درد حاد به دردهایی گفته می‌شوند که در اثر آسیب به بافت‌های بدن و فعال شدن گیرنده های حس درد در محل ضایعه بافتی ایجاد می‌گردند.

درد مزمن به انحاء متفاوتی تعریف شده است. درد مزمن به دردهایی اطلاق می شود که بیش از یک ماه نسبت به دوره کلی یک بیماری حاد با یک زمان منطقی برای بهبود یک عارضه ادامه داشته باشد(وال۱ ۱۹۸۴).

۱٫ Wall

وال در تعریف درد مزمن می‌گوید که چنین دردهایی در واقع ” طولانی شدن ساده یک درد حاد نیستند. استرنباخ۱ نیز اضافه می‌کند که اگر چه درد حاد به عنوان علامتی از یک بیماری می‌باشد، ولی دردهای مزمن خود یک بیماری اند که معمولا از نظر فیزیکی، روانی و اجتماعی، مخرب هستند. از مشکلات همراه با درد مزمن می توان به افسردگی اشاره کرد، همچنین بالمر۲ و هیلبرون۳ اذعان دارند که از مشکلات دیگر همراه با درد مزمن اضطراب، عصبانیت و خشم می‌باشند.

مشکلاتی همچون اختلالات خواب، تحریک پذیری و خستگی، سبب کاهش فعالیت و تحمل درد می‌شوند که این مسایل خود بر مشکلات بیماران مبتلا به درد مزمن می افزایند. وجود دردهای مزمن غیر بدخیم می‌تواند سبب تغییر در نقش ها، سطوح ارتباط و فعالیت ها در خانواده و سر کار شود، که ین امر ممکن است سبب احساس فقدان و انزوا گردد. علاوه بر تغییرات خانوادگی و شغلی که برای بیمار اهمیت دارد، ممکن است بیمار برای حفظ و ایجاد رابطه با متخصصین سلامتی نیز با مشکل مواجه باشد. اگر چه متخصصین سلامتی مرتبا در حال تلاش اند که از درد این بیماران بکاهند ولی در تسکین کامل درد آن ها ناکام مانده اند که این مسئله برای هر دو طرف نا امید کننده می‌باشد. بنا براین با توجه ‌به این مسئله که پایان درد در بیماران نامعلوم می‌باشد و درمان های متعددی که بر روی بیماران انجام می شود با موفقیت کمی همراه است باعث افزایش نگرانی های بیمار می‌گردد. چنین دردهایی غالبا علت فیزیکی مشخصی ندارند و سبب می‌شوند که حتی در برخی موارد فرد بیمار، به عنوان شخصی که تمارض می کند، تصور شود.

۱٫ Sterenbach

۲٫ Bulmer

۳٫ Heilborn

وقتی مشخص می شود که شخصی درد مزمن غیر بدخیم دارد، هدف درمان لزوماً متوقف کردن درد نیست بلکه به قول ویلیامز۱، کمک به بیمار برای کنترل و یا کنار آمدن با دردهایش است، این بدین معنا نیست که به آن ها بگوییم، کاری بیشتر از این نمی‌توانیم انجام دهیم و آن ها مجبورند که با آن درد زندگی کنند، بلکه موثرترین درمان برای این گونه بیماران ایجاد تمایل برای رفتن به ‌کلینیک‌های چند تخصصی درد است که تمام تجارب دردها در آنجا مورد توجه قرار گرفته و شیوه های درمانی مثل تمرین ها و فعالیت های درجه بندی شده، کاهش دارو درمانی، روش های شناختی و ادراکی و رفتاری بر روی آنان انجام می شود(کروک۲،ریدون۳،بروان۴،۱۹۸۴). البته قابل ذکر است که نباید اولین خط درمانی یعنی کارکرد پزشکان عمومی را ‌در مورد این بیماران نا دیده انگاشت، چون آن ها هستند که به خوبی می‌توانند غربالگری بیماران را در این زمینه انجام داده و بیماران نیازمند ‌به این خدمات را از میان سایر بیماران انتخاب نموده و به مراکز پیشرفته تر در این زمینه ارجاع نمایند، تا بدین ترتیب از هزینه های گزاف بی دلیل بیمارانی که احتیاج به چنین سیستم هایی ندارند کاسته شده و بیماران نیازمند نیز به سهولت به خدمات مورد نیاز دسترسی پیدا کنند.

درد در اساس زندگی روزانه فرد دخیل است پس درمان درد مزمن محتاج مداخله در زندگی روزمره فرد می‌باشد. دردهای مزمن از این لحاظ باید مورد تأمل قرار گیرند که در بسیاری از موارد، علت آن ها می‌تواند سایکولوژیک یا عوامل محیطی باشند و حتی باورها و فرهنگ بیماران نیز بر این مسئله تاثیر گذار است.

