دانای کل نامحدود
دانای کل محدود
دانای کل بی‏طرف
۴-زاویه دید بدون راوی
۵-زاویه دید متغیر
۱-زاویه دید اول شخص
هرگاه داستان از قول یکی از شخصیت‏های داستان روایت شود، آن داستان دارای زاویه دید اوّل شخص است. این شخصیت ممکن است در تمام کنش‏ها و حوادث داستان نقش اصلی و اساسی داشته باشد. به بیان دیگر، گویی شخصی حوادثی را که برایش اتفاق افتاده، نقل قول می‏کند و ممکن است شخصیت فرعی باشد. یعنی همراه و در کنار شخصیت اصلی قرار بگیرد، حوادثی را که برای قهرمان داستان اتفاق افتاده روایت کند و خودش نقش اساسی در کنش‏های داستان نداشته باشد و یا ممکن است به عنوان یک شخص شاهد باشد و آن‏چه را که دید، روایت کند، بدون این‏که هیچ نقشی در آن حوادث داشته باشد، مثل کسی که شاهد صحنه تصادف یا قتل بوده است. «زاویه دید اوّل شخص گسترده‏ی تقریباً نامکشوف و غریبی را پیش روی نویسنده و خواننده می‏گشاید همانا اشخاص یا وجه خاص و شخصی شخص است» (مندنی‏پور، ۱۳۸۳: ۱۰۵).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-زاویه دید دوم شخص
هنگامی که داستان با ضمیر« تو» روایت شود، زاویه دید داستان دوم شخص است. نویسنده با لحن خطابی داستان را نقل می‏کند و انگار که خواننده را به جای یکی از شخصیت‏های داستان قرار می‏دهد و از این طریق او را وادار به کنش و عمل می‏کند.
گاهی داستان دیدگاه دوم شخص دارد؛ یعنی داستان با زاویه دید دوم شخص روایت می‏شود و ضمیر «تو» دراین شیوه غالب است.
به نظر بوتور «هرگاه بخواهیم پیشرفت واقعی آگاهی، خود تولّد زبان، یا تولید نوعی زبان را توصیف کنیم، همانا ضمیر دوم شخص مؤثرترین ضمیر خواهد بود» (بوتور، ۱۳۷۹: ۱۰۵).
در دیدگاه ]دوم شخص[ به نحوی روان شناختی و اساطیری است. همزاد گونه‏ای، از درون کسی لحظه‏به لحظه خبر می‏دهد. گفتار یک سویه‏ی همزاد و نیمه‏ی شخص.
«در دیدگاه دوم شخص راوی ظاهراً مخاطب است و نویسنده با بهره گرفتن از لحن خطابی، گویی خواننده را واداشته تا به جای یکی از شخصیت‏های داستان- که اغلب شخصیت اصلی است- داستان را روایت کند» (مستور، ۱۳۷۹: ۲۰).
۳-زاویه دید سوم شخص
در این شیوه داستان به صیغه‏ی سوم شخص روایت می‏شود. در این شیوه ضمیر «او»، «آن‏ها» با نام اشخاص غایب است و روایت با این ضمایر بیان می‏شود. راوی نیز با ضمیر سوم شخص، شخصیت‏های داستانش رجوع می‏کند. «کافکا» با شیفتگی یادآور شده است که زمانی به ادبیات رسیده است که توانسته «او» را جانشین«من» کند. پیداست که این تغییر تنها تغییری در شکل و کاربرد ضمیر نیست، بلکه بیانگر استحاله است که تا رخ ندهد به تعبیر او اثر ادبی کامل نمی‏شود، یا پدید نمی‏آید» (میرعابدینی، ۱۳۷۷: ۱۳۷۵).
