ملامحمّدطاهر ادعای ابن‌عربی مبنی برترجیح خودش برخاتم انبیا (صلی‌الله‌علیه‌وآله)به این عبارات استناد کرده است که می‌گوید: «لما مثل النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) النبوه بالحایط من اللبن وقد کل[۲۶۹]سوی موضع لبنه واحده وکان (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تلک اللبنه غیرانه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) لایراها الا[۲۷۰] کماقال لبنه واحده ،…فلابد ان یری نفسه تنطبع فی موضع تلک اللبنتین فتکون خاتم‌الاولیاء تلک اللبنتین فیکمل الحایط».[۲۷۱]و[۲۷۲] ملامحمّدطاهراشکالات قول افضلیت بر خاتم انبیا را درچند وجه ذکر می‌کند.
اینکه ابن عربی گفته: « ما روی عنه شبه النبوه بالحایط وقال ان حایط النبوه قدتم ولم ینقص منه الا لبنه واحده وانا تلک اللبنه».[۲۷۳]این مرد تشبیه کرده نبوت را به دیوار وگفته که دیوارنبوت تمام شده واز اوخشتی باقی نمانده مگریک خشت واین دیوار تمام نمی‌شود مگربه خشت من.وهمچنین تشبیه کرده ولایت را به دیواری که ازطلاو نقره ساخته شده واین دیوار نیز فقط به دوخشت کامل می‌شود خشتی ازطلا وخشتی ازنقره ونفس خودش رابه دوخشت طلا و نقره، و ولایت بنابرآنچه که تصریح کرده اعظم از نبوت دانسته است.
اینکه او ادعا کرده که علم را از معدنی اخذکرده که ملائکه از آن اخذ می‌کنند.شکی نیست که اخذ علم بدون واسطه اعظم است ازاخذ به واسطه ملک.[۲۷۴]
اینکه ابن عربی ادعا کرده که خاتم اولیا نیز می‌باشد «کان ولیا وآدم بین الماءو الطین» و این بزرگتراست از«کان نبیا وآدم بین الماءوالطین» زیرا بنابر ادعای خودش منصب ولایت اعظم از منصب نبوت است.
انه ادعی خاتم الرسل من حیث ولایته نسبته مع الخاتم للولایه نسبه الانبیا والرسل معه فینتج هذا الکلام انه اشرف من خاتم الانبیا فی الولایه کما ان خاتم الانبیا اشرف من حیث الرساله من سایرالرسل.الویل کل الویل لمن سمع کلمات هذا الرجل وشک فی کفره و[فی] کذبه وافترائه وجرأته فی الدین.[۲۷۵]ملامحمّدطاهر می‌گوید تعجب است از شیعه وسنی که چگونه تصدیق می‌کنند این مدعی کذاب را و او را انکار نمی‌کنند، درحالی که شکی نیست دراینکه او در زمره مسلمین نیست تاچه رسد که در زمره مؤمنین باشد.
تا قبل از ظهور ابن عربی دوجنبه نظری وعملی تصوف، درکلام مشایخ وبزرگان تصوف به طور پراکنده وجود داشت، اما دارای یک دستگاه نظام مندِ هستی شناختی نبود.گرچه آثاری همچون زبده الحقائق، تمهیدات، المواقف، والتعرف دربردارنده مسائل مهم عرفانی بودند.اما دغدغه هستی شناختی عرفا که برای جبران ضعف علم کلام درمسائل توحید ودیگرمسائل مهم بود، با ورود ابن عربی جنبه نظری تصوف، جانی تازه گرفت، که شروعی بود برای یک ساختارمعرفتی جدید.مسأله ختم ولایتی که ابن عربی مطرح می‌کند، باعث انتقادات بسیاری شده است.مصادیقی که ابن عربی برای خاتم اولیا مطرح کرده می‌توان به چهار مورد اشاره کرد:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ولایت وخاتمیت حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف).[۲۷۶]
ولایت وخاتمیت حضرت عیسی.[۲۷۷]
خاتمیت وولایت حضرت علی (علیه‌السلام) واقطاب.[۲۷۸]
ولایت وخاتمیت مرد عرب.[۲۷۹]
۸-۵-۳.جامع تشبیه وتنزیه
