وضعیت روحی و روانی کودکان در جایی دیگر و به گونه‌ای دیگر نیز باعث بزه دیدگی ایشان می‌گردد. برای نمونه کودکانی که جهت تکدی‌گری، فروش مواد مخدر و … تربیت می‌شوند و مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند، متأسفانه تعداد چشمگیری را شامل می‌شوند. اینان نیز به نوعی قربانی وضعیت‌های روحی و روانی خود از یک سو و بی‌توجهی جامعه از سوی دیگرند (کارگری، ۱۳۸۶).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۷-۲- علل اجتماعی
منظور از علل اجتماعی سلسله عواملی است که در محیط زندگی اجتماعی در قالب محرک‌هایی باعث بزه دیدگی کودکان می‌گردد. به طور کلی بزه یک پدیده اجتماعی است و باید بیشترین تأثیرات در وقوع آن را نیز در سلسله علل اجتماعی جست جو کرد.
الف) دین
دین از لحاظ فردی شبکه‌ای است از اعتقادات پیچیده به نیروهای مافوق طبیعت و از لحاظ اجتماعی شبکه‌ای است از سازمان‌های اجتماعی که بر اساس آن، اعتقادات مختلف شامل مفاهیم و احکام و شعائر مخصوص فراهم آمده‌اند. آن‌گونه که تاریخ نشان می‌دهد، تا به حال ادیان مختلف تعلیمات اخلاقی و انسانی ارزشمندی را ارائه و تبلیغ کرده‌اند. در قاموس اغلب آن‌ها اعمال و رفتار زشت و ناپسندی که در اکثر جوامع از لحاظ قباحت مورد اتفاق نظر بوده است، ممنوع و حرام گردیده و از این جهت همیشه برای انسان‌های معتقد به اصول و مبانی دینی، راهنماها و بازدارنده‌های با ارزشی وجود داشته است و مسلّم است که اصول و قواعد دینی حاکم بر جامعه و پیروی صحیح افراد از آن، تأثیر عظیمی در جلوگیری از وقوع جرائم دارد. گروهی با این نظر مخالف‌اند و مذهب را عاملی مؤثر در وقوع جرائم می‌دانند (گسن[۱۴]، ۱۳۸۴).
به نظر می‌رسد ارزش‌های فرهنگی و مذهبی استفاده از تنبیه بدنی نظیر شلاق زدن و کتک زدن را، که
می‌توان رفتار خشن جسمانی نامید، تأیید می‌کنند. مثلاً برخی از محققان خارجی عنوان می‌کنند که اگر به متون انجیل نگریسته شود، اغلب این متون از تنبیه بدنی کودکان طرفداری می‌کنند و این امر به خصوص در کلیساهای اصلی که یک شرح ادبی از انجیل دارند صادق است. در پاسخ این نظر گروهی از صاحب‌نظران معتقدند که باورهای دینی واقعی به طور قطع مانعی در راه اعمال خشونت نسبت به کودکان‌اند و آن‌چه مشوق و زمینه‌ساز کودک آزاری شده است باورهای خرافی است که تحت عنوان مذهب مورد استناد قرار می‌گیرد. گروهی دیگر برای مذهب در وقوع کودک آزاری هیچ نقشی قائل نیستند و معتقدند که مذهب نه مانع است و نه مشوق (رسول‌زاده اقدم، ۱۳۸۱).
ب) فرهنگ
فرهنگ نیز یکی دیگر از عللی است که می‌توان آن را در زمینه آزار کودکان مورد بررسی قرار داد. در مورد تأثیر دیدگاه‌های فرهنگی جامعه ایران در بروز خشونت علیه کودکان، اگرچه نظر اکثریت بر این است که این
دیدگاه‌ها عاملی مؤثر در وقوع خشونت علیه کودکان محسوب می‌شوند، اما عده‌ای نیز فرهنگ اسلامی و ایرانی کشور ما را حامی کودکان می‌دانند، اما این حمایت را در سایر فرهنگ‌ها کم‌رنگ می‌بینند؛ گرچه باید اذعان داشت که به طور کلی وجود باورهای سنتی مبنی بر این‌که والدین صاحب اختیار کودکان‌اند و هم‌چنین اعتقاد به تنبیه، اجبار و خشونت، توقع بیش از اندازه از فرزندان و ندانستن شیوه‌های نگهداری و تربیت اطفال، که تأثیرات آن در جامعه ما کم نیست، آنان را در معرض خشونت و آزاردیدگی قرار می‌دهد (جوانفر، ۱۳۸۳).
