کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



آخرین مطالب

 



۱۰۰

۱۴۱۸

۱۰۰

۱۵۱۸۲

۱۰۰

مطابق با جدول فوق از ۱۵۱۸۲ نفر دانشجو، ۲۹/۶۴ درصد زن و ۷۰/۳۵ درصد را مردان تشکیل می‌دهند.
۳–۱۳ شیوه نمونه‌گیری
نمونه گیری، یعنی انتخاب تعدادی از افراد،حوادث، و اشیاء، از یک جامعه تعریف شده به عنوان نماینده آن جامعه (دلاور، ۱۳۸۴: ۱۲۰). منظور از حجم نمونه تعداد کل عناصر انتخاب شده از جامعه آماری مورد مطالعه است. در مقابل، حجم جمعیت آماری مجموعه عناصر موجود در جامعه آماری است که مبنای محاسبه در نمونهگیری محسوب می شود (ساروخانی، ۱۳۷۷: ۱۵۷). در بسیاری از تحقیقات انسانی و اجتماعی محقق بدنبال آن است تا نمونه تحقیقی مورد نظر را بگونه ای انتخاب کند که بتواند با اطمینان بالائی ویژگی های مورد نظر جامعه مورد مطالعه را در درخل نمونه انتخابی جستجو کند.
شیوه نمونه‌گیری در این تحقیق طبقه‏ای متناسب[۷۴] بوده است. شیوه‌های نمونه‌گیری احتمالی نظیر نمونه‌گیری تصادفی ساده، سیستماتیک و طبقه‌ای نسبت به شیوه‏های غیراحتمالی به لحاظ آماری ارحجیت دارند. در نمونه‌گیری طبقه‏ای جمعیت به دو یا چند طبقه تقسیم می‏شود. اگر کسر نمونه‏ای[۷۵] یا نسبت انتخاب[۷۶] در داخل طبقات مساوی باشد، نمونه را طبقه‏ای و نسبی می‏خوانند. نمونه‏گیری طبقه‏ای نسبی در مقوله روش‏هایی است که در آن احتمال انتخاب برای همه واحدهای جمعیت برابر است (سرایی، ۱۳۷۴: ۱۹).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

نمونه‏گیری طبقه‏ای یا مطبق یا طبقه‌بندی شده، زمانی استفاده می‏شود که جامعه، ناهمگن و نامتجانس باشد و محقق بخواهد گروه‏هایی مختلف در نمونه‏اش، حضور داشته باشند.
مراحل نمونه‌گیری طبقه‌‌ای متناسب بدین صورت است که پس از گروه‏بندی اعضای جامعه ‏آماری و مشخص نمودن حجم نمونه، به یکی از سه روش زیر نمونه‌گیری می‏شود.
الف) روش اول: حجم نمونه بطور مساوی بین گروه‏ها تقسیم می‏شود.
ب) روش دوم: روش اختصاص بهینه، در این روش سهم هرگروه با توجه به واریانس آن گروه تعیین می‏شود، حسن این روش این است که واریانس در نمونه، کاهش پیدا می‏کند ولی مشکل این است که از واریانس گروه‏ها، اطلاعات دقیقی در اختیار نیست.
ج) روش اختصاص متناسب، در این روش تعداد نمونه برای هر گروه بسته به نسبت آن گروه در جامعه آماری انتخاب می‏شود این روش سوم را نمونه‏گیری طبقه‏ای متناسب می‏نامند (افشانی، ۱۳۸۹).
علت استفاده از روش نمونه‌گیری طبقه‏ای متناسب، وجود واریانس زیاد صفت در میان رشته‏های مختلف در بین دانشجویان دانشگاه یزد و دانشجویان دانشگاه اصفهان و تفاوت تعداد دانشجویان در میان این رشته‏ها است تا از این طریق، واریانس میانگین نمونه کاهش و دقت نمونه‌گیری افزایش یابد.
۳-۱۴ حجم نمونه
حجم نمونه به آن جزیی از جامعه آماری که معرف جامعه است و مبنای محاسبه قرار می‌گیرد حجم نمونه گفته می‌شود.
در برآورد حجم نمونه مراحل زیر معمولاً باید طی شود:
ـ تعیین دقت احتمالی مطلوب.
ـ پیدا کردن فرمولی برای برآورد n.
ـ پیش برآورد واریانس.
ـ برآورد حجم نمونه.
ـ ارزیابی n برآورد شده در پرتو امکانات» (سرایی، ۱۳۷۲: ۱۲۷).
برای برآورد حجم نمونه ابتدا یک مطالعه مقدماتی روی ۳۰ نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد نجف آباد و دانشگاه اصفهان بصورت جداگانه انجام گرفت، تا واریانس صفت مورد مطالعه (میزان مشارکت سیاسی) مشخص گردد و سپس با بهره گرفتن از فرمول کوکران با سطح اطمینان ۹۵ درصد و دقت احتمالی ۵ درصد، حجم نمونه برای دانشجویان دانشگاه آزاد واحد نجف آباد۳۷۵ نفر و برای دانشجویان دانشگاه اصفهان۳۷۰ نفر مشخص گردید.

