. فِی، برایان (۱۳۸۶)، فلسفه امروزین علوم اجتماعی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران: انتشارات طرح نو، ص ۱۲. ↑

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

. احمدی، بابک (۱۳۸۷)، مدرنیته و اندیشه انتقادی، چاپ هفتم، تهران: نشر مرکز، ص ۵۳. ↑
. ادیب­زاده، مجید (۱۳۹۱)، مدرنیته زایا و تفکر عقیم، تهران، نشر ققنوس: ص ۵۶. ↑
. عباسی، مسلم و مسعود آریآیینیا (۱۳۸۸)، دیرینه­شناسی علوم انسانی در گفتار پسااستعماری، تحقیقات فرهنگی، دوره ۲، شماره ۶، ص ۱۹۷. ↑
. دلوز، ژیل (۱۳۸۸)، تجربه­گرایی و سوبژکتیویته، ترجمه عادل مشایخی، تهران: نشر نی، ص ۱۳۸. ↑
. میرسپاسی، علی (۱۳۸۹)، تأملی در مدرنیته‌ایرانی، ترجمه جلال توکلیان، چاپ سوم، تهران: نشر طرح نو، ص ۳۱۶. ↑
. شریعتی، علی (۱۳۵۹)، تاریخ تمدن، تهران: بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی، ص ۱۲. ↑
. آراسته­خو، محمد (۱۳۸۶)، وامداری غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و‌ایران (در حوزه علم، معرفت و دانایی)، چاپ پنجم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص ۶۱۵؛ و نیز: ↑
. گنون، رنه (۱۳۸۹)، سیطره کمیّت و علائم آخر زمان، ترجمه علی­محمد کاردان، چاپچ چهارم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، صص ۲۷- ۱۹. ↑
. در تعریف مفهومی پارادایم، اندیشمندان از گفتمان متفاوتی استفاده می­نمایند. پاتن معتقد است «پارادایم مجموعه قضایایی است که چگونگی درک جهان را تبیین می­ کند. در‌این قضایا، جهان­بینی، پیچیدگی­های موجود در دنیای واقعی و بیان آن که چه چیزی در‌این جهان اهمیت دارد، چه چیزی مشروعیت دارد و چه چیزی منطقی است، قابل دستیابی است.‌ایده «پارادایم»، به کوهن – فیلسوف مشهور علم – مربوط است. در‌این دیدگاه، پارادایم به معنای جهت­گیری و راهبرد پایه­ای به نظریه و تحقیق است. کوهن در تحلیل خود، پارادایم­ها را دستاوردهای علمی که مقبولیت عام و عمومی پیدا می‌نمایند و در یک دوره­ای از زمان مدلی را برای حل مسائل فراروی جامعه علمی فراهم می­آورند، معرفی می­ کند. برای مطالعه تفصیلی پیرامون مقوله پارادایم، ساختار و انواع آن، ر.ک. به: صمدی،‌‌هادی (۱۳۹۰)، ساختار نظریه­ های علمی در علوم طبیعی و علوم اجتماعی، چاپ دوم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. ↑
. Sumner, C. (ed.) (1982), Crime, Justice and Underdevelopment, London: Heinemann, P. 10. ↑
. کانین، کریس (۱۳۹۲)، دیدگاه­ های پسااستعماری جرم­ شناسی، ترجمه مهرداد رایجیان اصلی و مهسا شیروی، در: دایره­المعارف علوم جنایی، تهران: نشر میزان، ص ۹۴۳. ↑
. See: Agozino, B. (2003), Counter-Colonial Criminology: A Critique of Imperialist Reason, London: Pluto; Ibid (2004), ‘Imperialism, Crime and criminology: Towards the Decolonisation of Criminology’, Crime, Law and Social Change, No. 41, pp. 343-58; Ibid (2005), ‘Crime, Criminology and Post-Colonial Theory: Criminological Reflections on West Africa’, in J. Sheptycki (ed.), Transnatioal and Comparative Criminology, London: Glasshouse Press. ↑
. میرسپاسی، علی (۱۳۸۹)، تأملی در مدرنیته‌ایرانی، ترجمه جلال توکلیان، چاپ سوم، تهران: نشر طرح نو، ص ۴۵. ↑