برخی رفتارها که از مصادیق کودک آزاری محسوب می‌شوند، در بعضی فرهنگ‌ها نه تنها آزار محسوب
نمی‌شوند، بلکه اقدامی در جهت پرورش و تربیت صحیح کودکان به شمار می‌آیند. به عنوان مثال، تنبیه بدنی کودکان در بسیاری از خانواده‌ها رایج است و به عنوان یک شیوه تربیتی به کار گرفته می‌شود. تحقیقات انجام شده نشان می‌دهد که در جامعه ما، نگرش به تنبیه بدنی هنوز در نیمی از مردم، مثبت و پذیرفته شده است و حتی در مواردی آن را برای تربیت کودک لازم می‌دانند. نگرش‌هایی مثل پذیرش خشونت به عنوان بهترین روش برای حل مسائل یا اعتقاد به این‌که کودکان مانند اموال متعلق به والدین خود می‌باشند، نگرش‌های نادرستی هستند که ممکن است باعث پذیرش و گسترش کودک آزاری در سطح جامعه شوند (کارگری، ۱۳۸۶).
۲-۷-۳- علل اقتصادی
تأثیر فقر در سلامتی جسمانی، کیفیت فرهنگی، زندگی خانوادگی و فرصت‌های تحصیلی غیرقابل تردید است. بالاتر از همه، فقر از میزان شرکت اجتماعی مخصوصاً در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی می‌کاهد در خانواده‌های فقیر درآمد خانواده، محدود و ناکافی است. محل سکونت این افراد نیز به دلیل توان مالی اندک، معمولاً در مناطقی قرار دارد که فاقد امکانات رفاهی لازم است. منزل مسکونی آن‌ها معمولاً بسیار کوچک و نامتناسب با جمعیت خانواده است. در این خانواده‌ها غذا، پوشاک، هزینه ایاب و ذهاب و سایر تسهیلات به سختی تأمین می‌شود و حتی در بعضی خانواده‌ها شدت فقر به حدی است که کودکان ناگزیر برای کمک به تأمین معاش خانواده به کار گماشته می‌شوند این حضور کودکان در بیرون از منزل به عنوان کارگر نیز می‌تواند مجدداً ایشان را در معرض خطر بزه دیدگی از ناحیه غریبه‌ها قرار دهد (فرجاد، ۱۳۸۳).
فقر و کودک آزاری همبستگی نسبتاً زیادی با هم دارند. کودکانی که در خانواده‌های فقیر زندگی می‌کنند، به
دلیل شرایط و محدودیت‌های موجود از ایمنی کمتری نسبت به دیگر کودکان برخوردارند. نیازهای بهداشتی، تغذیه‌ای، آموزشی و روانی این کودکان به خوبی برآورده نمی‌شود و تحت تأثیر فضای زندگی نادیده گرفته
می‌شوند. از سوی دیگر، فقر، سلامت جسمی و روانی خانواده و والدین را نیز به خطر می‌اندازند. در شرایط نامناسب اقتصادی، احتمال به دنیا آمدن کودک نارس و عقب‌مانده ذهنی افزایش می‌یابد این امر خود به خود کودک را در معرض خطر خشونت از جانب والدین قرار می‌دهد (مدنی، ۱۳۸۲).
۲-۷-۴- علل آسیب‌شناختی
علل آسیب‌شناختی عللی هستند که به عنوان یک آسیب اجتماعی و یا شخصی می‌توانند زمینه‌ساز بروز خشونت علیه کودکان گردند که در ذیل به آن‌ها اشاره می‌گردد.
