فصل دوم
ماهیت عقیده و ملاک های حقانیت آن
پس از بیان دیدگاه اسلام در مورد آزادی عقیده و بیان یه عنوان یکی از اصول مورد قبول و مسلّم و مؤکد اسلام و بیان مبانی حکم ارتداد در کتاب و سنّت، به عنوان یکی از فروعات قطعی و غیر قابل انکار، ناگزیریم برای رفع این شبهه پارادوکسیکال، ماهیّت اندیشه و عقیده را مورد بررسی قرارداده، و ملاک هائی ارائه دهیم که بتوان براساس آن، یک گفتمان را مصداق بیان اندیشه و عقیده محسوب نمود و حقانیّت آن را اثبات کرد.

۲-۱- ضرورت تبیین مفاهیم اسلامی از دیدگاه اسلام
با وجود آنکه تمام اندیشمندان اسلامی در هنگام پاسخ به شبهه، اصل آزادی عقیده و بیان را خود نیز به عنوان یک اصل اوّلیه از حقوق انسانها مفروض و مسلّم گرفته­ اند و علی­رغم اینکه این اصل را از اصول اولیه اسلام و جزو سیره ائمه نیز برشمردند و مصادیقی که برای مرتدهای مجازات شده آورده ­اند عموماً شامل محاربین و غلاه و مدعیان دروغین و بدعتگزاران و هتّاکان بوده است. از خود سؤال نکرده اند ممکن است ماهیت «مرتد» معنای دیگری غیر از آنچه می ­پندارند داشته باشد؟! یعنی از سیرۀ عملی ائمه و خودشان نیز غفلت کرده ­اند! در حالیکه حتّی یک مورد مجازات مرتد به جرم صرفاً عقیدتی در کارنامه خود ندارند.
ما به پارادوکسی پاسخ می ­دهیم که متأسفانه ارکان آن را دیگران تعریف کرده ­اند و در اینجا نیز از غفلت اندیشمندان اسلامی سوءاستفاده شده است.
پر واضح است که تعریف مفاهیم و کلماتی چون “اسلام، عقیده و ارتداد” براساس حد و رسمی که دیگران برای آن مشخص کرده اند دچار پارادوکسی لاینحل می ­شود وقتی “اسلام” تعریف می ­شود به دین تسلیم و زور که عقاید خود را بالاجبار بر دیگران از راه جنگ تحمیل می­ کند و “آزادی عقیده” اینطور معنا می ­شود که هرکس به هر چیزی که دلش می ­خواهد می­ تواند معتقد شود یعنی یک امر دل بخواهی است نه عقلانی!
و زمانی که ” ارتداد” : بعنوان تغییر عقیده از یک دین به دین دیگر و یک مسئله معرفتی معنا می شود. چنانکه اکثر منتقدین به حکم ارتداد چنین می پندارند.از دل چنین تعاریفی یک تناقض ریاضی و فلسفی پدید می ­آید که اساساً قابل رفع نیست تا بتوان آن را پاسخ داد!
در تعریف شهادت نیز همین اجحاف صورت گرفته آنجا که گفته اند:
«شهادت یعنی کشته شدن. و زمانی که کشته شدن آسان شود کشتن نیز آسان می­ شود پس فرهنگ شهادت خشونت ­آفرین است.»(آزادی یا توطئه، ۱۲۴)
و یا اگر جهاد را تعبیر کنند به «حمله کشورهای اسلامی به سرزمینهای دیگر برای تحمیل اسلام به آنان.» مسلماً هر عقل سالمی در برابر این چنین اسلامی مقاومت می ­کند.
در حالیکه جهاد و شهادت نه برای کشورگشائی، و نه برای تحمیل اسلام به دیگران، و نه به معنای خودکشی است. همچنین است سرنوشت معنای ولایت فقیه که آن را دیکتاتوری معنا کرده اند و امام در پاسخ به آنان به این جمله بسنده کرده است که آنان ولایت فقیه را نمی فهمند. (خمینی، ۱۳۷۸،ج۶: ۵۱۹)
قطعاً ارتداد در اسلام نیز تعریف خاصّ خود را دارد که باعث گردیده شخص مرتد در دریای رحمت خدای رحمان و رحیم و پیامبر عظیم ­الشان آن که بالمُومنینَ رؤوفٌ رحیم است. جایی نداشته باشد و مورد غضب کسانی قرارگرفته است که حاضر نیستند پوست جوی را به ظلم از دهان مورچه­ ای بگیرند چه رسد به اینکه خون انسان بی گناهی را صرفاً بخاطر جهل یا مشکلات عقیدتی بریزند! تعالی اللهُ شأنُه عن ذلک!