محمّدطاهرعباراتی ازمحی الدین نقل می‌کندمبنی برجمع بین تنزیه وتشبیه، واین عقیده را کفرمی‌داند، ازجمله این عبارت: «مما یدل علی سوء اعتقاده وسخافه عقله ما ذکره فی فص ایناسیه فی کلمه الیاسیه: فان العقل اذا تجرد لنفسه من حیث اخذه العلوم نظره کانت معرفته بالله علی التنزیه لاعلی التشبیه واذا اعطاه الله المعرفه بالتجلی کملت معرفته بالله فنزه فی موضع وشبه فی موضع ورأی سریان الحق بالوجودفی الصور الطبیعیه والعنصریه، ومابقیت له صوره الا و تری عین الحق عینها».[۲۸۰]
ازجمله کسانی که در نظر ملامحمدطاهر قمی، در ردیف ابن عربی قرار دارندوبا آنها همان معامله ای دارد که با ابن عربی داشته؛ قیصری شارح فصوص است.قیصری می‌گوید: «و مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ فهی التی خطت بهم…».[۲۸۱]ملامحمّدطاهر وجه دلالت این عبارات برکفرصاحب آنهارا اینطور بیان می‌کند: «قوم نوح مستغرق دررحمت وعلم شده اندواین خلاف ضرورت دینی است ونص کتاب الهی، که از آنها فهمیده می‌شود، که قوم نوح ازمغضوبین بوده واز رحمت الهی به دور بوده اند وخداوند برآنها غضب کرده وآنهارا غرق کرده».[۲۸۲]البته بعضی از متأخرین محققین علم عرفان نظری، نظر ابن عربی درباب تشبیه وتنزیه را کاملا مخالف با نظر ملامحمّدطاهرقمی دانسته، ومواضع ابن عربی را به موضع کلامی مکتب تشیع، بسیار نزدیک دیده اند. [۲۸۳]
۸-۵-۴.عدم خلود درعذاب
محمّدطاهرقمی به این جملات ابن عربی درفص «حکمه نفسیه فی کلمه یونسیه» که می‌گوید: «و أما أهل النار فمآلهم إلى النعیم، ولکن فی النار إذ لا بد لصوره النار بعد انتهاء مده العقاب أن تکون برداً و سلاماً على من فیها.وهذا نعیمهم. فنعیم أَهل النار بعد استیفاء الحقوق نعیم خلیل الله حین أُلقِیَ فی النار فإنه علیه السلام تعذب برؤیتها و بما تَعَوّد فی علمه وتقررمن‏ أنها صوره تؤلم من جاورها من الحیوان.وماعلم مراد الله فیها و منها فی حقه»[۲۸۴].وهمچنین کلام قیصری شارح فصوص که می‌گوید: «فبعد وجود هذه الآلام وجد برداً وسلاماً مع شهودالصوره اللونیه فی حقه، وهی نارفی عیون الناس».[۲۸۵]بانگاه تکفیری نگریسته ومی‌گوید وجه دلالت این عبارت برکفر، واین که گفته عذاب اهل آتش ألمی‌است که حاصل می‌شود برای آنها هنگام رویت آتش وموقع انداختن آنها درآتش، واطرافیان توهم می‌کنندکه اودرآتش عذاب می‌شود؛ این است که منظورخدا ازخلق آتش این نبوده که بسوزاند وعذاب کند. «حیث لا یعلم انه لیس مراد الله بخلق النار الاحراق والتعذیب بعد ما القی فی النار ووجدها بردا وسلاما زال عنه الالم الناشی من التوهم حیث علم مراد الله ولاشک ان هذه العقیده السخیفه کفر وزندقه».[۲۸۶]
۸-۵-۵.فاعل تمام افعال خداست
مورد دیگری که نزد ملامحمّدطاهر مشعر به کفر بوده این عبارت ابن عربی است که می‌گوید: «وما یُذَمُّ الإنسان لعینه و إنما یذم الفعل منه، و فعله لیس عینه، وکلامُنَا فی عینه.ولا فعل إلا الله، ومع هذا ذُمَّ منها ما ذم و حُمِدَ منها ما حمد…فلامذموم إلا ما ذمه الشرع، فإنَّ ذم الشرع لحکمه یعلمها الله أومن أَعْلَمه الله».[۲۸۷]محمّدطاهراین کلمات را دال برجبر می‌داند؛ زیرا می‌گوید تمام افعال از خداست.وبا وجود اینکه افعال از خداست بعضی را ذم کرده وبعضی رامدح، وشکی نیست که این عقیده جبریه است.