برخی از آیات قرآن کریم حکایت از توسل و استغاثه بنی اسرائیل به حضرت موسی(ع) دارد که در موارد زیر به آن اشاره می‌کنیم:
۳-۱۱-۵-۱- درخواست برداشتن رجز
این مطلب در آیات «وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنی‏ إِسْرائیلَ فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى‏ أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ»[۷۸۷] و «وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ»[۷۸۸] بیان شده است.
فرعونیان پس از مشاهده عذاب الهی از حضرت موسی(ع) خواستند که برای آنها دعا کند و اگر عذاب را از ایشان بردارد به نفع حضرت موسی(ع) ایمان بیاورند و بنی اسرائیل را به همراه او ارسال کنند، از سیاق آیات به خوبی پیداست که خداوند عذاب را از آنها برداشت لکن آنها عهد شکننی کردند و خداوند از انها انتقام گرفت.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

این آیه به خوبی نشان می‌دهد که توسل و استغاثه به حجج الهی و نیز دعا و درخواست حجج الهی از خداوند موجب رفع عذاب و برطرف شدن گرفتاری‏ها شود. این مطلب از یک سو بیانگر اهمیت و جایگاه توسل و استغاثه به حجج الهی و از سوی دیگر بیانگر استجابت دعای حجج الهی نزد خداوند است.
۳-۱۱-۵-۲- درخواست آب
نمونه دیگر در آیات «وَ إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ..»[۷۸۹] و «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ‏ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ..»[۷۹۰] ذکر شده که حکایت از آن دارد که بنی اسرائیل از حضرت موسی(ع) درخواست آب کردند و حضرت موسی(ع) نیز دعا کرد و خداوند دعای وی را اجابت نمود و او را امر کرد که با عصای خویش به سنگ بزند که پس از این کار دوازده چشمه آب برای بنی اسرائیل جاری شد.
گفتنی است این مطلب به دو شکل بیان شده آیه اول ناظر به استجابت دعای حضرت موسی(ع) است و آیه دوم ناظر به توسل و استغاثه بنی اسرائیل به موسی(ع) است و در خصوص مطلب توسل، سیاق آیه(عدم مخالفت خداوند و حضرت موسی(ع) با این درخواست) حاکی از صحیح و منطقی بودن درخواست آنها از حضرت موسی(ع) است.
۳-۱۱-۵-۳- درخواست طعام
آیه شریفه «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى‏ لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ..»[۷۹۱] نیز بیانگر درخواست دیگر بنی اسرائیل از حضرت موسی(ع) است که آنها بر طعام واحد صبر نکردند لذا از حضرت موسی(ع) درخواست کردند که دعا کند که خداوند از روییدنی‏های زمین برای آنها بیرون آورد به هر روی بین اسرائیل به خواسته خویش رسیدند.
مواردی که بدان اشارت رفت چنین به دست مى‏دهد که توسل به اسباب منافاتى با اخلاص ندارد، بلکه اعتماد بر اسباب و نگاه استقلالی به اسباب بدون در نظر داشتن قدرت واسعه الهی با اخلاص منافات دارد. افزون بر اینکه اصل توسل به اولیاء و حجج الهی نه تنها از منظر قصص قرآن امری جائز است بلکه امری نیکو بشمار مى‏رود.