جدول شماره(۳-۱۰)اجزای تشکیل دهنده فرمول کوکران

دانشگاه

دانشگاه اصفهان

دانشگاه آزاد واحد نجف آباد

۵/۰

۵/۰

p

واریانس

۵/۰

۵/۰

q

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 03:03:00 ق.ظ ]




مییابد . مدیران مسؤول همچنین موظفند برنامهها را روی نوارهای مغناطیسی ضبط و ظرف سی روز نگهداری کند ».[۶۱۱] نهایتاً درسال ۱۹۸۲ این حق مورد پذیرش قرار گرفت . بر این اساس «تمام اشخاص حقوقی و حقیقی در صورتی که نسبت های بیان شده آسیبی به اموال یا حیثیت آنها وارد کند ، میتوانند این حق را اعمال کنند . یک انتقاد ساده در یک برنامه رادیو و تلویزیونی نمیتواند این حق را ایجاد نماید . تنها در صورتی که انتقاد شدید موجب بروز ضرر و زیان به مال و حیثیت شود ، میتواند در فرانسه موجب اعمال این حق گردد.»[۶۱۲]
ب) الزام به تصحیح یا عذر خواهی در همان رسانه
از شیوه های جبران خسارت معنوی در رسانه الزام به عذر خواهی است . تاثیر این روش در برخی موارد، اوصاف دفع و رفع را به طور توامان داراست.مثلا در مواردی که یک رسانه نظیر تلویزیون تولیدات یک شرکت بهداشتی یا غذایی یا داروسازی را خلاف استانداردهای ملی یا بین المللی معرفی می کند و به این خاطر شرکت مذکور به انعقاد یک قرارداد چند ملیون تومانی در حال مذاکره که امید بسیار به انعقاد آن داشته،موفق نمی گردد یا مصرف کنندگان تولیدات وی کاهش می یابد،الزام محکوم علیه به عذرخواهی یا تکذیب یا تصحیح مطلب گفته شده یا منتشر شده،هرچند زیان های گذشته را جبران نمی کند.ولی با از بین بردن منبع ضرر،ورود زیان در آینده را منتفی سازد. و در کامن لا نیز اگر خوانده نتواند با پیشنهاد پرداخت غرامت از مسئولیت رهایی یابد بهتر است یک عذرخواهی ترتیب دهد و محل انتشار این عذرخواهی همان رسانهای است که مطلب زیان بار را منعکس کرده است.چون همان مخاطبین برنامه را دیده اند و با این کار تصوری که ایجاد شده از ذهن آنها پاک می شود.اما تاثیر و موفقیت این روش قابل پیش بینی نیست و به همین دلیل است که گفته می شود ضرر و زیان معنوی به طور کامل قابل جبران نیست.اما برای جبران هر چه بیشتر ضرر وارد شده مقنن اجازه داده که علاوه بر صدور حکم برای پرداخت خسارت طرق دیگر از قبیل الزام به عذرخواهی و درج حکم در جراید و امثال آن نماید.این روش الزام به عذرخواهی در ماده ۱۰قانون مسؤولیت مدنی آورده شده[۶۱۳] و اگرچه این روش به طور مستقل در این ماده مدنظر قرار داده نشده و تنها مکمل جبران خسارت مالی می باشد لیکن می توان عذرخواهی را یک ضمانت اجرای مستقل تلقی کرد چنانچه در قوانین دیگر از جمله قانون حمایت از حقوق مؤلفان و منصفان و هنرمندان به آن اشاره شده است .

