سازگاری در فرهنگ روانشناسی عبارت است از رابطه‌ای که هر ارگانیسم با توجه به محیطش با محیط برقرار می‌کند. این اصطلاح معمولاً به سازگاری روانشناختی یا اجتماعی اشاره دارد و با اشاره به معنای ضمنی مثبت آن: یعنی فرد خوب سازگاری یافته. این اصطلاح، وقتی به کار برده می‌شود که فرد در یک فرایند جاری و غنی از رشد بالقوه خودش، درگیر است و به تغییرات محیطی به طور مؤثری واکنش نشان می‌دهد. این واژه از طرفی اشاره به یک حالت تعادل کامل بین ارگانیسم و محیط او اشاره دارد، حالتی که در آن همه نیازها ارضا شده‌اند و عملکرد‌های ارگانیسمی به طور آسانی تحقق بخشیده می‌شوند (ربر، ۱۹۹۵، به نقل از سهرابیان، ۱۳۷۹).
سازگاری به پذیرش و انجام رفتار وکردار مناسب با محیط وتغییرات محیطی اشاره دارد ومفهوم متضادآن ناسازگاری است. یعنی، نشان دادن واکنش نامناسب به محرکهای محیط و موقعیتها، به نحوی که برای خود فرد یا دیگران و یا هردو زیان‌بخش باشد و فرد نتواند انتظارات خود و دیگران را برآورده سازد. ناسازگاری ممکن است در بافتها وموقعیتهای مختلف بروز کند و متوجه درون یا بیرون فرد باشد. به همین دلیل، معمولاً صفت سازگاری همراه با موصوف خود به کار می‌رود و در ادبیات مکتوب و محاوره‌ای از مفاهیم سازگاری شغلی، زناشویی، تحصیلی، اجتماعی، هیجانی وجزآن استفاده می‌شود (مظاهری، ۱۳۸۲). سازگاری اجتماعی عکس العملی است از عواطف و احساسات خود به عبارت دیگر چنین ویژگی‌هایی می‌تواند درجه تطبیق شخصی را با اجتماع تعیین کند نه علم و دانش او. همچنین به تجربه مشخص شده که برای اینکه سازگاری اجتماعی برای یک فرد عملی باشد لازم است که افکار و برخوردهای گروه در تضاد با برخوردهای عمقی فرد نباشد، به طوری که سیستم ارزشی مرتبط با شخصیت او را دچار مشکل سازد (آیرس، ۲۰۰۲، به نقل از مظاهری، ۱۳۸۶). سازگاری اجتماعی بر این ضرورت متکی است که نیازها و خواسته‌های فرد با منافع و خواسته‌های گروهی که در آن زندگی می‌کند، هماهنگ و متعادل شود و تا حد امکان از برخورد مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری شود (اسلامی نسب، ۱۳۷۳).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سازگاری اجتماعی انعکاسی از تعامل فرد با دیگران، رضایت از نقش‌های خود و نحوه عملکرد در نقشها است که به احتمال زیاد تحت تأثیر شخصیت، فرهنگ و انتظارات خانواده قرار دارد. سازگاری اجتماعی معمولاً، در اصطلاحات نقش‌های اجتماعی، عملکرد نقش، درگیر شدن با دیگران و رضایت با نقش‌های متعدد مفهوم‌سازی شده است (آخوندی، ۱۳۷۹).
سازگاری فرایندی است پویا شامل توازن بین آنچه افراد می‌خواهند و آنچه جامعه شان می‌پذیرد. به عبارت دیگر سازگاری یک فرایند دو سویه است. از یک طرف فرد به صورت مؤثر با اجتماع تماس برقرار می‌کند و از طرف دیگر اجتماع نیز ابزارهای لازم را تدارک می‌بیند که فرد از طریق آنها توانایی‌های بالقوه خویش را واقعیت می‌بخشد. در این تعامل فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازشی نسبتاً پایدار به وجود می‌آید (نیوکاوکپل[۴۰]، ۱۹۹۱، به نقل از نیکتاش، ۱۳۷۹). گرو[۴۱] (۱۹۹۸، به نقل از ساروخانی، ۱۳۷۱) سازگاری را اینگونه تعریف می‌کند: سازگاری با میزان انطباق یک شی با هدفی که برای آن پدید آمده در ارتباط است و بدین قرار سازگاری یک فرد به همان نسبت کامل، متناسب و سالم است که مناسباتی شایسته بین او و شرایط، اوضاع و اشخاصی که محیط جسمانی و اجتماعی او را تشکیل می‌دهند، پدید آمده باشد.
