و چشمانی دارد که مثل تاب می مانند
و از باد درد سنگین گشته اند
و بینی او پایین رفته است و مثل
مقبره ای است و پایین آن
لبهایی کلفت دارد که کمتر می خندد
و قامت او به خاک چسبیده است
و به او گویند دوست بدار
و زبان های مسخره کننده تکرار می کنند که
دوست بدار … دوست بدار
واقعیت آن است که رنگ سیاه فیتوری مانع حقیقـی بر سـر راه او برای رسـیدن به رهایی نبود

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بلکه موانع حقیقی در وجود او نهفته بود. احساسات سیاه و کینه جو یا نه :
عندما تو رق الکآبه فی صحراء نفسی الحزینه المسکینه
أتمّنی لَو کُنتُ دودَه حَقلٍ
تلتویِ فی شُقوقِهِ مُستَکینه
أتمنّی لو کُنتُ دِئباً شریراً
لم تلوث خطاه أرضَ المدینه
أتمّنی لوکنت طفلاً ضریراً
عصبت راحهُ الظلامِ عیونَه
أتمنّی لولم أکن عبدَ حقدٍ
و جنونٍ و غیرهٍ و ضغینَه
و کان یهتف فی بساطهٍ و عمق :
و تاری ملعونَهٌ … حاقِدَه
( همان ، ص ۵۵ – ۵۶ )
او آرزو دارد که کرمی باشد که در خود بپیچد و یا گرگی بد طینت که پاهـایش زمیـن شهر را
آلوده نسازد. آرزو دارد که کودکی نابینا باشد اما کینه جو نباشد.
۳ – ۱ – ۵ – پرورش فیتوری
فیتوری درباره فراز و نشیب های زندگـی اش که طی آن توانست کوله بار عظـیمی از تجربه در
عرصه های ادبی ، فرهنگی و سیاسی بیاندوزد می گوید : « من اسکندریه را خاستگاه و آغازین نقطه زندگی ام می دانم ، البته در این شهر زاده نشده ام ولی در اینجا بود که چشمانم را به روی دنیایی جدید گشودم … من نخستین درسهایم را در این شهر فرا گرفتم … نخستین نوشته هایم نیز در همین جا تحقق پذیرفت ». پس از جنگ دوم جهانی به شهر « کفرالدوار » رفتیم ، شهری که مزرعه های وسیع و دشت های سرسبز از هر طرف آن را احاطه کرده است. در این شهر ، ظهور چیز جدیدی را در وجودم احساس کردم و شاید آن چیز شعر بود. رفته رفته بخشی از میراث ادبی عربی را مطالعه کردم و در سال ۱۹۵۶ برای شرکت در جشنهای استقلال سودان به خارطوم رفتم. در این سفر با شخصیتهای بزرگ و رجال دولتی آشنا شدم و به عنوان سردبیر و معاون سر دبیر در مطبوعات سودان مشغول به کار شدم.
فیتوری درباره خود می گـوید : پـس از مدتـی ، برای شرکت در نخستین سالگرد درگـذشت «
بشاره الخوری » معروف به « الاخطل الصغیر » شاعر بزرگ لبنانی به بیروت رفتم. چند سال در بیروت مانده و در مطبوعات آنجا مشغول به کار شدم. وقتی قصیده « قلب من برای میهنم » را برای قربانیان حکومت جعفر سرودم او ملیتم را از من سلب کرد و من ناگزیر مدتی در لبنان زندگی کردم. درسال ۱۹۷۴ به لیبی رفتم و به دستور معمر قذافی در وزارت خارجه آن کشور مشغول به کار شدم و به عنوان مشاور فرهنگی سفارت لیبی در ایتالیا انتخاب گشتم ، آنگاه در سلک دیپلوماتیک بین رم ، بیروت و رباط و قاهره در تردد بودم تا سرانجام به نقطه آغازین یعنی سودان بازگشتم ؛ و درحال حاضر هم فیتوری در سودان زندگی کرده و سکونت دارد.
( ولایتی ، ۱۳۷۷ ش ، ص ۵ )
۳ – ۱ – ۶ – مذهب فیتوری
فیتوری از جمله شاعـران مسلـمانی است که ارادت خـاصی به علـی (ع) دارد. او در قصیـده ای
تحت عنوان « مقدمه الزیاره » در نجف اشرف در محضر قبر شریف حضرت امام علی (ع) درسال ۱۹۹۶ چنین می گوید :
وقفتُ ، والشمسُ ملقاهٌ علی کتفی
و بیرَقُ الشِعر فی عَینی غیرُ خفّی
و کنتُ أرکُض فی حلمی إلَیک
و بی الیک ما بی من شوقٍ و من شغفٍ
لَعَلَّ بعضُ ارتحالی فیک
بعضُ دمی
وقفتُ یا سیدی
یا قوسَ دائرهٍ من النبوات
منذالبدءِ لَم تَقَف
اُصغی و أوغِلُ فی الأشیاء
منسکباً و سائلاً
فی عناق الصخرِ و الصدَفِ
و قد أراکَ
و أدری أنَّ قدرَکَ فی
معارجِ السِّرِّ، سِرٌ بِالجلالِ حَفِی
وَ قَد تَباغَتنِی رؤیاک مُعتَکِفاً
علی بقایا سراجٍ فی معتکف
فاستبیح لنفسی أن أقولَ لها
فی خافتٍ من جریحِ الصوت مرتجفٍ
فیمَ اضطرابُک أوشکواک ؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...