آیه مذکور به «حکم» بودن قرآن اشاره دارد.
وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ[۱۸۷]
هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ[۱۸۸]
دو آیه فوق به ناطق بودن قرآن اشاره دارند.
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ [۱۸۹] این آیه نیز فصل بودن آن­را بیان می­ کند.
یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» این فراز از بیانات حضرت صدیقه کبری در فرازهای پیشین نیز تکرار شده بود که استنادهای آن نیز در قسمت قبلی بیان گردید.
حضرت فاطمه در مقابل عدم پذیرش غاصبان حق فرمودند: «بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّهَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.»
که از آیه هجده سوره مبارکه یوسف اقتباس فرموده­اند که اقتباسی بدون تغییر است:
وَ جاؤُ عَلى‏ قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ[۱۹۰]

فصل سوم: خداوند و صفات او در خطبه فدکیه

۱٫۳٫ شکروثنای الهی
۱٫۳٫ توحید وصفات پروردگار
۳٫۳٫ هدف آفرینش
مقدمه
چنان­که قبلاً نیز بیان شد ظاهراً خلیفه و غاصبین در راستای اجرای اهداف خود مبنی بر غصب خلافت از امیرمؤمنان، به هجوم برخانه حضرت علی وحضرت فاطمه جهت اخذ بیعت اجباری، کفایت نکرده و در جهت تکمیل این برنامه و تضعیف اهل بیت تصمیم به غصب اموال امیرالمؤمنین و حضرت زهرا – که بر اساس دستور الهیوَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه[۱۹۱] فدک حق مسلم حضرت فاطمه بود- می­گیرند.
حضرت صدیقه طاهره با اطلاع از این جریان و برای باز پس­گیری فدک و در حقیقت بیان حقانیت حضرت امیرالمؤمنین و آشکار کردن چهره واقعی غاصبان خلافت، شخصاً وارد عرصه شده به مسجدپیامبر می­روند و در بین مهاجرین و انصار خطبه­ای غرا سرشار از معارف الهی ایراد می­فرمایند.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

انشاء این خطبه در کمال فصاحت و بلاغت که متضمن مبانی و معانی بلند می­باشد با توجه به شرایط پس از رحلت پیامبراکرم که مصیبت عظمی برای حضرت فاطمه به شمار می­رود از معجزات آن حضرت است و کمال ادبى، علمى، فلسفى، عرفان الهى و بیان احکام و به طور کلى برنامه دین در این خطبه بیان­گر این مطلب است که ایراد کننده­ آن کسى جز معصوم و پرورش یافته­ مکتب وحى نمی­تواند باشد .
این سخنرانى بلیغ، فصیح ومسجع و موزون که از «توحید» آغاز و به «توحید» ختم مى­شود توافق آشکاری با قرآن کریم دارد، به گونه ­ای که به جرأت می­توان ادعا کرد هماهنگی و نزدیکی این کلام با کلام الهی، به قدری زیاد است که آیات قرآن کریم که در ضمن خطبه تلاوت شده، از سخن حضرت زهرا جز با تسلط و آگاهی شنونده و خواننده به آیات الهی، قابل تمیز نیست.
حضرتدر این محاجّه، با بهره‏گیرى هوشمندانه و استوار از آیات قرآن کریم، تفسیرى مستندو محکم از آیات قرآن را به نمایش مى‏گذارند که نشان‏دهنده­ اوج اشراف و آگاهى ایشان از رموز آیات است؛ ولذا خطبه را از صبغه سیاسى به درس معرفتى و کلاس تفسیرى و ادبى مبدل مى‏نماید که مفسّر آن در نهایت درجه فهم و ادراک مبانى آیات الهى و فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن‏سرایى است.
حضرت زهرادر خطبه کلام علاوه بر حمد و ثنای الهى و تبیین علت و نیز تأثیر حمدو ثنا، با شهادت بر وحدانیت خدای متعال به بیان توحید پرداخته­اند. در این فصل از نوشتار به مبحث توحید، در خطبه­ فدکیه می­پردازیم.