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ج) تعطیلی موقت رسانه متخلف
یکی دیگر از شیوه های جبران خسارت معنوی تعطیلی موقت رسانه است که می تواند از ادامهی
فعالیتهای زیان بار رسانه جلوگیری نماید . مواد قانونی متفاوتی به این موضوع تصریح کرده اند : مادهی ۲۳ آیین نامه تاسیس و نظارت بر چاپخانهها و واحدهای وابسته مقرر داشته است ؛ « تخلف از مقررات این آیین نامه، موجب جلوگیری از فعالیت یا تعطیلی موقت چاپخانه و واحدهای وابسته به آن می شود » تبصره سه ماده ۲۳ قانون مطبوعات نیز توقف موقت نشریات را تا حداکثر ۱۰ روز بنا به دستور رییس دادگستری و مستند به عدم درج پاسخ مشخص ذی نفع در آن نشریه مقرر نموده و در تبصرهی مادهی ۳۱ همان قانون نیز مورد تأیید مجدد قرار گرفته است . مادهی ۱۰ آیین نامهی عرضه و نمایش نوارهای ویدیویی نیز تعطیلی رسانه های مربوط برای مدتهایی نظیر حداکثر یک ماده ، دو ماه و شش ماه و حتی لغو دائمی مجوز محل نمایش نوارهای مذکور پیش بینی کرده است.
همچنین به موجب تبصرهی الحاقی به مادهی ۱۲ قانون مطبوعات هیأت نظارت میتواند در مورد بعضی از تخلفات موضوع مادهی شش نشریه را توقیف نماید و در صورت توقیف نیز مؤظف است که ظرف یک هفته پرونده را برای رسیدگی به دادگاه ارسال نماید. ماده ی هفت آیین نامهی صدور اجازهی تاسیس ، انحلال و نظارت بر فعالیت وسایل ارتباط جمعی و نمایندگان وابسته به آنها نیز در این زمینه مقرر می دارد ؛
« در مورد تخلفاتی که در آیین نامه برای ضمانت اجرای قانونی پیش بینی گردیده ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می تواند حسب مورد نسبت به لغو پروانه ، تعطیل دفتر نمایندگی، جلوگیری از ادامهی فعالیت و … اقدام نماید .»
البته این روش در رسانه های مکتوب و بعضی از رسانه های صوتی و تصویری قابل اجرا می باشد .از جمله سایت های اینترنتی و یا شبکه های پخش خانگی ،لیکن در خصوص رادیو وتلویزیون خصوصاًدر کشور ما که رادیو وتلویزیون دولتی بوده و بخش خصوصی از آن محروم است عملاً امکان تعطیلی موقت یا دائم این رسانه وجود ندارد.در کشورهای دیگر نیز موردی که حکم به تعطیلی رادیو وتلویزیون دولتی صادر شود دیده نشده است.
فصل سوم :آیین دادرسی
مسلم است که متضرر از پخش رسانه های صوتی و تصویری خصوصاًرادیو وتلویزیون به مانند هر متضرر دیگر لازم است برای جبران خسارات وارده به خود (در صورت عدم توافق با عامل زیان)اقامه دعوی نماید.از اینرو لازم است که در مورد اصحاب دعوی ،دادگاه صلاحیت دار ،رسیدگی دادگاه و همچنین اجرای حکم جبران خسارت در دعوای مسئولیت مدنی به طرفیت رادیو وتلویزیون نیز مطالبی بیان شود.به خصوص که به خاطر عدم وجود قوانین خاص و همچنین رویه قضایی موارد ابهام زیادی در این زمینه به چشم می خورد.
در این فصل در پنج گفتار به مسائل مربوط به ایین دادرسی در دعاوی مربوط به مسئولیت مدنی
رسانه های صوتی وتصویری پرداخته می شود.
در این گفتارها مسائل شکلی دعوای مسؤولیت مدنی علیه رسانه مورد بررسی قرار می گیرد).
