مقاله های علمی- دانشگاهی – قسمت 3 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
برخی معتقدند: “توسعه اقتصادی و توسعه نیافتگی در واقع دو روی یک سکه هستند.” (Frank, 1971, 33) منظور این است که توسعه اقتصادی در جهان صنعتی، منجر به ایجاد شرایط توسعه نیافتگی در نقاط دیگر (در کشورهای درحالتوسعه) شده است.
در این رابطه، نوشته های مربوط به توسعه اقتصادی[۱۴] بعد از جنگ جهانی دوم تحت تأثیر چهار شاخه فکری مهم بوده است که آقای مایکل تودارو آنها را در کتاب خود به الگوی “خطی مراحل رشد، تغییرات ساختاری، وابستگی بین المللی و نئوکلاسیک بازار آزاد” دستهبندی می کند.[۱۵] در این قسمت به توضیح مختصری از این الگوها میپردازیم:
۱) الگوی خطی مراحل رشد: نظریهپردازان دهههای ۵۰ و ۶۰ توسعه را رشتهای از مراحل رشد اقتصادی که توسط کشورهای توسعه یافته پیموده شده و جهان سوم باید از آن عبور کنند، بررسی کرده اند. معروف ترین این نظریه پردازان “روستو”[۱۶] بود. این نظریه یک نظریه اقتصادی توسعه بود؛ به این ترتیب توسعه مترادف با رشد اقتصادی شد. (Worsley, 1984, 17)
۲) الگوی تغییرات ساختاری: در دهه ۱۹۷۰، تأکید بر آن بود که اقتصادهای درحالتوسعه ساختارهای اقتصادی داخلی خود را از کشاورزی سنتی به یک اقتصاد صنعتی تغییر دهند.
۳) الگوی وابستگی بین المللی: نظریه وابستگی، در دهه ۱۹۷۰ ایجاد شد. این نظریه بر محدودیتهای سیاسی توسعه اقتصادی داخلی و خارجی و دلایل وابستگی به کشورهای ثروتمند تأکید می کند.
۴) الگوی نئوکلاسیک بازار آزاد: این نظریه در خلال دهه ۱۹۸۰ بر نقش مفید بازارهای آزاد و خصوصیسازی تأکید می کند و شکست در توسعه را ناشی از دخالتهای بیشازحد دولت میداند.
در اوایل دهه ۹۰، نظریه “رشد اقتصادی” یا “درونزا” ایجاد شد و تلاشکرد نظریه های سنتی بهطریقی اصلاح شود که دلیل توسعه سریع برخی کشورها و رکود برخی دیگر از کشورها را توضیح دهد. (تودارو، ۱۳۸۹، ۸۱)
در تعاریفی که از توسعه اقتصادی در کتابها و مقالات دیده می شود، معمولاً دو گرایش عمده وجود دارد؛ برخی توسعه اقتصادی را تحولات اقتصادی در داخل مرزهای یک دولت تعریف میکنند و گروه دیگر آن را خارج از مرزهای ملی و در سطح بین المللی نیز در نظر می گیرند.
کسانی که توسعه را صرفاً نوعی تحول اقتصادی در سطح ملی در نظر می گیرند، معتقدند:
“توسعه فرآیندی است که به موجب آن، تولید از وضعیت سنتی به روش نوین با ابزارهای پیشرفتهی جدید، متحول گردیده و انسانها تخصص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را کسب کرده و روند انباشت و به کارگیری سرمایه در جامعه، همراه با مدیریتی کارا و با ثبات تحقق یافته باشد.” (عظیمی[۱۷]، ۱۳۷۱، ۱۷۶)
در این راستا مایکل تودارو توسعه اقتصادی را بدین صورت تبیین می کند: “جریانی چند بعدی که مستلزم تغییرات اساسی در طرز تلقی عامهی مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشهکن کردن فقر مطلق در جامعه است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای اساسی و خواسته های افراد و گروه های اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی حالتی از زندگیِ بهتر سوق مییابد.” (تودارو، ۱۳۸۹، ۲۳)
برخی نیز معتقدند: “از دیدگاه اقتصادی، توسعه توانایی اقتصاد ملی برای ایجاد و تداوم رشد سالانه ی تولید ناخالص ملی قلمداد می شود و پارامترهای اقتصادی از جمله درآمد سرانه و تولیدات صنعتی عوامل تعیین کننده توسعه و توسعه یافتگی قلمداد میشوند.” (کیوانی و آراسته، ۱۳۸۳، ۷۳)
برخی دیگر معتقدند: “توسعه دگرگون کردن اقتصاد از یک مرحله سنتی، روستایی و منطقهای به مرحله اقتصاد عقلانی، شهری و ملی همراه با ایجاد نهادهای مناسب برای ممکن کردن تحرک کارآمد عوامل تولید میباشد. این دگرگونی اغلب شامل تغییر ساختار اقتصاد از یک ساختار عمدتاًً کشاورزی به یک ساختار صنعتی است. (نراقی، ۱۳۷۰، ۳۲) در راستای این تعریف میتوان به بند الف قسمت دوم ماده ۱۱ میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز اشاره کرد که بیان میدارد: ” توسعه بهبود روشهای تولید و حفظ و توزیع خواروبار با استفاده کامل از معلومات فنی و علمی با اشاعه اصول آموزش، تغذیه یا توسعه و یا اصلاح نظام زراعی به نحوی که حداکثر توسعه مؤثر و استفاده از منابع طبیعی را تأمین نمایند، میباشد.”