۱٫۳٫ شکروثنای الهی

حضرت فاطمهبعداز حضور در پایگاه توحید ‌(مسجدالنبی) سخن خویش را با زیباترین ستایش­ها از خداوند متعال آغاز نمودند. دراین بخش به فرازهای مربوط به شکر وثنای الهی که حضرت در قالب خطبه کلام ایراد فرمودند می­پردازیم.
پس از آرامش مجلس، حضرت چنین کلام خود را آغاز فرمودند:
«فَقَالَتْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَاوَ تَمَامِ مِنَنٍ أَوْلَاهَا جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاکِ أَبَدُهَا وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّکْرِ لِاتِّصَالِهَا وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا [۱۹۲]»
«خداوند را بر نعمت­هایی که عطا فرموده می ستایم، و بر الهامش سپاس می کنم، و بر نعمت­های گسترده­ای که ابتداءً عنایت نموده و نعمت­های فراوانی که عطا فرموده و تفضّلات پی درپی که مرحمت کرده ثنا می­نمایم. نعمت­های بی پایانی که از حدّ شمارش بیرون است، و قدرت بر شکر همه آن­ها نیست، و نهایت آن قابل درک نخواهد بود. نعمت­هایی که خداوند برای ازدیاد و دوام آن­ها ما را دعوت به شکرگذاری نموده، و بندگانش را بر فرستادن آن­ها مطیع خود گردانیده، و برای کامل نمودن بخشش­هایش از آنان حمد و ستایش خود را خواسته، و در کنار آن به طلب چنین نعمت­هایی امر فرموده است.»

۱٫۱٫۳٫ «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ»

