مطالب در رابطه با : نقد و بررسی رمان شوهر … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
-
- شخصیت ها باید در رفتار و خلقیاتشان ثابت قدم و استوار باشند. نباید در وضعیت و موقعیت های مختلف رفتار و اعمال متفاوتی داشته باشند مگر این که برای چنین تغییر رفتاری دلیلی وجود داشته باشد.» (پرین،۱۳۶۲: ۴۹)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
- «شخصیت ها، برای آنچه انجام می دهند باید انگیزه معقولی داشته باشند، به خصوص زمانی که تغییری در رفتار و کردار آنها ظاهر می شود. خواننده باید دلیل و انگیزه این تغییر را تشخیص دهد. امکان دارد که در آن بخش از داستان دلیل تغییر رفتار شخصیت ها را نفهمیم اما باید با پایان یافتن داستان ما انگیزه تغییر شخصیت ها را بدانیم.» (همان:۴۹)
- «شخصیت ها باید پذیرفتنی و معقول جلوه کنند آنها نباید نمونه مطلق پرهیزکاری و خوبی باشند و نه دیو بد سرشت و شریر، بلکه باید ترکیبی از خوبی و بدی و مجموعه ای از فردیت و اجتماع باشند. به هر حال باید احساس کنیم که آنها از تجربه و مشاهده نویسنده زاده شده اند و باید در محیط و حوزه داستان قابل قبول و طبیعی جلوه کنند. » (همان،۵۰)
شخصیت های داستانی رمان شوهر آهو خانم، شخصیت های زنده و قابل قبولی هستند زیرا «هیچ یک ساخته پرداخته ذهن نویسنده نیستند، همگی وجود خارجی دارند و با همه گوشت و خون و پی خود زنده اند» (پرهام،راهنمای کتاب:۱۳۴۰: ۹۷۲)) در ورای اعمال آنها انگیزه معقول و منطقی وجود دارد که نویسنده خود در خلال داستان با شرح و توضیح انگیزه های شخصیت و نشان دادن کشمکش های ذهنی و عواطف درونی، آنها را زنده و قابل باور می سازد.
نویسنده با نمایش افکار و عواطف درونی شخصیت ها در قبل و بعد از حوادث داستانی کمک می کند که خواننده، ارتباط بیشتری با داستان و افراد آن برقرار سازد. در رمان کوچکترین انگیزه های شخصیت های داستانی بیان می شود.
شخصیت های داستانی مجسمه شر و بدی یا خیر و خوبی نیستند. نویسنده با اینکه می خواهد ظلم و ستم میران را نسبت به زنش آهو نشان دهد او را مجسمه شر و بدی نمی سازد. بلکه او را آن چنان تصویر کرده است که احساسات انسانی دیگر نیز در وی تبلور یافته است انسان نسبت به او که رو به پیری می رود و با وجود تقدس به می خواری می افتد و دست به قاچاق می زند و تحت تعقیب قرار می گیرد و آبرویش می رود، تحت تاثیر عشق نوخاسته به کارهایی دست می بازد که وجدانش اجازه نمی دهد، نیز احساس غمخواری می کند.
به طور کلی افغانی با چیره دستی، چنان تناقضی در قهرمان هایش عجین می کند که خواننده در می ماند چه عکس العملی در برابر آنها از خود نشان دهد، خشم بگیرد یا دلسوزی کند.
