پیران ویسه: او اگرچه از کشور دشمن است؛ اما از چهره‌‌های دوست‌داشتنی و بزرگوار شاهنامه است.
در شاهنامه برای تصویر سیمای پیران هنرنمایی بسیار شده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

آمیزش مهر و آزادگی با سیاست و وطن‌پرستی در نهاد پیران، زمینه بروز بسیاری از دوستی‌ها و دشمنی‌ها، پیوندها و جدایی‌هاست و در فراز و فرود این دوگانگی‌هاست که زندگی پر ماجرای سپهسالار توران رقم می‌خورد. ما مظاهر اخلاقی و سیمای انسانی پیران، نخستین بار در داستان سیاوش هنگامی روبرو می‌شویم که سیاوش برای رهایی از شر بهتان‌ها و نابکاری‌های سودابه و ضعف نفس کاووس عاصی و از جان گذشته، داوطلب جنگ با تورانیان می‌شود. ولی از نگون‌بختی او افراسیاب خواب پریشان و پرخطری می‌بیند و در نتیجه همه پیشنهاد‌های ایران را برای صلح با سیاوش می‌پذیرد و جنگ پایان می‌گیرد. پس سیاوش بر آن می‌شود که با گذشتن از توران در گوشه دیگری از یک سرزمین دورافتاده اقامت گزیند. در چنین بحرانی است که پیران از افراسیاب می‌خواهد تا پذیرای سیاوش در خاک توران شود:

نه نیکو نماید زراه خود
­­­­­­­­

کزین کشور آن نامور بگذرد
­­­­­­­­

ترا سرزنش باشد از مهتران
­­­­­­­­

سر او همان از تو گردد گران
­­­­­­­­

(ج ۳، بیت ۱۱۸ـ۱۱۷).
وجود یک دوگانگی تراژیک، پیوسته بر زندگانی پیران سایه‌افکن است و اندوهی نهانی همواره او را آزار می‌دهد (البرز، ۱۳۶۹: ۸۷).
به ایران و ایرانیان مهر و کششی دیرینه دارد و در برابر توران که موطن و سرزمین اوست نمی‌تواند بی‌تفاوت بماند. ایرانیان را در خونخواهی سیاوش محق می‌داند در حالی که بار تعصب و همخونی با تورانیان را بر دل دارد. پیوسته آرزوی دوستی و همبستگی در میان توران و ایران به‌صورت یک آرمان دلپذیر در زندگانی پیران مشاهده می‌شود. به‌گونه‌ای که می‌کوشد افراسیاب را به آینده سیاوش و دوستی با ایرانیان امیدوار کند:

و دیگر که کاووس شد پیر سر
­­­­­­­­

ز تخت آمدش روزگار گذر
­­­­­­­­

سیاوش جوان است و با فرهی
­­­­­­­­

بدو ماند آیین و تخت مهی
­­­­­­­­

(ج ۳، بیت ۱۱۲۰ـ۱۱۱۹).
در پی همین آرزوست که پیران دختر خود و دختر افراسیاب را به همسری سیاوش درمی‌آورد. پیران در زندگی سیاوش پیوسته چهره پشتیبانی صدیق، نجات‌دهنده‌ای دادرس و یاری بیدار و خردمند خودنمایی می‌کند.
وقتی گرسیوز با سخنان ناروای خود افراسیاب را نسبت به سیاوش آشفته می‌کند و آرامش کوتاه و زود‌گذر زندگی او را درهم می‌ریزد و پس از آن‌که رویایی بد فرجام آینه درون او را نسبت به آینده تیره و پریشان می‌کند سیاوش در خلال بازگفت تألمات خویش برای فرنگیس، تنها وجود پیران را بعد از خود، روزنه امید و روشنی برای رهایی همسر می‌شمرد:

بیاید سپهدار پیران به در
­­­­­­­­

به خواهش بخواهد تو را از پدر
­­­­­­­­

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...