لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴،نقل از میچل، ۲۰۰۴)، مقابله را تلاش های در حال تغییر شناختی، هیجانی و رفتاری مستمر می‌داند که برای بر طرف کردن مطالبات خاص و بیرونی و درونی به کار می رود که فرد آن ها را فراتر از منابع و امکاناتش برآورده می‌کند.

لازاروس تأکید ‌کرده‌است که فرایندهای شناختی بین شرایط محیطی و واکنش پذیری رفتاری و فیزیولوژیکی افراد میانجی می‌شوند. به عبارتی در تجارب هیجانی اصولاً ارزیابی و نه موقعیت به خودی خود کیفیت تجربه هیجانی را تعیین می‌کند. یعنی هیجان ها از ارزیابی ها پیروی می‌کنند و اگر ارزیابی خود را تغییر دهیم هیحان ما نیز تغییر می‌کند و این فرایند همان ارزیابی مجدد است. هر چند تفاوت بین مقابله و مقاومت در قسمتی از ادبیات موضوع اشاره گردیده است ولی ،همان طوری که در ادبیات مقاومت نیز مشخص است مقاومت ، ارزیابی و نحوه رویارویی با عوامل استرس زا را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این مسئله با ادبیات حیطه¬ی استرس و مقابله نیز هماهنگ است. هر چند که لازاروس و فولکمن به طور صریح اشاره به پدیده مقاومت نکرده اند ولی به طور ضمنی می توان استنباط کرد که در مقاومت آنچه که رخ می‌دهد این است که فرد احساس می‌کند می‌تواند با موقعیت های دشوار مواجه شود و توانایی کنترل و اداره آن ها را دارد (ریو، ۱۹۹۱، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۵).

وجود مقاومت به برخی از ویژگی های فردی شخص مثلاً: ارزیابی های شناختی موقعیت (لازاروس، ۱۹۹۳) بستگی دارد. ‌بنابرین‏ ایجاد مقاومت تحت تأثیر روشی قرار می‌گیرد که افراد با موقعیت های ارزیابی شده کنار می‌آیند. مقابله پیش‌بینی کننده مقاومت است زیرا بر مبنای توانایی فرد برای ارزیابی عینی موقعیت است تا جایی که سازگاری می‌تواند رخ بدهد(هولادی و مک فریسون ، ۱۹۹۷،گیلسپی ، ۲۰۰۷).

در این رابطه گیلسپی(۲۰۰۷)، اشاره ‌کرده‌است که مقابله ترکیبی از کوشش های شناختی و رفتاری است. ‌بنابرین‏ ایستا و ثابت نیست. همچنین، مقابله می‌تواند در بیشتر اوقات و بافت ها ایجاد گردد.

هر چند کوشی و هان (۱۹۹۸)، به تمایز بین مقابله و مقاومت اشاره کرده‌اند و در پژوهش خود دریافتند نوجوانان مقاوم نسبت به نوجوانانی که مقاومت کمتری دارند لزوماًً شیوه های مقابله و کنار آمدن بهتری ندارند، ولی بر این باورند. معمولاً افراد مقاوم کسانی هستند که یادگرفته اند با بهره گرفتن از مهارت ها و توانمندی‌هایشان در موقعیت‌های استرس‌زا به طریق کارآمدی و مؤثری با استرس‌ها کنار بیایند (دومونت و پرووست ، ۱۹۹۹، کومپاس ، کونور- اسمیت ، سالتزمن و تومسن ، وادسورث ، ۲۰۰۲).

شیوه های مقابله

شیوه های مقابله ای، به تلاش های ویژه رفتاری و روانشناختی اشاره دارد که مردم برای تسلط، تحمل، کاهش یا به حداقل رساندن حوادث استرس زا آن ها را به کار می‌برند (لازاروس، ۱۹۹۳).

انواع شیوه های مقابله

دو نوع شیوه های مقابله ای رایج شناسایی شده اند ، شیوه های متمرکز بر مشکل شامل: تلاش هایی می شود که با انجام کارهای فعال شرایط استرس زا را تسکین می‌دهد. در مقابل، شیوه های متمرکز بر هیجان شامل تلاش هایی می شود که شرایط هیجانی استرس زا یا حوادث بالقوه استرس زا را کنترل می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهد که مردم از هر دو نوع استراتژی برای مبارزه کردن با بیشتر حوادث استرس زا استفاده می‌کنند. برتری یک نوع راهبرد نسبت به دیگری، به وسیله روش فردی و نوع واقعه استرس زا تعیین می شود. مردم نوعاً مقابله متمرکز بر مسئله را برای مسایلی به کار می‌برند که بالقوه قابل کنترل هستند و مقابله متمرکز بر هیجان را برای حوادثی به کار می‌برند که به عنوان حوادث غیر قابل کنترل درک کرده‌اند (لازاروس، ۱۹۹۳).

