از یک زاویه دیگر میتوان نیازهای انسان را به نیازهای واقعی و نیازهای کاذب تقسیم کرد. نیازهای کاذب نیازهایی هستند که از هیچ واقعیت عینی نشأت نمیگیرد، بلکه شکل گرفته از مجموعهای از پندارها و خیالات شعارگونه و بیمحتواست، که گاه برای پیشبرد اهداف خاصی ایجاد و پیگیری میشوند. نیازهای واقعی، نیازهایی هستند که از یک واقعیت عینی مایه میگیرند. و خود به دو دسته «مادی» و «معنوی» تقسیم میشود. نیازهای مادی در محدوده بعد مادی انسان مطرح میشوند، بنابراین کاربرد محدودی دارد و نمیتواند در زمینه معنوی کارایی داشته باشد و انسان را به تلاش وامیدارد، ولی نیازهای معنوی با ورود به حیطه روح آدمی از کاربرد وسیعی برخوردار است.[۱۰۵]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شکی نیست، ادیان الهی برای برطرف کردن نیازهای آدمی نازل گشتهاند. نیازهایی که در صور مختلف تجلی مییابند گاهی مربوط به روح و روان آدمیاند و گاهی مربوط به جسم آدمی، و در این نکته هم شکی نیست که انسان بعضی از نیازهای خویش را ارتکازا مییابد، اما به وضوح از درک همه نیازهای حقیقی خویش عاجز است، خصوصا نیازهای جزئی و پیچیده در مورد جسم و روان شخص و حیات اجتماعی نکته اساسی در این بحث تمییز بین نیازهای واقعی و نیازهای تخیلی و وهمی است. دین برای برطرف کردن نیازهای حقیقی انسان، نازل گشته نه نیازهایی که انسان تخیل میکند و خود را محتاج آن میبیند. به نظر میرسد در میان اختیار دین و شناخت نیازها اصالت با اختیار دین است نه شناخت نیازها؛ یعنی اینطور نیست که اول نیازهایمان را بشناسیم و بعد دینی متناسب با آن اختیارکنیم بلکه اول دینی را بر طبق ادلهای قانعکننده می پذیریم و بعد نیازهای خود را به نحو تفصیلی از دین باز میجوییم. ایمان به خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله و کتاب آسمانی و ائمه اطهار علیهمالسلام مقدّم است بر تشخیص نیازهای انسانی، و بلکه اصلاً هدف اصلی دین، بیان نیازهای حقیقی انسان است. انسان خود به خود نسبت به نیازهای حقیقی خویش عرفان و اطلاع یقینی ندارد. مگر به بعضی نیازهای خیلی کلی،[۱۰۶] اسلام سعی دارد انسان را به گونهای رشد دهد که تمام حرکات و فعالیتهایش او را به هدف نهایی آفرینش، که همان «قرب الهی» است، نزدیکتر کند. از نظر اسلام فقط ارضای نیازهای واقعی است که میتواند انسان را به هدف نهایی خلقت نزدیک کند. و اینکه گفته می شود دین انسانی است و برای انسان، منظور این است که دین قصد بر آورده کردن نیازهای واقعی انسان را دارد نه هر نیازی.
۲-۱-۱-۵-۳-۴-): نیازهای مادی و معنوی:
نیازهای انسان بعضی جنبه اختصاصی دارند و بعضی جنبه اشتراکی، آنچه جنبه اشتراکی دارد، نیازهای مادیاند. نیازهای مادی، نیازهاییاند که در اثر به هم خوردن تعادل شیمیایی بدن به وجود میآیند و در همه انسانها ثابت هستند. نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت و همسر ازجمله نیازهای مادیاند. این نیازها هرچند در اصل وجود خود ارتباطی به اعتقادات فرد ندارد ولی نحوه ارضای آنها کاملاً بستگی به بینش و اعتقادات فرد دارد. یکی، این نیازها را با کمترین مصرف تأمین میکند و دیگری پرخور، شکمباره و دامنباره است.
