فاضل تونی ای یگانه‌ی دهرعکس روی تو دیدم و گردید
هو علما لدی الأماثل فرد
و فراق الحبیب عزّ علیّ

ای ز دانشوران عالم طاقدل به دیدار روی تو مشتاق
هو فضلا علی الأفاضل فاق
ذاب قلب الّسنا من الأشواق

مرحوم فاضل با این‌که جثّه‏ای نحیف داشت، از سلامت مزاج و نشاط روحی‏ به طور کامل برخوردار بود و در طیّ زندگی طولانی خود، جز یک مرتبه در اصفهان، به مرض سختی مبتلا نشده بود. دید چشم و شنوایی گوش و قوه‌ی حافظه‌ی ایشان تا این اواخر ضعف و انحطاطی نداشت.[۹۶]
۲ـ ۲ـ ۱ـ ۳٫ سرحلقه‌ی رندان
ایّام تابستان غالباً عصرها از منزل بیرون می‏آمد و ساعت‌ها در گوشه‏ای از مدرسه‌ی سپهسالار، معمولاً زیر ساعت می‏نشست و دانشجویان گرد آن عزیز حلقه‏ می‏زدند و مانند این‌که با یکی از دوستان و آشنایان خود سخن بگویند با آن مرحوم‏ حرف می‏زدند و او با دقت به حرف همه گوش می‏داد.[۹۷]
۲ـ ۲ـ ۱ـ ۴٫ وظیفه شناسی
امّا در مرحله‌ی تحلیه و تجلیه، آن بزرگ به کمالات اخلاقی و فضایل نفسانی‏ آراسته بود. مجموعه‏ای بود از مکارم اخلاق. از جمله مکارم اخلاقی ایشان وظیفه‌شناسی و وقت‌شناسی بود؛ همیشه سر ساعت مقرّر به وعده‌ی خود حاضر می‌شد. هیچ کس به یاد ندارد که مرحوم فاضل در طی‏ سال‌های متمادی ـ حتی یک روز ـ دیرتر سر درس حاضر شده باشد. ورقه‏های‏ دانشجویان را به دقت و با حوصله‏ای هر چه تمام‌تر از ابتدا تا انتها می‏خواند و حتی‏ اگر ورقه‏ای بدخط یا ناخوانا بود، به کسی که مورد اعتمادش بود می‏فرمود آن ورقه را برای او بخواند تا نمره کاملاً از روی عدالت و دقت داده شود.[۹۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲ـ ۲ـ ۱ـ ۵٫ بنیان مرصوصچون خبر می‏یافت که در همسایگی‌اش بیوه‏زنی مستمند یا یتیمی بینوا هست، بی‌درنگ به کمک آنان می‏شتافت.
چهره‏اش چنان گشاده و متبسّم بود که دیدنش اندوه را از دل می‏زدود. حتی در حال درد و مرض نیز همواره تبسّمی بر لب داشت. هنگامی که در بیمارستان نجمیّه‏ برای عمل پروستات بستری بود، با این‌که عمل پروستات طبعاً دردناک است، شِکوه‏ و شکایتی نمی‏فرمود و قیافه‌ی محبوب نورانیش همواره منبسط بود. در همان حال درد، هر کس از حال ایشان می‏پرسید، می‏فرمود: «خوب است؛ الحمد للّه ربّ العالمین». هر عیادت‌کننده به‌خوبی در می‌یافت که آن مرحوم از مراحل صبر و تسلیم و شکر گذشته‏ و به سر منزل رضا رسیده است و «پسندد آنچه را جانان پسندد». طوری شده بود که‏ اطبا و پرستاران همه به آن بزرگ ارادت می‏ورزیدند و مجذوب حسن خلق و صفای‏ ایشان شده بودند.
هر وقت به عیادت آن مرحوم می‏رفتم، از قوّت نفس و صبر و تحمل ایشان با وجود آن جثّه‌ی نحیف به تعجب می‏افتادم و ظرفیت و حلم و بردباری حکیم رواقی اپیکتتوس، و صبر عروه بن الزّبیر که آیتی از صبر و تسلیم بود، در نظرم مجسّم می‌شد. سبکی‏ در معید النعم و مبید النقم می‌نویسد: مرضی عارض پای عروه شده بود که اطبا همه‏ بریدن آن را لازم دانستند. ادوات جرّاحی را که ارّه‏ای بیش نبود، حاضر کردند. فقالوا له اشرب مرقّدا: به او گفتند داروی بیهوشی بیاشام؛ ولی او از آشامیدن ابا کرد و در جواب گفت: ما أحبّ أن أغفل عن ذکر اللّه.

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشم

شاید که نگاهی کند آگاه نباشم

‏ فأحمی له المنشار و قطعت رجله و لم یتوجّع؛ ارّه را در آتش نهادند تا سرخ و بر افروخته‏ شد و با آن ارّه‌ی آتشین پای آن مرد صابر شکیبا را قطع کردند و وی حتی ناله‏ای نکرد؛ بلکه گفت: اللهمّ إن ابتُلیتُ فی عضوٍ فقد عُوفیتُ فی أعضاء، الحمد للّه علی کلّ حال.[۹۹] گوئی شاعر از زبان او سروده است:

گر آزرده ور مبتلا می‌پسندد
گهی دشمنان را عطا می‌فرستد
چرا دست یازم چرا پای کوبم

چه خوشتر از آن کو به ما می‌پسندد
گهی دوستان را بلا می‏پسندد
مرا خواجه بی‏دست و پا می‏پسندد[۱۰۰]

۲ـ ۲ـ ۱ـ ۶٫ بنده‌ی خائف
تنها یک روز ایشان را در بستر بیماری بسیار افسرده و ملول و نگران دیدم و حالتی آمیخته از حزن و نگرانی و ترس در سیمای آن مرحوم مشاهده کردم. حوصله‌ی سخن گفتن و سخن شنیدن نداشت. عرض کردم دردی دارید؟ فرمود: نه. گفتم:‏ تازه‏ای شده؟ فرمود: نه. بالأخره استاد را قسم دادم که علّت گرفتگی خود را بیان‏ کند. دیگر نتوانست خودداری کند؛ به شدّت منقلب شد و سخت گریست و فرمود نگرانی و اندوه من از این است که شاید گناهی کرده‏ام و اینک به عقوبت آن دچار شده‏ام و می‌ترسم مبادا مغضوب و رانده‌ی درگاه شده باشم و إلّا تحمل درد جسمانی‏ دشوار نیست.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...