۳-۱۲- تبرک جستن به اولیاء و آثار ایشان
تبرّک در لغت، مشتق از «برکت» به معناى فزونى است.[۷۹۲] امّا در اصطلاح آن است که موحّدان، از رهگذر تبرّک به پیامبر اکرم(ص) و بندگان صالح خدا و تبرک به آثار باقى مانده از آنان، درخواست افاضه نعمت و افزایش برکت کنند. معناى این آن نیست که تبرک جوینده، راه‏ها و اسباب طبیعى را براى رسیدن به خواسته‏هایش به روى خود ببندد، بلکه در همان حال که به علل و اسباب طبیعى تکیه مى‏کند، راه تبرک را در برابر خود باز مى‏گذارد، تا از این طریق، به فیض الهى که از این مجرا نازل می‏‌‏شود، افزون بر آنچه از راه اسباب طبیعى مى‏رسد، دست یابد. مسلم است که میان آثار پیامبران و صالحان و خیراتى که انسان از این راه به دست مى‏آورد رابطه مادى وجود ندارد، لیکن همانگونه که گفته شد فیض‏هاى الهى بربندگان گاهى از غیر مجراى طبیعى افاضه مى‏شود، آنجا که اراده الهى بر این باشد که حاجت‏هاى یک انسان مؤمن را از راه تبرّک به پیامبر یا آثار بازمانده از او برآورده سازد. آیات قرآن کریم و روایات فراوانى بر این حقیقت تأکید دارد. افزون بر اینکه هیچ مانع عقلى نیست که آثار پیامبر و صالحان در اجابت خواسته‏هاى انسان اثر گذار باشد. اینک برخى از آیاتى که در این زمینه است.[۷۹۳] در قصص قرآن نمونه‏های متعددی از تبرک به حجج الهی و آثار ایشان وجود دارد که ذیلاً اشاره می‌کنیم:
۳-۱۲-۱- تبرک به مقام ابراهیم(ع)
تبرک به مقام ابراهیم(ع) که در آیه «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّى..»[۷۹۴] بیان شده به خوبی گویای تبرک به حجج الهی است. در واقع خداوند، بعضى از سرزمین‏هایى را که بدن دعوتگران توحید را لمس کرده، عبادتگاه به شمار آورده است، مثل آنکه «مقام ابراهیم» را نمازخانه قرار داده و فرموده است: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى..» بى‏شک، نماز از بعد ذاتى فرقى نمى‏کند که در این جایگاه خوانده شود، یا نقاط دیگر مسجد. ولى «مقام ابراهیم» به سبب وجود ابراهیم پیامبر، امتیاز دیگرى یافته و جاى متبرّکى شده است. از این رو نمازگزار به خاطر تبرک به آن مکان پاک، نمازش را آنجا برگزار مى‏کند.
در جاى دیگرى از قرآن، خداوند متعال «مسعى‏»- مسافت میان صفا و مروه- را محلّ عبادت مى‏شمارد و این نیست مگر به سبب آنکه بانوى پاک و یکتا پرستى همچون «هاجر»، با قدم‏هاى مبارک خود هفت بار این زمین را در جستجوى آب، لمس کرده است و این مسأله علتى جز این ندارد که به این سرزمین مقدس که جزئى از بدن مادر حضرت اسماعیل را لمس کرده است، تبرک جویند.[۷۹۵]
۳-۱۲-۲- پیراهن یوسف(ع) و بازگشت بینایى یعقوب(ع)‏
تبرک یعقوب(ع) به پیراهن یوسف(ع) و بازگشت بینایی او نمونه دیگری است که در آیات «اذْهَبُوا بِقَمیصی‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبی‏ یَأْتِ بَصیراً..»[۷۹۶] و «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً..»[۷۹۷] به آن اشاره شده است.