۲-۴ نگرش صمیمانه
۲-۴-۱ تعریف نگرش
نگرش را می‌توان بر حسب نظریه‌های یادگیری و رویکرد‌های شناختی تعریف کرد. در هر یک از این نظریه‌ها مفهوم نگرش به گونه‌ای متفاوت تعریف می‌شود و هر یک از جنبه‌های متفاوت نگرش را مورد تأکید قرار می‌دهد. آلپورت [۴۲] (۱۹۳۵) نگرش را چنین تعریف کرده است: “نگرش یک حالت آمادگی ذهنی و عصبی است که از طریق تجربه سازمان می‌یابد و بر واکنش فرد نسبت به تمامی موضوع‌ها و موقعیت‌های وابسته به نگرش تأثیر مستقیم و پویا بر جای می‌گذارد (سیزر و دیگران[۴۳]، ۱۹۹۱، نقل از پاشا شریفی، ۱۳۸۱). در این تعریف که عمدتاً بر نظریه‌ی یادگیری استوار است تأثیر تجارب گذشته بر سازمان دادن به نگرش‌ها و همچنین نشان دادن واکنش به یک موقعیت (آنگونه که در رویکرد رفتاری مطرح است) مورد توجه قرار گرفته است. از سویی کرچ و کراچفیلد [۴۴] (۱۹۴۸) که عمدتاً دیدگاه شناختی داشتند نگرش را اینگونه تعریف کرده‌اند: “نگرش عبارت است از سازمان پایدار فرایند‌های انگیزشی، عاطفی، ادراکی و شناختی در ارتباط با برخی از جنبه‌های دنیای فرد”. ملاحظه می‌شود که در این تعریف به خاستگاه نگرش اشاره‌ای نشده و در عوض تجربه‌ی ذهنی زمان حال مورد تأکید قرار گرفته است.
نگرش، از مفاهیم کاربردی در علم روان‌شناسی اجتماعی است. این اصطلاح در دهه ۱۹۵۰ به بعد متداول گردید و امروزه یکی از مهمترین مفاهیم مورد استفاده در روان‌شناسی اجتماعی آمریکا می‌باشد. ترکیب شناخت‌ها، احساس‌ها و آمادگی برای عمل نسبت به یک چیز معین را نگرش شخص نسبت به آن چیز گویند (کریمی، ۱۳۷۳).
یکی از اولین کسانی که از واژه نگرش ذهنی استفاده کرد، اسپنسر [۴۵]بود. وی در یکی از نخستین آثار خود در سال ۱۸۶۲ نوشت: داوری صحیح درباره پرسش‌های مورد بحث تا اندازه‌ای به نگرش‌ها در هنگام شنیدن ناله یا شرکت در مناقشه بستگی دارد و برای داشتن نگرش صحیح لازم است میانگین درستی یا نادرستی باورهای انسانی را بدانیم. اما تعریفی که اکثر روان‌شناسان اجتماعی از واژه نگرش دارند عبارت است از: نگرش، نظامی بادوام است که شامل یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی و تمایل به عمل است. عنصر شناختی، شامل اعتقادات و باورهای شخص درباره یک اندیشه یا شیء است. عنصر احساسی یا عاطفی، آن است که معمولاً نوع احساس عاطفی با باورهای ما پیوند دارد و تمایل به عمل به جهت آمادگی برای پاسخگویی به شیوه‌ای خاص اطلاق می‌شود. به عنوان مثال، نگرش فرد به یک شخصیت سیاسی ممکن است حاوی بعد شناختی ای باشد که او را یک شخصیت سیاسی می‌داند. بعد احساسی آن ممکن است شیفتگی فرد به طریق سخنرانی آن شخصیت سیاسی باشد و بخش عمل یا رفتاری، آن است که فرد همواره آماده ملاقات یا شرکت در جلسات آن شخصیت سیاسی است.