ارضای نیازهای مادی از اولویت بالایی برخوردار است ولی بعد از ارضای این نیازها جوامع باید به سمت ارضای نیازهای معنوی حرکت نمایند.
نیازهای معنوی، نیازهاییاند که از بعد روحانی انسان سرچشمه میگیرند و بعد از ارضای نیازهای مادی اساسی بدن، ظاهر میشوند. برای این ظهور، رسیدن به سن خاصی مطرح نیست برخلاف نیازهای جسمانی که بروز آنها به سن وابسته است؛ مثلاً رسیدن به سن بلوغ شرط بروز نیازهای جنسی است ولی نیازهای معنوی به اندام خاصی مربوط نیست و علت زیستشناختی ندارد و ارضای آنها انسان را به سوی کانونهای غیر مادی میکشاند و معیار و ملاک انسانیت شمرده میشود.[۱۰۷]
اصولاً نیازهای معنوی والای بشر، زاده ایمان و اعتقاد و دلبستگیهای او به برخی حقایق در این جهان است که آن حقایق، هم ماورای فردی است و هم عام و شامل و ماورای مادی است؛ یعنی از نوع نفع و سرمایه مادی نیست. اینگونه ایمانها و دلبستگیها به نوبه خود، مولود برخی جهانبینیها و جهانشناسیهاست که یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است و یا برخی فلاسفه خواستهاند نوعی تفکر عرضه نمایند که ایمانزا و آرمانخیز بوده باشد. به هر حال نیازهای والا، معنوی و فوق حیوانی انسان آنگاه که پایه و زیر بنای اعتقادی و فکری پیدا کند نام «ایمان» به خود میگیرد[۱۰۸] انسان با توجه به دو بعد روحی و جسمی دارای دو دسته از نیازهاست؛ مادی و معنوی. مسئله مهمی که در اینجا مطرح میشود، ارتباط بین این دو دسته از نیازهاست. ما چگونه میتوانیم بین این دو دسته از نیازها یا به عبارت دیگر بین این دو بعد انسانی ارتباط برقرار کنیم؟ آیا انسان همواره از این دو زاویه به امور مینگرد؟ آیا خاستگاه این دو دسته از نیازها کاملاً منقطع است؟ اگر رابطهای بین این دو دسته از نیازها یا این دو بعد انسانی وجود دارد، کیفیت آن چگونه است؟
آنچه مسلم است این است که انسان با وجود این دو دسته از نیازهای کاملاً متعارض، دارای هویت واحد است و استعدادها، نیازها، تواناییهای متعارض موجب از هم پاشیدن آن هویت واحد نمیشود. نحوه ارتباط این دو بعد و حاکمیت هر یک بر انسان جهتدهنده وجود انسان است و انسان دائما بین این دو جنبه در حرکت است؛ یا به سوی حاکمیت و سیطره نیازهای معنوی و متعالی بر نیازهای مادی و غیرمتعالی، یا با نفی جوانب متعالی وارزشهای نهفته وجود خویش، به طور مطلق درصدد پاسخگویی به نیازهای مادی خود است.
انسانها چارهای جز ارضای نیازهای مادی خود ندارند، ولی آنچه مهم است چگونگی ارضای این نیازهاست. محور بحث ما در این قسمت، توجه به کیفیت نگرش انسان است و این که از نظر دین، ارتباط نیازهای معنوی انسان با نیازهای مادی او که به بعد جسمانی مربوط میگردد، چگونه باید باشد. آنچه ما در صدد بیان آن هستیم این است؛ چگونه میتوان نیازهای معنوی را در محور زندگی قرار داد و نیازهای مادی را در پرتو آن نیازهای معنوی ارضا کرد؟ تمامی فعالیتهای اختیاری انسان ناشی از نظام اعتقادی او به مسائل است. دین به عنوان یک نظام اعتقادی قادر به جهتمند کردن فعالیتهای انسانی به سوی هدف نهایی است. در این نظام، نه تنها اسلوب کلی رفع نیازهای معنوی مطرح گردیده است، بلکه نیازهای مادی او نیز مورد توجه قرار گرفته است.