توضیح اینکه حضرت یعقوب(ع)، مدتى طولانى در رنج هجران حضرت یوسف(ع) بود و در آن مدّت آن ‏قدر گریست که به تعبیر قرآن کریم، چشمانش سفید(و نابینا) شد: «..وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»[۷۹۸] اراده الهى بر آن شد که به واسطه پیراهن فرزندش یوسف، بینایى یعقوب را به او برگرداند. خداوند از زبان یوسف(ع) چنین نقل مى‏فرماید: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً»[۷۹۹] بى‏گمان پیراهن یوسف، از جهت موّاد و شکل، با پیراهن‏هاى دیگر فرقى ندارد، ولى خواست خدا آن بود که فیض الهى از این راه به بنده‏اش یعقوب برسد. قرآن با صراحت این حقیقت را چنین بیان مى‏کند: «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً»[۸۰۰].[۸۰۱]
۳-۱۲-۳- تبرک جستن به تابوت در بنی إسرائیل
آیه ۲۴۸ سوره بقره در بیان قصه طالوت، نمونه دیگری در توسل به آثار انبیاء و حجج الهی است. توضیح اینکه حضرت موسى(ع) در اواخر عمر شریفش، الواح مقدّس را که در بردارنده شریعت او بود، همچنین زره، سلاح و آثار دیگرش را در صندوقى گذاشت و صندوق را به وصىّ خود «یوشع بن نون» سپرد. از همین‏جا آن صندوق نزد بنى‏اسرائیل اهمیت ویژه‏اى یافت. در جنگ‏هایى که میان آنان و دشمنانشان پیش مى‏آمد، آن صندوق را به عنوان تبرک با خود مى‏بردند و به سبب آن از خداوند نصرت مى‏طلبیدند و تا وقتى که آن صندوق میان آنان بود، با عزّت مى‏زیستند. امّا وقتى که در دین سست شدند و تأثیر عامل بازدارنده اخلاقى در میان ایشان کم شد، دشمنانشان توانستند آنان را شکست دهند و آن صندوق مقدس را هم به غارت ببرند. چون خداوند پس از مدتى طالوت را به عنوان پادشاه و فرمانده بنى اسرائیل برگزید، پیامبرشان به ایشان گفت: نشانه صدق او و اینکه طالوت از سوى خداوند به‏ فرماندهى تعیین شده است، آن است که صندوق را نزد شما مى‏آورد. قرآن در اشاره به این ماجرا مى‏فرماید: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَهُ..» [۸۰۲] دقت در آیه مى‏رساند که قرآن کریم، از زبان پیامبر نقل مى‏کند که بنى‏اسرائیل به آن صندوق تبرک مى‏جستند و آن قدر ارزش و شرافت داشته که فرشتگان آن را حمل مى‏کردند. اینک مى‏پرسیم: اگر این کار، با اصول توحید، ناسازگار است، چگونه آن پیامبر، این خبر را به صورت یک مژده به آنان نقل مى‏کند؟[۸۰۳]
لازم به ذکر است که آن صندوقچه‏‏‏ای ‌‏که در آن بقایایی از آل موسی(ع) و آل هارون(ع) شاید چیزهایی چون عصا و نعلین و جز اینها آن قدر برای بنی اسرائیل عظمت داشت که به آن تبرک می‌جستند و با آن در نبردها و مشکلات پیروز می‌شدند و به تصریح خداوند در آن آرامشی الهی بود و خداوند هم از آن به تمجید یاد کرده است. حال وقتی صندوقچه‏ای با محتوای مذکور چنین آرامش الهی داشته باشد و ملائکه آن را حمل کنند و چنین آثار برای مردم داشته باشد، صندوقچه و یا ضریحی که در آن بدن مبارک امام معصوم(ع) باشد چه آثاری و چه آرامش الهی دارد خدا می‌داند. لذا آمدن به نزد چنین صندوقچه‏ای که از آن به زیارت تعبیر می‌شود و متبرک شدن به آن یعنی مسأله تبرک امری معقول و مشروع خواهد بود.
نکته قابل توجه اینکه ظاهرا فقط همین یک آیه را داریم که تعبیر «آلُ مُوسى‏ وَ آلُ هارُونَ» در آن آمده است. گویا این عبارت حکایت از آن دارد که آل هارون(ع) نیز داری منصب الهی نبوت و وصایت و خلافت بوده‏اند که اجمالاً این مطلب مؤید روایی نیز دارد که زیرا وصایت و امامت به فرزندان هارون رسید.[۸۰۴] از سوی دیگر همانگونه که بقایا و آثار آل موسی(ع) مقدس و متبرک است همنیطور بقایا و آثار آل هارون(ع) نیز مقدس و متبرک است. لذا با توجه به منزلت هارونیه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به رسول خدا(ص) می‌توان علاوه بر طرق دیگر، از این راه نیز نتیجه گرفت که آثار و بقایای آل علی(ع) نیز متبرک و متیمن است و امیدواری و قوت قلب و پیروزی آور است.
