حُـــدُوث وَ قِــــدَم مِــهراَفــزُونِــیَ

وِیـنِه صُبْــحِ بَــرزَخ شُــوْ وُ رُوز نِــیَ

۱) ترجمه بیت: جدید و قدیم باعث افزایش مهر و محبت و شناخت خداوند است و این بحث حادث وقدیم همانند صبحگاهان که برزخ میان شب و روز است نمی باشد.
۲) نکات بلاغی: افزُونی با روُزنی: کلمه قافیه است، حدوث با قدم: تضاد است، شب و روز تضاد صبح، شب و روز: مرعات النظیر است، مهر: ایهام تناسب ۱- دوستی ۲- ماه و با شب و روز رابطه دارد.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: حدوث: در اصطلاح فلسفی: وجود بعد از عدم، شئی که در زمانی نبوده و بعد پیدا شده است. (ر. ک، امید، ۱۳۸۹: ۱۸۳)، «چون بنده مکلف بود به معرفت خداوند ـ عزّ وجلّ ـ معرفت خود را بباید تا به صحت حَدَثِ خود قِدَم خداوندـ عزّ وجلّ ـ بشناسد و به فنای خود بقای حقّ تعالی ـ وی را معلوم کردد. ونصّ‌ کتاب بدین ناطق است آیه (۱۳۰) سوره مبارکه البقره ( وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ )». (هجویری، ۱۳۸۹: ۲۹۷)، قدیم: عالم حادث زیرا در حال تغییر و دگرگونی می باشد، اگر عالم حادث باشد نیاز به محدث دارد و حادث بودن جهان نیاز به آفریدگاری است که ازجنس جهان نباشد؛ یعنی عالم خود مجسَّم است و آفریدگار وی باید مجسِّم باشد. آن محدَث است که محل تغیّراست پس آفریدگارش باید قادر بر همه چیز باشد. وآفریدگارش نامتناهی وآن متناهی، وقادر است به همه چیزها و برهمه کارها، وعالم است وتصرَّفش جایزاست. (ر. ک، هجویری، ۱۳۸۹: ۵۷۲)مولوی در جواب دهری که منکر الوهیت است و عالم را قدیم می داند می گوید:

دی یـکی مـی گفت: عــالـم حــادث اسـت

فانی است این چرخ و حقش وارث است

فلسفییی گفت: چون دانــــــی حــــدوث؟

حادثّی ابر چـــون دانــــد غُیــــــوث؟

ذرّه یـی خــــود نیســتی از انقـــــــلاب

تـــو چه می دانی حــــدوثِ آفتـــاب؟

کِــرمکـی کــاندر حَــدَث بــاشـد دفــین

کـی بــدانـــد آخِـر و بَـــدوِ زمیــــن؟

(۴مثنوی/۲۸۳۴-۲۸۳۷)

بَـــرْزَخِـین وَ بیـــن حـــدوث و قـِدَم

اَوْسَطَــها خَــیْرَ الْاُمُور کِیـْفُ وْ کَـــم

۱) ترجمه بیت: میان این دنیا و آخرت عالم برزخی وجود دارد و بهترین کارها رعایت حد وسط است. عصبانی هستی در بین قدیم و جدید گرفتار شدهای اما بهترین کارها انتخاب حد وسط است که کمیت و کیفیت را در بر دارد.
۲) نکات بلاغی: حادث و قدیم: تضاد، اقتباس: «از حدیث پیامبر: «خیرُالاُمُورِأَوْسَطُها». بهترین کارها معتدل ترین آن هاست».(ر. ک. نهج الفصاحه، ۱۳۸۳: ۲۸۵)، بَرزَخِین: عصبانی هستی.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: مولوی در مورد قدم وحدوث عالم به بحث دهری،که قایل به قدیم بودن عالم است با مومنی که عالم را حدوث می داند، وکاریک مومن تقلیدی بیش نیست مقایسه می کند. هرگاه هریک برای اثبات نظرخود حاضرند به درون آتش بروند تا آتش بین آنان داوری کند. وآن را که قلب است بسوزاند و در صورتی که دهری حادث را انکار کند، پس نتیجه گرفته می شود که هرچیزی علتی دارد و حدوث بدون علت وجود ندارد. سلسله علت ها پیدامی شود که هرعلتی، علتی دیگر را بدنبال خود میآورد که این ذات قدیم که علت علت هاست را وصف می کند. درنتیجه نه تنها به حدوث عالم اعتقاد دارد، بلکه علل واسباب مقهورحکم محدث قدیم میداند، با توجه به این مسئله عقیده دهری را به کل منکر نیست بلکه ادعای مومن را اثبات می نماید. (ر.ک، زرین کوب،۱۳۹۰: ۲۸۶ – ۲۸۷)

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مسئله قدم وحادث همان گونه که نزد مباحثه کننده و مفلسف بیان شده است عارفان را درک نمیکند، همان طوری که اگر از عارف عاشق حق سؤال می شود، که جهان حادث یا قدیم است آن را بیان میکند. از روزی که چشم باز کرده است چشمش برجهان نیفتاد، مگر بر وجود که بحث حادث و قدیم را مورد توجه قرار داده است. آنچه باحث دلیل شناخت خدا میداند عارف پرده و حجابی برای رسیدن به خدا میداند و مانع سیر و سلوک وی است، نمیتواند دلیلی بر وجود علت و معلول باشد امکان دارد. در نزد باحث علت واجب معلول باشد؛ درنتیجه در نظر عارف مصنوع دلیل صانع نیست، در نظرعارف برهان وقیاسی که باحث خود بدان راضی کرده و مانع رسیدن او به هدف است، آنچه قاعده امکان نام دارد آن صورتی شهودی و تجربه ای است روحانی که وجودش درمرتبه ی امکان و بی نیاز از علت است. در بحث الهیات حکما مسئله حدوث و قدم را مطرح و حادث و هالک با ذات قدیم که بقا وحیات به او بستگی دارد، دنیا ازحرکت وسکون خالی نیست. چون عالم مرکز حادثات است؛ درنتیجه حادث است، و چون حادث است مستلزم وجود علت است. (ر. ک، همان،۱۳۹۰: ۷۳۳ و۵۵۲)ف مولوی گوید:

مُبدِع آمد حقّ و مُبدع آن بود

که بـرآرد فـرع بــی اصـل وسنـد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...