با توجه به تمام این تعاریف در اینجا باید تأکید کرد که تبیین توسعه اقتصادی بهنوعی توسعه ابزارهای اقتصادی ملی، شهرنشینی، انباشت سرمایه های ملی، صنعتی شدن، افزایش درآمد سرانه، افزایش تولید کالا و ریشهکن کردن فقر تنها در داخل مرزهای ملی یک کشور، بدون توجه به جهان بین المللی، تعریف کامل و جامعی از توسعه نمی باشد؛ و باید به بُعد بین المللی توسعه اقتصادی نیز توجه شود.
گروه دیگر یعنی کسانی که توسعه را نوعی تحول اقتصادی در سطح بین المللی نیز در نظر می گیرند، چنین اظهار نظر میکنند:
خانم مری رابینسون کمیسر عالی سابق سازمان ملل متحد، اظهار میدارد که: “طراحی نظام مالی و اقتصادی بین المللی پس از جنگ جهانی دوم بر اساس این ایده بود که در ازای آزادسازی اقتصادی در سطح بین المللی، حکومتهای ملی نیازمندی های رفاه اجتماعی و توسعه را برای شهروندانشان تأمین کنند.” (Steiner and Alston, 2008, 1108)
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل بَعد از تأیید بُعد اقتصادی توسعه، میگوید: “امروز مسئولیت دولتها و جامعه بین المللی برای شناسایی حق توسعه امری مسلم است. کشورها موظفند استراتژیهای اقتصادی خود در نظام بین الملل را بهگونهای تنظیم کنند که با حقوق توسعه تکتک افراد منافات نداشته باشد.” (حسینپور، ۱۳۸۴، ۷۵)
توسعه اقتصادی، در فرهنگ اقتصاد مدرن به معنی: “بالا بردن سطح زندگی و رفاه همه مردم کشورهای درحالتوسعه بهوسیله بالا بردن درآمد سرانه ملی” یاد شده است. (لطفیان، ۱۳۷۲، ۱۶۰)
بهنظر میرسد این گروه تعریف کاملتر و صحیحتری از توسعه ارائه داده باشند؛ چراکه با پرداختن به بُعد بین المللی توسعه اقتصادی، بُعد ملی آن را نیز مورد توجه قرار می دهند.
تعریف جامعتر از توسعه اقتصادی در گزارش بانک جهانی در سال ۱۹۹۱ میباشد؛ که بیان میدارد: “توسعه اقتصادی ارتقاء مداوم استانداردهای زندگی که دربردارندهی نیازهای مادی، آموزش و پرورش، بهداشت در سطح ملی و حفاظت از محیطزیست در سطح بین المللی میباشد.” (لفتویک، ۱۳۸۴، ۷۹)
در آخر باید خاطر نشان کرد این درست است که امروزه تمایل به دنبال کردن توسعه اقتصادی در برنامه ریزیهای توسعه بهعنوان مطمئنترین و مستقیمترین راه دست یافتن به پیشرفت اقتصادی است؛ اما باید بدانیم در ارزیابی توسعه در بعد اقتصادی کافی نیست فقط به رشد سرانهی ملی یا برخی شاخص های دیگر رشد اقتصادی در درون یک کشور توجه کنیم.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1401-09-26] [ 12:20:00 ق.ظ ]
|