. جعفری، مجتبی (۱۳۹۲)، جامعه ­شناسی حقوق کیفری؛ رویکردهای انتقادی به حقوق کیفری، تهران: نشر میزان، ص ۵۹. ↑
. در جای خود در‌این رساله بحث کرده­ایم که سلطه و اقتدار حتی در جوامع لیبرال غربی نیز علیه مردمان إعمال می­ شود و البته‌این نقض دموکراسی در دولت­های غربی صورتی پیچیده­تر از مردم­ستیزیِ حکومت­های غیرمردم­سالار دارد و امروزه تحت عنوان «دموکراسی پساتوتالیتر» مورد ارزیابی انتقادی فیلسوفان سیاسی قرار گرفته است. ↑
. همان گونه که گوئنتین لائر (Quentin Lauer) می­گوید: «عقل­گرایی، خود، بنیانی غیر عقلانی دارد. به‌این معنا که نقطه شروع آن‌ایمان به عقل است (که برای آن عقل وجود ندارد)…» ر.ک. به:
Hussert. Edmund (1965). Phenomenlogy and the Crisis of Pilosophy, tr. With an Introduction by Quentin Lauer, New York: Harper & Row, P.26. ↑
. پلیکانی، لوچیانو (۱۳۹۱)، “مدرنیته و توتالیتریسم”، در: اسپیرو، هربرت و دیگران، توتالیتاریسم، ترجمه‌‌هادی نوری، تهران: نشر شیرازه، ص ۷۸. ↑
. احمدی، بابک (۱۳۸۷)، مدرنیته و اندیشه انتقادی، چاپ هفتم، تهران: نشر مرکز، ص ۳۲. ↑
. توضیح آن که، امروز ما در برابر دو انقطاع تاریخی قرار گرفته‌ایم: خاتمه عصر انقلابات مدل قرن بیستم و خاتمه عصر‌ایدئولوژی‌های بزرگ و جهان‌شمول که زمینه سازمان‌های گسترده، احزاب تمام گرا و رهبری بلامنازع، را مهیا می‌کرد. به همین خاطر، در قرن بیست یکم، روشنفکر نه در رأس گروه‌های مردمی، که همراه آنها گام برمی‌دارد. نه پدید‌آورنده­ی شرایط، که خود بخشی از آن است. خود را به انسان و جامعه متعهد می­داند. معتقد به عمل اجتماعی است؛ و ابزار کارش در فضای عمومی استدال عقلی است و نه شور غیرعقلانیِ‌ایدئولوژیک.‌این روشنفکر، اهل تقابل اندیشه و تفکر انتقادی‌ است؛ می­داند که کسب یک‌ایده جدید ماحصل گفتگو و تقابل اندیشه است، نه تحمیل یکی بر دیگری. روشنفکر تنها واسطه‌ای میان قدرت و جامعه مدنی ست، لیکن قدرت را هدف قرار نمی‌دهد، بلکه در کنار جامعه می‌ماند و در حدود توان و دانش خود، زبان گویا و رسای جامعه مدنی می‌شود. زیرا هرجامعه‌ای به نگاه سوم نیازمند است. و‌این نگاه، نگاه روشنفکر است. روشنفکر، چشم سوم جامعه است. مروج نقد اجتماعی است. ↑
. ر.ک. به: نوذری، حسینعلی (۱۳۸۶)، بازخوانی‌‌هابرماس، تهران: نشر چشمه، صص ۶۱- ۱۹. ↑
. ر.ک. به: آدورنو، تئودور و ماکس هورکهایمر (۱۳۸۷)، دیالکتیک روشنگری، ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان، چاپ سوم، تهران: نشر نگاه نو. ↑
. صمدی،‌‌هادی (۱۳۹۰)، ساختار نظریه­ های علمی در علوم طبیعی و علوم اجتماعی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ دوم، ص ۵. ↑
. Koertagr, N (2006). Philosophy of the Social Sciences, in: S. Sarkar & J. Pheifer (eds.), Philosophy od Science: an Encyclopedia, Routledge Taylor & Francis Group. ↑
. صمدی، پیشین، ص ۱۵۸. ↑
. یارمحمدی، لطف‌الله و مجید خسروی نیک (۱۳۸۲)، شیوه‌ای در تحلیل گفتمان و بررسی دیدگاه‌های فکری اجتماعی، نامه فرهنگ، شماره ۴۲، ص ۱۷۳. ↑
. فرکلاف، نورمن (۱۳۷۹)، تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمه حسن پیران و دیگران، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها، ص ۴۱. ↑
. وان دایک، تئون ( ۱۳۸۲ )، مطالعاتی در تحلیل گفتمان: از دستور متن تا گفتمان‌کاوی انتقادی، گروه مترجمان، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها، ص ۷۱. ↑
