که چون خواستی دیو برداشتی
زهامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بدو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
(شاهنامه ج ۱ ص ۴۲-۴۳)
در شاهنامهی البنداری که ترجمهی عربی شاهنامه است و گاه اندک تفاوتهایی با شاهنامههای موجود دارد نیز این مضمون تکرار شده است: «… و تختی ساخت مرصّع به انواع گوهرها که دیوان برمیداشتند. جمشید بر آن تخت مینشست و دیوانش به هوا میبردند و به هر جا که میخواست میرفت و این در نخستین روز از حلول خورشید به برج حمل بود و این روز را نوروز خواند.» (البنداری،۹)
درست است که در نقل قول اخیر ذکری از دیدار او از آسمان به معنی جایگاه اورمزد و امشاسپندان نشده، امّا پیوند جشن نوروز با فروهر درگذشتگان در دین زرتشت از یکسو و پرواز جمشید به آسمان از سوی دیگر، نشان از دیدار جمشید از دستکم، فروهر درگذشتگان دارد. و نیز نباید فراموش کرد که در اساطیر زرتشتی واژهی آسمان به نوعی تداعیگر بهشت است. به گونهای که از قلّهی البرز تا ستارهی پایه که پایینترین درجهی بهشت است تنها پل چینود فاصله است.
- ۲٫ ۱٫ ۲ کاووس
کاووس در اوستا سومین «کَوی» از میان هشت کوی نخستین است که از آن ها یاد شده و بنا بر شاهنامه دومین شاه کیانیست که بر تخت سلطنت ایران تکیه میزند. کرامات و بزرگیهای بسیاری بدو نسبت داده شده است. از جمله فرمانروایی بر هفت کشور و بر همهی دیوان و جادوان و پریان، زدن دیوان «مَزَن»، ساختن کاخهایی بر البرزکوه که نیروی جوانی را به پیران باز میگرداند و رفتن به آسمان. از تمامی اعمال مذکور جز به آسمان رفتن وی به نیکی و بزرگی یاد شده است. با کمال تعجّب برخلاف دیگر شخصیّتهای اساطیری و مذهبی ایران باستان که به آسمان رفتن آن ها با عنایت خداوند و با حمایت ایزدان انجام شده؛ به آسمان رفتن او گناهی بزرگ و به فریب دیوان، برای ستیز با اورمزد و امشاسپندان و موجب از دست رفتن فرّه و جاودانگی او قلمداد گردیده است!
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در یکی از متون پراکنده اوستایی با عنوان «اوگمدیچا»، بندهای شصت تا شصتوپنج گفته شده که هرچند کاووس و افراسیاب یکی به آسمان رفت و دیگری در زمین کاخی ساخت، (هنگ افراسیاب) امّا هیچیک نتوانستند از چنگ «استویهات» دیو مرگ بگریزند و فناپذیر شدند.
«نه آنهایی که به بالا پریدند (پرواز کردند)، نه آنهایی که فرو رفتند (در زمین)، نه آنهایی که به بالا پریدند چون کاووس با همهی قدرت و شکوه شاهیاش نتوانست از «استویهات» بگریزد.»
بنا بر دینکرد هنگام نقل از سوتکر نسک دیوان برای اینکه مرگ بر او مستولی کنند مشورت کردند و سرانجام آرزوی رفتن به آسمان و دیدن جای امشاسپندان در دل او راه یافت تا به همراه مردم بدکار و دیوان به مرز تاریکی رفت و آنجا فرّه از او جدا شد و خود او از سپاه دور افتاده، سرانجام در دریای فراخکرت فرود آمد و بدین طریق میرنده شد. در دینکرد آمده که به گناه به آسمان رفتن نریوسنگ میخواست کاووس را بکشد امّا فروهر کیخسرو نگذاشت زیرا که سیاوش از او زاده نشده بود و اگر این کار را میکرد انتقام از توران غیرممکن میگشت.
در بن دهشن نیز به گناهکار شدن کاووس و از بین رفتن فرّهی او به فریب دیوان اشاره شده است: «و <دیوان> اندیشهی (کاووس) را گمراه کردند تا به کارزار آسمان شد و سرنگون فرو افتاد، فرّه از او گرفته شد.» (بن دهشن ۱۳۹)
همچنین در متنهای پهلوی دیگری چون مینوی خرد (مینوی خرد ۳۲) و روایات پهلوی به گناهکار شدن کاووس و از دست رفتن فرّهاش سخن رفته و با وجود اینکه گناهان دیگری چون کشتن اوشنر دانا و گاو اساطیری هدیوش و جفا در حق سیاوش از او سر زده است. همهی دانشمندان همعقیدهاند که تنها گناه کاووس که موجب از دست رفتن فرّهاش گردید؛ رفتن بیاجازهی او به آسمان به تحریک دیوان بوده است.
در شاهنامه نیز پس از ذکر بزرگیها و کرامات وی آمده است که دیوان که از وی در رنج بودند؛ برای سقوط و نابودی و بیفرّه کردن کاووس انجمن کردند و سرانجام دیوی داوطلب فریفتن کاووس شد. خود را به شکل غلامی درآورد. با چاپلوسی به خدمت او رسید و به او گفت که با این فرّی که داری آسمان جایگاه توست! تو همهی زمین را فتح کردی امّا هنوز به آسمان دست نیافتی و راز و رمز آفتاب و شب و روز را درنیافتی. دل شاه از این سخن بیراه میشود و دستور میدهد تا جوجهی عقابان را از لانه دزدیده و با گوشت مرغ و برّه بپرورند. آنگاه پای چهار عقاب را به چهار گوشهی تختی که از برای این کار ساخته بود میبندند و بالاتر از عقابان بر چهار نیزه چهار تکه گوشت نصب میکنند و عقابان گرسنه به هوای رسیدن به گوشت بال و پر میزنند و تخت کاووس را به ابر برمیدارند امّا سرانجام خسته و نومید دست از بال زدن برداشته و کاووس به بیشهی شیرخون در آمل پرتاب میشود و تنها برای زاده شدن سیاوش در آینده از اوست که کاووس جواز زنده ماندن را پیدا میکند.
چنان بد که ابلیس روزی پگاه
یکی انجمن کرد پنهان ز شاه
به دیوان چنین گفت کامروز کار
[سه شنبه 1401-04-14] [ 06:00:00 ق.ظ ]
|