یکی از خاصیت های تقوا این است که بر روشن بینی می افزاید.اگر انسان متقی باشد، روشن بین تر است؛زیرا تقوا ، صفای روح می آورد.همچنین آن تیرگی هایی را که باعث می شود انسان از روشن بینی هایی که مخصوص خود اوست استفاده نکند، از بین می برد.تقوا صفاست و وسیله صاف بودن فضای روح است.[۲۷۳]
اگر توفیقى پیدا کنیم که با آن نفس امّاره را رام و مطیع نماییم،آن وقت خواهیم دیدچه خوب راه سعادت را درک مى‏کنیم و چه خوب مى‏فهمیم و چه روشن مى‏بینیم و چه خوب عقل ما به ما الهام مى‏کند. آن وقت مى‏فهمیم که این مسائل چندان هم پیچیده و محتاج به استدلال نبوده، خیلى واضح و روشن بوده، فقط غوغاها نمى‏گذاشته‏اند که ما ندای عقل خود را بشنویم. [۲۷۴]
۲- تقوا ، تلطیف احساسات
تقوا و طهارت در یک ناحیه دیگر هم تأثیر دارد و آن ناحیه عواطف و احساسات است که احساسات را رقیق‏تر و لطیف‏تر مى‏کند. این‏طور نیست که آدم باتقوا که خود را از پلیدیها و کارهاى زشت و کثیف، از ریا و تملّق، دور نگه داشته، ساحت ضمیر خود را پاک نگه داشته، عزت و مناعت و آزادمنشى خود را حفظ کرده، توجهش به معنا بوده نه به ماده، یک همچون شخصى نوع‏ احساساتش با احساسات یک آدم غرق در فحشا و پلیدى و غرق در مادیات یکى باشد. مسلماً احساسات او عالیتر و رقیق‏تر و لطیف‏تر است، تأثرات او در مقابل زیباییهاى معنوى بیشتر است، دنیا راطور دیگرى و با زیبایى دیگرى مى‏بیند، آن جمال عقلى را که در عالم وجود است، بهتر حس مى‏کند.[۲۷۵]
بخش سوم- غفلت
الف- مفهوم غفلت
یکی دیگر ازرذایل اخلاقی که عامل خطای انسان می گردد،غفلت اوست.غفلت،عبارت است از سستی و ضعف نفس از توجه و التفات به هدف و مقصود خود ، خواه آن هدف و غرض زودرس باشدیا دیررس.[۲۷۶] عبارت است از عدم توجه به معلومات و صور ذهنیه یا عدم حضور صورت شیءدرخاطر است بالفعل.[۲۷۷] حالتی است که بر قوای ادراکی انسان عارض می‏شود و کارایی آنها را مختل می‏سازد. معمولاً هر غفلت ناشی از یک توجه است. یعنی هرگاه قوای ادراکی انسان به شدت متوجه یک امر باشند، از امور دیگر غافل می‏شوند. اگر قوای ادراکی کسی تحت اختیار او باشد و او بتواند توجه خود را از چیزی منصرف کند و به چیز دیگری روی آورد، در حقیقت یک مهارت نفسانی را دارا شده است. این مهارت نفسانی، به خودی خود دارای ارزش اخلاقی نیست؛ نه می‏توان کسی را که دارای چنین مهارتی است مدح کرد و نه می‏توان فاقد این مهارت را نکوهش نمود.
غفلت را به دونوع تقسیم می کنیم: نوع اول،غفلت کسی است که قدرت تمرکز خود را ازدست می‏دهدوتوجه اودر هرلحظه به سوی چیزی است.نوع دوم، غفلت کسی است که توجه خودرا به اموری می‏دهد که بایسته توجه نیستند و یا اموری بی اصالت هستند که توجه اصلی نفس نباید به آنها تعلق گیرد.