«این شیوه، یک شیوه روایتی تمام نماست که طیف وسیعی و متنوعی از نویسندگان را در برمی‏گیرد. نویسندگان بسیاری توانسته‏اند از امکانات نامحدود این شیوه استفاده کنند. «این شیوه هم در خدمت پیامبرانی مثل داستایوسکی بوده است و هم در خدمت بینش متفاوت نویسندگانی مثل «جرج الیوت» در زمره‏ی حکیمان هستند» (آلوت، ۱۳۸۰: ۴۵).
*زاویه دید سوم شخص نامحدود
راوی داستان همه‏چیزدان است و با این که دیده نمی‏شود، در همه جای داستان حضور دارد و همه‏ی داستان از زاویه دید او و به انتخاب او روایت می‏شود.
*زاویه دید سوم شخص محدود
داستان با ضمیر روایتگر «او» از دید یک شخصیت روایت می‏شود. یعنی به جای آن‏که راوی از همه‏چیز و همه‏کس خبر دهد و در میان شخصیت‏ها حرکت کند، خود را به یک شخصیت محدود می‏سازد و تمام داستان را از منظر چشم او روایت می‏کند.
*زاویه دید سوم شخص عینی (نمایشی)
در این شیوه داستان به شکل گزارش نقل می‏شود. راوی هرچه را که می‏بیند بدون اظهار نظر یا قضاوت بدون کم و کاست به خواننده گزارش می‏دهد. درست مثل یک تئاتر یا صحنه‏ی نمایش که بیننده رفتار و حرکات بازیگران را می‏بیند گفت‏وگوهایشان را می‏شنود و خود به قضاوت و اظهار نظر می‏پردازد، خواننده نیز با خواندن گفت‏وگوها رفتار و کنش شخصیت‏ها به درک شخصی می‏رسد و بدون دخالت راوی به قضاوت و اظهار نظر می‏پردازد.
۴-زاویه دید بدون راوی
هنگامی که داستان توسط نویسنده روایت شود زاویه دید داستان «بدون راوی» است، زیرا داستان از ذهن هیچ راوی نمی‏گذرد. قالب این‏گونه داستان‏ها بیشتر براساس گفت‏وگو بدون هیچ توضیح اضافه‏ای (حتی به اندازه‏ی یک جمله) میان آن‏هاست و یادداشت‏های روزانه و نامه‏نگاری است.
۵-زاویه دید متغیر یا مختلط (چندگانه)
گاهی نویسنده داستان را از چند دیدگاه و زاویه نقل می‏کند و از این طریق وسعت دید خواننده را افزایش می‏دهد، مثلاً ممکن است داستان را با زاویه دید سوم شخص شروع کند. سپس با چرخش فضایی به اول شخص برگرداند و ادامه روایت داستان را به دست اول شخص بسپارد یا برعکس، حتی ممکن است از همه‏ی انواع زاویه دیدهای شخص به فراخور روند داستان استفاده نماید به‏طوری که در داستان‏های مدرنیسم و پست مدرنیسم دیده می‏شود. داستان‏هایی را که به این شکل نوشته می‏شوند. نمی‏توان محدود به یک زاویه دید کرد و به همین دلیل زاویه دید این داستان‏ها «متغیر»، «چندگانه» یا «مختلط» می‏نامند.
۲-۲-۶٫ توصیف
توصیف را ارائه‌ چشم‌انداز ساکتی از جهان داستان،‌ تعریف کرده‌اند. نویسنده با توصیف به خواننده می‌گوید که در جهان داستان چه چیزهایی است.