گفتار اول :تعیین طرفین دعوی
بند ۱ :تعیین خواهان
خواهان در یک دعوی کسی است که از فعل زیانبار مستقیماً یا بی واسطه آسیب دیده و متضرر شده است [۶۱۴]. که این ضرر مادی یا معنوی است. در مورد تعیین خواهان در دعوای مطالبه خسارات معنوی ناشی از اعمال رسانه در یک مورد جای تامل است و آن در جایی که به حیثیت متوفی لطمه وارد شده که این عمل زیانبار ممکن است متوجه فرد متوفی باشد و یا علاوه بر متوفی به ورثه او هم لطمه وارد شود.در اینجا این سؤال پیش می اید که ایا ورثه هم می توانند مطالبه خسارت نمایند. به نظر می آید اینجا باید بین دو فرض قائل به تفکیک شویم، یکی در موردی که عمل زیانبار بگونه ای است که علاوه بر فرد متوفی متوجه ورثه او هم می شود که در این صورت ورثه حق دارند اصالتاً اقامه دعوی نمایند و دیگر موردی که ورثه خود هیچ ضرری را متحمل نمی شوند .در اینجا بین حقوقدانان به خصوص در فرضی که متوفی در زمان حیاتش ضرری را تحمل نموده است ولی فرصت اقامه دعوی را نمی یابد اختلاف است که آیا دعوی خسارت معنوی به مانند دعوی خسارت مادی به ورثه قابل انتقال است یا خیر؟ گروهی بر این عقیده اند که هدف از مطالبه زیانهای معنوی جبران تأثرات روحی و لطمه وارد شده به حیثیت زیان دیده است پس در صورت فوت او دعوی به وراث انتقال نمییابد.[۶۱۵] با تأیید این نظر گفته شده، در موردی که هدف از دعوی حفظ حیثیت و شهرت متوفی باشد، چون دعوی به گونهای به بازماندگان او نیز ارتباط دارد باید جاشینی ورثه را پذیرفت ، فقها میزان خساراتی که ورثه می توانند مطالبه کنند محدودتر از زمانی است که مقتضی حق داشته است.[۶۱۶] این استدلال قابل ایراد است زیرا اگر قائم مقامی ورثه به حقوق مالی منحصر باشد در مورد لطمه زدن به حیثیت و شهرت متوفی هم نباید قائم مقامی را پذیرفت و چنانچه ارتباط ضرر با ورثه از این جهت باشد که به حیثیت و اعتبار آنان هم با واسطه لطمه وارد شده است، مسئوله از موضوع بحث خارج است، زیرا در این صورت ورثه به علت ضرر معنوی که به خود آنان رسیده است و به عنوان اصیل می توانند مطالبه خسارت کند نه به قائم مقامی مورث.[۶۱۷]
گروهی دیگر معتقدند که هرگاه متوفی زیانهای معنوی خود را تقویم و مطالبه کرده باشد پیش از صدور حکم بمیرد وارثان به علت انکه خسارت معنوی به مادی تبدیل شده است قائم مقام او میشوند .[۶۱۸] و بالاخره بعضی دیگر دعوی را در هر حال قابل انتقال به ورثه می دانند.[۶۱۹] هرچند نظر سوم قابل قبولتر به نظر می رسد لذا میتوان گفت حق مطالبه خسارت به ورثه انتقال مییابد و آنان میتوانند به قائم مقامی زیان دیده، اقامه دعوی کنند: زیرا ورثه ادامه دهنده شخصیت متوفیاند و اصولاً میتوانند حقوق او را اعمال کنند و در تأیید آن می توان گفت: حق جبران خسارت معنوی یک حق صرفاً شخص نیست، بلکه حقی است که قابلیت تبدیل به مال دارد و در نهایت به مقداری پول تقویم میگردد و از این لحاظ قابل انتقال به ورثه است، وانگهی این نظر با عدالت و انصاف بیشتر سازگار است.[۶۲۰] در حقوق فرانسه با توجه به اینکه ورثه ادامه دهنده شخصیت متوفی محسوب میشود این استدلال که ضرر معنوی به اندازه ای به شخص زیان دیده مربوط است که دیگران نمیتوانند به جای وی اقامه دعوی نمایند اعتباری ندارد.[۶۲۱]