وقتی که افراد احساس کنند می‌توانند درباره مشکل کاری انجام دهند، به احتمال زیاد به مقابله متمرکز بر مشکل دست می‌زنند. ولی زمانی که مشکل یا ‌واقعیت را فراتر از توانایی‌های خود تلقی می‌کنند به احتمال زیاد به مقابله متمرکز بر هیجان دست می‌زنند (فولکمن و لازاروس، ۱۹۸۰، ویتالیانو، دوولف، مایورو، روسو، ۱۹۹۰؛ کلینکه، ۱۹۸۸،ترجمه والی پور، ۱۳۷۹).

تایلر(۱۹۸۸)، با بررسی متون مقابله ای بین راهبردهای مقابله ای فعال و اجتنابی تفاوت قایل شده است. راهبردهای مقابله ای فعال شامل: پاسخ های رفتاری و روانشناختی می شود که برای تغییر موقعیت استرس زا یا چگونگی تفکر درباره آن طراحی شده اند.در حالی که راهبردهای مقابله ای اجتنابی باعث می‌شوند مردم وارد فعالیت هایی مثل: (مصرف الکل) یا وضعیت های روانی مثل: (گوشه گیری) شوند که مانع می شود آن ها مستقیماً در مقابل حوادث استرس زا قرار بگیرند. به نظر می‌رسد راهبردهای مقابله ای اجتنابی، یک عامل ریسک روانشناختی یا نشانگر پاسخ های نامطلوب به حوادث استرس زای زندگی هستند (فولکمن و لازاروس، ۱۹۸۰،نقل ازکلینکه،۱۹۸۸، ترجمه والی پور، ۱۳۷۹).

پاولو دانکل (۱۹۹۰)، به دو نوع مقابله سازگارانه و ناسازگارانه اشاره دارند: مقابله سازگارانه را آن هایی می دانند که امکان دارد فشار را کاهش دهند و سیستم را به حالت تعادل باز گردانند. پاسخ های ناسازگارانه اعمالی هستند که حضور فشارها را افزایش داده و سیستم را در حالت ناپایدار نگه دارند و تشخیص و فهم این که چه چیزی دارد اتفاق می افتد را کاهش می‌دهند (نوروزی، ۱۳۷۳).

مقابله سازگارانه شامل راهبردهایی مثل: ایجاد تغییرات در زندگی، گزینش هدف ها، اولویت بندی تصمیمات، مدیریت زمان، کاهش الزامات بیرونی، آرامش عضلانی، الگوهای مفید تفکر و تلاش متعهدانه جهت تغییر رفتار می شود (نوروزی، ۱۳۷۳).

راهبردهای مقابله ای ناسازگارانه مثل: تفاسیر غیر منطقی، اجتناب از موقعیت، دوری از حمایت های اجتماعی، پرخاشگری، زیاده روی در مصرف الکل، مصرف داروهای آرامش بخش و ایفای نقش بیمار می‌باشد. استفاده طولانی مدت از راهبردهای ناسازگارانه باعث از دست دادگی کلی اعتماد شخص به توانایی هایش برای مقابله با رشد ثانویه مسایل مانند : فوبیا، اضطراب، وابستگی به آرامبخش ها، الکلسیم، اعتیاد دارویی و بیماری های جسمانی و افسردگی می شود (نوروزی، ۱۳۷۳). فولکمن، لازاروس، دانکل، اسکاتر ، دلنگس ، وگروئن (۱۹۸۶)، در یک تحلیل عاملی از سؤالات مقیاس راه‌های مقابله، به هشت نوع مقابله دست یافته اند: مقابله رو در رو، جستجوی حمایت اجتماعی، طراحی برای حل مسئله، خود کنترلی، فاصله گرفتن، پذیرش مسئولیت، ارزیابی مثبت و گریز- اجتناب (نوروزی، ۱۳۷۳).

فرایند مقابله

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...