الف) اعتیاد
اعتیاد را یکی از عوامل مهمی می‌دانند که بر اساس زیربنای شخصیتی والدین بر روی نظام خانواده به شدت مؤثر واقع می‌شود و سوء رفتار با کودکان را دامن می‌زند (مدنی، ۱۳۸۲). در خانواده‌هایی که پدر یا مادر و در بدترین شکل ممکن هر دو معتادند، بچه‌ها تحت شرایط گوناگون مورد آزار قرار می‌گیرند. والدین معتاد قادر به دنبال کردن یک الگوی رفتاری صحیح با فرزندان خود نیستند. گاه قبل از استفاده از مواد مخدر زمانی که تحت فشار قرار می‌گیرند، در برابر کوچک‌ترین عمل فرزندانشان واکنشی خشن از خود نشان می‌دهند و ممکن است زمانی که پس از مصرف مواد مخدر به آرامش رسیدند، به کودکان‌شان به شکل افراطی محبت کنند. به علاوه
معتادان از نظر عاطفی نابالغ، عصیان‌گر، بی‌قرار و دارای احساسات خصومت‌زا هستند. هم‌چنین اینان افرادی مضطرب‌اند که احساس بی‌کفایتی و تنهایی می‌کنند. این‌گونه احساسات و آن‌گونه تأثیرات ناشی از مصرف مواد مخدر، می‌تواند کودک را به شدت در معرض خطر بزه دیدگی قرار دهد (ستوده، ۱۳۸۳).
آمرمن[۱۵] و همکاران (۱۹۹۹) در مطالعه خود که به منظور بررسی ارتباط بین کودک آزاری و سابقه سوء مصرف مواد والدین در والدین انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که اعتیاد والدین یکی از عوامل موثر در بروز کودک ازاری است.
ب) طلاق
اهمیت خانواده و جایگاه حفظ روابط خانوادگی بسیار مهم و مورد توجه است، اما چیزی که در این میان خانواده را با همه اهمیت و قداستش با بحران مواجه می‌سازد طلاق است. طلاق معمولاً به دنبال مشاجرات و اختلاف میان والدین رخ می‌دهد. در خانواده‌هایی که طلاق در آن‌ها صورت می‌گیرد، کودک هم قبل از این روی داد در اثر تعارضات و خشونت‌های رایج در خانواده آسیب می‌بیند و هم‌زمانی که طلاق رخ می‌دهد، کودک ناچار است فقط با یکی از والدین زندگی کند. پس از طلاق و احتمالاً ازدواج مجدد هم کودک صاحب نامادری یا ناپدری می‌شود. هر یک از شقوق فوق که رخ می‌دهد، به سهم خود می‌تواند احتمال انواع آزارها را در مورد کودک به دنبال داشته باشد (کارگری، ۱۳۸۶). پورناجی (۱۳۸۸) بیان می داردکه عواملی مثل طلاق و انزوای اجتماعی و عدم دسترسی به سیستم‌های حمایتی می‌تواند منجر به بروز کودک آزاری شود.
ج) علل مربوط به خود کودک
این موضوع مسلّم است که برخی کودکان بیشتر از سایرین مورد خشونت قرار می‌گیرند. بسیار مشاهده
می‌شود که در خانواده‌هایی که دارای چند فرزند هستند، یکی از آن‌ها به طور مکرر در معرض آزار قرار
می‌گیرد. از این رو باید توجه داشت که احتمالاً ویژگی‌های خاصی در برخی کودکان وجود دارد که احتمال اعمال آزار نسبت به آنان را بالا می‌برد (جوانفر، ۱۳۸۳). کودکانی که به دلیل نقایص خاص و آشکار جسمی احتیاج به مراقبت و توجه بیشتری دارند، نسبت به کودکانی که چنین وضعیت‌هایی را دارا نمی‌باشند، بیشتر در معرض آزار قرار می‌گیرند. این کودکان نیاز به مراقبت و توجه ویژه دارند. از سوی دیگر، وضعیت خاص آنان باعث تحمیل گونه‌ای فشار روانی بر خانواده می‌گردد که مجدداً احتمال بروز خشونت علیه ایشان را بالا می‌برد. از آن جا که بسیاری از این مراقبت‌ها، نظیر مراقبت از کودکان تالاسمی، مستلزم صرف هزینه بسیار است، در خانواده‌هایی که تمکن مالی چندانی ندارند، احتمالاً شیوع اعمال خشونت علیه چنین کودکانی بیشتر است.