غفلت نوع اول را می‏توان نوعی بیماری شمرد. این بیماری البته می‏تواند ریشه در غفلت نوع دوم داشته باشد، ولی لزوماً چنین نیست؛ بلکه ممکن است حوادث زندگی و مصائب و مشکلات، کسی را به مشکل عدم تمرکز مبتلا سازد؛ چنین عدم تمرکزی می‏تواند به حرکت کمالی انسان آسیب برساند، ولی در صورتی که این غفلت ناشی از غفلت نوع دوم نباشد، شخص غافل در برابر آسیبهای احتمالی معذور خواهد بود.
غفلت نوع دوم ریشه در بینش و روش زندگی فرد دارد؛ به عبارت دیگر غفلت از امور اصیل و ارزشمند حیات می‏تواند ناشی از نگرش نادرست به حقایق عالم باشد و نیز می‏تواند از رفتار ناموافق و نامطابق فرد با عقایدش ریشه گیرد.
کسی که ازآگاهی فطری خویش به خداوندوازقوه خداداد عقل، بهره مناسب رادرجهت تکمیل خداباوری نمی‏برد وازپروردگارخویش غافل می شود،توجه خودرابه دنیابه معنای وسیع آن معطوف می‏نمایدوازحقیقت عالم چشم می‏پوشدوهمه قوای ادراکی خودرا متوجه عمران دنیای خود می کند.اوازتواناییهای خود برای لذات حیوانی استفاده می‏کندو نمی‏تواند قوای خویش را برای سنجیدن مصالح خود دررابطه با آخرت به کارگیردواز موضوع اصلی حیات غافل می‏شوند. همچنین است کسی که به رتبه معرفت خداوند می‏رسدو به آخرت معتقد می‏شود و به دین الهی اقرار می‏کند؛ ولی علیرغم آن عقاید،درجهت رضای خداوندو عمران ‏آخرت خویش عمل نمی‏کندوازدین الهی تخلف می‏کند.چنین فردی نیز اندک‏اندک ازتوجه به امور اصیل حیات،یعنی ذکر خدا،عمل برای اوواصلاح آخرت غافل می‏شودو همه قوای ادراکی او متوجه دنیا می‏گردد.[۲۷۸]

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ب- چگونگی عامل خطابودن غفلت
قرآن مجید در آیات متعدّدى به مسئله غفلت بشر از حقایق الهیّه اشاره کرده و اهل غفلت را اهل عذاب و خسران و در صورت عدم بازگشت از این گناه بزرگ ، مستعدّ خلود در جهنّم مى‏داند . ما در اینجا به آیاتی می پردازیم که به چگونگی عامل بودن غفلت برخطا اشاره دارد.
ب )غفلت سبب نفوذ شیطان
درآیه ۳۶ سوره زخرف آمده است :« وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ ؛ هر کس از یاد خدا روگردان شود شیطانى را به سراغ او مى‏فرستیم، و همواره با او قرین خواهد بود».
در آیه قبل گفتار به ذکر متقین منتهى شد که آخرت نزد خدا خاص ایشان است، اما در این آیه ، موقعیت پیش آمد که چیزى از سر انجام معرضین از حق که خود را از یاد رحمان به کورى مى‏زنند بگویدو بفرماید اینکه خود را از یاد خدا به کورى‏ مى‏زنند، باعث مى‏شود که قرین‏هایى از شیطان ملازمشان گردند که هیچ گاه از ایشان جدا نشوند تا در آخر با خود وارد عذاب آخرتشان کنند.پس معناى آیه چنین مى‏شود: کسى که از یاد خداى رحمان خود را به کورى بزندو به این مسأله به نظر شبکورها بنگرد، ما شیطانى برایش مى‏آوریم. [۲۷۹]
غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، سبب مى‏شود که شیطان بر انسان مسلط گردد و همواره قرین او باشدو رشته‏اى در گردنش افکنده، هر جا که خاطرخواه او است، مى‏برد.بدیهى است جاى این ندارد که کسى تصور جبر از این آیه کند؛چرا که این نتیجه اعمالى است که خود آنها انجام داده ‏اند. اعمال انسان، مخصوصاً غرق شدن در لذات دنیا ، نخستین‏ تأثیرش این است که پرده بر قلب و چشم و گوش انسان مى‏افتدواو را از خدا بیگانه مى‏کندو شیاطین را بر او مسلط مى‏سازدو تا آنجا ادامه مى‏یابد که گاهى راه بازگشت به روى او بسته مى‏شود.این همان چیزى است که در آیات دیگر قرآن به عنوان” تزیین شیطان” تعبیر شده است.[۲۸۰]
کسى که از یاد خدا روى مى‏گرداند، نسبت بدان خود را به غفلت و نادانى مى‏زند، به خدا پناه نمى‏برد، به وسوسه‏هاى شیطان تسلیم مى‏شود، و به یاد نمى‏آورد که او براستى دشمنى است آشکار.در اینجاست که شیطان بر او دست مى‏یابد و بر او چیره مى‏شود، و خدا هم از شیطانها همنشینى بد براى او معیّن مى‏کند و مى‏گمارد و آن شیطان به دو کار مى‏پردازد:
نخست: او را از کار خیر باز مى‏دارد، و نمى‏گذارد به راه رسیدن به حق برودو بدین سان توفیق هدایت و رهیابى را از او سلب مى‏کند.
دوم: کار بد او را در نظرش نیکو مى‏نمایاند و مى‏آراید، پس او هرگز رستگار نمى‏شود.[۲۸۱]
درادامه این آیه نیرآمده است:«حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ[۲۸۲]؛ تا آن گاه که او [با دمسازش‏] به حضور ما آید، [خطاب به شیطان‏] گوید: «اى کاش میان من و تو، فاصله خاور و باختر بود، که چه بد دمسازى هستى».
معنایش این است که: اینان هم چنان بر جلوگیرى از راه خدا ادامه مى‏دهند و آنان هم که از ذکر ما کور صفتى مى‏کنند هم چنان بر پندار غلطشان- که گمان مى‏کنند راه یافتگانند- ادامه مى‏دهند تا آنکه مرگ یکى از ایشان برسد و نزد ما آید، در حالى که قرینش هم با او باشد، آن وقت برایش کشف مى‏شود که عمرى درغفلت بوده، و اینک عواقب و آثار آن یعنى عذاب قیامت فرا مى‏رسد، آن وقت قرین خود را مخاطب قرار داده، با لحنى که مى‏رساند از او متاذى و بی زار است مى‏گوید: اى کاش بین من و تو به مقدار فاصله بین مغرب و مشرق دورى مى‏بود و من همنشین تو نمى‏شدم، که چه بد همنشینى هستى.
از سیاق آیه استفاده مى‏شود که این گونه افراد غیر از عذابى که در آتش از آتش دارند، عذابى هم از همنشینى با قرینها مى‏چشند، و بدین جهت آرزو مى‏کنند که از آنان دور مى‏بودند، و از بین همه عذابها تنها دورى از این عذاب را یاد مى‏کنند، و سایر عذابها را از یاد مى‏برند.[۲۸۳]
غافلین آن چنان در غفلت خود بسر می بردند که شیطان را که با او همنشین شده بود خوب درک نکردندو حتی وی را مایه هدایت خود دانستند.اما وقتی درمحضر عدل الهی که قرارگرفته اند تازه متوجه شدند که دچار چه اشتباهی شدند و درغفلت بودند و آنجاست که آرزوی همنشین نبودن با شیطان را دارند اما دیگر فایده ای به حال آنان ندارد.
ب )سبب محرومیت از شناخت و عرفان
قرآن این گونه بیان کرده است :
سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ[۲۸۴] ؛به زودى کسانى را که در روى زمین به ناحق تکبر مى‏ورزند از ایمان به آیات خود منصرف مى‏سازیم (به طورى که) اگر هر آیه و نشانه‏اى را ببینند به آن ایمان نمى‏آورند و اگر راه هدایت را ببینند راه خود انتخاب نمى‏کنند و اگر طریق گمراهى را ببینند راه خود انتخاب مى‏کنند (همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند.

“ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ “: بعد از ذکر صفاتی که همگى حکایت از انعطاف ناپذیریشان در برابر حق مى‏باشد، اشاره به دلیل آن کرده، مى‏گوید:” این ها همه به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل بودند”. شک نیست که تنها با یک یا چند مرتبه، تکذیب آیات الهى، انسان استحقاق چنان سلب توفیقى پیدا نخواهد کردو راه توبه و بازگشت، هنوز به روى او باز است ؛ولى بدون شک ادامه و اصرار در این راه،او را به جایى مى‏رساند که حس تشخیص نیک و بد و راه راست و کج(” رشد” و” غى”) از او سلب مى‏گردد.[۲۸۵]

۳- ب) سبب براندازی اراده
غفلت و فراموشى، عزم و اراده را از کار مى اندازد. قرآن کریم به این امر اشاره دارد:«وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما ؛ما پیش از این از آدم پیمان گرفته بودیم ولى او فراموش کرد و ما در او عزمی راسخ ندیدیم»‏.
منظور از” عزم” در اینجا تصمیم و اراده محکمى است که انسان را در برابر وسوسه‏هاى نیرومند شیطان حفظ کند.[۲۸۶]
این آیات به طور مختصر داستان حضرت آدم(علیه السلام) و بیرون شدن او از بهشت و هبوط او به زمین را بیان مى‏کند و در آغاز، از نا استوارى عزم و اراده آدم خبر مى‏دهد و مى‏فرماید: ما از پیش به آدم سفارش کردیم ولى او فراموش نمود و ما در او عزمى استوار نیافتیم.منظور از این سفارش همان است که در آیات بعدى به آن تصریح شده است و آن این که خداوند به آدم سفارش نمود که در بهشت از آن درخت به خصوص نخورد که در این صورت او به زحمت خواهد افتاد، ولى آدم این سفارش را فراموش کرد و با فریبکارى شیطان از آن درخت خورد، و نتیجه‏اش این شد که قابلیت ماندن در بهشت را از دست داد. این نشان مى‏دهد که آدم اراده‏اى محکم و عزمى استوار نداشت و تسلیم وسوسه‏هاى شیطان شد.[۲۸۷]
انسان اگر خدا را فراموش کرده و حساب و کتاب بعد از مرگ را از یاد ببرد و از سرنوشت نهایى خویش غافل شده و عهد و پیمانى که با خدا دارد به دست فراموشى بسپارد، یقیناً به موجودى بى خاصیت که هم و غمش، خوردن و خوابیدن و عیاشى کردن است تبدیل مى شودو بعید است که در جهت اصلاح خویش، قدمى بر داشته و عزم و اراده ى خود را تقویت کند.
۴- ب) فقدان بصیرت و بینایى
قرآن دراین زمینه این گونه ذکر کردند:
وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِىَ شَاخِصَهٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَاوَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِى غَفْلَهٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ.[۲۸۸] ؛ و آن وعده حق [ که قیامت است ] نزدیک شود ، پس ناگهان چشم‏هاى کافران خیره شود [ و گویند : ]واى بر ما ! که ما از این روز در بى‏خبرى سنگینى قرار داشتیم ، بلکه ما ستمکار بودیم .
منظور از” وعد حق” قیامت است. و معناى” شخوص بصر” این است که چشم آن چنان خیره شود که پلکش به هم نخورد- راغب این طور معنا کرده و این حالت لازمه کمال اهتمام ناظر به آن چیزى است که بدان خیره شده، اهتمامى که دیگر نمى‏گذارد به چیزى دیگر مشغول شود، و این حالت بیشتر در گرفتاریهاى ناگهانى براى آدمى پدید مى‏آید.
یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذا“- این جمله حکایت کلام کفار است که در هنگام مشاهده قیامت که ناگهان مى‏رسد به خود نفرین مى‏کنند، و ادعا مى‏کنند که در غفلت از این صحنه مى‏زیسته‏اند. گویى اول ادعا مى‏کنند که ما را غافل کردند، و سپس اعتراف مى‏کنند به اینکه غفلت ناشى از ظلم خودشان بوده که به کارهایى مشغول شدند که آخرت را از یادشان مى‏برده و غافلشان مى‏ساخته لذا گفتند” بَلْ کُنَّا ظالِمِینَ” نه، بلکه خود ما ستمکار بودیم.[۲۸۹]
آنچه که از قرائن برمی آیدبیانگر این مطلب است که کسی که در این دنیا به آخرت و دیگر حقایق آن هیچ توجهی نداشته است آن در واقع از بصیرت لازم برخوردار نبود واین بی بصیرتی آن به خاطرغفلت آن است؛ یعنی عامل بی توجهی و بی بصیرتی او،غفلت بوده است.اما همین فرد تازه در قیامت بصیرت پیدا می کند و متوجه حقایقی می شود که در دنیا آنان را انکار می کرد.
کم نیستندکسانی که زرق و برق دنیا را پایدار می پندارند و به آن ها فریفته و دل باخته می شوند و ازآخرت و خدا باز می مانند و غافل می شوند. اینان در واقع ، در اوهام و خیالات و خرافات دفن شده اند و هیچ چیزی عامل نجاتشان نیست ؛ زیرا همه درها و روزنه ها را به روی خود بسته اند و چونان کران و کوران ، به زندگی حیوانی ادامه می دهند: «ولقد مکناهم فیما»به آنان قدرت مالی و امکاناتی دادیم که به شما ندادیم و برای آنان گوش و چشم و دل قرار دادیم ؛ اما گوش و چشم و دل به حالشان سود نداشت ؛ زیرا آیات خدا را انکار می کردند و سرانجام ، آنچه را مسخره می کردند آنان را در میان گرفت.[۲۹۰]
ودرجای دیگرچنین آمده است:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛[۲۹۱] و در حقیقت، بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم. [چرا که]دل هایى دارند که با آنها [حقایق را]دریافت نمى‌کنند، و چشمانى دارند که با آنها نمى‌بینند، و گوش هایى دارند که با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند.
دراین آیه مى‌فرماید، سرانجام بسیارى از جنیان و انسان ها عذاب جهنم خواهد بود. در توجیه و چرایى این مسأله، سه عامل را برمى شمرد: ۱٫ قلب دارند، ولى از آن براى درک حقایق استفاده نمى‌کنند. ۲٫ چشم دارند، ولى آن را در مسیر بصیرت به کار نمى‌گیرند. ۳٫ گوش دارند، ولى شنوایى ندارند. در فرهنگ قرآن کریم، «قلب» و «چشم» و «گوش» به عنوان «ابزارهاى شناخت» انسان مطرح هستند. از این رو از این آیه استفاده مى‌شود آنچه موجب شقاوت انسان مى‌گردد، یا دست کم یکى از مهم ترین علل و اسباب شقاوت، استفاده درست نکردن از ابزارهاى شناخت و معرفت است. مى‌فرماید، کسانى که از این ابزارها در جهت رسیدن به حقیقت استفاده نمى‌کنند، مثل چهارپایان هستند. چرا؟ چون حیوانات هم گوش و چشم و این قلب صنوبرى را دارند اما با بهره گرفتن از آنها به «معرفت انسانى» دست پیدا نمى‌کنند. اگر انسان از آن ابزار‌شناختى که مایه اصلى اختلاف بین او و حیوانات است استفاده نکرد، در حد یک حیوان تنزّل پیدا مى‌کند. آیه شریفه سپس مى‌فرماید: بلکه این ها بدتر از حیوانات هستند. حیوان اگر به شناخت حقیقت نایل نمى‌آید دلیلش این است که ابزارهاى لازم براى چنین‌شناختى را در اختیار ندارد؛ اما انسان گمراه با وجود آن‌که این ابزارها را دارد عمداً چشم و گوش و فهمش را به روى حقیقت مى‌بندد.