۲-۴-۲ ویژگی‌های نگرش
پارک برای نگرش چهار ویژگی زیر را بیان می‌کند:

    1. نگرش در بعد اهداف و ارزش‌ها سوگیری مشخصی دارد و از این نظر با بازتاب‌های ساده و شرطی‌شده تفاوت دارد.
    1. نگرش به هیج وجه، کرداری خودبخودی و روزمره نیست. برعکس، حتی هنگامی که پنهان است تنش‌هایی از خود ظاهر می‌کند.
    1. نگرش شدت‌های متفاوتی دارد. برخی اوقات مسلط و حاکم و برخی دیگر نسبتاً بی‌اثر.
    1. نگرش، ریشه در تجربه دارد از اینرو نمی‌تواند تنها یک غریزه اجتماعی باشد (کریمی، ۱۳۷۶).

۲-۴-۳ تفاوت نگرش با ارزش، عقیده و علاقه
ارزش‌ها، هدف‌هایی گسترده‌تر و انتزاعی‌ترند و غالبا فاقد شیء یا موضوع مشخص یا نقطه ارجاع‌اند. شجاعت، زیبایی و آزادی ارزش‌اند و به عنوان معیاری برای قضاوت به حساب می‌آیند که شخص از آن‌ها برای تصمیم‌گیری بهره می‌برد و از آن طریق نگرش‌های خاصی را در خود ایجاد می‌کند. عقیده نیز چیزی است که شخص بر مبنای واقعیات مورد قبول خود درست می‌پندارد. بدین‌سان عقاید دو نوع هستند: برخی عقاید عاری از هیجان و شور است مثل اعتقاد به این که کمربند ایمنی در جلوگیری از آسیب سانحه اتومبیل مفید است. اما دسته‌ای از عقاید علاوه بر یک جزء ارزشی دارای جزء هیجانی هم هستند، که نگرش خوانده می‌شوند مثلا اعتقاد به این که مردم فلان شهر خسیس هستند علاوه بر این که ارزشی است، توام با هیجان است. اما نگرش و علاقه هر دو به دوست داشتن و دوست نداشتن مربوط می‌شوند، هر دو می‌توانند به ترجیح دادن‌ها در مورد فعالیت‌ها، نهادهای اجتماعی یا گروه‌ها مربوط باشد و هر دو شامل احساس‌های شخصی نسبت به یک شیء یا نهاد اجتماعی یا گروه تصور می‌شوند و علایق، احساس فرد نسبت به یک فعالیت است (فرگاس[۴۶]، ترجمه بیگی و فیروز بخت، ۱۳۷۶).
۲-۴-۴ شرایط عمده شکل‌گیری و تکوین نگرش‌ها
نگرش‌ها، ویژگی‌های ذهنی افراد است که مشخصات دنیای اجتماعی و فیزیکی را در خود دارد و از راه تجربه کسب می‌شود و نتیجه آموزش و یادگیری است. چهار شرط عمده می‌تواند موجب پیدایش نگرش شود:
۱- تراکم تجربه: سر و کار داشتن با موضوع یا گروهی از اشخاص و تجربه‌های نزدیک یا مشابه آن.
۲- تمایز گذاشتن: در تجربه‌های جدیدی که به دست می‌آید نگرش را از نگرش‌های نزدیک به آن متمایز می‌سازند.
۳- ضربه عاطفی: بر پایه یک تجربه تلخ قرار دارد که شخص یا موضوعی در آن دخیل است.
۴- تقلید از دیگران: نگرش‌ها از طریق تقلید از والدین، دوستان و معلمان حاصل می‌شود و این شرط اهمیت بیشتری دارد و شمار زیادی از نگرش‌ها از این طریق ایجاد می‌شود (ستوده، ۱۳۷۶).
برخی دیگر از محققان، عوامل تکوین نگرش‌ها را ۴ عامل عمده زیر دانسته‌اند:
۱- آنچه که نیازهای شخصی را برآورد. به عنوان مثال دانشجویی که با وجود همه مشکلات به تحصیل ادامه می‌دهد، ثابت می‌کند نسبت به درس و تحصیل، نگرش مثبتی دارد.
۲- کسب اطلاعات درباره موضوع یا شیء یا فرد خاص. مثلا اگر شخص از طریق رسانه بحث‌هایی را در مورد انرژی هسته‌ای شنیده باشد طبعا نگرشی راجع به این موضوع پیدا می‌کند.