۳-۱۲-۴- تبرک جستن به جایگاه اصحاب کهف
آیه «..إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»[۸۰۵] نیز نمونه دیگری در تبرک جستن به آثار صالحین است. توضیح اینکه وقتى مؤمنان و یکتاپرستان، مخفى‏گاه جوانمردانِ «اصحاب کهف» را یافتند، با خود مى‏اندیشیدند که چه کنند؟ همه اتفاق نظر داشتند که بر قبور آنان مسجدى بسازند تا محلّ عبادت باشد و وسیله‏اى براى تبرک‏جستن به عبادت در کنار آن پیکرهاى مطهّر گردد. قرآن کریم چنین نقل مى‏کند: «قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً» مفسران مى‏گویند هدف از ساختن مسجد، برپایى نماز و تبرک به اجساد مطهّر آنان بوده است. دقت در این آیات ما را از یک اصل علمى و قرآنى روشن آگاه مى‏کند و آن اینکه گاهى خواست الهى بر این مى‏شود که نعمت‏ها، مواهب مادى و معنوى را از خلال اسباب و عوامل طبیعى به بشر افاضه کند، بدون آنکه میان امور مادى و معنوى تفاوتى باشد، مثل آنکه اراده الهى تعلّق گرفته تا بشر را از راه اسباب طبیعى هدایت کند، از این رو پیامبران را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده است. ولى در همان حال، گاهى نیز اراده خدا بر این تعلّق مى‏گیرد که فیض خویش را از راه‏ها و اسباب غیرطبیعى جارى سازد. تبرّک یکى از آن راه‏هاى غیرطبیعى است که انسان به آن روى مى‏آورد تا فیض الهى و نعمت پروردگار را به دست آورد. براساس همین روش، مسلمانان به آثار پیامبر اعظم(ص) و به موى شریف او و به قطرات آب وضوى آن حضرت و به جامه و ظرف و لمس بدن مطهّرش تبرک مى‏جستندکه نمونه‏هاى آن در روایت‏ها آمده است. پس تبرّک، سنتى شد که صحابه به آن عمل مى‏کردند و تابعان و صالحان بعدى نیز از آنان پیروى کردند.[۸۰۶]
گفتنی است حال که بناء مسجد در جوار قبور ایشان مورد رضای الهی است و آیندگان به قبور ایشان تبرک می‌جستند با اینکه آنها در شمار انبیاء، رسل و امامان معصوم نبودند لذا به طریق اولی بناء مسجد و زیارتگاه در جوار قبور امامان معصوم مورد رضای الهی است و جایگاه تبرک خواهد بود.
۳-۱۲-۵- مبارک بودن حضرت عیسی(ع)
مبارک بودن حضرت عیسی(ع) که در آیات «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا»[۸۰۷] ذکر شده نمونه دیگری از تبرک در قصص قرآن است.
توضیح اینکه در آیه یادشده حضرت عیسی(ع) خود را اینگونه معرفی کرده است که خداوند او را «مبارک» قرار داده است. از این فراز می‌توان چنین استنباط نمود که مبارک گردانیدن یک چیز و یا یک انسان از ناحیه خداوند متعال صورت می‌گیرد و نیز مبارک شدن مختص به آثار حجج الهی و صالحان نیست بلکه خود حجج الهی و صالحان وجودشان مبارک است با این توضیح می‌توان گفت ائمه اطهار(ع) که خلفاء و حجج الهی و اوصیاء پیامبر کرم(ع) هستند و وارث علوم و فضائل و مکارم انبیاء و حجج الهی پیشین هستند و نیز با توجه به جایگاه والای امامت، ائمه اطهار(ع) و آثار ایشان نیز از ناحیه خداوند «مبارک» قرار داده شده‏اند.