کما اینکه درفص «حکمه امامیه فی کلمه هارونیه» می‌گوید: «عدم قوه ارداع هارون بالفعل ان ینفذ فی اصحاب العجل بالتسلیط علی العجل کما سُلّط موسی علیه، حکمه من الله ظاهره فی الوجود لیُعبد فی کل صوره. و اذهبت الا تلک الصوره بعد ذلک فما ذهبت الا بعد تلبست عند عابدها بالالوهیه».[۲۸۸] ملامحمّدطاهر وجه دلالت این عبارت محی الدین برکفر را اینطور بیان می‌کند: این عبارت دلالت دارد که خدا هارون را برسامری مسلط نکرد، تا اینکه مردم گوساله راعبادت کنند؛ چون خداوند اراده کرده بود که درتمامی صورتها عبادت شود.شیخ الاسلام قم می گوید: بی تردیداین تفکر کفراست.[۲۸۹]
این بحث نیزهمچون بحث تشبیه وتنزیه درنظر بعضی از متأخرین از محققین علم عرفان نظری به فکرشیعی نزدیک بوده ونظرابن عربی را دربحث جبر واختیار بسیارنزدیک به مفهوم «امربین الامرین»که ازائمه (علیهم‌السلام) رسیده، می‌دانند.[۲۹۰]
۸-۵-۶.همه مذاهب اهل نجات هستند
محمّدطاهر درنقد ابن عربی در این باره به فص «حکمه احدیه فی کلمه هودیه» استناد کرده که می‌گوید: «فإِیاک أن تتقید بعقد مخصوص و تکفر بما سواه فیفوتک خیرکثیر بل یفوتک العلم بالأمرعلى ما هو علیه.فکن فی نفسک هیولى لصور المعتقدات کلها فإِن الله تعالى أوسع وأعظم من أن یحصره عقد دون عقد فإِنه یقول «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله»[۲۹۱]و ما ذکرأیناً من أین…».[۲۹۲] ازجهت اینکه ابن‌عربی اهل هر مذهبی را مصیب می‌داند و هر مصیبی نیزمأجور و هر مأجوری نیزسعید و هرسعیدی نیز مَرضی، در حالی که به تواتر ازرسول خدا رسیده که فرموده امتش به هفتاد وسه فرقه منشعب می‌شوند، ویکی از آنها ناجی است ومابقی درآتش جهنم هستند.همچنین صریح بعضی ازآیات که دلالت دارد براینکه بعض ازمردم درآتش هستندویا بعضی شقی وبعضی سعید.به همین دلیل نظر ابن عربی در این مورد به مذاق ملامحمدطاهر خوش نیامده، و رد کرده است.
مهمترین اشکالات ملامحمّدطاهر درنقد ابن عربی، حول محورهایی بود که ذکر شد.درادامه به نقدهای ملامحمّد طاهرنسبت به شیخ محمود شبستری ولاهیجی می‌پردازیم.
۸-۶.شیخ محمود شبستری ولاهیجی
ملامحمّدطاهر وبعضی از شاگردانش، نسبت به شیخ محمود شبستری و شارح ابیات وی یعنی؛ لاهیجی بسیار بدبین بوده و این دو را در ردیف دیگر بزرگان تصوف مورد نقد قرار می‌دادند.در ادامه به چند مورد از این انتقادات اشاره می‌کنیم.
۸-۶-۱.خیالی بودن ماسوی الله
ملامحمّدطاهرمی‌گوید، این طایفه خدا را محض اسم بی مسمی می‌دانند، بلکه وجود غیرخدا را محال می‌دانند.وی به این ابیات ازگلشن راز استناد کرده که گفته:
همــه آن است و این مانـند عنقاست جز ازحــق جمله اسم بی‌مسماست[۲۹۳]
عدم موجود گردد این مـــحال است وجـود از روی هـستی لایزال است[۲۹۴]
ملامحمّدطاهر ازلاهیجی درشرح این بیت می‌گوید: وجود دائماً واحداست وبرحقیقت حقیقی خود بلاتغییراست، ومعدوم موجود نمی‌گردد، زیرا قلبِ حقایق ممتنع است.پس همانطور که ممکنات و محدثات دراول معدوم بوده اند، همیشه معدوم می‌باشند.موجودیت نیز عبارت است از؛ تجلی ذات قدیم به صورت اینها.این‌کلماتِ صاحب وشارح ابیات در جای‌جای تألیفات ضدتصوفی ملامحمد طاهر مورد استناد قرار گرفته است.