. خصوصاً نظریه­ های بی­هویت و پوچ نظیر پسامدرنیسم، یا نظریه­ های صرفاً شکلی و نه معرفت­شناختی، مانند نظریه سیستم­ها از نیکلاس لومان، نظریه ساختارگرایی پیر بوردیو، نظیه کنش­گرایی آنتونی گیدنز و دیگر نظریه­ های تک­بُعدی همچون واقع­گرایی و عمل­گرایی. در میان‌این نظریه ­ها، نیکلاس لومان در طی دهه ۱۹۶۰ به عنوان نمآینده برجسته نظریه سیستم­ها که در کشورهای انگلیسی جهان عمدتاً منتسب به تالکوت پارسونز بوده است، ظاهر شد.‌‌هابرماس‌این نقد بنیادین را بر لومان وارد می­سازد که مادام که نظریه سیستم­ها مقید به روش­های تجربی- تحلیلی باقی بماند، به عنوان برنامه پژوهش، ناقص و نارسا خواهد بود. زیربنای دیدگاه اصالت کارکرد می­باید هم شامل بعد تاریخی- تأویلی باشد که معطوف به هنجارهای اجتماعی و معناست و هم بعدی نقادانه داشته باشد که خدشه­ها و ناراستی­های‌ایدئولوژیک حال حاضر و توقعات اتوپیایی‌آینده را در نظر بگیرد. بدون‌این دو بعد به نظر‌‌هابرماس، نظریه سیستم­ها، همانند اصالت اثبات، در خدمت توجیه خصلت سرکوبگرانه و بیدادگرانه­ی وضع موجود قرار می­گیرد. نکته‌اینجاست که سیستم و ساختار، هر دو، برحسب اصول خودسامانی عمل می­ کنند. هم نظریه ساختارگرایی و هم نظریه سیستمی در‌این اندیشه مشترک­اند که نه نیروهای بیرونی یا استعلایی بلکه قوانین درونی، دگرگونی و مسیر تحول را تعیین می­ کنند. در ساختارگرایی، کارگزاری انسان به طور کلی کنار گذاشته می­ شود؛ ذهن و فاعل شناسایی که به وسیله ساختار بنیان می­یابد به عنوان محصول نیروهای فراانسانی تلقی می­ شود. روش­های علمی مخالف با تفکر انتقادی به طور غیر مستقیم از وضع موجود دفاع می­ کنند. به نظر‌‌هابرماس، نظریه سیستم­ها را از‌این لحاظ، باید ادامه اثبات­گرایی دانست.‌این نظریه به عنوان نظر و روشی توجیه­گر و مدافع وضع موجود در علوم اجتماعی، در پی عرضه توجیهاتی برای ضعف و زوال دموکراسی در جوامع جدید و حذف آخرین پایگاه­های دموکراسی از طریق افراط در تشدید روند عقلانیت بوده است. به نظر‌‌هابرماس،‌این نظریه نشانگر «پیشرفته­ترین شکل آگاهی فن­سالارانه» است؛ زیرا در پی تعریف مسائل اخلاقی برحسب ملاحظات ابزاری و تضعیف بیشتر امکان بحث عمومی و غیراجبارآمیز درباره سیاست­های اجتماعی بوده است. نظریه سیستم­ها و نظریه کنش ارتباطی نه تنها در دو حوزه کاملاً جداگانه از تحلیل اجتماعی قرار دارند بلکه از نظر سیاسی نیز در عوالمی کاملاً متضاد به سر می­برند. عقلانیت عمل­گرایانه­ی نظریه سیستم­ها در مقابل عقلانیت ارتباطی‌‌هابرماس قرار می­گیرد که به امکان می­دهد تا هنجارها را برحسب ادعای ارزش و اعتبار خودِ آنها توجیه کنیم. برای مطالعه تفصیلی حول‌این نظریه ­ها، ر.ک. به: توحیدفام، محمد و مرضیه حسینیان امیری (۱۳۸۸)، فراسوی کنش و ساختار، تهران: نشر گام نو. ↑
. خانیکی،‌‌هادی (۱۳۸۷)، در جهان گفت­و­گو: بررسی تحولات گفتمانی در پایان قرن بیستم، تهران: نشر هرمس، فصل چهارم. ↑
. هولاب، رابرت (۱۳۸۸)، یورگن‌‌هابرماس: نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه، چاپ پنجم، تهران: نشر نی، ص ۴۰. ↑
. خانیکی، پیشین، ص ۱۵۲. ↑
. Habermas, Jurgen (2003). Moral Consciousness and Communicative Action, (Cambridge: MA: The MIT Press), P. 80. ↑