افزون بر اینکه به نظر مى‏رسد شاید در این آیه بتوان گفت مبارک بودن حضرت عیسی(ع) به نحو مطلق ذکر شده و هیچگونه قید در زمان حیات و پس از وفات ندارد. در واقع مبارک بودن وی به اطلاق مکانی ذکر شده یعنی هر کجا که باشد مبارک است چه در زمان حیات و چه در زمان ممات از این ویژگی برخوردار است. اما به قرینه سیاق آیه که توصیه به زکات و نماز و انجام این دو مقید به زمان حیات ذکر شده لذا انجام نماز و زکات مقید به قید حیات است و پس از وفات تکلیفی نیست اما مبارک بودن به نحو مطلق بیان شده است لذا وجود عیسی پس از وفات هم هر کجا باشد وجودش مبارک است. این می‌تواند ردی بر دیدگاه وهابیت در رد زیارت و متبرک شدن به قبور انبیاء و حجج الهی است. البته شاید اشکال شود که «بَرًّا بِوالِدَتی» نیز مطلق ذکر شده در حالی که مراد تا زمان حیات حضرت عیسی(ع) است چون پس از فوت که دیگر قادر به مهربانی و محبت به مادر نیست لذا با مرگ مهر و محبت از عیسی(ع) به مادر منتفی است. اما در پاسخ می‌توان گفت که محبت کردن به مادر نیز یکی از واجبات الهی است لذا از این حیث در عرض واجبات دیگری چون نماز خواندن و زکات دادن قرار می‌گیرد که مقید به حیات است. افزون بر اینکه ارتباط محبت رساندن به مادر و دیگران می‌تواند مقید به قید حیات آنها نباشد زیرا مثلاً با انجام دادن کارهای خیر و اموری از این قبیل توسط فرزندان بهره‏ای از ثواب به پدر و مادر وی می‌رسد و این یکی از مصادیق ابراز محبت پس از وفات است.
۳-۱۳- زیارت معصومان(ع)
«زیارت» در لغت به معنى «قصد» است و در موردى به کار مى‏رود که فردى از نقطه‏اى به نقطه‏اى براى دیدار شخصى یا مکانى برود و هدفش از این کار تعظیم و تکریم آن فرد یا آن مکان باشد.[۸۰۸] گاهى نیز زیارت به جمله‏ها و عباراتى گفته مى‏شود که انسان با آنها با فرد سخن مى‏گوید و این اصطلاحى دیگر غیر از اصطلاح لغوى است.[۸۰۹]
زیارت معصومان(ع) یکی دیگر از بن مایه‏های کلامی امامت در قصص قرآن کریم است که در آیات زیر قابل بررسی است:
۳-۱۳-۱- دعاء حضرت ابراهیم(ع)
آیه «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ..»[۸۱۰] که حکایت از دعای حضرت ابراهیم(ع) برای ذریه خویش دارد که مراد ذریه وی از طریق حضرت اسماعیل(ع) است که به امر خداوند در مکه سکونت داده شدند. بر این اساس تحقق عینی این دعا محبت و مودت عموم مردم به این ذریه و روی آوردن مردم به زیارت ایشان در زمان حیات و نیز روی آوردن مردم به زیارت قبور ایشان پس از وفات باشد.