توصیف ارائه تصویر ساکن از دنیای بیرون، توصیف خوانده می‌شود. در توصیف با واقعه (رخداد) مواجه نیستم؛ درنتیجه بحث از فشردگی یا عدم‌فشردگی معنی ندارد. دنیای ساکن بیرون، یا تصویر ساکن دنیای بیرون، آن بخش از داستان است که کنش یا گفتاری در آن اتفاق نمی‌افتد. نکته: هر عنصری که نقش در پیشبرد و بسط فرایند داستان ندارد، باید حذف شود. در این‌جا خودبه‌خود بحث عمل داستانی و محل فیزیکی پیش می‌آید. عمل داستانی، حرکت پیشرفت ماجرا در مسیر برآورده شدن اهداف است. این حرکت، بر دوش عناصر و اجرای داستان است. عناصر و اجزای داستان با این‌که در عمل داستانی شرکت دارند، اما ممکن است خود با حرکت و عملی ظاهری و فیزیکی همراه نباشند و یا به‌عکس. توصیف عینی، بدون دخالت بینش و حالات و تأثیرات روحی نویسنده‌است، اما توصیف اکسپرسیونیستی توصیفی است که شرایط روحی و ذهنی نویسنده در آن دخالت می‌کند. در توصیف عینی، موصوف بی‌واسطه به ذهن خواننده منتقل می‌شود و در توصیف اکسپرسیونیستی با واسطه ذهن نویسنده در ذهن خواننده جای می‌گیرد.
توصیف سرعت انتقال اطلاعات حرکتی را کم میکند و همین عمل باعث میشود حوصله خواننده سر برود. در واقع ما توسط کلمات یک تصویر را بیان میکنیم و خواننده بوسیله این کلمات تصویری را که ما خلق کرده‏ایم می بیند.بنابراین باید گفت توصیف یکی از عناصر داستان نیست بلکه جوهره آن است.در واقع تصاویر ذهنی است که به خوانندگان اجازه میدهد داستانی را به طور کامل احساس کنند.
۲-۲-۶-۱٫ توصیف صحنه و صحنه‏پردازی
زمان و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت می‏گیرد، صحنه می‏گویند‏. این «صحنه » ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانه‏ای داشته باشد و هر نویسنده‏ای صحنه را برای منظور خاصی به کار گرفته باشد‏. بعضی از نویسندگان در استفاده از صحنه، مقصود و منظور خاصی را دنبال می‏کنند و بعضی نه.
به هر حال، امروزه نویسندگان به صحنه و صحنه پردازی، بیشتر اهمیت می‏دهند و نسبت به آن توجه خاصی دارند؛ زیرا که جامعه شناسی معاصر، تاکید بسیاری بر محیط زیستی انسان دارد. بنابراین نویسندگان بزرگ امروزه به تأثیر محیط، بر شخصیت‏های داستان توجه بسیار دارند؛ زیرا داستان حتما باید در جایی اتفاق بیفتد و در زمانی به وقوع بپیوندد‏. از این نظر، کاربرد درست صحنه بر اعتبار و قابل قبول بودن داستان می‏افزاید‏. هر نویسنده به خوبی می‏داند که برای باور داشت داستانش، مکان و زمان وقوع آن را باید طبیعی و واقعی تصویر کند تا حقیقت مانندی داستانش تحقق پذیرد‏. به همین دلیل است که حتی در داستان‏های خیال و وهم (مافوق طبیعی، سورئالیستی و نمادگرایانه) و داستان‏های صحنه داستان بر زمینه واقعی و قابل قبولی جریان دارد (صادقی، ۱۳۹۲: ۴۴۷- ۴۲۹).
پس صحنه باید:
الف)محملی برای حضور شخصیت‏ها فراهم کند.‏
ب) حال و هوایی مناسب به داستان ببخشد‏.
ج) محیطی موثر بر رفتار و کردار شخصیت ها به وجود آورد.