۱٫۱٫۲٫۳٫ حمد در لغت و اصطلاح:
در تعریف لغوی «حمد»آمده است: «هو الثناء باللسان على الجمیل الاختیارى نعمه کان او غیرها على سبیل التعظیم[۱۹۳]. حمد عبارتست از ستایش به زبان در مقابل یک وصف نیکوى اختیارى یعنى صاحب آن در کسب آن مختار باشد چه آن صفت نعمت باشد و چه غیر نعمت، نسبت به حامد و باید در حمد قصد تعظیم باشد نه تحقیر و استهزاء». همچنین «حمد» نقیض «ذم» نیز معنا شده که می ­تواند عمل با دست (یدی) وغیر دست (غیر یدی)[۱۹۴] باشد. راغب درباره حمد می­نویسد:
«الْحَمْدُ للّه تعالى: الثناء علیه بالفضیله، وهوأخصّ من المدح و أعمّ من الشکر. یعنى ثنا و ستایش بر اساس فضیلت براى‏ خداى تعالى است . واژه «حَمْد» اخص از« مدح» و از آن بالاتر، و از واژه «شکر» نیز فراگیرتر است [۱۹۵]
واژه «حمد» در اصطلاح با شکر در لغت به یک معنى آمده که عبارت است ازاین­که بنده تمام آن­چه را که خدا برایش آفریده در مسیرى و براى هدفى که آفریده شده بکار برد. مثلاً چشم را آفریده براى دیدن و لکن نه تمام دیدنی­ها گوش را آفریده براى شنیدن و لکن نه هر نوع شنیدنى و … حمد همیشه از سوى مخلوق نسبت به خالق است[۱۹۶].
آیت الله جوادی آملی در تعریف «حمد» می­فرماید:
«حمد در مقابل قدح و ذمّ، و به معنای ستایش در برابر کمال و کار اختیاری زیباست ؛ خواه اثر آن کمال به غیر نیز برسد یا نه و در صورت وصول به غیر، خواه دریافت کننده همان شخص حامد باشد یا غیر او و چه از صاحبان اندیشه باشد یا از غیر ذوی العقول.
حمد خدای سبحان نیز در برابر اسمای حسنای جمالی یا جلالی اوست؛ خواه این اسماء کمالاتی باشد که اثر آن به غیر نیز می‏رسد، همانند خالقیّت و رازقیّت یا به غیر نمی‏رسد، مانند تجرّد از ماده و ماهیّت و چه به لحاظ کلمات تکوینی او : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض[۱۹۷] و چه به لحاظ کلمات تدوینی‏اش: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتاب[۱۹۸][۱۹۹] »
­ تعبیری جامع درباره حمد از امام صادق بیان شده است. حضرت می­فرمایند:
«مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَهٍ صَغُرَتْ‏ أَوْ کَبُرَتْ‏ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُکْرَهَا[۲۰۰].»
۲٫۱٫۱٫۳٫ فرق حمد و مدح
مشهور این است که حمد و مدح همتا و همانند است (الحمد و المدح أخوان[۲۰۱]). همان گونه که دو واژه مقابل این دو، قدح و هجو، نیز همتا و همانند است. ولی این دو واژه که دو ریشه متفاوت دارد، دارای دو معنای مختلف است و از این رو از نظر کاربرد و مورد استعمال نیز یکسان نیست؛ حمد تنها در برابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه باشد، ولی مدح (قول حاکی از عظمت حال ممدوح) که در مقابل ذمّ است، درباره غیر عاقل نیز به کار می‏رود؛ مثلاً درباره گوهری زیبا و ارزشمند می‏توان گفت ممدوح است، ولی نمی‏توان گفت محمود است[۲۰۲] :«یُقال مدحت اللؤلؤ علی صفائه ولا یقال حمدته علی صفائه ».
آیت الله جوادی آملی وجوه دیگری از تفاوت «حمد» و «مدح» رابیان کرده می­­نویسند:
«در مفهوم حمد، «وصولِ اثرِ کمال محمود به غیر» نهفته است و به اصطلاح ، حمد آن است که نه تنها از فضایل، بلکه از فواضل نیز باشد، برخلاف مدح که از این جهت نیز اعمّ است. این سخن تام نیست؛ زیرا در قرآن کریم و برخی ادعیه، خدای سبحان بر کمالاتی که اثر آن به غیر نمی‏رسد نیز حمد شده است؛ مانند: اوّلیت، آخریّت، تجرّد و…:
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ …[۲۰۳] « و بگو: «ستایش خدایى را که نه فرزندى گرفته و نه در جهاندارى شریکى دارد» و… .
و معلوم است که بی‏آغاز بودن در اوّلیت و بی‏انجام بودن در آخریّت، تجرّد، نداشتن فرزند و ولیّ و شریک و مانند آن از کمالاتی نیست که اثر آن به دیگری برسد.
برخی نیز گفته‏اند: حمد تنها در ستایش به حق به کار می‏رود، اما مدح در ستایشهای باطل نیز به کار می‏رود ؛ مانند: «أُحثُوا فى وجوه المدّاحین التراب» این فرق نیز تامّ نیست؛ زیرا حمد در مورد ستایش باطل نیز به کار رفته است؛ مانند: یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا[۲۰۴]« دوست دارند به آنچه نکرده‏اند مورد ستایش قرار گیرند» و… . »[۲۰۵]
تفاوت دیگری که برای «حمد»و «مدح» بیان شده، شایستگی برای ستودن است که حمد را از ثنا ومدح جدا می­نماید، زیرا مدح به زبان وقتی تحقق پیدا می­ کند که بذل و بخششی به وجود آید وبخشنده سزاوار ستودن شود اما حمد این تقابل و شرط در برابرنعمت قراردادن را ندارد[۲۰۶].
در باب عظمت «اَلْحَمْدُ لِلَّه» از امام صادق روایت شده که فرمودند: پدرم (امام باقر ) فرمود:
« اَلْحَمْدُ لِلَّهِ فَلَمْ یَزِدْ ثُمَّ قَالَ مَا تَرَکْتُ وَ لَا بَقِیتُ شَیْئاً جَعَلْتُ کُلَّ أَنْوَاعِ‏ الْمَحَامِدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا مِنْ حَمْدٍ إِلَّا وَ هُوَ دَاخِلٌ فِیمَا قُلْت‏[۲۰۷]
در­باره ارتباط حمدونعمت­های الهی امیرالمؤمنین علی می­فرمایند:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ‏ وَ النِّعَمَ بِالشُّکْر[۲۰۸].»
۳٫۱٫۱٫۳٫ «أَنْعَم»
«إِنْعَام‏» از باب إفعال به­معنى نعمت دادن می­باشد. مادّه «ن ع م» مشتقات فراوانی دارد که به اصل واحدی باز می‏گردد و معنای آن اصلِ واحد، خوشگواریِ زندگی و نیکو بودنِ حال طیب‏العیش و حسن الحال است و در مقابل آن «بُؤس» است که به معنای مطلق شدّت و تنگناست[۲۰۹].
راغب می­گوید: نِعْمَه به­معنى نیکوئى و حالت نیکوست[۲۱۰]. نِعْمه بروزن فِعْله (این وزن یعنى- فِعْلَه- بیانگر حالتى است که انسان بر آن حالت است مثل- جلسه- حالتى از نشستن انسان است) اسم نوع است و بر نوع خاصی از نعمت دلالت می‏کند و مصادیق آن فراوان و گوناگون است. اطلاق انعام در صورتى است که نعمت داده شده از جنس انسان باشد، زیرا در حیوان نمی­گویند: «أنعم على فرسه[۲۱۱]».آیت الله جوادی آملی در معنای «انعام» می­نویسند:
« «اِنعام» که به معنای ایصال نعمت به غیر است، تنها در مواردی به کار می‏رود که دریافت‏کننده نعمت با شعور باشد؛ با این که آنچه به موجود فاقد شعور می‏رسد و ملایم طبع آن است نیز نعمت است. سرّ این اختصاص آن است که موجودِ متنعّمِ با شعور قدرت تشخیص امور سودمند از زیانبار را دارد و غیر او فاقد چنین تمیز و تشخیصی است.[۲۱۲] »
در اصطلاح آن­چه برای حواس ظاهری یا باطنی و قوای ادراکی یا تحریکی انسان، گوارا و ملایم باشد «نعمت» نامیده می‏شود.[۲۱۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...