مؤید این مطلب که این دعا پس از وفات ایشان نیز محقق می‌شود این است که فرمود: «مِنْ ذُرِّیَّتی» و تعبیر به ذریه تنها ناظر به اسماعیل و هاجر نیست بلکه فرزندان از نسل او را نیز شامل می‌شود که در آینده ظهور خواهند کرد. همانگونه که در آیات «وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَ نُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَنَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسىَ‏ وَ هَارُونَ وَ کَذَالِکَ نجَْزِى الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یحَْیىَ‏ وَ عِیسىَ‏ وَ إِلْیَاسَ کلُ‏ٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطًا وَ کُلاًّ فَضَّلْنَا عَلىَ الْعَلَمِینَ وَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ ذُرِّیَّاتهِِمْ وَ إِخْوَانهِِمْ وَ اجْتَبَیْنَاهُمْ وَ هَدَیْنَاهُمْ إِلىَ‏ صرَِاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»[۸۱۱] برخی از ذریه وی را برشمرده است. مؤید دیگر صیغه‌های جمع در آیه است: «..رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ..» در صورتی که در زمان این دعا تنها اسماعیل متولد شده بود و حتی اسحاق نیز نبود.[۸۱۲] از سوی دیگر ذریه بر هاجر اطلاق نمی‌شود لذا دو ضمیر جمع در ادامه آیه ناظر به ذریه و نسل ابراهیم خلیل(ع) است که این دعا را به نزد خداوند عرضه داشت. و نیز در آیات «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لىِ عَلىَ الْکِبرَِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبىّ‏ِ لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ رَبّ‏ِ اجْعَلْنىِ مُقِیمَ الصَّلَوهِ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ»[۸۱۳] که بی‏تردید در حین دعا مصداق خارجی ذریه اسماعیل و اسحاق بوده‏اند اما بی‏تردید دعاء ابراهیم خلیل(ع) تنها نمازگزار بودن این دو نیست بلکه نمازگزار بودن ذریه و نسل وی تا روز قیامت بوده است.
گفتنی است کلینی در باب «أَنَّ الْوَاجِبَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ مَا یَقْضُونَ مَنَاسِکَهُمْ أَنْ یَأْتُوا الْإِمَامَ فَیَسْأَلُونَهُ عَنْ مَعَالِمِ دِینِهِمْ وَ یُعْلِمُونَهُمْ وَلَایَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ لَهُ» به اسناد خویش روایتی را از امام باقر(ع) نقل کرده است که حضرت به مردمی که به دور کعبه طواف می‌کردند نگاهی کرد و فرمود: «در زمان جاهلیت نیز به همین وضع طواف مى‏کردند همانا دستور دارند که بدان طواف کنند و سپس نزد ما بیایند و ولایت و دوستى خود را به ما اعلام نمایند و یارى خود را در اختیار ما گذارند، سپس این آیه را خواند «پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده»[۸۱۴]عیاشی نیز این روایت را از امام باقر(ع) نقل کرده با این تفاوت که حضرت پس از قرائت آیه مزبور فرمود: «آل محمد آل محمد، ثم قال إلینا إلینا»[۸۱۵]
امام باقر(ع) در روایت دیگری در تفسیر آیه «..وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ»[۸۱۶] به قتاده فرمود: «این آیه درباره کسى است که از خانه خویش با توشه و مرکب و کرایه حلال به قصد زیارت خانه کعبه بیرون آید و به حق ما عارف و آشنا باشد و در دل هواى ما داشته باشد چنانچه خداوند فرمود: «پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده» و مقصود ابراهیم اشتیاق به خانه نبود و گر نه مى‏گفت: «هواى آن کند»(و اینکه «الیهم» گفت و ضمیر را جمع آورد مقصودش ما بوده‏ایم) پس مائیم به خدا سوگند مقصود از ادعاى ابراهیم(ع) که هر که در دل هواى ما کند حج او پذیرفته است و گر نه نه، اى قتاده هر کس چنین باشد از عذاب جهنم در روز قیامت در امان و آسوده است‏»[۸۱۷]