پرین برای قابل قبول بودن تغییر و تحول شخصیت های داستانی سه شرط قائل است:
- «شخصیتی که تحولی در درونش روی می دهد یا تغییری را به وجود می آورد نباید این کارها از حد و توانایی او خارج باشد.» (پرین،۱۳۶۲: ۵۵)
- «شرایط وعوامل محیطی ای که شخصیت اصلی، خود را در آن می یابد، دقیقاً متناسب با تغییری باشد که روی می دهد.» (همان:۵۵)
- «زمان تغییر متناسب با اهمیت ومیزان تغییری که روی داده باشد.» (همان:۵۵)
شخصیت های داستانی به شش چند نوع تقسیم می شوند:
۱- شخصیت های پویا: «شخصیتی است که در طول داستان، دستخوش تغییر و تحول شود و جنبه ای از شخصیت او، عقاید و جهان بینی او یا خصلت و خصوصیت شخصیتی او تغییر کند. این دگرگونی ممکن است عمیق باشد یا سطحی، پردامنه باشد یا محدود، ممکن است در جهت ساختن شخصیت عمل کند یا در ویران شدن او، یعنی در جهت متعالی کردنش پیش برود یا در زمینه تباهیش، این تغییر ، اساسی و مهم است و تغییری نیست که مثلاً در سرماخوردگی در حال و وضع آدم ظاهر شود یا در لحظه ای حالت و عقیده شخص را تغییر دهد.» (کلارک،۱۳۷۸: ۱۰۶)
۲- «شخصیتهای ایستا:شخصیتی است که در طول داستان هیچ گونه تغییری نمی کند یا تغییر اندکی بپذیرد و در انتهای داستان همان است که از ابتدا ظاهر شده است.» (همان:۱۱۴)
«بیشاب بر این تقسیم بندی نوعی دیگر افزوده است که حد و توسط بین این دو است. یعنی شخصیت هایی که هم آنی و ایستاهستند و هم به تدریج دچار رشد و نمو و پویایی می شوند.» (عبداللهیان،۱۳۸۱: ۸۵)
۳- شخصیت قالبی: «شخصیت هایی هستند که نسخه بدل یا کلیشه شخصیت های دیگری باشند. شخصیت قالبی از خود هیچ تشخصی ندارند. ظاهرش آشناست، صحبتش قابل پیش بینی است. نحوه عملش مشخص است، زیرا بر طبق الگویی رفتار می کند که ما با آن قبلاً آشنا شده ایم.» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۹۶)
۴-شخصیت های قراردادی: «افراد شناخته شده ای هستند که مرتباً در نمایشنامه ها و داستان ها ظاهر می شوند و خصوصیتی سنتی و جا افتاده دارند.» (همان،۹۹)
۵-شخصیت های نوعی یا تیپ: «نشان دهنده خصوصیات گروه یا طبقه ای از مردم است که او را از دیگران متمایز می کند. شخصیت نوعی، نمونه ای است برای امثال خود.برای آفریدن چنین شخصیتی باید حقیقت را از چند نمونه واقعی و زنده گرفت و با هنرمندی در هم آمیخت تا شخصیت نوعی مورد نظر آفریده شود . شخصیت نوعی لزوماً نیازمند نیست که همچون شخصیت های قراردادی از سنت های ادبی کیفیتی را به عاریه بگیرند ممکن است خصلت تازه گروهی یا طبقه ای را منعکس کنند که در ادبیات سنتی مانند آنها وجود نداشته باشد.» (همان،۱۰۱)
۶-شخصیت های تمثیلی: «شخصیت های جانشین شونده هستند. به این معنا که شخصیت یا شخصیت هایی جانشین فکر و خلق وخو و خصلت وصفتی می شوند.» (همان،۱۰۴)
فورستر شخصیت های داستان را به طور کلی به دو دسته ساده یا مسطح و جامع یا گرد تقسیم می کند.
شخصیت های ساده:« می توان در یک جمله تعریف شود. این ها در اشکال ناب خود بر گرد یک فکر یا کیفیت واحد ساده می شوند. وقتی پای بیش از یک عنصر در کار آید منحنی ای که به جامعیت سیر می کند، آغاز می شود.» (فورستر،۱۳۶۹: ۷۳)
شخصیت های جامع:« پیچیده هستند و ابعاد بسیاری دارند. برای شناخت خصلت های شخصیتی آن ها به مقاله ای تحلیلی نیاز است. محک و آزمون یک شخصیت جامع این است که آیا می تواند به شیوه مقنع و متقاعد کننده ای خواننده را با شگفتی روبه رو سازد؟ اگر هرگز خواننده را با تعجب رو به رو نکند، ساده است اگر موجب شگفتی شود و متقاعد نکند ساده ای است که تظاهر به جامعیت می کند: یعنی که واجد پاره ای بی حسابی های زندگی است.» (همان،۷۳)
شخصیت های اصلی رمان شوهر آهو خانم درعین عادی بودن، جامع و پیچیده اند به گونه ای که خواننده را مجذوب خود می کنند. افغانی با چیره دستی، چنان تناقضی در قهرمانهایش عجین می کند که خواننده در می ماند چه عکس العملی در برابر آنها از خود نشان دهد، خشم بگیرد یا دلسوزی کند.
یکی از بهترین ویژگی های شخصیت های اصلی همین چند بعدی و جامع بودن و غیر قابل پیش بینی بودن اعمال آن هاست. این ویژگی آن ها را گیرا، احساس بر انگیز و مرموز می کند. شخصیت های اصلی همه پویا هستند. آن ها در سیر حوادث تغییر پیدا می کنند و تحول می یابند.