انسان مانند دیگر جانداران برای تداوم حیات احتیاج به خوراک، پوشاک، مسکن، استراحت و همسر دارد. اگر فردی یا جامعهای در رفع نیازهای مادی خود تسامح کند، امکان تأمین نیازهای معنوی برای او فراهم نمیگردد. لذا ملاک در تأمین اینگونه نیازها، به وجود آمدن امکان رشد و تکامل در دیگر عرصههای وجودی است. علت توجه دین به کیفیت ارضای نیازهای مادی، فراهم کردن زمینهای مناسب برای توسعه و تکامل و کسب بینش الهی و تقرب به خداست، بنابراین هرچه انسان را از توجه به تأمین نیازهای معنوی باز دارد و مانع از ترقی او گردد، اعم از اینکه ناشی از تفریط باشد یا زیادهروی و افراط و عدم توجه به نیازهای معنوی، مطرود است. و ارضای آنها، ارضای نیازهای کاذب تلقی میشود که باعث انحراف و دوری از مقصد نهایی است از همین رودر اسلام، ارضای نیازهای مادی تحت یک ضابطه خاصی قرار گرفته است و عدول از آن به منزله خروج از مسیری است که در نهایت انسان را به هدف نهایی میرساند. در قرآن، وقتی بحث از خوردن و آشامیدن میشود، انسان را میآموزاند که نباید نگرش تو نسبت به این امور زندگی مانند؛ نگرش غریزی حیوانات باشد که برای رفع نیازهایشان، به انجام هرکاری دست میزنند. از نظر قرآن بهرهمندی از این نعمتها برای کافر و مسلمان هر دو مهیاست، با این تفاوت که کافران، همچون حیوانات به آن نظر میکنند.[۱۰۹] ولی نگرش اسلام نگرشی الهی است که خود را به شبکه نیازهای مادی محبوس نمیسازد. منش او در تأمین نیازهای مادی تحت تأثیر دیگر منشهای اوست که مهمترین آن تقرب به خداست. در بینش الهی جوّ حاکم بر سلسله فعالیتهای حیاتی ناشی از هدفی است که برای این فعالیتها ترسیم میگردد. از آنجا که هدف کلی، دستیابی به قرب الهی و تأمین نیازهای معنوی است وظیفه هر انسان مسلمانی قرار گرفتن در مسیری است که به این هدف ختم میشود، بنابراین می توان اصلی ترین نیازهای معنوی انسان را اینگونه شمرد.
۲-۱-۱-۵-۴-): نیازهای واقعی انسان:
بعد از آنچه در طبقه بندی نیازهای انسان و اولویت و تقدم نیازهای معنوی بر نیازهای مادی در نگاه دین گفته شد، اینک به شمارش نیازهای واقعی انسان می پردازیم.
