقه حلقه ی معشوق ، پیچ در پیچ و آشفته است . دل دادن: کنایه ازدل را متوجه و گرفتار چیزی کردن/کارش به هم بر آمده باشد :در معنا و کنایه مجازی یعنی کار و روزش آشفته شده باشد/ (کارش به هم بر آمده)تشبیه صریح است برای موی دوست زیرا آن را به موی معشوق تشبیه کرده است.
بیت پنجم:
در آغاز فصل بهار دلم به سوی باغ پَر می کشد تا به امید دیدن چهره یار یا شنیدن بوی معشوق (که همچون بوی گل مشام جان را می نوازد)کنار درخت پُر گل بنشینم. باغ، نوبهار، درخت:مراعات نظیر و تناسب معنایی دارند/نو بهار ترکیب وصفی/درخت گل:ترکیب وصفی یا اضافه ی توصیفی/بوی دوست:اضافه توصیفی/می رَوَدَم: ضمیر اضافه «م» متعلق به خاطر است یعنی خاطرم به باغ می رود/
[سه شنبه 1401-04-14] [ 02:43:00 ق.ظ ]
|