شخصیت های فرعی به استثنای خورشید که هم ایستا و هم پویا است و میرزا نبی که شخصیتی است همه جانبه بقیه شخصیت ها همه ساده وایستا هستند. به استثنای چند شخصیت که جزء سیاهی لشکر محسوب می شوند، دیگر شخصیت ها روشن کننده خوی و خصال و زندگی شخصیت اصلی هستند.
در داستان دو نوع شخصیت واسطه داریم:
۱-«افرادی که فقط یک بار در داستان ظاهر می شوند، اما نقشی در تغییر روابط و خط داستانی شخصیت اصلی دارند.» (بیشاب،۱۳۸۳: ۲۳۶)
۲-«افرادی که در جاهای مختلف اما حساس ظاهر می شوند تا زندگی و داستانهای شخصیت اصلی را تغییر دهند.»(همان:۲۳۶)« این شخصیت ها داستان خاص خود را دارند و داستانشان آنقدر گیرا و جذاب است که در ذهن خواننده بماند.» (همان:۲۳۷)
در رمان شوهر آهو خانم ننه اصغر، کچو، ارژنگی شخصیت های واسطه هستند که تنها یک باردر داستان وارد می شوند و بر زندگی شخصیت اصلی تاثیر می گذارند و خورشید، میرزا نبی، خالو کرم از جمله شخصیت های واسطه هستند که درجاهای مختلف داستان ظاهر می شوند تا زندگی و داستان شخصیت اصلی را تغییر دهند.
شخصیت و زندگی اش را در داستان می توان به سه صورت نمایش داد.
- نمایش بیرونی: «در نمایش بیرونی از بیرون وجود شخصیت به او، به زندگی اش و به پیرامونش نگریسته می شود و اطلاعاتی که از این رهگذر به دست می آید به خواننده انتقال می یابد.» (ایرانی،۱۳۸۰: ۴۸۰)
- نمایش درونی: «از درون وجود شخصیت به او، به زندگی اش، و به پیرامونش نگریسته می شود و اطلاعاتی که از این رهگذر به دست می آید به خواننده انتقال می یابد.» (همان،۴۸۰)
- نمایش بیرونی- درونی: «هم از بیرون و هم از درون وجود شخصیت به او، به زندگی اش و به پیرامونش نگریسته می شود و اطلاعات جامع تری که از این رهگذر به دست می آید به خواننده انتقال می یابد.» (همان،۴۸۰)
افغانی، در رمان شوهر آهوخانم برای معرفی شخصیت ها از نمایش بیرونی- درونی بهره می برد. نویسنده به مشاهده کردار وشنیدن گفتار آنان می پردازد و بر اساس دیده ها و شنیده هایش انگیزه های ایشان را استنباط و برای خواننده تشریح می کند و هم به سراغ ذهن، قلب وروح شخصیتهایش می رود.
افکار و عواطف درونی شخصیت ها در شوهر آهو خانم به سه صورت تصویر می شود:
۱-نویسنده با نثر خود، درون شخصیت را بیان می کند
۲- برای بیان درون شخصیت ترکیبی از نثر و زبان شخصیت را به کار می برد.
۳- تنها از زبان درونی شخصیت بهره می گیرد.
شاهد این مدعااست:
نویسنده با نثر خود درون شخصیت را بیان می کند:
«آهو از دیدار او که نجیب نما- محبت انگیز بود بلافاصله غصه اش شد. بیوه شدن به هر ترتیب که پیش بیاید و برای هرکس که می خواهد باشد دردناک است. و این زن که خود را بی پناه و سرگردان می دید خواه ناخواه نزد دیگران نمی توانست احساس شرمساری نکند، آهو خانم چنین می اندیشید و نسبت به وی حس همدردی داشت. با این حال خود او هم بی آن که دلیلش را بداند کمتر از مهمان ناراحت نبود، هنگام گفتگو به دشواری نفس می کشی.» (افغانی،۱۳۴۵: ۱۹۴)
نویسنده ترکیبی از نثر وزبان شخصیت را به کار می برد:
«زنده بود اما مرگ خود را به چشم می دید. بیزاری ویاس از زندگی کوچکترین جای خالی در دلش نگذاشته بود. پیشنهاد خورشید خانم را که می گفت دنبال ننه بی بی، خدمتکار سابق آن ها، برود تا چندروزی آن جا پهلوی او بیاید رد کرد. دلشکسته و پریشان بود. نمی دانست که دیگر به چه دلخوشی زنده است و زندگی به چه دردش می خورد. مثل اشخاص مالیخولیائی در تنهایی با خود حرف می زد: – خودم را خواهم کشت. به اوخواهم گفت که خودم را توی چاه خانه می اندازم.» (همان:۲۷۹)
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 03:10:00 ق.ظ ]
|