دانلود فایل پایان نامه با فرمت word : نگارش پایان نامه در مورد تعیین رابطه بین صفات شخصیت … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
در نظریه شناخت اجتماعی یادگیری بیشتر به صورت پردازش آگاهی انجام میپذیرد، به این معنا که اطلاعات مربوط به ساختار رفتار یا رویدادهای محیطی به بازنمائیهای نمادی در قالب کاروری یا حرکتی و جانشینی تبدیل میشوند. در واقع یادگیری کاروری در نتیجه اعمال فرد حاصل میشود. رفتارهایی که بر اثر پیامدهای موفقیتآمیز به دست میآیند به خاطر سپرده میشوند، اما آنهایی که به ناکامی و شکست میانجامند فراموش میگردند.
بندورا معتقد است که بسیاری از یادگیریهای آدمی به طور جانشینی کسب میشوند، یعنی یادگیرنده، بیآنکه عمل آشکار و نمایانی را انجام دهد یادگیری خود به خود صورت میگیرد. مشاهده هر گونه فعالیت و خواندن هر کتاب و مجله تا گوش دادن به سخنان دیگران، از طریق رادیو، تلویزیون و جز آن مهمترین منابع نیابتی یا جناشینی یادگیری را تشکیل میدهند. این گونه یادگیریها، نه تنها یادگیری عملی را استحکام میبخشند، بلکه از پیامدهای منفی یادگیری نیز جلوگیری میکنند.
یادگیری کاروری و جانشینی مهارتهای پیچیده را نیز در بر میگیرد. وقتی معلم در مدرسه به توضیح و نمایش مهارتها میپردازد، شاگردان از راه مشاهده به ارتباط اجزاء تشکیل دهنده پی میبرند و برنامه درسی را میآموزند. همچنین، وقتی معلم شیوه تمرین شاگردان را مشاهده می کند و از درستی و نادرستی آموخته های آنان آگاهی مییابد و به اصلاح و تصحیح رفتار میپردازد و وقتی هم که شاگردان سرمشقهای موثر و موفقیتآمیز را مشاهده میکنند شوق و علاقه آنان به یادگیری افزایش مییابد.
یادگیری و عملکرد
سومین فرضیه در نظریه شناخت اجتماعی پیبردن به تمایز میان یادگیری و عملکرد رفتارهای گذشته است. به اعتقاد روزنتال و زیمرمن ، دو تن از روانشناسان شناخت اجتماعی، افراد آدمی از راه مشاهده نمونهها معلوماتی را کسب میکنند که در همان زمان یادگیری به نمایش در نمیآورند.
شاگردان در مدرسه نخست معلوماتی توضیحی یا تبیینی را در قالب گفتار و نوشتار در یک رشته واقعیتها و رویدادها کسب میکنند، سپس به آموختن آئین کار میپردازند که در آن مفاهیم، قواعد و اصول، محاسبههای عددی، اطلاعات مختلف و مانند اینها از اهمیت بالایی برخوردارند. هر یک از این صورتهای معلوماتی را میتوان به دست آورد، بیآنکه هنگام آموختن آنها را به نمایش در آورند.
نباید انتظار داشت که عوامل سه گانه شخص، محیط و رفتار همواره به همان صورتی انجام شود که در تصویر دیده میشود. در هر موقعیت و زمانی ممکن است یکی بر دیگری تقدم یابد؛ یعنی که رفتار بر اثر اولویت شخصی یا محیطی پدیدار گردد.
نظریه شناخت اجتماعی به نقش تقلید و مشاهده در یادگیری اهمیت فراوانی میدهد. برای پی بردن به چگونگی این دو پدیده به اختصار به توضیح آنها میپردازیم.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اهمیت تقلید در یادگیری
تقلید یا نسخه برداری از رفتار دیگران یکی از شیوههای آموزشی است که از دیرباز در تعلیم و تربیت دارای کاربرد بوده است. امروزه از آغاز قرن بیستم پژوهشهای فزایندهای درباره تقلید به عنوان یک پدیده علمی انجام گرفته و جنبههای مختلفی برای آن مشخص کردهاند.