این‌که آیا کودک به طور طبیعی رشد می‌کند یا نه می‌تواند در میزان خشونت مؤثر باشد .اگر رشد کودک از حالت طبیعی خود خارج شود، به طور قطع والدین را با فشارهای روانی فراوانی مواجه خواهد کرد که این امر
می‌تواند در اعمال خشونت علیه کودکان دخیل باشد .به عنوان مثال، کودکانی که دچار معلولیت جسمی و ذهنی‌اند یا کودکانی که زودرس‌اند، سبب به وجود آمدن مشکلاتی برای والدین می‌شوند که می‌تواند در اعمال خشونت هم علیه همان کودک و هم علیه کودکان دیگر مؤثر باشد (رسول‌زاده اقدم، ۱۳۸۱).
پورناجی (۱۳۸۸) بیان می‌دارد که تبعیض میان دو جنس نیز از مصادیق کودک آزاری است. طرز تفکرهای غلط، پیش زمینه‌های ذهنی، افکار قالبی و تصورات منفی در مورد جنس مونث و اعتقاد نداشتن نسبت به توانمندی و کارایی آنان سبب می‌شود دختران از همان اوان کودکی توهین، تحقیر و سرزنش را همواره تجربه کنند.
د) علل مربوط به والدین
مطالعاتی که والدین کودک آزار و غیرکودک آزار را مورد مقایسه قرار داده‌اند، به ویژگی‌های مشترکی در والدین آزاردهنده دست یافته‌اند که عبارت‌اند از: مشکلات عاطفی و رفتاری از قبیل افسردگی، تحمل پایین در برابر ناکامی، عزت‌نفس پایین، انعطاف‌ناپذیری، مشکلات در مهار خشم، نقص در توانایی برقراری همدلی و اضطراب. میزان اضطراب و درماندگی در زندگی این افراد نیز بالا بوده است. این افراد معمولاً مشکلات خانوادگی و بین فردی دارند و نمی‌توانند با کودک و یا سایر اعضای خانواده، تعاملات مثبت و سازنده‌ای برقرار نمایند. انزوا و گوشه‌گیری از دوستان و اجتماع نیز در آن‌ها دیده می‌شود .پدران و مادران آزاردهنده نقش والدینی را به
گونه‌ای اضطراب‌آور و توأم با عدم رضایتمندی ایفا می‌کنند و در مهارت‌های تربیت کودک و توانایی حل
مسئله به ویژه مسائل مربوط به تربیت فرزندان‌شان مشکل دارند (کارگری، ۱۳۸۶).
افسردگی والدین با خشونت فیزیکی رابطه دارد. مادران افسرده، غیرعاطفی، جدا و بدخلق هستند و با کودکان خود به صورت تنبیهی رفتار می‌کنند که شاید آستانه تحمل رفتار سوء کودک را در آن‌ها پایین آورد و عکس‌العمل‌های تنبیهی بیشتری به رفتار کودک نشان دهند (رسول‌زاده اقدم، ۱۳۸۱).
