در تحقیقی که در رابطه با استقلال- وابستگی میدان و باورهای فراشناختی با علائم وسواس در جمعیت غیره بالینی صورت گرفت ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون چند متغیره نشان داد که بین استقلال- وابستگی با وسواس، همبستگی منفی و بین باورهای فراشناختی با وسواس، همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد و خرده مقیاس های باورهای مثبت درباره ی نگرانی،کنترل ناپذیری درباره ی خطر و خودآگاهی شناختی، قوی ترین پیش‌بینی کننده های وسواس در جمعیت غیربالینی است. همچنین به نظر می‌رسد شناسایی و تغییر باورهای فراشناختی مرتبط با کنترل ناپذیری خطر و خودآگاهی شناختی و باورهای مثبت درباره ی نگرانی، باید در درمان اختلال وسواس مورد توجه قرار گیرد(زرین بخش و همکاران، ۱۳۹۲).

در پژوهشی که توست(حسن زاده،۱۳۹۲) برای مقایسه مؤلفه‌ های فراشناختی در نوجوانان با نشانه های وسواس فکری –عملی و بدون وسواس فکری –عملی صورت گرفت، یافته ذها نشان داد که گروه وسواس در مقایسه با گروه بدون وسواس از نظر باورهای فراشناختی تفاوت معنی داری با هم دارند. در نتیجه یافته های پژوهش حاضر از مفهوم بندی فراشناختی اختلال وسواس فکری- عملی حمایت می‌کند.

در پژوهش که به منظور بررسی ابعاد کمال گرایی و فراشناخت در مبتلایان به اختلال وسواس فکری- عملی و اضطراب اجتماعی صورت گرفت؛ نتایج تحقیق نشان داد، در افراد مبتلا به وسواس فکری- عملی اعاد، معیارهای بالا برای دیگران، نظم و سازمان دهی، نشخوار فکری و همچنین در بررسی ابعاد فراشناختی، بعد خودآگاهی و هدفمندی، نمرات بالاتر را نشان دادند(شکرپور، ۱۳۹۰).

برای ازمون این فرضیه که فراشناخت های کژکار ممکن است یک عامل اسیب پذیری عمومی برای اختلالات اضطرابی باشد،باورهای فراشناختی میان بیماران دارای اختلال وسواسی فکری عملی ،بیماران دارای اختلال وحشتزدگی و افراد گروه کنترل مورد مطالعه قرار گرفت.همبستگی بین باورهای فراشناختی و نشانه های وسواسی و وحشتزدگی نیز مورد بررسی قرار گرفت.نتایج نشان داد که بیماران دارای وسواس فکری عملی و بیماران دارای وحشتزدگی نسبت به گروه کنترل در دو بعد فراشناختی نمره ی بالاتری را کسب کردند: باورهای منفی ‌در مورد نگرانی،نگرانی مرتبط با کنترل ناپذیری و خطر و باور درمورد نیاز برای کنترل افکار.هیچ تفاوتی در نمرات فراشناختی بین گروه وسواسی و گروه وحشت زدگی مشاهده نشد.ان دو بعد فراشناختی با درجه نامصمم بودن در بیماران وسواسی همبستگی مثبت داشت.یافته های این پژوهش حاکی از این بود که وجود فراشناختهای کژکار دربیماران وسواسی حاکی از این است که این چنین باورها ممکن است بیانگر عوامل اسیب پذیری برای اختلال وسواسی باشد و همچنین عناصری باشند که در حفظ این اختلال کمک می‌کنند (کوچی و همکاران۲۰۱۲).

۲-۱۲- دیدگاه روانپویشی

طبق این دیدگاه فکر وسواسی به صورت دفاع در برابر فکر ناخواسته و نا هشیار انگاشته می شود. این فرایند دفاعی شامل جابجایی و جانشین سازی می شود. نظریه روانپویشی شرح می‌دهد چه کسی در پاسخ به اضطراب بنیادی به وسواس مبتلا خواهد شد و این ‌وسواس‌ها چه محتوایی خواهند داشت.