. Habermas, Jurgen (1990). The Theory of Communicative Action, Chap. 2: The Critique of Functionalist Reason, P. 333. ↑
. Horrington, Austin (2001). Hermeneutic Dialogue & Social Science, London: Routledge, P. 87. ↑
‌‌. هابرماس، یورگن (۱۳۸۸)، دگرگونی ساختاری حوزه عمومی، ترجمه جمال محمدی، چاپ سوم، تهران: نشر افکار، ص ۲. ↑
. هولاب، رابرت (۱۳۸۸)، یورگن‌‌هابرماس: نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه، چاپ پنجم، تهران: نشر نی، ص ۲۹. ↑
‌. ‌هابرماس، پیشین، ص ۲۷۷. ↑
. Manipulative publicity ↑
. Critical publicity ↑
. صمدی،‌‌هادی (۱۳۹۰)، ساختار نظریه­ های علمی در علوم طبیعی و علوم اجتماعی، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ دوم، مقدمه. ↑
‌. ایمان، محمدتقی (۱۳۹۱)، چالش­های پارادایمی آزادی در لیبرال­دموکراسی، در: مجموعه مقالات چهارمین نشست اندیشه­ های راهبردی جمهوری اسلامی با موضوع آزادی، تهران: بنیاد الگوی اسلامی‌ایرانی پیشرفت، ص ۷۹۱ ↑
. ر.ک. به: آدورنو، تئودور و ماکس هورکهایمر (۱۳۸۷)، دیالکتیک روشنگری، ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان، چاپ سوم، تهران: نشر نگاه نو. ↑
. اثبات­گرایی که ادعای به­ کارگیری روش­های علوم طبیعی در علوم انسانی دارد در شاخه­ های متفاوتی همچون تجربه­گرایی منطقی، طبیعت گرایی و رفتارگرایی در فلسفه علم و در میان محققان، تاریخی طولانی دارد، اما اوج آن مقارن ظهور جامعه ­شناسیِ کمیّت­گرا در غرب بوده و در دانش حقوق نیز با طرح نظریه­ های اراده­گرایانه و دولت­محور به ویژه نظریه «حقوق ناب» از‌‌هانس کِلسِن اقتدار یافت. برای مطالعه تفصیلیِ انتقادی پیرامون پوزیتیویسم در علوم اجتماعی، ر.ک. به: کوهن، تامس (۱۳۸۳)، ساختار انقلاب­های علمی، ترجمه عباس طاهری، تهران: نشر قصه. ↑
. دلفینی، الکس و پل پیکونه (۱۳۹۱)، “مدرنیته، آزادی­خواهی و نظریه انتقادی”، در: اسپیرو، هربرت و دیگران، توتالیتاریسم، ترجمه‌‌هادی نوری، تهران: نشر شیرازه، ص ۱۱۷. ↑
‌. ایمان، محمدتقی (۱۳۹۱)، چالش­های پارادایمی آزادی در لیبرال­دموکراسی، در: مجموعه مقالات چهارمین نشست اندیشه­ های راهبردی ج.ا.ا با موضوع آزادی، تهران: بنیاد الگوی اسلامی‌ایرانی پیشرفت، ص ۷۸۶. ↑
. Common Sense ↑
. Blakie, N. (1993). Approaches to Social Enquiry Cambridge MA: Polity Press, P. 206. ↑
. Gilbert, M. (1992). On Social Facts, Princeton, NJ: Princeton University Press, P. 24. ↑
. Elite. ↑
. نصر، سید حسین (۱۳۸۱)، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ترجمه انشاءالله رحمتی، چاپ دوم، تهران: نشر سهروردی، ص ۲۷. ↑
. نوذری، حسینعلی (۱۳۸۹)، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی، چاپ سوم، تهران: نشر آگه، ص ۲۲۶. ↑
. شهابی، مهدی (۱۳۹۰)، فرایند «اجتماعی شدن حقوق» و تأثیر آن بر نظام حقوقی، فصلنامه حقوق، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دوره ۴۱، شماره ۱، ص ۲۶۰. ↑
. Legal Voluntarism. ↑
. برای مطالعه تفصیلی، ر.ک. به: صدر توحیدخانه، محمد (۱۳۸۸)، حقوق در چنبره «دشمن»؛ از سیاست آمریکایی «جنگ با ترور» تا نظریه آلمانی «حقوق کیفری دشمنان»، در: تازه­های علوم جنایی (مجموعه مقالات)، تهران: نشر میزان. ↑
. Nothing Works. ↑
. Zero Tolerance. ↑

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...