۲-۲- معیار و ملاک اعتبار عقیده و ایمان
اگر ارتداد به معنای تغییر عقیده معنا شده است باید معنای صحیح عقیده را دریابیم تا روشن شود. ارتداد تا چه حدّ با عقیده، سنخیت دارد؟ و آیا می ­تواند بعنوان نوعی تغییر عقیده تلقی شود یا خیر؟
عقیده از مادۀ عَقدَ به معنای محکم کردن ریسمان یا معامله می ­باشد.(طریحی، ۱۴۰۸ماده عقد)
اعتقاد یعنی گرویدن و تعیین کردن و عقیده­ الرّجل یعنی دین و مذهبی که مرد به آن اعتقاد دارد. و اعتقادی که از روی یقین باشد را ایمان گویند. در واقع ایمان تسلیم شدن قلبی در مقابل معرفت یقینی مکشوف است. به همین دلیل ایمان در لغه بمعنای امنیت یافتن و خوف نداشتن است.(همان)
عقیده را ایمان نیز می­ گویند. چون در پناه آن انسان پس از اتمام حجّت و برهان و استدلال و تسلیم در مقابل حقیقتی که در جستجوی آن بوده به آرامش و امنیت می ­رسد.
“الّذین امَنوُا و تَطمَئِنَّ قَلُوبُهُم بِذِکرالله اَلا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنَّ القلوب”(رعد، ۲۸)
شهید مطهری (ره) در تعریف عقیده فرموده ­اند:
«عقیده امری است قلبی، عقلی و ارادی و به همین دلیل اجباربردار و خریدنی نیست»(مطهری، ۱۳۷۱ج۷ص۱۶۷)
از تعاریف فوق نتیجه می ­گیریم که عقیده دارای سه رکن اساسی می ­باشد:
الف – عقلانیت عقیده و ایمان: یعنی هر عقیده ­ای باید بر مبنای بدیهات عقلی و براهین قطعی به صورت مستقیم، یا غیرمستقیم استوار بوده و منطقی و مستدل باشد. (حکمت نظری) تعقل فلسفی، به معنای براهین عقلی و منطقی، نه به معنای یک نحلۀ فلسفی خاص؛ تنها راهی است که هر مکتب و عقیده ­ای باید از معبر آن بگذرد. علاّمه حسینی طهرانی با نقل روایتی از امام هادی و امام رضا علیه السّلام می گوید: اگر عقل نباشد صادق از کاذب شناخته نمی ­شود. بنابراین اوّلین حجّت خدا بر خلق او عقل است.
از همین مطلب، تقدّم ابزاری عقل را بر ایمان و عقیده و وحی نتیجه می ­گیریم و آن را شاخص حقانیت دین می ­دانیم. زیرا حجیت عقل قبل از حجیت شرع است و حجیت شرع با شرع مستلزم دور است اگر عقل نباشد از کجا می­ توان مدعی نبوّت را از پیامبر الهی تشخیص داد؟(حسینی طهرانی،بیتا:۲۴۹)
ب – با فطرت انسان سازگار باشد. یعنی با حکمت عملی و حسن و قبح ذاتی منطبق بوده و با فطریات انسانی تأیید شود مانند : طرفداری از صلح، امنیت، تساوی حقوق انسانها، آزادی عقیده، عدالت خواهی و طرفداری از فضائل اخلاقی چون: نوع دوستی یا ایثار، فداکاری، صداقت و راستگوئی(حکمت عملی).
ج – ضد عقل و ضد فطرت نباشد یعنی با حکمت نظری و عملی در تضاد و تقابل نباشد. این شرط در واقع مفهوم دو شرط قبلی­است که برای توضیح بیشتر به صورت مستقل بیان گردید: حکم ضد عقل مثل اینکه انسان را به تکالیف مالایطاق مکلّف کند و حکم ضد فطرت مثل: استفاده ابزاری از ارزشها مثل ریاکاری و دروغ و فریب و خیانت و نیرنگ، آدم کشی و ایجاد تفرّقه، تفتیش عقاید و برده­ داری و شکنجه و تعدّی به حقوق دیگران، که اگر یک مذهب یا مکتبی اینها را تجویز کند و یا در مقابل آنها خنثی باشد و سکوت نماید، دلیل بر بطلان آن دین و مکتب می باشد.
شرط عقلانیت و انطباق عقیده با فطرت یعنی معقول و منطقی و اخلاقی ­بودن یک عقیده. چیزی نیست که هیچ انسان عاقلی بتواند آن را منکر شود.
حتّی تمام استدلالهائی که در دفاع از آزادی ارتداد صورت گرفته مبتنی بر اعتقاد جزمی به این دو شرط است که در باطن خود مفروض دارند.
