افرادی که در پایگاه مغشوش[۹۱] هستند از سبک پردازش هویت سردرگم/ اجتنابی استفاده می کند. این افراد فاقد تعهدات مربوط به هویت هستند و به راهبردهای تعویق، تعلل و دوری گزینی گرایش دارند (وایت ، ۱۹۸۸).
بحران هویت
تطبیق پایگاه ها و سبک های هویتی بر اساس فرایندهای کاوشگری و تعهد
(وایت و همکاران، ۱۹۸۸)
مرحله بلوغ و نوجوانی، مرحله ای است که روان تحلیل گران به طور کلی و فروید به خصوص در مقایسه با مراحل قبل، کمتر درباره آن نگاشته اند. می توان گفت که در اینجا صحبت از مرحله است و نه دوره بلکه بیشتر سخن از یک بحران است بحرانی که به صورت بحران نوجوانی معمولا به صورت ناگهانی به مرحله نهفتگی پایان می بخشد (منصور و دادستان، ۱۳۸۳). بحران نقطه عطفی در زندگی فرد به سوی وضعیتی بهتر یا بدتر شمرده می شود (کاپلان ، ۱۹۹۱ ) .
واژه crisisبه معنی بحران از واژه یونانی krisis مشتق شده است. که تغییرات قاطعی را می رساند که در جریان یک تحول پیش می آید و نمودار دگرگونی های عمیق است.
تعبیر نوجوانی به مثابه یک مرحله بحرانی ودر اصل از فلاسفه یونانی، به خصوص ارسطو است. اما کسی که برای اولین بار به شکل شایان توجهی بلوغ و بحران را توصیف کرد ژان ژاک روسو[۹۲] است. روسو درکتاب چهارم” امیل” به زبان ادبی زیبایی، با تشبیه بروز بلوغ جنسی به طوفان، در آن یک انقلاب و زایش دوباره می بیند. یک سال ونیم پس از او، استانلی هال در نظریه “زایش دوباره” از نوبه این تشبیه استناد جسته است. پس از هال،پژوهشهای بسیار، چه در امریکا و چه در اروپا به طور مستقیم یا ضمنی این مفهوم را تصدیق و تایید کرده اند (رجب پور، ۱۳۸۶).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

از نظر فروید نوجوانی بر یک بحران خود دوستداری وهمانند سازی مبتنی است و این بحران با اضطراب های شدید در رابطه با واقعیت و تمامیت خود وجنس همراه است (منصور و دادستان ، ۱۳۸۳) .
اریکسون به ۸ مرحله تکاملی در زندگی انسان قایل است و هر یک از این مراحل ۸ گانه، اوج یک بحران وحل آن است. اما بحران لزوماً ضمیر ناخوشایند و عرضی ندارد. بلکه تنها نمایانگر یک نوع حساسیت یا شکست پذیری خاصی است که از عدم تعادل ناشی می شود. عدم تعادل نیز در نتیجه رشد امکانات بالقوه جدید درفرد است. بنابراین، در اینجا ضمیر مثبت بحران مورد نظر می باشد.
از نظر اریکسون نوجوان برای ساختن هویت خود، در یک زمان با دو گروه از امور دیگر درگیر است. او باید هم با تغییرات درونی، شناختی و بدنی خود سازگار شود هم ، در همان زمان، ناگزیر از سازگاری با مجموعه ای از نظام بخشها و نظامهای بیرونی و خارجی است. او می بایست با تمام این مسائل درگیر شود، این دگرگونی ها را پشت سر گذارد، و از خلال آنها هویت خود را بسازد واز سلطه بزرگسالان خارج شود به دلیل همین دگرگونی های فراوان وهمه جانبه، ورود به مرحله نوجوانی برای وی مانند ورود به کشوری بیگانه است. که نه با زبان، نه با آداب و رسوم و نه بطور کلی با فرهنگ آن کشور آشناست.
هنگام جستجوی هویت بروز برخی از مشکلات طبیعی است. مسلماً ابهامات و سردرگمی هایی بروز می کند. اما پریشانی های شدید و ادامه دار طبیعی است. روان شناسان مشکلات از نوع نخست را ” بحران هویت طبیعی” نامیده اند و از بحران در اینجا نقطه عطف در رشد روانی فرد است.
آنچه مشخص است این است که نامطمئنی های آنها به مرور از بین می رود (رجب پور، ۱۳۸۶) .
رابطه هویت و ازدواج ( صمیمیت و دوستی ) :
عاشق شدن طریقه دیگری برای نیل به تعریفی از خود به شمار می رود. در فرایند عاشق شدن نوجوان با برون افکنی خود انگاره[۹۳] نامنسجم و آشفته خود در معشوق و به تدریج دیدن واضح تر آن در وی می کوشد خود را بشناسد (رفیعی،۱۳۸۱).