۱-): نیاز به حقیقت: یکی از نیازهای اصیل انسان نیاز به علم و دانش و معرفت واقعیتهای جهان هستی است. این نیاز از همان کودکی بروز میکند و تا پایان عمر از انسان سلب نمیشود، سؤالات پی در پی کودکان، نشانه وجود این نیاز فطری است. انسان علم و آگاهی را تنها برای تسلط بر طبیعت و تأمین زندگی مادی نمیخواهد، بلکه نفس علم و آگاهی برای انسان خوشایند و لذتبخش است. علم گذشته از اینکه وسیله بهزیستی است، فی حد نفسه مطلوب انسان هم است. انسانها روزمره به دنبال کشف هزاران رمز و راز از جهان هستی هستند که هیچ تأثیری در بهزیستی آنها ندارد. انسان ذاتا از جهل و تاریکی گریزان و به سوی علم و نور روان است. همه انسانها این نیاز را به صورت فطری درک میکنند، لکن مانند همه درکهای دیگر در افراد شدت و ضعف دارد و به اینکه انسان چقدر آن را تربیت کرده و پرورش داده است، بستگی دارد. این نیاز، تا احاطه علمی کامل و همه جانبه بر جهان هستی ادامه دارد و ارضاء نمیشود. دایره این نیاز به قدری وسیع است که هیچ موجودی از آن خارج نمیماند .سیر علمی انسان به وسیله حواس ظاهری شروع میشود و از مرحله نیروهای عقلانی میگذرد. چون سلسله عقل منتهی به ذات مقدس حق تعالی میشود، میتوان نتیجه گرفت که سیر عقلانی انسان منتهی به خداشناسی میشود. نیاز به حقیقت با شناخت عقلانی هستی به پایان نمیرسد و به این حد از آگاهی کاملاً قانع نمیشود و خواستار آگاهی عینی و درک حضوری و شهودی حقایق هستی است و چنین درکی به وسیله مفاهیم و بحثهای فلسفی حاصل نمیشود. آنچه عطش حقیقتجویی ما را کاملاً سیراب میکند علم حضوری و درک شهودی حقایق عینی است.[۱۱۰]
۲-): نیاز به خیر و فضیلت: نیاز به خیر و فضیلت یکی دیگر از نیازهای فطری و دایمی بشر است، که در همه افراد این نوع وجود دارد. انسان نیاز دارد به انجام افعال خیر و با فضیلت نه از آن جهت که منفعتی دارد و نیازی از نیازهای مادی او را برطرف و یا زیانی را از او دفع میکند، بلکه از آن جهت که آن امور خیر است و با وجود او سازگاری دارد. مقصود از فضیلت، همان ارزش اخلاقی است. نیاز انسان به فضایل اخلاقی از قبیل عدالت، صداقت، امانتداری، وفای به عهد، پاکدامنی، تعاون، تقوا، فداکاری و ایثار غیر قابل انکار است.
۳-): نیاز به جمال و زیبایی: یکی دیگر از نیازهای فطری انسان نیاز به زیبایی و جمال است. انسان زیبایی را در همه شئون زندگی دخالت میدهد و دوست دارد همه چیز از شکل ظاهری خودش تا مناظر جلوی چشمش زیبا و قشنگ باشد و تمام زندگی او را هالهای از زیبایی فرا گرفته باشد.
۴-): نیاز به خلاقیت و ابداع: انسان نیاز دارد بیافریند، خلق کند و چیزی که وجود نداشت به وجود آورد. خلاقیت و نوآوری مثل علم و آگاهی هم وسیلهای برای رفع نیازهای زندگی است و همخودش برای انسان هدف و مطلوب است.
۵-): نیاز به راز و نیاز و پرستش و لقای پروردگار: از جمله نیازهای فطری انسان خداپرستی و کرنش در مقابل یک موجودی بینهایت کامل است. انسان اگر در موجودی کمال فوقالعادهای را ببیند به طور فطری در مقابل او خضوع میکند، این احساس کاملاً فطری است و در مراتب بالای آن، خضوع کردن جز در برابر پروردگار، آدمی را اشباع نمیکند. شیوه ارضای این نیاز ابراز محبت نسبت به پروردگار و خضوع در مقابل اوست، تا بینهایت خضوع کامل در برابر معبود نباشد، این نیاز ارضاء نخواهد شد. در بین نیازهای معنوی، متعالیترین آن، همین نیاز به تسلیم در برابر خداوند است و تمامی نیازهای دیگر، معنا و مکان خود را در سلسله مراتب نیازها با مراجعه به این بزرگترین نیاز به دست میآورند، بنابراین، همه تلاشهای بشر باید برای تأمین این نیاز بسیج شوند.
۶-): نیاز به یافتن هویّت: انسان در مجموعه نظام آفرینش موجودی ارجمند است و مایههای ارجمندی و کرامت در جانش قرار داده شده، اما هنگامی که از این کرامتها و ارجمندیها و بایدهای وجودی خودش فاصله میگیرد، احساس بی هویتی، به طور ناخودآگاه در ضمیر باطنش به او دست میدهد، که البته در طول روزگاران کهن و قدیم به همین منوال بوده ولی امروزه با توجه به فراز و فرودهای ارزشهای اخلاقی و غلبه قدرتهای استعماری و استکباری و بنیادهای مالی و ثروتمندان بین المللی و باندهای قدرت، سوء استفاده از وجود انسانها در طریق مطامع استعماری؛ متأسفانه این احساس «بیهویتی» فزونی یافته.