جنبه غریزی تقلید
از آغاز پیدایش روانشناسی نظر رایج بر این بوده است که افراد آدمی دارای غریزه طبیعی برای تقلید از رفتار دیگران میباشند. ویلیام جیمز تقلید را وسیله مهمی برای اجتماعی کردن کودکان میدانست، گر چه ویژگیها یا مراحل اجرایی آنها را تعیین نکرد. مکدوگال اساس تقلید را بر نسخهبرداری آشکار غریزی افراد آدمی از دیگران قرار داد؛ به این معنا که اعمال مشهود، غریزه یا سایقی را به وجود میآورند تا از اعمال دیگران تقلید یا نسخهبرداری کنند.
رفتارگرایان به اندیشه غریزه تاختند و آن را از متن روانشناسی طرد نمودند. به اعتقاد آنان، به ویژه جان واتسن ، اگر نقش غریزه در تبیین رفتار پذیرفته شود دیگر به دانش روانشناسی نیازی نیست، در صورتی که انسان موجودی یادگیرنده است و همه آموختههای او بر اثر محرک و پاسخ پدید میآید.
جنبه رشدی تقلید
ژان پیاژه معتقد بود که رشد آدمی بنا به طرحواره انجام میگیرد که نوعی ساختار شناختی یا ظرفیتی است تا زمینهساز اندیشه و عمل یک روند سازمانی به شمار آید.
در واقع اندیشه و عمل جلوههای بارز طرحواره هستند که بازتاب تجربههای پیشین و بیانگر کل معلومات فرد در هر موقعیت زمانی میباشند.
طرحواره با رشد طبیعی و تجربه تحول مییابد و تقلید به فعالیتهای محدود میشود که با طرحوارههای موجود مطابقت کند. کودکان معمولاً از کارهایی تقلید میکنند که برایشان قابل ادراک باشند، اما اعمالی را که با ساختار شناختی آنها ناسازگار است تقلید نمیکنند، بنابراین رشد مقدم بر تقلید است. این برداشت شدت نیروی ذاتی تقلید را برای ایجاد و تغییر ساختارهای شناختی محدود میسازد.
پژوهشهای جدید ارتباط ردش را با تقلید مورد تایید قرار نمیدهند. حتی کودکان شیرخوارهای دیده شدند که صرفنظر از رشد طبیعی آنان نسبت به تقلید اعمال غیرعادی گرایش زیادی ابراز میداشتند، اما این کودکان بیشتر از افراد آشنا و مورد علاقه خود تقلید میکردند تا افراد ناآشنا. البته مادر از مقام و منزلت خاصی در مورد تقلید کودکان برخوردار است.
شرطی بودن تقلید
رفتارگرایان تقلید را یک رابطه محرک – پاسخ میدانند، به این معنا که هر پاسخی یک محرک برای پاسخ دیگر به شمار میآید. کودکی که بر اثر درد و رنج (محرک) شروع به گریه میکند (پاسخ)؛ کودک صدای گریه خود را میشوند (محرک سمعی) و همین گریه موجب گریه بعدی میشود. به طوری که ملاحظه میگردد از طریق شرطی سازی واحدهای کوچک به تدریج بازتابی زنجیرهای از پاسخهایی پیچیدهتر به وجود میآورند. طرفداران نظریه تقویت تقلید را همانند رفتارهای دیگر تلقی میکنند. به عقیده اسکینر تقلید یک طبقه از پاسخهای تعمیمیافته را تشکیل میدهد. در رابطه
محرک تخصیصی یا مورد تقلید، R پاسخ یا رفتار تقویت شونده و محرک یا عامل تقویت کننده است. این رفتار احتمالی از همان آغاز برای کودک شکل میگیرد، یعنی در واقع عمل تقلید استحکام مییابد.
محدودیت شرطی بودن تقلید در این است که پاسخ تقلیدی باید در گنجینه یا خزانه رفتاری تقلیدکننده موجود باشد. تقلید کننده فقط آن پاسخهایی را میتواند تقلید کند که قادر به اجرای آنها باشد. در واقع بسیاری از پاسخها نشان میدهند که انواع رفتارهای گوناگون را میتوان فقط از طریق مشاهده آموخت (روزنتال و زیمرمن ۱۹۷۸). محدودیت دیگر جنبه شرطی به لزوم تقویت رفتارهای تقلیدی مربوط میشود به این معنا که مشاهدهکنندگان با نبودن عامل تقویتی برای سرمشها و نمونهها میتوانند بیاموزند (بندورا ۱۹۸۶)
رفتار ابزاری بودن تقلید
میلر و دالرد در سال ۱۹۴۱ نظریه تقلید را با شرح و بسط کامل به عنوان نظریه رفتار همسان – وابسته مطرح نمودند. این نظریه رفتارگرایی یا محرک – پاسخ را مردود میشمارد و نظریه کاهش سایق از سوی کلارک هال را مورد تایید قرار میدهد.