به عبارت دیگر او چنان غرق در خود، تصویر خود ونه دیگران، و آینده خود است که نمی تواند از عهده وظیفه نیل به صمیمیت برآید. عشق نوجوانی کوششی است برای دستیابی به هویت از طریق معشوق، من کیستم؟ معشوق او. رابطه عاشقانه دو بزرگسال اما رابطه دو خود سازه مستقل است که می خواهند موجودیتی فراتر از جمع جبری خود را بیافرینند.
صمیمیت واقعی زمانی امکان پذیر می شود که فرد نخست به یک هویت مستقل دست یافته باشد. تنها به شرطی که فرد از هویت خود مطمئن شده باشد، می تواند در یک رابطه دوجانبه همه چیز خود را به طرف مقابل واگذار کند. ابهام و نگرانی ناشی از آشفتگی در هویت، اعم از هویت جنسی، هویت شغلی، خودانگاره (تصویری که فرد از خود در ذهن دارد) و تن انگاره تصویر ذهنی فرد درباره بدن خود) ، مانع از آن می شود که فرد بتواند خود را آزادانه و محبت آمیز به شریک جنسی خود واگذارد یا اساساً هر گونه رابطه عمیق و دیرپایی برقرار کند. این که از برخی جوانان مقاوم در برابر ازدواج شنیده می شود که نمی خواهند متعهد به کسی شوند ، نمونه ای از اختلال در این مرحله از رشد است (رفیعی ،۱۳۸۱) .
خود پنداره و هویت
توصیف کودکان خردسال از خود در حول و حوش خصوصیات عینی است، حال آنکه توصیف نوجوانان از خود بیشتر متمرکز بر روابط بین فردی، ‌ارزیابی از خود و احساسات متناقض است. خود پنداره نوجوانان متمایزتر و سازمان یافته تر است.
کودکان از محل زندگی خود می گویند. ولی نوجوانان ، خودشان را براساس اعتقادات ، و ویژگی های شخصیتی توصیف می کنند، خصوصیاتی که بیشتر وجود اصلی وذاتی خود را نشان می دهد و تصویری منحصر به فرد از خود به دست می دهد (ماسن وهمکاران ، ۱۹۸۵).
هویت و جنس
در زمینه شکل گیری فرایند هویت در زنان و مردان دیدگاه های متفاوتی وجود دارد.
اریکسون معتقد است فرایند رشد هویت ممکن است برای زنان و مردان متفاوت باشد. او درگیری در آرزوهای شغلی را محور تمرکز مردان و علاقه مندی به ازدواج و پرورش فرزندان را مورد توجه زنان می دانست .
تحقیقات کارول گیلیگان حاکی از آن است که شکل گیری هویت دختران نه تنها برای استقلال شخصی، ‌بلکه برای همکاری و صمیمیت و مراقبت از دیگران نیز هست، درحالی که هویت پسران اساسا برای استقلال و رقابت و فردیت شکل می گیرد. دختر نوجوانی که هویتش شکل گرفته است خود را به صورت فردی مسئول و یاری دهنده به دیگران می شناسد در حالی که پسر نوجوانی که هویت خود را یافته است بیشتر به موفقیتهای خویش، تا همکاری و صمیمیت با دیگران، متوجه است ( لطف آبادی ، ۱۳۸۵) .
گام اصلی در رشد هویت
گام اصلی در رشد هویت، جدا شدن خود انگاره نوجوان از خود انگاره عمومی خانواده است. این جدایی خود از آغاز زندگی کودک به صورتهای مختلف جدا شدن از آغوش مادر، ‌تشخص طلبی سال های سوم وچهارم زندگی، همانند سازی با والد همجنس در سالهای پنجم و ششم، همانند سازی با معلم و همسالان در سالهای دبستانی )مشاهده می شود، در دوره نوجوانی به اوج خود می رسد و فرد را به تدریج به یک جوان متمایز و مستقل که راه خاص خویش را در زندگی دنبال خواهد کرد، تبدیل می کند. نیرومند شدن فرد در دوره نوجوانی و تمایز شناختی و دیدگاه ها و باورها و آرمانهای اختصاصی وی، شخص ویژه ای از او می سازد که برای تجدید ارتباط خود با دیگران به کوشش و مبارزه بر می خیزد. این کوشش و مبارزه به جدایی نسبی (وگاه شدید) فرد از خانواده و بزرگسالان می انجامد و پس از تثبیت این هویت و موقعیت، در ارتباطهای خود با دیگران تجدید نظر می کند.