کلینی در روایت دیگری از امام باقر(ع) نقل کرده است که حضرت مردم و اعمالی که در مکه انجام می‌دادند، دید سپس فرمود: «این کارها به مانند کارهاى دوران جاهلیت است. به خدا قسم مأمور بدان نیستند، و امر نشده‏اند مگر به اینکه حج را انجام دهند و به نذر خود وفا کنند و نزد ما آیند و ولایت خود را به ما اظهار کنند و نصرت خود را در اختیار ما گذارند».[۸۱۸]
در روایت دیگری از کلینی چنین آمده که امام باقر(ع) به سدیر فرمود: «همانا به مردم دستور داده شده که بیایند به این سنگها طواف کنند و سپس نزد ما آیند و ولایت خود را به ما اعلام دارند و این است قول خدا «و به راستى من بسیار آمرزنده‏ام براى کسى که باز گردد و بگرود و کار خوب کند و سپس رهبرى شود». پس از آن اشاره به سینه خود کرد و گفت: به سوى ولایت ما هدایت شود».[۸۱۹]
۳-۱۳-۲- دعوت مردم به حج توسط حضرت ابراهیم(ع)
دعوت مردم به حج توسط حضرت ابراهیم(ع) که در سیاق آیات داستانی «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی‏ شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ»[۸۲۰] آمده است نیز نمونه دیگری بر اهمیت زیارت حجج الهی است. البته برخی خطاب در آیه «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» را رسول خدا(ص) دانسته‏اند لکن همانگونه که علامه طباطبایی تصریح کرده این مطلب از سیاق آیات بعید است.[۸۲۱]
به نظر مى‏رسد تعبیر «یَأْتُوکَ» در این آیه شریفه گویای محوریت حجت الهی در حج است. به بیان دیگر تعبیر آیه شریفه آمدن به حج نیست هرچند از آیه آمدن به حج نیز فهم مى‏شود ‏بلکه تعبیر آیه آمدن به نزد حضرت ابراهیم(ع) و یا رسول خدا(ص) برای بجا آوردن حج است.
از دیگر سو، با توجه به وجوب هر ساله حج تا روز قیامت و نیز با توجه به اینکه دلیلی بر تخصیص آیه به حضرت ابراهیم(ع) نداریم زیرا مورد مخصص آیه نمی‌تواند باشد، و نیز با عنایت به اینکه انبیاء و اوصیاء حضرت ابراهیم(ع) پس از وفات وی، نازل منزله وی و در جایگاه وی به عنوان حجت الهی و خلیفه الهی در زمین خواهند بود، پس از وفات حضرت ابراهیم(ع) امر آمدن نزد وی به آمدن نزد انبیاء و اوصیاء پس از وی محقق خواهد شد به عبارت دیگر در هر برهه از زمانی انجام حج بدون مشرف شدن نزد حجت الهی زمان ناتمام خواهد بود. در واقع پرچم دعوت مردم به سوی خداپرستی به ویژه دعوت به حج هیچ اختصاصی به حضرت ابراهیم(ع) ندارند زیرا همه حجج الهی که وارث جایگاه او باشند در تأسی به حضرت ابراهیم(ع) و امتثال این امر الهی عهده دار دعوت مردم به حج خواهند بود. سبب نزول این آیه مؤید این مطلب است زیرا امام صادق(ع) فرمود: «همانا رسول خدا(ص) ده سال در مدینه اقامت نمود و به حج نرفت سپس خداوند آیه «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ» را بر وی نازل کرد. پس پیامبر(ص) مؤذنان را امر کرد که با صدای بلند ندا دهند که رسول خدا(ص) امسال به حج خواهد رفت».[۸۲۲]
امام رضا(ع) نیز فرمود: «امامت زمام دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزّت مؤمنین است. امامت بنیاد پاک اسلام و شاخه پربرکت آن است، به واسطه امامت نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد تحقّق مى‏یابد».[۸۲۳]