و به گفته گابریل مارسل:
«در سبز فایل است که انسان یقینش را نسبت به ماهیت خود از دست داده و با خود بیگانه گشته و دیگر نمیتواند خود را «حیوان ناطق» یا «فرزند خدا» تعریف کند و راه خود را در عالم گم کرده است».[۱۱۱]
۷-): قدسیّت خواهی بشر: یکی دیگر از خواستههای نهادی و وجودی بشر، دستیابی انسان به منزلگاه های قدسی در عالم آفرینش است و این مسأله در طول تاریخ بشری به اشکال متغیر و گوناگونی خودش را نشان داده و ثابت گردیده که بشر موجودی قداست خواه است و لذا در طول دورههای حیات تاریخی خودش به پرستش موجوداتی پرداخته، ابتدا لباسی از قدسیت را برتن آنها پوشانده و سپس به پرستش آنها پرداخته و در مقابلشان کرنش کرده، خودش با همین انگیزه، بتتراشیده و پرستیده و پس از پیبردن به اشتباه خودش، آنها را شکسته.
بشر امروزی متوجه شده که گرایشهای طبیعی گرایانه نمیتوانند آن جنبه درونی و تشنگی نهادی را فرو بنشانند و بشر باید سقف طبیعت را بشکند و از این سقف، پروازی تا ملکوت بنماید و قدسیت را فراچنگ آورد.
افکار کسانی همچون هابز، که از نمایندگان نگرش طبیعی گرایانه است، در زمینه مادی بودن عالم، تدریجا از پایه و بنیاد سست شده و دیگر انسان و جهان و عالم و آدم را نمیتوان با تحلیلهای افرادی چون هابز و راسل و اگوست کنت ، تحلیل نموده و جنبه ماورایی روح انسان را که آرزوی پیوستن به منشأ قدسی عالم دارد، نادیده گرفت.
۸-): نیاز به آرامش و سکون: یکی از بزرگترین خواستههای ذاتی و نهادی بشر، دستیابی به آرامش و سکون است، چیزی که در دنیای معاصر، روزبه روز کاهش یافته و بیشتر در خفا و پرده ابهام فرو میافتد و در عین حال بیشترین مقوله مورد نیاز انسان معاصر است، یعنی تنشها و اضطرابها و نگرانیهایی که علم جدید و تمدن صنعتی به وجود آورده باید با عامل و شیوهای مرتفع شود.
اندیشمند فرانسوی، آلکسیس کارل در کتاب خودش، تحت عنوان انسان، موجود ناشناخته، درباره احساس عرفانی و نیاز بشر به آن مینویسد:
«حقیقت چنین به نظر میرسد که احساس عرفانی، جنبشی است که از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است، تغییرات و تحولات این احساس، همواره با تحولات فعالیتهای دیگر باطنی انسان، احساس اخلاقی، سجیه و خوی و گاهی احساس زیبایی بستگی دارد، این احساس جزء بسیار مهمی از هستی خود ما است.»[۱۱۲]
۲-۱-۱-۵-۵-): تقدم نیازهای معنوی بر نیازهای مادی:
بعد از شناخت نیاز های انسان اینک نوبت تقدم هر یک بر دیگری رسید، در اینکه در انسان دو دسته نیاز وجود دارد، جای شک و تردید نیست، اما سخن در تقدم و اولویت این نیازهاست که کدامیک بر دیگری تقدم دارد؟ نظریه نیازهای مادی بر آن است؛ که نیازهای مادی اولویت و تقدم دارند و این اولویت و تقدم تنها در این جهت نیست که انسان در درجه اول در پی تأمین نیازهای مادی است و آنگاه که این نیازها تأمین شد به تأمین نیازهای معنوی میپردازد. بلکه خاستگاه نیازهای معنوی نیازهای مادی است و نیازهای مادی سرچشمه نیازهای معنوی است. چنین نیست که انسان در متن آفرینش خود با دو گونه نیاز و دو گونه غریزه آفریده شده باشد؛ بلکه انسان با یک گونه نیاز و یک گونه غریزه آفریده شده و نیازهای معنوی نیازهای ثانوی و در رتبه بعد است، همچنانکه آبراهاممزلو(Abraham Maslow)، روانشناسامریکایی(۱۹۰۸ـ۱۹۷۰)؛ نخستینباردر ۱۹۵۴م، در کتاب خود، با عنوان Motivation and Personality (انگیزش و شخصیت) عرضه کرد. بر طبق این نظریه، نیازهای بشر در پنج دسته قابل اندراجاند و سلسله مراتبی دارند: شدیدترین و مبرمترین و فوری و فوتیترین نیازها، نیازهای فیزیولوژیک به غذا، آب، اکسیژن، وروابط جنسیاند. اگر نیازهای فیزیولوژیک برآورده شوند، نیازهای مربوط به امنیت و ایمنی سر برمیآورند و آدمی درصدد جست وجوی محیطهای امن و ایمن برمیآید. سپس نوبت نیازهای مربوط به عشق و تعلق خاطر و وابستگی میرسد و آدمی مشتاق دوست، عاشق و معشوق، و جایگاه گروهی میشود. آنگاه نیازهای مربوط به عزت وحرمت پدید میآیند وآدمی طالب عزت نفس، احترام دیگران، حیثیت وشأن، ودستاوردها و موفقیتها میشود، و سرانجام، و تنها در صورتی که همه نیازهای چهارگانه قبلی به وجهی معقول برآورده شده باشند، نیاز به خود شکوفایی پدیدار میشود.»[۱۱۳]
و در حقیقت نیازهای ثانوی وسیلهای است برای رفع بهتر نیازهای مادی. به همین جهت، نیازهای معنوی از نظر شکل و کیفیت و ماهیت نیز تابع نیازهای مادی است. انسان در هر دورهای به تناسب رشد ابزار تولید نیازهای مادیاش شکل و رنگ و کیفیت ویژهای دارد. نیازهای معنوی وی نیز که برخاسته از نیازهای مادی اوست، از نظر شکل و کیفیت و ویژگیها متناسب با نیازهای مادی است. پس در حقیقت، میان نیازهای مادی و نیازهای معنوی دو نوع اولویت برقرار است: اولویت وجودی؛ یعنی نیاز معنوی، مولود نیاز مادی است و دیگر، اولویت ماهوی؛ یعنی شکل و خصوصیت چگونگی نیاز معنوی تابع شکل و خصوصیت و چگونگی نیاز مادی است. از اینرو، طرز داوری علمی، تفکر فلسفی و ذوقی، احساس زیبایی و هنری، ارزیابی اخلاقی، گرایش مذهبی هر فرد تابع طرز معاش اوست.
نقطه مقابل این نظریه، نظریه اصالت نیازهای معنوی است. طبق این نظریه هرچند در فرد انسان نیازهای مادی از نظر زمانی زودتر جوانه میزند و خود را نشان میدهد، ولی به تدریج نیازهای معنوی که در سرشت نهفته است، میشکفند به طوری که در سنین رشد و کمال، انسان نیازهای مادی خویش را فدای نیازهای معنوی میکند. لذتهای معنوی در انسان، هم اصیل است و هم نیرومندتر از لذتها و جاذبههای مادی. انسان به هر اندازه آموزش و پرورش انسانی بیابد، نیازهای معنوی و لذتهای معنوی و بالاخره حیات معنویاش، نیازها و لذتها و حیات مادیاش را تحت تأثیر قرار میدهد. جامعه نیز چنین است؛ یعنی در جامعههای بدوی نیازهای مادی بیش از نیازهای معنوی حکومت دارد، ولی به هر اندازه جامعه متکاملتر گردد، نیازهای معنوی ارزش و تقدم بیشتری مییابند و به صورت هدف انسانی درمیآیند و نیازهای مادی را تحتالشعاع قرار داده و در حد وسیله تنزل میدهند.[۱۱۴] پس باید گفت: هر چقدر جامعه مترقی و متکامل تر می شود، نیازهای معنوی ارزش و تقدم بیشتری پیدا می کند.