در جریان جدایی از تعلقات کودکانه پیشین، نوجوان هویت جنسی و فکری وروحی خود را باور می کند و با کمک قدرت تفکر انتزاعی که در این سالها برایش حاصل شده است به ایفای نقش های مستقل خویش در ارتباط با خانواده وهمسالان و جامعه می پردازد ( لطف آبادی ، ۱۳۸۵).
عوامل موثر بر شکل گیری هویت
رشد هویت نوجوانی تحت تاثیر عوامل مختلفی است که چند مورد مهمتر را می توان به شرح زیر برشمرد :
۱- عوامل شناختی: وقتی که فرد در دوره نوجوانی به مرحله تفکر عملیات صوری می رسد امکان بسیار بهتری به دست می آورد که هویت آتی خود را ترسیم کند و به مسائل آن بیندیشد.
نوجوانانی که بی رشد شناختی متناسب با این دوره از رشد رسیده اند از کسانی که به این سطح از تفکر نرسیده اند موفقیت بیشتری در حل مسائل مربوط به هویت خود نشان مید هند. انان اطلاعاتی را که در اختیار دارند بهتر به کار می گیرند و نیاز آنان به کمک گرفتن از دیگران کمتر است
۲- عوامل مربوط به والدین : اینکه نوجوان تا چه حد دربررسی احتمالات مختلف برای دست یافتن به هویت آزادی دارد به شدت تحت تاثیر روابط درون خانواده است. در مطالعه ای در مورد کنش های متقابل خانوادگی نوجوانانی که در مقیاس کاووش هویت[۹۴] نمره بالایی آوردند بیشتر به خانواده هایی تعلق داشتند که اطمینان به خود آزادی درمخالفت کردن (مستقل بودن) ودر عین حال وابستگی به خانواده، پذیرا بودن در برابر عقاید دیگران (کثرت عقاید[۹۵] ) واحترام قائل بودن و حساس بودن در برابر عقاید دیگران (مشارکت[۹۶] ) تشویق می شدند.
برعکس نوجوانانی که در کاووش هویت نمره کمتر می آوردند از خانواده هایی بودند که در آن فردیت تشویق نمی شد و بر توافق وحمایت دو جانبه تاکید می شد (لطف آبادی، ۱۳۸۵).
یافته های این مطالعات با دیدگاه اریکسون مبنی بر اینکه افراد دارای حس هویت فردی خود را از افراد دیگر متمایز و مستقل می دانند همخوانی دارد. در ضمن این مطالعات نشان می دهد که پذیرا بودن وحساس بودن در برابر عقاید دیگران مهم است زیرا کارکرد هویت مستلزم در نظر گرفتن ، انتخاب و تفسیر منابع اطلاعاتی محتمل درباره خود ودیگران است (ماسن و همکاران ، ۱۹۸۵).
۳- عوامل مربوط به مدرسه : موفقیت های تحصیلی از این نظر که راه های زندگی آینده را هموارتر می سازد و از نظر هویت حرفه ای نیز اطمینان بیشتری برای نوجوان ایجاد می کند، در شکل گیری هویت موثر است و همچنین اطلاعاتی را در اختیار نوجوان می گذارد که برای شکل گیری هویت مفید است.
۴- عوامل اجتماعی _ فرهنگی : براساس تغییر شرایط فرهنگی و اجتماعی جوامع گذشته نسبت به حال، هویت نوجوانان از حالت تسلیم طلبی جای خود را به درگیری وجستجو گری داده است.
۵- ترتیب تولد و فاصله نسبی فرزندان درخانواده : تومان [۹۷]معتقد است که ترتیب تولد بر رشد هویت موثر است. فاصله نسبی بچه ها نیز باعث می شود که نه تنها برخورد والدین با آنها متفاوت باشد،‌ بلکه این امر رابطه فرزندان با یکدیگر را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
۶- رفتار نوجوان : رفتار نوجوان نیز تاثیر زیادی بر چگونگی واکنش والدین و سایر اعضای خانواده بر او بر جای می گذارد و واکنش آنها در شکل گیری هویت نوجوان موثر است.
۷- گفتگو در جریان تعارضات: باعث کسب اطلاعات بیشتر نوجوان، رشد تفکر انتزاعی ومعرفی خود به عنوان یک فرد متفاوت به بزرگسالان می شود.
۸- خیالپردازی نوجوانان : منبع دیگری برای ایفای نقش ها و رفتارهای آنان است. دامنه خیالپردازی با رشد تفکر عملیات صوری افزایش می یابد و با بروز احساسات و نیازهای جدید نوجوانان گسترش می یابد. برخی از نوجوانان نیز با مطالعه به کشف هویت فکری خویش می پردازند (لطف آبادی ، ۱۳۸۵).