میلر و دالرد معتقدند که تقلیدکننده به روش آزمایش و خطا پاسخ میدهد و سرانجام پاسخ درست را پس از چندبار تکرار میآموزد. پاسخهایی که به وسیله تقلیدکنندگان اجرا میشوند باید قبلاً در مخزن یا گنجینه رفتاری فرد جایگزین شده باشند.
تقویت مکرر رفتار تقلیدی سبب میشود که تقلید به صورت سایق ثانوی (آموخته) جلوه کند. نظر میلر و دالرد درباره تقلید به عنوان رفتار ابزاری پیشرفت مهمی در بررسیهای علمی به شمار میآید، اما این نظریه دارای مسائلی است که سودمندی تقلید را محدود و نارسا میسازد.
نظریهپردازان صفات بر تعیینکنندههای شخصی رفتار تأکید میکنند. صفات در نظر آنان فرد را از پیش مهیا میسازند که در شرایط متفاوت پاسخهای همسانی از خود نشان دهد. اما شرایط هم اثراتی دارند. شدت پرخاشگری وی در مقابل رانندهٔ کامیونی که در محل شلوغی ناگهان جلوی اتومبیل او پیچیده فرق دارد. ولی نظریهپردازان صفات میگویند که در این موارد احمد در هر حال بیش از علی که در مقیاس PF 16 نمرهٔ کمتری در پرخاشگری دارد، پرخاشگری میکند.
در برابر رویکرد صفات، در نظریه یادیگری اجتماعی بر اهیمت تعیینکنندههای محیطی یا موقعیتی تأکید میشود. همانطور که در مبحث هیجانها اشاره شده در رویکرد یادگیری اجتماعی به انگیزش، آن دسته از الگوهای رفتاری مورد توجه قرار میگیرد که فرد برای کنار آمدن، با محیط میآموزد. برای نظریهپردازان یادگیری اجتماعی، رفتار محصول تعامل مداوم متغیرهای شخصی و محیطی است. شرایط محیطی از طریق یادگیری به رفتار شخص شکل میدهد. در عوض رفتار شخص نیز در شکلگیری محیط مؤثر واقع میشود. آدمیان و موقعیتهای بهصورتی دوسویه بر هم تأثیر میگذارند. برای آنکه بتوان به پیشبینی رفتار دست زد باید از چند و چون تعامل ویژگیهای آدمی با ویژگیهای محیط اطلاع حاصل کرد.
تقویت و یادگیری اجتماعی
تأثیری که دیگران (با پاداشها و تنبیهاتی که فراهم میآورند) بر فرد دارند نقش پراهمیتی در رفتار او دارد. طبق نظریه یادگیری اجتماعی بخش اعظم تفاوتهای رفتاری افراد نتیجه تفاوتهای است که آنان از لحاظ تجارب دوران رشد خود با همدیگر دارند. بعضی از الگوهای رفتار از راه تجربه مستقیم یاد گرفته میشود. فرد بهخاطر رفتارهای خاص خود تشویق و تنبیه میشود. لیکن بسیاری از پاسخها بدون تفویت مستقیم، یعنی از راه مشاهده و یا یادگیری از راه مشاهده کسب میشوند. آدمی میتواند با مشاهده اعمال دیگران و نتایج حاصل از آن چیزهائی بیاموزد. در واقع اگر قرار بود تمام پاسخهای ما از راه تقویت مستقیم آموخته شود یادگیریهای آدمی روندی بسیار کند و ناکارآمد میداشت. به عقیدهٔ نظریهپردازان یادگیری اجتماعی، تقویت لازمه یادگیری نیست اگرچه میتواند با متمرکز کردن توجه فرد در جهت مناسب، یادگیری را تسهیل کند.