نکته اصلى در جمله آخر آیه است: ” أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ “. این‌که اینها به این مصیبت دچار مى‌شوند و تا آن جا سقوط مى‌کنند که از حیوان هم فروتر مى‌نشینند، بدان سبب است که عمرى را در «غفلت» به سر برده‌اند.[۲۹۲]
غفلت از خود، خدا و آیات الهى، باعث مى شود زاویه ى دید انسان، نسبت به عالم هستى کوچک تر و کوتاه تر شود، همّ و غمش، به چهار دیوار تنگ زندگى دنیا و امور مادى آن، منحصر شده و دور زند. فرقى هم ندارد که انسان به کلى منکر معاد و لقاء خداى متعال شده، قولا و عملا به زندگى دنیا راضى شود و یا این که فعلا به زندگى دنیا راضى شده و در ظاهر قائل به معاد باشد؛ چرا که در هر دو صورت، سقوط انسان حتمى خواهد بود، بنابراین نتیجه نهایى غفلت و اهمال کارى سقوط در عذاب و دخول در جهنّم و حسرت و پشیمانى انسان هاى غافل خواهد بود. حسرت و پشیمانى که هیچ سودى به حال انسان نادم و پشیمان ندارد.
پس وقتی عزم و اراده انسان وبصیرت وی را از کار بیاندازد نمی توانددر مسیر حق راه درست و غلط را به وضوح تشخیص دهداز این رو دچار اشتباه می گردد.
پ – راهکار زدودن غفلت
قرآن کریم ما را ازسمت و سو پیدا کردن به غفلت منع کرده است و تأکید دارد که ازآن دوری کنیم.واین گونه راهکار می دهد:
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِىِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلاَتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً [۲۹۳]؛ با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند، و تنها رضاى او را مى‏طلبند! و هرگز بخاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هواى نفس پیروى کردند، و کارهایشان افراطى است‏.
راهکارهایی را برای بیرون رفتن از غفلت و پرهیز از غوطه ور شدن در آن می توان بیان کردمانند:
۱- پ) شناخت عوامل غفلت
کلید نجات این است که این غفلت ها و فراموشى ها را از وجود خود بزداییم و به هوش بیاییم. درجه انسانیت انسان بستگى به میزان آگاهى و توجه وى نسبت به نفس خویش و فاصله‌اى دارد که از فراموشى و نسیان «خویش» گرفته است.در حقیقت، سه آگاهى و توجه، محور انسانیت ما است: آگاهى از مبدأ که همان «خدا» است، آگاهى از مقصد که همان «معاد» و«روز قیامت» است، و آگاهى از راهى که پیش رو داریم و راهنمایى که ما را از مبدأ به مقصد مى‌رساند، که همان مسأله «نبوت» است.براى نیل به کمال انسانى که در سایه توجه و آگاهى نسبت به مسایل مذکور صورت مى‌پذیرد، یکى از مهم ترین کارهاى انسان، شناخت عواملى است که ممکن است او را به ورطه غفلت بکشانند. در تبیین و شناسایى عوامل غفلت، قرآن کریم در آیه‌اى مى‌فرماید:«وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ؛[۲۹۴] و اگر شیطان تو را به فراموشى انداخت، پس از توجه، [دیگر]با قوم ستم کار منشین».
از این آیه معلوم مى‌شود که یکى از عوامل غفلت و نسیان انسانْ، شیطان است.[۲۹۵] البته باید توجه داشته باشیم که «شیطان» در اصطلاح در هر حال، آیه مذکور مى‌فرماید: هنگامى که به تو تذکر دادند و تو را از غفلت و فراموشى در آوردند، مراقب باش دوباره مبتلا به غفلت و نسیان نشوى. چگونه ممکن است بعد از تذکر دوباره غافل شد؟ مى‌فرماید همنشینى با ستم گران و تعدّى کنندگان از حدود الهى این پى آمد را دارد.[۲۹۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...