۳- تعلق گروهی. تعلق کودک در خانواده به عنوان عضوی از آن سبب می‌شود که نگرشی مشابه نگرش خانواده را در خود شکل دهد.
۴- شخصیت فرد. نگرش منعکس‌ کننده شخصیت فرد است. به عنوان مثال حتی در یک گروه هم، تفاوتی نگرشی وجود دارد که ناشی از قضاوت شخصیت افراد است (کریمی، ۱۳۷۳).
۲-۴-۵ تعریف صمیمیت
صمیمیت[۴۷]، به صورت الگوی رفتاری بسیار مهمی مفهوم‌سازی شده، که دارای جنبه‌های عاطفی- هیجانی و اجتماعی نیرومند است و برپایه‌ی پذیرش (تجربه‌ی مثبت هم سویی و برابری)، رضایت خاطر (تجربه‌ی مثبت مشارکت)، و عشق شکل می‌گیرد (تن هاتن، ۲۰۰۷، به نقل ازمرادی و همکاران، ۱۳۸۳).
روانشناسان صمیمت را توانایی برقراری ارتباط (بدون کنترل) با دیگری و بیان عواطف (بدون بازداری) تعریف می‌کنند و آن را حق مسلم و از حالات طبیعی انسان می‌دانند (بلوم[۴۸]، ۲۰۰۶، به نقل از مرادی و همکاران، ۱۳۸۳). نظریه‌های روانشناسی صمیمت در پی آن است تا چگونگی برقراری این نوع روابط صمیمانه را تبیین کند، به عنوان مثال، بر اساس نظریه‌های تقویت، که از سنت رفتارگرایی در روانشناسی سرچشمه گرفته‌اند، افراد با کسانی صمیمی می‌شوند که برای آن‌ها تقویت به همراه دارند. کاربرد اصول تقویت، در مطالعه‌ی رابطه‌ی صمیمانه، به وسیله‌ی کلور[۴۹] و بایرن (۱۹۷۴) گسترش یافته است و این نظریه پردازان با پذیرفتن اصل شرطی‌سازی عامل[۵۰]، پیش‌بینی می‌کنند که دو نفر هنگامی با هم صمیمی می‌شوند که یکدیگر را تقویت کنند. جوهر این نظریه‌ها همان نظریه‌ی ارسطو است، که می‌گوید افراد با کسانی احساس صمیمیت می‌کنند که با آن‌ها خوب رفتار کرده باشند (ارسطو[۵۱]، ۱۹۸۴). نظریه‌های تقویت هم چنین به اصول شرطی‌سازی کلاسیک[۵۲] نیز اهمیت می‌دهند. بر این اساس دو نفر وقتی که تجارب تقویت کننده‌ی بیشتری داشته باشند، بیشتر احساس صمیمیت می‌کنند (خمسه وحسینیان، ۱۳۸۷).
۲-۵ مهارتهای اجتماعی
۲-۵-۱ فرایند ارتباط اجتماعی
لیبرمن (۲۰۰۱) کنش متقابل اجتماعی را به یک فرایند مرحله‌ای که هر مرحله نیازمند یک مجموعه از مهارتهای متفاوت می‌باشد، تجزیه نموده است. مرحله اول ارتباط، نیازمند مهارت گیرندگی است که شامل مهارت‌هایی است که برای توجه کردن و درک درست اطلاعات اجتماعی مناسب که در موقعیت‌ها وجود دارد لازم می‌باشد، چون مناسب بودن رفتار میان فردی ما معمولاً وابسته به موقعیت‌ها است، انتخاب رفتار اجتماعی درست، بستگی زیادی به شناخت صحیح نشانه‌های میان فردی و محیطی دارد که ما را به پاسخ‌های مؤثر رهنمون می‌شوند. مثال‌های مهارت‌های گیرندگی شامل شناخت متناسب اشخاصی است که با آنها تعامل می‌کنیم. شناخت صحیح احساسات و امیالی که دیگران بیان می‌کنند و در واقع شنیدن صحیح آنچه دیگران بیان می‌کنند و دانستن اهداف شخصی فردی که با ما تعامل می کند، می‌باشد.