گرچه تقویت لازمه یادگیری نیست، لیکن برای بهعمل درآمدن آنچه آموخته شده بسیار حائزاهمیت است. یکی از فرضیههای اساسی نظریه یادگیری اجتماعی این است که مردم طوری رفتار میکنند که بر احتمال دستیابی خود به پاداش بیفزایند. خزانه رفتارهای آموخته شده فرد دامنه گستردهای دارد؛ رفتاری که در یک شرایط معین انتخاب میشود بستگی به نتیجهای دارد که از آن انتظار میرود. اگر اغلب دختران جوان بلد هستند چگونه بجنگند به این جهت است که دیدهاند پسرهای همدرسشان و یا هنرپیشگان تلویزیونی چگونه پرخاشگری خود را با مشت و لگد نشان میدهند. لیکن چون این نوع رفتار بهندرت در دختران تقویت میگردد لذا احتمال بروز آن مگر در شرایط غیرمعمول وجود ندارد.
تقویت به سه صورت رفتار آموخته شده را کنترل میکند:
۱. مستقیم (پاداشهای ملموس، تأیید یا عدم تأیید اجتماعی، و یا تخفیف یافتن شرایط آزاردهند)
۲. مشاهدهای (مشاهده دریافت پاداش یا تنبه یک شخص دیگر بهخاطر رفتاری شبیه رفتار خود)
۳. خود ـ تدبیری (Self – administered) ‘ارزیابی عملکرد خود از راه تحسین یا سرزنش خویش’ .
تعامل فرد با محیط
به عقیده نظریهپردازان یادگیری اجتماعی اعمال یک فرد در یک موقعیت معین بستگی دارد به خصوصیات ویژه آن موقعیت، ارزیابی فرد از آن موقعیت، ارزیابی فرد از آن موقعیت، و تقویتی که شخص در گذشته بهخاطر رفتار معینی در شرایط مشابه آن موقعیت (و با مشاهده دیگران در شرایط مشابه آن موقعیت) دریافت کرده است. مردم در صورتی رفتار همسانی خواهند داشت که موقعیتهائی که با آن برخورد میکنند و نقشهائی که از آنان انتظار میرود نسبتاً استوار بماند.
با این همه، اکثر رفتارهای اجتماعی در شرایط متفاوت به طرز یکسانی پاداش نمیگیرند؛ از راه یادگیری است که آدمی تشخیص میدهد که رفتار معینی در چه شرایطی مناسب و در چه شرایطی نامناسب است. به همان اندازه که فرد به خاطر پاسخهای مشابه در شرایط متفاوت، پاداش دریافت میکند تعمیم صورت میگیرد که خود تضمینی است برای ابراز آن رفتار در شرایط مختلف. از این روی پسری که پدرش او را بهخاطر پرخاشگری جسمانی در منزل و مدرسه و میدان بازی تشویق میکند احتمالاً بهطور کلی شخصیت پرخاشگری پیدا میکند. لیکن در اغلب موارد افراد پرخاشگر یکسان پاداش نمیبینند و افتراقهای آموخته شده تعیینکنندهٔ موقعیتهائی است که فرد در آن پرخاشگری نشان میدهد (برای مثال، پرخاشگری در زمین فوتبال جایز است، اما در کلاس درس جایز نیست)
– متغیرهای مربوط به شخص:
در مورد پیشبینی رفتار فرد در یک موقعیت معین، نظریهپردازان یادگیری اجتماعی بیشتر بر تفاوتهای فردی در زمینههای رشد شناختی و تجارب آموختهشدهٔ اجتماعی تأکید دارند تا بر صفات انگیزشی (مانند پرخاشگری یا وابستگی). بعضی از تفاوتهای فردی با متغیرهای فردی یا متغیرهای شخصی که با شرایط موقعیتی تعامل داشته و بر رفتار تأثیر میگذارند عبارتند از:
۱. توانشها: چه کارهائی از دست شما میآید؟ توانشها شامل توانائیهای هوشی، مهارتهای اجتماعی و جسمانی و سایر توانائیهای اختصاصی است.
۲. راهبردهای شناختی: مسئله را چگونه میبینید؟ مردم از لحاظ توجه انتخابی به اطلاعات، رمزگردانی رویدادها، و گروهبندی آنها به مقولههای معنادار، تفاوتهائی با یکدیگر دارند. یک واقعه ممکن است بهنظر یکی خطرناک و برای دیگری چالش انگیز باشد.
۳. انتظارات: این کار چه نتیجهای خواهد داشت؟ انتظاراتی که شخص در مورد پیآمدهای رفتارهای مختلف دارد وی را در انتخاب رفتارش راهنمائی میکنند. اگر در امتحانی تقلب کنید و گرفتار شوید انتظار دارید عواقب آن چه باشد؟ اگر به دوستتا
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 02:45:00 ق.ظ ]
|