هویت در طول چرخه عمر
احساس هویت درنوجوانی، آغاز نمی شود ودرنوجوانی هم خاتمه نمی یابد. به اعتقاد اریکسون هویت نهایی از همان دوران اولیه کودکی با ایجاد احساس اعتماد یا عدم اعتماد نسبت به افراد و جهان پیرامون کودک شکل می گیرد و رشد هویت همیشه درنوجوانی خاتمه نمی یابد. هرچند که رشد هویت فرایندی است که در طول عمر ادامه دارد ولی جستجو برای به دست آوردن هویت بخصوص در دوران نوجوانی بیشتر مطرح است. شاید به این دلیل که نوجوان هر روز تغییری در خود احساس می کند.
رسیدن به حس هویت قوی تا حدودی به مهارتهای شناختی نیز بستگی دارد. نوجوان باید بتواند از خودش تصویری انتزاعی داشته باشد. توانایی در تفکر انتزاعی و تفکر فرضی وتوانایی در داشتن چشم اندازی در آینده به نوجوان دریافتن هویت فردی کمک می کند . درعین حال، این نوع تفکر کار جستجو را برای نوجوان دشوارتر می کند زیرا امکان انتخاب برای او بیشتر می شود (ماسن و همکاران ، ۱۹۸۵ ).
تثبیت هویت
به هر حال، محتوای هویت فرد هر چه باشد، تثبیت آن عموما در سنین جوانی رخ می دهد. تحقیقات فرانک[۹۸] وهمکاران حاکی از انسجام خود درفاصله سنین ۲۴- ۲۸ سالگی است. در این دوره معمولاً استقلال کامل از والدین و تصمیم گیری شخصی و قبول مسئولیت زندگی حاصل می شود. توانایی جوانان برای در نظر گرفتن تمام جوانب مسائل و یافتن دانش نسبتاً وسیع درباره هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و آگاهی از ضرورت یکپارچه بودن شخصیت بزرگسالی زمینه های لازم را برای آنان فراهم می آورد تا به تثبیت هویت و انسجام خود برسند (لطف آبادی ، ۱۳۸۵) .
همانطور که نیوگارتن[۹۹] خاطر نشان می سازد، افراد از سن میانسالی تا آخرین سال های زندگی جنبه های اجتماعی هویت پایدار می مانند و گرایش به تحکیم ویژگی های شخصی خویش دارند (منصور و دادستان ،۱۳۸۳ ).
تعریف دلبستگی
دلبستگی در لغت به حالت و کیفیت دلبسته، محبت، علاقه و عشق گفته می شود. البته یعنی عاشق ، دلباخته و دارای تعلق و دل بستن به کسی یا چیزی به معنای علاقمند شدن به او و محبت یافتن نسبت به وی است (معین ،۱۳۷۵).
تحقیقات نشان می دهند که در دلبستگی دو بعد وجود دارد: بعد شناختی- عاطفی و بعد رفتاری، که اولی به معنای کیفیت عواطف نسبت به چهره دلبستگی است و دومی به بهره گرفتن از حمایت و مجاورت از شخص مورد نظر مربوط می شود. هرچه شخص از کودکی به سوی بزرگسالی حرکت می کند، بعد شناختی- عاطفی اهمیت بیشتری می یابد (پترسون ،۱۹۹۵ به نقل از حقیقی ، ۱۳۸۱).
به طور کلی دلبستگی را می توان جو هیجانی حاکم بر روابط کودک با مراقبش تعریف کرد. این که کودک مراقب خود را که معمولاً مادر اوست، می جوید و به او می چسبد ، موید وجود دلبستگی میان آنهاست. نوزادان معمولاً تا پایان ماه اول عمر خود شروع به نشان دادن چنین رفتاری می کنند و این رفتار برای تسریع نزدیکی به فرد مطلوب طراحی شده است.
پیوند را گاه مترادف با دلبستگی به کار می برند در حالی که این دو پدیده متفاوت هستند. پیوند به احساس مادر درباره نوزادش مربوط است و با دلبستگی فرق دارد. مادر به طور طبیعی نوزاد را منبع احساس امنیت تلقی نمی کند و به او تکیه نمی کند، در حالی که در دلبستگی چنین است (خوشابی وابوحمزه ، ۱۳۸۵).
منظور از دلبستگی برقراری پیوند عاطفی و رابطه ای نزدیک با افراد خاص و احساس ایمنی بیشتر در حضور این افراد است (اتکینسون و هیلگارد ، ۱۹۸۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...