امام باقر(ع) نیز فرمود: «جز این نیست که مردم امر شده‏‏‏اند‌‏ که به سوی این سنگ‏ها‌‏ بیایند و آن را طواف کنند و سپس به نزد ما بیایند و ما را به ولایت خویش خبر دهند و یاری خویش را بر ما عرضه دارند».[۸۲۴]
و نیز امام باقر(ع) فرمود: تمامیت حج به دیدار امام است. [۸۲۵]
۳-۱۳-۳- مزار اصحاب کهف
خداوند متعال در مورد اصحاب کهف و نزاع مردم در کیفیت تعظیم از آنان مى‏فرماید: «إِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»[۸۲۶] ‏از این‏که برخى پیشنهاد ساختن مسجد داده ‏اند کشف مى‏شود که آنان مسلمان و موحّد بوده‏اند. لذا واضح است که پیشنهاد مسجد به این جهت است که به‏طور مدام بر آن وارد شده تا مرقد اصحاب کهف مزار مردم گردد.[۸۲۷] قرآن کریم با لحن موافق این داستان را نقل مى‏کند و ایرادى بر آن نمى‏گیرد، یعنى ساختن مسجد در کنار قبور بزرگان مانعى ندارد.[۸۲۸] به تعبیر دیگر از آن جا که خداوند متعال پیشنهاد دوم(ساختن مسجد در کنار اصحاب کهف) را رد نکرده و آن را مجراى شرک نمى‏داند، مى‏توانیم آن را دلیل به امضا و تقریر عمل آنان بدانیم.[۸۲۹]
افزون بر اینکه در ارتباط با این آیه می‌توان مفهوم اولویت گرفت به این صورت که بناء مسجد بر قبور اصحاب کهف که معصوم نبوده‏اند و تنها افراد نیک و صالحی و پیرو انبیاء الهی بوده‏اند(که به دلیل ایمان به خدا و از دست ندادن دین خود در برابر سلطه حاکم جبار زمان و شرایط بی‏ایمانی در جامعه خویش هجرت کردند و به غار پناه آوردند) بر اساس این آیات مورد رضای الهی است پس بناء مسجد در جوار قبور انبیاء و حجج الهی که معصوم هستند به طریق اولی مورد رضای الهی خواهد بود. بنابر این آیه بناء مسجد و زیارتگاه در جوار قبور انبیاء و حجج الهی نه تنها اشکال ندارد بلکه مورد رضای الهی است. از سوی دیگر خداوند در ارتباط با اصحاب کهف می‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً»[۸۳۰] به دلالت تضمنی اصحاب کهف را از آیات الهی می‌داند لذا بی‏تردید اراده الهی بر آن بود که قصه اصحاب کهف برای مردم روشن شود و در طول زمان در اذهان عموم مردم باشد که به منظور تحقق این امر بقاء جایگاه ایشان در غار به نوبه خود کمک به جاودانگی این داستان و رساندن پیام این داستان به همه مردم تا روز قیامت می‌کرد و در این میان دو امر «ساختن بناء» و «ساختن مسجد» در جوار ایشان مورد دوم به صورت بهتر و مطلوب تری می‌توانست این پیام الهی را به عموم مردم برساند. شاید به این دلیل که این امر تجلیل شایسته‏ای درخور ایشان بود و به خوبی تقدس و منزلت بلند ایشان را نمایان می‌ساخت و اینکه در طول زمان این امر نمونه و آغازی برای تجلیل از جایگاه انبیاء و حجج الهی باشد که پس از وفات، قبور ایشان مزار عموم مردم و مکان تقرب به خداوند باشد.
۳-۱۴- شفاعت
«شفاعت» از ریشه «شفع»نقطه مقابل زوج و وتر است.[۸۳۱] به گفته راغب، به معنی ضمیمه کردن چیزی به جیزی شبیه به آن است و شفاعت به معنی ضمیمه شدن به دیگری در حالی که او را کمک نماید و از او درخواست نماید.[۸۳۲] در حقیقت شخصى که متوسل، به شفیع می شود نیروى خودش به تنهایى براى رسیدنش به هدف کافى نیست، لذا نیروى خود را با نیروى شفیع گره مى‏زند، و در نتیجه آن را دو چندان نموده، به آنچه می خواهد نائل مى‏شود، به طورى که اگر این کار را نمى‏کرد، به مقصود خود نمى‏رسید، چون نیروى خودش به تنهایى ناقص و ضعیف و کوتاه بود.[۸۳۳]
«شفاعت» نیز در شمار مهمترین بن مایه‏های کلامی امامت در قصص قرآن است که ذیلاً به بررسی دلالت برخی از این آیات بر «شفاعت» می‌پردازیم:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...