بینش روانپویشی به فهم مشکلات موجود در پذیرندگی درمان، مشکلات بین فردی، و مشکلات شخصیتی همراه با این اختلال کمک زیادی می‌کند. بسیاری از بیماران مبتلا به OCD ممکن است از مشارکت در درمان‌های مؤثری نظیر مصرف مهار کننده های انتخابی باز جذب سروتونین(SSRIs) و رفتاردرمانی سرباز زنند. هر چند علائمOCD ممکن است ریشه زیستی داشته باشند، ولی مفاهیم روانپویشی نیز با آن ها در ارتباطند. به علت منافع ثانویه ای که علائم اختلال وسواس فکری- عملی دارند، ممکن است بیمار برای حفظ آن ها بکوشد. مثلأ مرد بیماری که مادرش در خانه می ماند تا از او مراقبت کند، ناخودآگاه به علائم OCD دامن می زند تا هر چه بیشتر توجه مادرش را جلب نماید. یکی دیگر از جنبه‌های اهمیت عوامل روانپویشی، نقش آن ها در درک ابعاد بین فردی است. مطالعات نشان داده‌اند که بستگان این بیماران از طریق مشارکت فعال در آداب و مراسم وسواسی یا ایجاد تغییرات قابل ملاحظه در روش های معمول زندگی روزمره خود، با بیمار سازگاری و انطباق پیدا می‌کنند. این شکل از مساعدت و سازگاری خانوادگی با استرسهای موجود در خانواده، نگرشهای طرد کننده نسبت به بیمار، و ضعف عملکرد خانوادگی ارتباط دارد. و سرانجام، یکی دیگر از جنبه‌های مهم تفکر روانپویشی، شناخت عوامل آشکارسازی است که شروع یا وخامت علائم را تسریع می‌کنند. مشکلات بین فردی غالبآ اضطراب و در نتیجه علائم بیمار را افزایش می‌دهد(سادوک و سادوک، ۲۰۰۷؛ ترجمه رضاعی،۱۳۹۰).

۲-۱۳- شیوع

شیوع ۱۲ ماهه OCD در ایالات متحده ۲/۱ درصد می‌باشد که مشابه شیوع بین‌المللی آن یعنی(۱/۱ تا ۸/۱)است. زنان در بزرگسالی به میزانی بیشتر از مردان ‌به این بیماری مبتلا می‌شوند، هر چند که معمولأ مردان در کودکی بیشتر مبتلا می‌شوند(انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳).

۲-۱۴- سیر، پیش آگاهی و شکل گیری

در ایالات متحده، متوسط سن به هنگام آغاز بیماری OCD 5/19 سالگی می‌باشد، و ۲۵ درصد موارد در ۱۴ سالگی شروع می‌شوند. شروع بعد از ۳۵ سالگی نادر است، ولی با این وجود روی می‌دهد. سن آغاز در مردان زودتر از زنان است: تقریبأ ۲۵ درصد مردان شروع قبل از ۱۰ سالگی دارند. شروع نشانه ها معمولأ تدریجی است ولی شروع حاد نیز گزارش شده است.

اگر OCD تحت درمان قرار نگیرد، سیر آن معمولأ مزمن است، و نشانه ها اغلب افزایش و کاهش می‌یابند.برخی افراد روند چرخه ای دارند، عده قلیلی نیز سیر رو به وخامت دارند. میزان بهبود بدون درمان در بزرگسالان پایین می‌باشد(۲۰ درصد بهبودی در افرادی که ۴۰ سال بعد مورد ارزیابی قرار گرفتند). آغاز بیماری در کودکی و نوجوانی می‌تواند به یک عمر OCD منجر شود. با این حال، ۴۰ درصد افرادی که شروع OCD در کودکی و نوجوانی را دارند ممکن است در اوایل بزرگسالی بهبودی را تجربه کنند. سیر OCD اغلب با وقوع همزمان اختلالات دیگر پیچیده می شود.

تشخیص وسواس‌های عملی در کودکان راحت تر از تشخیص وسواس‌های فکری است، این به دلیل قابل مشاهده بودن وسواس‌های عملی می‌باشد. با این وجود، کودکان نیز اغلب هم وسواس‌های عملی و هم وسواس‌های فکری دارند(مانند اغلب بزرگسالان). الگوی نشانه ها در بزرگسالان می‌تواند به مرور زمان پایدار باشد،اما در کودکان ثبات کمتری دارد و متغییرتر می‌باشد. وقتی نمونه های کودک و نوجوان با نمونه های بزرگسال مقایسه شدند، تفاوت هایی در محتوای وسواس‌های فکری و عملی گزارش شده اند. این تفاوت ها احتمالأ محتوای متناسب با مراحل رشد مختلف را منعکس می‌کنند(مثلأ میزان بالاتر وسواس‌های جنسی و مذهبی در نوجوانان در مقایسه با کودکان، میزان بالاتر وسواس‌های صدمه{مثل ترس از وقایع فاجعه آمیز، مانند مرگ یا بیماری خود یا افراد عزیز}در کودکان و نوجوانان در مقایسه با بزرگسالان)(انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳).

۲-۱۵- عوامل خطر

خلق و خویی. درونی کردن بیشتر نشانه ها، تهییج پذیری منفی بالاتر، و بازداری رفتاری در کودکی، عوامل خطر خلق و خویی احتمالی می‌باشند.( انجمن روانپزشکی آمریکا ، ۲۰۱۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...