در مرحله‌ی بعدی ارتباط ما نیازمند مهارت‌های پردازشی می‌باشیم. برای موفق شدن در رویارویی میان فردی، نیازمند به این هستیم که بدانیم می‌خواهیم چه چیزی را به دست آوریم و چگونه می‌توانیم به بهترین وجه آن را کسب کنیم. انتخاب مهارت‌هایی که برای کسب اهداف نزدیک موثرتر هستند، مستلزم توانایی حل مشکل به شیوه منظم و سازمان یافته می‌باشد. بعد از درک صحیح اطلاعات اجتماعی متناسب با موقعیت (مهارت‌های گیرندگی) و شناخت مهارت‌های لازم برای تعامل (مهارت‌های پردازش) می‌بایستی مهارت‌ها را به طرز شایسته‌ای برای تکمیل موفقیت آمیز مبادله‌های میان فردی به اجرا در آوریم. این مرحله‌ی سوم از ارتباط، مستلزم مهارت‌های فرستندگی رفتارهای واقعی درگیر در تبادل اجتماعی می‌باشد. مهارت‌های فرستندگی شامل محتوای کلامی یا آن چه که بیان می‌شود و هم این که چگونه پیام با دیگران ارتباط پیدا می‌کند، می‌باشد. ارتباط خوب مستلزم درک صحیح اجتماعی (مهارت‌های گیرندگی) و توانایی برنامه‌ریزی شناختی (مهارت‌های پردازش قبل از دادن یک پاسخ رفتار مؤثر مهارت فرستندگی) می‌باشند (ده بزرگی، ۱۳۷۸).
۲-۵-۲ مفهوم مهارتهای اجتماعی
مفهوم مهارتهای اجتماعی از دید رفتاری بر این اصل استوار است که مبنای رفتار شایسته اجتماعی را مهارتهای خاص و قابل تشخیص تشکیل می‌دهند. مهارت‌های اجتماعی شامل مهارت در تشخیص خصوصیات گروه، مهارت در تصمیم‌گیری با گروه، مهارت گوش دادن، مهارت همدلی، مهارت در ارتباط غیرکلامی، مهارت در تشخیص احساسهای خویش و مهارت کنترل خویش است. از میان تئوریهای روانشناسی، نظریه یادگیری اجتماعی بیشتر به این مساله پرداخته است، مهارتهای اجتماعی شامل مهارت در تشخیص خصوصیات گروه، مهارت در ارتباط با گروه، مهارت گوش دادن، مهارت همدلی مهارت ارتباط غیر کلامی، مهارت در تشخیص احساسهای خویش و مهارت کنترل خویش است. این مهارتها که در برخی از ویژگیهای خود با یکدیگر وجوه مشترک دارند از جهات دیگر دارای عناصر مخصوص به خود هستند. شخصی که دارای مهارت اجتماعی است، می‌تواند به انتخاب و ارائه رفتارهای مناسب در زمان و وضعیت معین دست بزند به عبارت دیگر فرد می‌تواند نشانه‌هایی را که بیان‌کننده حالات و وضعیت افراد گروه است، بدرستی تشخیص دهد و هر یک را در جای خود قرار دهد. این توانایی‌ها فرد را یاری می‌دهد تا بتواند در وضعیتهای موجود رفتار مناسب را انتخاب کند (سخندان، ۱۳۸۰).