با توجه به مقدمات فوق به اصل سوال باز می گردیم که نیاز های انسان به دین در چیست؟ ودین کدام نیاز انسانی را برآورده می کند. و دین در برآوردنش بی بدیل است؟ و انسان به خاطر آن به دین رجوع می کند. و در یک کلام چرا انسان باید دینی باشد؟
بعد از این مقدمات مهم اینک نوبت به اصل مطلب می رسد. ما در این بررسی میخواهیم آن تشنگی، ناآرامی، عشق و عطش درونی انسان و اندیشه دست یابی به مطلوب فطری بشر را که از دیرباز وجود داشته، به عنوان چرایی نیاز مطرح نماییم و در این خصوص، چند عامل بنیادین را در دلایل نیاز بشر به دین، مورد اشاره و تامل قرار میدهیم، که البته این عوامل در درون وجود انسان نهفتهاند وهرگز جنبه تحمیلی و قرار دادی و فاکتور جبر اجتماعی در آن وجود ندارد.
۱-): احساس فقدان هویت و گرایش به یافتن هویّت؛
انسان در مجموعه نظام آفرینش موجودی ارجمند است و مایههای ارجمندی و کرامت در جانش قرار داده شده، اما هنگامی که از این کرامتها و ارجمندیها و بایدهای وجودی خودش فاصله میگیرد، احساس بی هویتی، به طور ناخودآگاه در ضمیر باطنش به او دست میدهد، که البته در طول روزگاران کهن و قدیم به همین منوال بوده، ولی امروزه با توجه به فراز و فرودهای ارزشهای اخلاقی و غلبه قدرتهای استعماری و استکباری و بنیادهای مالی و ثروتمندان بین المللی و باندهای قدرت، سوء استفاده از وجود انسانها در طریق مطامع استعماری؛ متأسفانه این احساس «بیهویتی» فزونی یافته و به گفته گابریل مارسل:
«در سبز فایل است که انسان یقینش را نسبت به ماهیت خود از دست داده و با خود بیگانه گشته و دیگر نمیتواند خود را «حیوان ناطق» یا «فرزند خدا» تعریف کند و راه خود را در عالم گم کرده است».[۱۱۵]
بنابراین دین می تواند پشتوانهای قطعی و ابدی و غیر قابل خدشه است، هویت میبخشد و بیقراری درونی و ناآرامی نهادی وجود بشری را به خوبی به قرار و امنیت و داشتن یک هویت معقول میرساند و لذا بشریت امروز میبایست از چشمههای کدر و تیرهای که توسط طیفهای ظلمت و فاقد معرفت ربوبی ایجاد شده و آتشهای افروخته گدازنده جان و روح بشر دوری جوید و به نوری که از شریعه حیات بخش دین و صراط نورانی معرفت الهی افروخته شده، چشم بیندازند و در پرتو آن ره بپویند.
در قرآن مجید به نقش حیاتبخش دین، در عالیترین تعبیر آن اشاره شده.
«یا ایها الذین آمنوا استجیبواللّه وللرّسول اذا دعاکم لما یحییکم»[۱۱۶]
«ای گرویدگان و ایمان آوردگان، اجابت کنید خدا و رسولش را زمانی که شما را به چیزی دعوت میکنند که شما را حیات میبخشد.»
با تصویری این چنین از دین و نیاز بشر به این حقیقت متعال، میتوانیم. دین را رسیدن به عاقلانهترین و جانبخشترین نوع حیات بدانیم،
چنانکه اقبال لاهوری گفته:
چیست دین؟ برخاستن از روی خاک
[سه شنبه 1401-04-14] [ 02:35:00 ق.ظ ]
|