صحنه می‏تواند متضمن معنایی عمیق و نمادین باشد، مثلاً صحنه رعد و برق و توفان پشت پنجره در یک داستان، می‏تواند نمادی باشد برای درون متلاطم شخصیت، علاوه بر این موارد، اشاره دقیق مصطفی مستور درباره خاصیت و کارکرد صحنه درخور اشاره است: تصویری که کلمات ارائه می‏دهند -هر قدر هم دقیق و با شرح جزییات توام باشد- می‏تواند به تعداد مخاطبان متکثر باشد. در واقع هر خواننده یا شنونده داستان، با تصور دیگری از صحنه‏های داستان متفاوت است. این ویژگی به ماهیت تصویرسازی و تداعی‏گری ذهن انسان‏ها مربوط می‏شود. وقتی در داستانی گفته می‏شود: آشپزخانه، تعداد آشپزخانه‏هایی که در ذهن مخاطبان تصویر می‏شود، به تعداد خود آن‏هاست، در حالی که وقتی در سینما آشپزخانه‏ای نشان داده می‏شود، بیننده نمی‏تواند تصور دیگری از آشپزخانه در ذهن خود بسازد. این ویژگی با هر قدر توصیف و شرح، از داستان زدودنی نیست. این خصوصیت به هنر داستان، گونه‏ای سیّالیّت در تصویرسازی می‏دهد و سبب می‏شود تا خوانندگان موقعیت‏های داستان را چنان در ذهن تصویر کنند که ترکیبی باشد از آنچه در داستان گزارش شده و پیش زمینه فکری خودشان. این نکته عامل مهمی است در قرابت فضای ذهنی خواننده و موقعیت‏های داستانی. در واقع ادراک خواننده از صحنه داستان در تعاملی میان ذهن او و توصیف نویسنده شکل می‏گیرد (مستور، ۱۳۸۴: ۴۶-۴۷).
۲-۲-۶-۱-۱٫ وظایف صحنه
۱- محلی برای زندگی شخصیت‏ها و وقایع داستان. داستان باید در زمان و مکان معینی اتفاق بیفتد. تا بتوان توجیهی برای رفتار شخصیت‏ها پیدا کرد. مثال خوبی برای معین بودن زمان و مکان در داستان، مسخ کافکا است. کافکا در مسخ تمام اتاق‏ها، زاویه‏ها و سوراخ موش‏های خانه را توصیف می‏کند(البته در طول داستان).
۲- ایجاد فضا و رنگ یا حال و هوای داستان‏: صحنه می‏تواند به داستان حال و هوای شاد، غمگین، پوچ، خفقان آور و … بدهد به طوری‏که خواننده به محض ورود به داستان آن را حس کند. حال و هوای خفقان‏آور مثل داستان بوف کور، فانتزی در داستان‏های فانتزی، عاشقانه مثل بربادرفته مارگارت میچل و …
۳- می‏تواند بر نیتجه داستان تأثیر بگذارد. مثل داستان گیله مرد که فضای عصبی‏کننده بر شخصیت‏ها تأثیر می‏گذارد و باعث می‏شود یکیشان دیگری را بکشد. یا فضای پر از شکی که باعث شده راوی در بوف کور همسرش یا همان زن اثیری خودش را کور کند و بکشد.
۲-۲-۶-۱-۲٫ اجزای صحنه
۱- محل جغرافیایی داستان
۲- کار و حرفه شخصیت ها و راه و روش زندگیشان
۳- زمان، فصل و دوره داستان.
۴- محیط کلی و عمومی شخصیت‏ها: پس زمینه محیطی که داستان در آن اتفاق می‏افتد. مثل محیط مذهبی، فرهنگی، مقتضیات فکری، خلقی، عاطفی. می‏تواند پس زمینه یک کشور، یک خانواده و یا یک قوم و عشیره باشد.
چند نکته دیگر :
۱- توصیف صحنه در داستان مدرن جزئی از عناصر داستان شده و نباید به گونه‏ای باشد که با حذف آن در داستان هیچ اتفاقی نیفتد.
۲- از وسط صحنه شروع کند. یعنی خواننده را به وسط داستان پرت کنید تا با صحنه خو بگیرد.
۳- میتوانید از شوک هم استفاده کنید. اما تعداد شوک‏ها باید کم باشد تا از تأثیرش در داستان کم نشود.
۴- معمولاً داستان کوتاه در یک صحنه اتفاق می‏افتد. و توصیه می‏شود از تعدد صحنه در داستان کوتاه استفاده نشود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...