هر مهارت اجتماعی در حقیقت فرآیندهای پیچیده‌ای دارد، که غالباً مجموعه‌ای از رفتارها را در بر می‌گیرد کودک باید بتواند مهارتهای فرعی موجود در مهارت اجتماعی کلی را بشناسد کودکانی که نقص مهارتی دارند، غالباً بر واکنش‌های نامناسب خود اسرار می‌وزند زیرا از درک اینکه چنین رفتارهایی پیامدهای ناخوشایند دارند، عاجزند یا نمی‌توانند رفتارهایی را که نتایج مطلوبتری به بار می‌آورند به اجرا درآورند. مانند هر نوع یادگیری، بازخورد در رشد مهارتهای اجتماعی اهمیتی بسزا دارد چرا که اگر کودک از کیفیت اعمال خود باخبر باشد می‌تواند برای اصلاح مهارت‌هایش گام ضروری را بردارد. روابط اجتماعی مناسب با دیگران یکی از کارآمدترین ابزارهای مقابله با فشارهای روانی است، اما آنچه که روابط میان افراد را بهبود بخشیده و موجب کارآمدی آن می‌شود برخورداری از مهارتهای اجتماعی است. این مهارتها افراد را در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران، مقابله با مشکلات، حل تعارض، ابراز وجود، همدلی با همنوعان کسب حمایت اجتماعی، سازگاری اجتماعی و بسیاری از توانمندی‌های دیگر یاری می‌کنند، به گونه‌ای که افراد می‌توانند در مقابله با بحرانها از این تواناییها شبکه اجتماعی شان را توسعه داده و در مواقع لزوم جهت مقابله با بحرانها و حوادث زندگی از آن حمایت اجتماعی کسب کنند. شبکه اجتماعی ما مردمی را در برمی‌گیرد که می‌توانیم به آنها تکیه کنیم، مردمی که به ما اجازه می‌دهند بدانیم آنها نگران ارزشها هستند و ما را دوست دارند. هر کس که متعلق به شبکه اجتماعی است، حمایت اجتماعی را تجربه می‌کند. شواهد روز افزونی وجود دارد که طرق غیر انطباقی تفکر و رفتار، بطور نامتناسبی در میان افراد با حمایتهای اجتماعی کم روی می‌دهد. میزان کفایت حمایت اجتماعی موجود شخص، هم در آسیب‌پذیری و هم در مقابله وی نقش دارد (نادری، ۱۳۸۸).
برخی از مهارتهای شناختی که جنبه‌های مهم آموزش مهارتهای اجتماعی بشمار می‌آیند عبارتند از: ادراک اجتماعی، حل مساله، خودآموزی، بازشناسی شناختی و خودآزمایی.
۱- ادراک اجتماعی یعنی استعداد درک پارامترهای موقعیت و تغییر دادن رفتار مطابق با عکس‌العمل دیگران که به منزله پیش نیازی پراهمیت برای مهارت‌های اجتماعی دارای هر دو جزء عاطفی و شناختی است.
۲- حل مسأله از فرآیندهای فکری تشکیل می‌شود که عبارتند از ۱) تفکر برای راه حلهای گوناگون، توانایی ابداع چند راه حل ۲) تفکر برای سنجش نتیجه، توانایی پیش‌بینی نتایج احتمالی چند عمل ۳) تفکر برای علیت، توانایی سنجش روابط علت و معلولی ۴) درک ارتباط میان فردی، آگاهی از اینکه در بین افراد مسائلی وجود دارد ۵) تفکر برای سنجش امکانات، تعیین مراحل مورد نیاز برای نیل به یک هدف و ۶) اختیار کردن دیدگاه، شناخت تفاوتهای موجود در انگیزه‌ها و نظرها، مشابه همدردی یا گذاردن خود به جای دیگران.
۳- خودآموزی و مهارتهای مربوط به آن که با نظارت بر خود ارتباط پیدا می‌کنند زمینه شناختی دیگری از آموزش مهارتهای اجتماعی را تشکیل می‌دهند.
۴- نوسازی شناختی، روش دیگر پرورش شناختی که به خودآموزی مربوط می‌شود ایجاد تغییر در خودگویی‌های نارسااست. نمونه کاملی از این روش در مدل (درمان عاطفی منطقی) به چشم می‌خورد که توسط آلبرت آلیس[۵۳] (۱۹۶۲) عرضه شده است. به عقیده الیس رفتار ناسازگار از نظام‌های فکری غیر منطقی بر امر و نهی نشأت می‌گیرد که شخص بهتر است چه کاری را انجام دهد یا سبب انجام آن شود. شناخت، عاطفه و رفتار با یکدیگر در ارتباطند. عقاید غیرمنطقی عواطف را خدشه‌دار می‌کنند که نتیجه آن رفتار نامناسب است.
۵- خودآزمایی: روش های شناختی دیگر نظارت بر خود شامل روش بازنگری خود، ارزیابی خود و تشویق خود می‌باشند. بازنگری خود یعنی توانایی مشاهده و گزارش رفتار شخص بعد از اجرای رفتارهای خاص بر اساس معیاری خاص برای خود پاداشی قائل می‌شود (مستعلمی، ۱۳۷۷).
۲-۵-۳ تعریف مهارت‌های اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...