۸-۶-۲.اعتقادبه وحدت وجود
اشکال دیگری که شیخ الاسلام قم به صاحب گلشن راز دارد این است که وی معتقد به وحدت وجود است.ذات حق، وجود مطلق است وعین همه اشیاء وذکر وتسبیح همه ذرات عالم را انا الحق می‌داند:
انا الحق کــشف اسرار اســــت مـطلق جز از حـق کیست تا گوید انا الحق[۲۹۵]
همه ذرات عــــالم همـــچو منــصور تو خواهی مست گیر و خواه مخمور
در ایـــن تســبیح و تـــهلــیلند دائـم بدیــــن معنی هــــمی‌باشند قـائم
۸-۶-۳.دین دربت پرستی است
محمّدطاهر، شیخ محمود شبستری را از مریدان وپیروان ابن عربی می‌داند، زیرا او در فصوص گفته که الله تعالی به هارون نصرت داد تاسامری، امت موسی را گوساله پرست کند، تاخدا درهمه صور عبادت شود.به همین دلیل شیخ محمود درگلشن راز می‌گوید:
مسلمان گر بدانستی که بـت چیـست بدانستی که دین در بت‌پرستی است
شاگرد ملامحمّدطاهرنیزهمچون استادش علاوه برشیخ محمود شبستری کتاب گلشن راز وی را به سخره گرفته است.صاحب رساله اعتقادیه می‌گوید: «زندیق محمود که درگلشن راز، که درنظرِ بصیرت گندیده تراست ازمستراح، گفته:
مسلمان گربدانستی که دین چیست بدانسی که دین دربت پرستی است».[۲۹۶]
۸-۶-۴.شیعیان گبرند
محمّدطاهرقمی یکی دیگرازاعقادات شبستری را، گبرخواندن شیعیان می‌داند.وی به این بیت از گلشن راز استناد کرده که گفته:
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است نبـــی فرمود کـــو مانند گبر است[۲۹۷]
۸-۷.حسن بصری، سامری هذه الامه
محمّدطاهرقمی، حسن بصری را اینطور معرفی می‌کند: «حسن بصری که غریق دریای بدعت و ضلالت ومقتدای ارباب شقاوت است، اول کسی است که رهبانیت را در میان اهل اسلام رواج داده وشاگردان او مثل؛ رابعه عدویه، حبیب اعجمی، مالک دینار وغیرایشان دربصره بنای صومعه‌ها کردند وصومعه نشینی وترک نکاح وگوشت و بوی خوش وبسیاری ازسنن نبویه ودعوای کرامات ومعجزات کردند وعوام اهل سنت رافریفته خود ساختند وبعد ازآن جماعتی ازبلخ مثل؛ شقیق بلخی، ابراهیم ادهم وغیرایشان این طریقه را ازحسن بصری وشاگردانش استفاده نموده ودرسایر بلاد ماوراء‌النهر وخراسان شایع ومتعارف شد».[۲۹۸]وی ازکتاب احتجاج کلامی نقل می‌کندکه امیر‌المؤمنین علی‌علیه‌السلام وقتی بصره رافتح کرد مروانیان ازجمله حسن بصری برحضرت هجوم آوردندکه همراه خود لوح های داشت وسخنان امیرالمؤمنین را می‌نوشت، امیرالمؤمنین با آواز بلند فرمود: چه می‌کنی؟ گفت: آثارشما را می‌نویسم تا بعد از شما بدان حدیث کنم.امیرالمؤمنین فرمود: برای هرقومی سامری می‌باشد و تو سامری این امت هستی.[۲۹۹]
۸-۸.علاءالدوله سمنانی
یکی ازبزرگان قافله تصوف، علاءالدوله سمنانی است که ازسوی محمّدطاهر به عنوان تابعان حلاج و بایزید معرفی می‌شود.وی علاءالدوله را از اکابرمشایخ نوربخشیه دانسته، و ناجی دانستن تمام فرقه های مسلمانان را ازانحرافات وی می‌شمارد.