۱٫ Williams

۲٫ Crook

۳٫ Rideout

۴٫ Brown

از آنجایی که دانش پزشکی در زمینه مکانیزم ایجاد دردهای مزمن هنوز ناکافی است، تشخیص و درمان دردهای مزمن بسیار سخت تر از دردهای حاد خواهد بودهمچنین مطالعات نشان داده‌اند که بیماران دچار درد مزمن اغلب از یک بیماری تحلیل برنده نیز رنج می‌برند. در نتیجه وقتی درد مزمن به طور مؤثر درمان نشود یا بهبود نیابد اثرات معنوی بسیاری بر روی تمام وجوه سلامتی فرد از جمله کیفیت زندگی فرد می‌گذارد(کروک و همکاران) .

بر خلاف دردهای حاد، دردهای مزمن و مداوم معمولا هیچگونه عملکرد بیولوژیک (هشدار دهنده) ندارند. کیفیت زندگی تقریبا در تمام بیماری‌ها بسیار مهم است زیرا با بیماری‌زایی و مرگ و میر مرتبط می‌باشد. درد مزمن از جمله مسائلی است که کیفیت زندگی را به علل گوناگونی تحت تاثیر قرار می‌دهد و با توجه به اینکه درد مزمن طیف وسیعی از بیماری‌ها شامل بیماری‌های روماتولوژیک، سایکولوژیک، ارتوپدیک و … می‌باشد، ‌بنابرین‏ شمار زیادی از افراد جامعه از درد مزمن رنج می‌برند که مجبورند هزینه های بسیاری صرف بیماری خود کنند و همچنین ضرر بسیاری را در اثر اختلال در شغل، متحمل می‌شوند که باعث ایجاد مشکلات سایکولوژیک در این افراد می شود. البته این را هم باید در نظر گرفت که فرهنگ ها نیز تاثیر بسزایی بر روی درد و نحوه ابراز آن دارند در نتیجه کیفیت زندگی افراد به ناچار از این مسئله تاثیر می پذیرد. حتی باورها و اعتقادات مردم عامه نیز عامل تعیین کننده در بیان و حتی پذیرش درمان های پزشکان می‌باشد به خصوص در این بیماران که به علت روند طولانی درمان و اینکه درمانها به راحتی و به سرعت به نتیجه نمی رسد، این افراد به ابزارهای دیگری همچون خرافه ها متوسل می‌شوند که نه تنها بهبودی به ارمغان نخواهد آورد بلکه موجب یاس و ناامیدی بیشتر آن ها شده و در نتیجه کیفیت زندگی را بیش از پیش در این افراد کاهش می‌دهد.

درد با بسیاری دیگر از مسایل پزشکی و اختلال عملکرد مرتبط است و علت اصلی مراجعه به مراکز درمانی می‌باشد. هنگامی که نمی توان درد مزمن را به طور مؤثر درمان کرد یا بهبود داد، درد مزمن می‌تواند اثرات مضری بر روی تمام وجوه زندگی فرد داشته باشد.

۲-۳-۲)تاثیر درد بر کیفیت زندگی

درد مزمن بر ابعاد گوناگون کیفیت زندگی تاثیر می‌گذارد ، از جمله از لحاظ مشکلات جسمی ایجاد شده در اثر خود بیماری یا اثرات جانبی آن، که ممکن است بیمار را از فعالیت‌های فیزیکی همیشگی باز دارد، و یا ابعاد روانی و یا کاهش فعالیت‌های بیمار و یا اختلال در شغل و اموری که بیمار به آن ها علاقه دارد. و باعث کاهش روابط اجتماعی و روزمره فرد می شود. همچنین بعد اجتماعی زندگی بیماران نیز به دنبال مشکلات فیزیکی یا مسائل روانی ناشی از درد بیمار، تحت تاثیر قرار می‌گیرد. اثرات فیزیولوژیک درد شامل مشکلات خواب و اشتها، یبوست، افزایش تحریک پذیری، کم شدن میل جنسی، کم شدن فعالیت های سایکوموتور و بالاخره کم شدن تحمل بیمار نسبت به درد می‌باشد. این عوامل، همراه با کم شدن احتمالی سروتونین و آندورفین ها که در بیماران دچار درد مزمن با آن مواجه هستیم، باعث کم شدن تحمل بیمار نسبت به ساده ترین دردها می‌گردد. در بسیاری از بیماران دچار درد مزمن شاهد اختلالاتی در رابطه با ر فتارهای مربوط به تغذیه می باشیم. عده ای از آن ها دچار کم اشتهایی و لاغری می‌گردند و عده ای نیز با پرخوری نامتعادل و کم حرکتی، فربه می‌شوند و این چاقی اغلب برمشکلات قبلی اضافه می‌گردد..

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...