بیماری جسمی والدین نیز می‌تواند زمینه‌های آزار کودکان در خانه را فراهم کند . والدینی که دارای معلولیت‌ها و بیماری‌های جسمی هستند و هم‌چنین والدینی که دارای اختلال و بیماری‌های روانی مانند سادیسم، وسواس، نوروز، پارانویا، اسیکزوفرنی، مانی، افسردگی، اضطراب و تشویش هستند، نسبت به سایر والدین که چنین خصوصیاتی ندارند، بیشتر اقدام به آزار و اذیت فرزندان در خانه می‌کنند. هم‌چنین داشتن اختلال و بی‌ثباتی شخصیت، شخصیت انفعالی یا تهاجمی و یا ناپخته، کم‌حوصله بودن و … نیز می‌تواند زمینه‌های کودک آزاری را فراهم کند. والدین بیمار با رفتارهایی مانند تندخویی، خشونت، ناسازگاری و بی‌توجهی به فرزند که ناشی از بیماری روانی آنان است، سبب آزار کودکان می‌شوند (جوانفر، ۱۳۸۳).
دانیل[۱۶] و همکاران (۲۰۰۱) طی تحقیقی نشان دادند خانواده‌هایی که از سوی اجتماع مورد حمایت قرار
نمی‌گیرند، والدین جوان، والدینی که خود دارای مشکلات روانی و عاطفی هستند (مضطرب، افسرده، غمگین و …) والدینی که احساس عدم پذیرش نقش والدی را دارند، والدینی که استراتژی‌های خشن را به کار می‌گیرند، بیشتر با کودکان خود بدرفتاری می‌کنند.
برادفورد و همکاران (۲۰۰۴) طی انجام تحقیقی عنوان کردند که والدین دارای تحصیلات زیر دیپلم و والدینی که سابقه سوء مصرف هر نوع ماده ایی را دارند، بیشتر از سایر والدین کودکان خود را مورد سوء رفتار قرار می دهند. عامل موثر دیگر، مشخصات کودک است و کودک به طور غیر عمد به موقعیت سوء رفتار کمک می‌کند. در خانواده های دارای ۲ یا چندین کودک، معمولاً یکی از کودکان مورد سوء رفتار قرار می‌گیرد. خلق و خوی کودک، موقعیت کودک (چندمین فرزند خانواده)، نیازهای فیزیکی اضافی کودک (بیماری و ناتوانی)، دوران بارداری سخت یا زایمان سخت، کودکانی که والدین آن ها خارج از منزل شاغلند، کودکانی که والدین مطلقه یا معتاد یا ناتنی دارند، از دیگر مواردی هستند که احتمال وقوع سوء رفتار را افزایش می دهند.
مشخصات محیط نیز در بروز سوءرفتار مؤثر است و وجود مسائلی از قبیل طلاق، بی‌کاری، نامناسب بودن موقعیت فیزیکی، تغییر مکرر مکان زندگی، الکلیسم و اعتیاد و ازدحام می توانند منجر به موقعیت سوءرفتار شوند گرچه بیشتر گزارش‌ها مربوط به طبقه اقتصادی و اجتماعی پایین است ولی احتمال بروز سوء رفتار در تمام طبقات اجتماعی و اقتصادی وجود دارد (دانیل و همکاران، ۲۰۰۱).
عوامل زیادی در بروز سوء رفتار و مسامحه در مورد کودکان نقش دارند. والدین آزاردهنده، اغلب خود قربانی سوء رفتار جنسی و جسمی بوده‌‌اند. شرایط زندگی پر استرس نظیر تراکم و فقر، انزوای اجتماعی، فقدان نظام حمایتی و سوء مصرف مواد از سوی والدین، سطح استرس را در خانواده‌های آسیب‌پذیر بالا برده و احتمال رفتار خشن و مسامحه را در مورد کودکان افزایش می‌دهد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳؛ به نقل از زرگر و نشاط دوست، ۱۳۸۵). لئونارد و جاکوب[۱۷] (۱۹۸۸) نشان دادند که ۴۰ % بزرگسالانی که ملاک‌های مربوط به رفتارهای آزار جسمی کودک را از خود نشان داده بودند، مبتلا به اختلال مصرف دارو و الکل در طول زندگی‌شان بوده‌اند.