ملامحمّدطاهر،مطلبی ازعلاءالدوله نقل می‌کند مبنی بر یاوری شیطان برای مخلصان، که نشان ازکفر و حماقت قائل آن می‌داند.وی علاءالدوله سمنانی را ازجمله اولیای اهل سنت می‌داندکه گفته: «بعداز بیست وسه سال که سلوک طریق حق کردم، شیطان مرا وسوسه می‌کرد در بقای نفس بعدازخراب بدن.پس چون اورا الزام دادم به من گفت که یارمخلصانم درمعارف ومشوش کننده جماعتی که در اعتقادات متزلزلند.وهمچنین ادعای وی مبنی برامامت ومهدی بودن را نیز ذکر می‌کند».[۳۰۰]
وی تابعان حلاج وبایزید راچندین سلسله می‌داند، ولی سلسله‌ای که اهل ایران آن راخوش داشته اند سلسله نوربخشیه است.اول‌مزدقانی مرید علاءالدوله‌سمنانی وعلاءالدوله مریدعبدالرحمن اسفراینی و او نیز مرید نجم کبری واو مرید عماریاسر بدلیست، و او مرید ابونجیب سهروردیست و او مریداحمد غزالیست واو مرید ابوبکر جولاست و او مریدعلی کاتب واو مرید ابوعلی رودباریست و او مرید جنید بغدادی واومرید سری سقطی واو مریدمعروف کرخی است.[۳۰۱]محمّدطاهرمی‌گوید: «مخفی نماند که او ادعای امامت می‌کرده ومی‌گفته من مهدیم ».[۳۰۲]
نباید ازاین نکته غافل ماند که انتقادهای ملامحمّدطاهر قمی دربحث«مخالفت بانفس»و«وحدت وجود»وهمینطور بعضی دیگر از مباحث که نظرات مخالفین وموافقین تصوف به اجمال بررسی شد، یک جانبه و از داوری منصفانه به دور است.
۹.ناقدین محمّدطاهرقمی
باوجود اینکه ملامحمّدطاهر دارای مقام وجایگاه سیاسی واجتماعی بود، سبب نشدکه ازانتقادات مخالفین به دور باشد.کسانی بودند که ملامحمّدطاهرراهم سنگ خودش مورد نقد قرارداده ومتذکر اموری شده که بی‌شک جای تامل دارد.انتقاداتی که به جایگاه اجتماعی وسیاسی اوداشته مثل؛ ملا خلیل قزوینی که انتقاد عمده اوبه جمع کردن منصب قضاوت وامامت جمعه درملامحمّدطاهر دانسته.وی جمع شدن این دو منصب راصلاح نمی‌داند.همچنین محمّدمؤمن طبیب که به انتقادات ملا محمّدطاهر درزمینه صوفیه جواب داده که جای تامل دارد.وی اشتهای ریاست ونفسانیات را از مشکلات شیخ الاسلام قم دانسته است.نکات مهمی که درکلمات ملامحسن فیض کاشانی و محمّد مؤمن طبیب تنکابنی وجود دارد به آنها اشاره خواهد شد.
۹-۱.مجلسی اول
فتح باب مناظرات ملامحمّدطاهرقمی با هم‌عصری خودیعنی؛ ملامحمّدتقی مجلسی است.بنابر آنچه که فصول دوم ازابواب اصول الفصول التوضیح به مجلسی اول نسبت داده شده[۳۰۳]، مجلسی دراین جواب‌ها به دفاع ازتصوف پرداخته ورفتار این طریقه‌ها را ازمستحسنات دانسته است.اما آنچه مهم به نظر می‌رسد درابتدا باید نظرات ملامحمّدتقی مجلسی درتأییدتصوف مطرح کرد.نظراتی که ملامحمّد طاهرقمی ومیرلوحی‌سبزواری به دنبال همان‌ها بوده که مخالفت شدیدخود رابامجلسی اول اظهارکنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...