یعنی اولاً: حکم ارتداد را غیرمنطقی و غیرعقلانی می­دانند و ثانیاً: حکم ارتداد را نوعی خشونت غیرانسانی و ضدفطرت آزادیخواه بشر تلقی می­ کنند. و به همین دلیل نتیجه می­ گیرند که حکم ارتداد باید تعطیل شود!
هر صاحب عقیده ­ای باید عقیدۀ خود را با منطق عقل و استدلال تفهیم و ترویج کند و به کرسی بنشاند.
عقیده، آن مقوله ­ای است که در منشأ مبتنی بر عقل و فطرت و روش اثبات آن، مبتنی بر روش عقلاء، و در هدف، به دنبال کشف حقیقت و سعادت خود و نوع بشر بوده و صادقانه باشد.
و هر چیزی که این سه ویژگی را نداشته باشد از دایرۀ عقیده خارج بوده و نام عقیده را نمی ­توان بر آن نهاد.
مثلاً اگر فرعون بگوید: “اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی”.(نازعات، ۲۴) من خدای بلند مرتبه شما هستم. یا بنی اسرائیل بگویند: ” نحن اَبناؤُ اللهِ وَ اَحِبّاءُهُ “(مائده، ۱۸) بگویند ما فرزندان خدا و محبوبین او هستیم، ایرادهای زیر بر آن وارد است:

    1. این سخن از عقل نشأت نگرفته بلکه از روی هوی و هوس است.

۲ – برای ترویج و تحکیم خود بر هیچ استدلال عقلی استوار نشده است و سخنی از روی زور و اجبار است که از روش عقلا فاصله دارد.
۳ – صادقانه نیست، زیرا فرعون و بنی اسرائیل، خود بهترمی ­دانند؛ دروغ می ­گویند، و موجود ضعیفی بیش نیست که چنین ادّعای بزرگی می­ کند.
۴ – نه تنها کاشف حقیقتی نیست بلکه منکر حقیقت خدا و حقیقت فقر و ضعف و نیازمندی خود نیز می ­باشد. به همین دلیل قرآن کریم به اقامه برهانی کوتاه پرداخته و در جایی دیگر به این جمله اکتفا می کند. که این سخنان فقط یک لغلغه زبان بیشتر نیست که از دهانشان خارج می شود.( و قالت النصاری المسیحُ ابن الله ذلک قولهم بِاَفواهِهِم)( توبه ، ۳۰)
علاّمه جوادی آملی نیز عقیده­ای را عقیده می­دانند که مبتنی بر عقل و علم باشد:
«در فرهنگ قرآن، هرگونه تصدیق یا تکذیبی باید عالمانه و مستدّل باشد؛ یعنی هم تصدیق بدون دلیل ممنوع است: (لا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ)(اسراء۳۶) و هم تکذیب بدون سَنَد باطل است (بل کذَّبوُا بِمالَم یحیطوُا بِعِلمِهِ)(یونس، ۳۹) و این حمایت همه جانبه از تعقل، برای آن است که اساس فرهنگ اسلامی، اندیشۀ صائب و انگیزۀ صالح است»(جوادیآملی، ۱۳۸۵،ج۳: ۱۶۰)
استاد جعفر سبحانی در ارزش ­گذاری معرفت دو شرط اساسی ذکر کرده ­اند که عبارت است از:
الف – معرفت باید قطعی و جزمی بوده و رافع و از بین برندۀ شک و ظنّ و وهم باشد و قال سبحانهُ “وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ، اِنَّ السَّمَعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ کلُّ اولئِکَ کان عَنهُ مسئولاً”(اسراء، ۳۶)
مشاهده می­ شود که این آیه هر نوع عقیده ­ای که بر مبنای معرفتی وهمی و غیرقطعی استوار باشد را باطل می ­داند. به همین خاطر تقلید کورکورانه از گذشتگان را مذموم و محکوم می ­کنند. زیرا پیروی بلادلیل و بدون علم به صحت و اتقان آن است و نهایتاً خود به گمراهی خود اعتراف کرده پشیمان می شوند.
قال سُبحانَهُ “یومَ تُقَلَّب وُجوُهَهُ فِی النّارِ یقوُلونَ یالیتَنا اَطعَناالله وَ اَطَعنَا الرَّسول. و قالُوا رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادتِنا و کُبَرائِنا فَاَضَلّونَا السَّبیلا. رَبَّنَا اتِهِم ضِعفَینِ مِنَ العَذابِ، والعَنهُم لَعناً کبیراً“(احزاب، ۶۶-۶۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...