میلنر[۱۸] (۱۹۹۲) نشان داد که نمرات کودک آزاری به طور معناداری با دو عامل درآمد و سطح سواد والدین رابطه دارد. اختلالات روانی مانند افسردگی، اختلال سلوک، اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت چندگانه، اختلال نقص توجه، رفتارهای ضداجتماعی و بزهکاری، پرخاشگری مخصوصاً با اعضای خانواده، آسیب به خود، تاخیر در تکامل زبان و مهارت‌های حرکتی و تکامل شناختی، اعتماد به نفس پایین و داشتن دیدگاه منفی نسبت به خود و دیگران از جمله عوارض کودک آزاری هستند (کریستوفر و ادیتور[۱۹]، ۲۰۰۰).انزوای اجتماعی، فقدان نظام حمایتی، سوء مصرف مواد، بیکاری، فقر و مشکلات مسکن از جمله عواکل مستعدکننده بدرفتاری والدین هستند (کاپلان و سادوک، ۱۳۸۹).مرگ یا بیماری خطرناک عضوی از خانواده یا دوستان، مشکلات شدید مالی، درگیری در محل کار و نارضایتی از ازدواج از جمله استرس‌هایی هستند که می‌توانند منجر به بروز کودک آزاری گردند (مک میلان[۲۰] و ادیتور، ۱۹۹۹).
صحباتی و همکاران (۱۳۸۵) در مطالعه خود نشان دادند که در خانواده‌هایی که مرد، همسرش را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد، میزان کودک آزاری ۵/۱ برابر بیشتر از سایر خانواده‌هاست. بنابراین خشونت خانوادگی نیز به عنوان یکی از عوامل موثر در بروز کودک آزاری شناخته می شود. هم چنین سطح تحصیلات والدین نیز از جمله عواملی است که در شیوه رفتار آنان با کودکان تاثیر دارد. والدینی که از سطح تحصیلات عالی‌تر و عمیق‌تری برخوردارند، در مقایسه با والدین معمولی، رفتار دوستانه‌تر و آزادانه‌تری با فرزند خود دارند. از طرفی بین تعداد اعضای خانواده و پدیده کودک آزاری ارتباط وجود دارد. در خانواده‌هایی که تعداد فرزندان محدود بوده، پدر و مادر بهتر می‌توانند به فکر فرزندانشان باشند و کمتر آن را مورد غفلت و مسامحه قرار دهند. هم چنین منازل مسکونی کودکان آزاردیده تعداد اتاق کمتری نسبت به کودکان عادی داشته و آنان اکثراً اتاقی مخصوص به خود نداشته اند. بین کودک آزاری و عوامل روانی ارتباط وجود دارد. ابتلا اعضا خانواده به بیماری های جسمی و خشونت خانوادگی در کودکان آزار دیده بیشتر است. هم چنین بین عواملی مانند طلاق، اعتیاد، وضعیت ارتباط خانواده با فامیل و اشنا و وجود حمایت از سوی آنان در هنگام بروز مشکل با کودک آزاری رابطه وجود دارد. پژوهش تانک[۲۱] (۱۹۹۸) نشان داد بیشترین مرتکبین کودک ازاری، زنان خانه‌دار، پدران بیکار و کارگر بوده‌اند و هم‌چنین سطح سواد بیش از نیمی از مرتکبین کودک آزاری در حد ابتدائی و پایین‌تر بوده است.
ریس و لدویگ[۲۲] (۲۰۰۰) در مطالعه خود نشان دادند که فقدان مهارت‌های والدین و نداشتن معلومات کافی در زمینه نیازهای تکاملی کودکان می‌تواند منجر به غفلت از کودک می‌شود.اسمیت[۲۳] (۱۹۹۵) معتقد است وجود افراد متعدد در یک فضای کوچک احتمال بدرفتاری با کودک را بیشتر خواهد کرد.
۲-۸- مبانی نظری در زمینه کودک آزاری
کودک آزاری پدیده‌ای پیچیده و نتیجه تعامل مجموعه‌ای از عوامل خانوادگی، روان‌شناختی و عوامل مهم محیطی و شخصیتی است که برپایه سه الگوی روان‌پزشکی، جامعه‌شناختی و تعاملی استوار است که در ذیل به توضیح هر یک از این الگوها پرداخته می‌شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...