الف) مفهوم ذی نفع
ذی نفع کسی است که حق اقامه دعوا در دادگاه را داراست و نفع، معیار دعاوی است و بدون وجود آن دعوایی نیز وجود ندارد. ماده ی ۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی به این امر اشاره دارد).
« هیچ دادگاهی نمی تواند به دعوایی رسیدگی کند ، مگر اینکه شخص یا اشخاصی ذی نفع یا وکیل یا قائم مقام یا نمایندهی قانونی آنان رسیدگی به دعوای را برابر قانون درخواست نموده باشند». در واقع کسی که ادعای حقی می کند از اقامهی آن دعوی نفعی عاید او می شود. در قبل نیز گفته شد که هر گونه ضرر به منافع مالی یا غیر مالی تحت همین عنوان قرار می گیرد. نفع و ضرر در واقع دو روی یک سکهاند و کسی که متضرر شده برای اقامهی دعوا ذینفع شمرده می شود.
در قبل بیان شد که در قلمرو فعالیت رسانه ها این ضرر، ناشی از هتک حرمت ، نقض حقوق مادی و معنوی پدید آورندگان ، نقض حریم خصوصی و … است مثلاً اگر به حریم خصوصی شخصی تجاوز شده باشد و ضرری متوجه او گردد این شخص متضرر ، ذی نفع برای اقامه دعواست. پس ضرر و شناخت آن برای تشخیص ذی نفع ضرورتی است ،زیرا ضرر و نفع دو روی سکه اند ،تنها شخصی می تواند اقامه دعوی نماید که متضرر شده است یا هر شخصی که زیان دیده باشد برای اقامه دعوی ذینفع شمرده می شود. لذا متناسب با نوع تقصیر رسانه های صوتی وتصویری و خسارت ناشی از آن ،اشخاص ذینفع مشخص می شوند.
چنانچه به حریم و زندگی خصوصی شخصی (حقیقی یا حقوقی ) تجاوز شده باشد دارندۀ حریم و اگر مطالب و اظهارات اهانت بار یا کذب نسبت به شخصی گفته شده باشد منتسب الیه برای اقامه دعوی ذی نفع شمرده می شود.لذا شناخت ذینفع مستلزم شناخت متضرر و مسبوق به آن است .به همین دلیل صرف نظر از تبیین مفهوم ضرر و انواع آن ، باید شرایط متضرر را به لحاظ حقوقی نیز مشخص نمود.برای مطالبه جبران این ضرر باید شرایط ذیل وجود داشته باشد، زیرا خسارت یعنی زیان قابل مطالبه.
ب) شرایط زیان قابل مطالبه
اول : مشروع بودن
نخستین شرط برای مطالبه ی جبران ضرر آن است که نفعی که لطمه به آن سبب زیان خواهان شده است ، باید مشروع و مورد حمایت قانون بوده باشد.[۶۲۲]
یعنی به آن بخش از وضع حقوقی خواهان که مورد حمایت قانون است ، لطمه و آسیب وارد آمده باشد.[۶۲۳] برای مثال میتوان گفت اگر رادیو وتلویزیون دربارهی یک باندی که کار توزیع مواد مخدر را انجام
میدهند افشاگری کند چون به منافع نامشروع دیگران صدمه زده ، زیان دیدگان حق اقامهی دعوا علیه وی را ندارند به علاوه بر این مورد اگر برای حمایت از برخی حقوق مدت زمانی مشخص شده باشد ، پس از سپری شدن آن مدت چون آن اثر مورد حمایت قانون قرار نمیگیرد اقامهی دعوای نقض حق رد میشود چون تجاوز به آن اثر در حمایت قانون نیست و دعوای آن رد می شود.
مادهی ۲۲ قانون حمایت از حقوق مؤلفان و منصفان مقرر نموده است که «حقوق مادی پدیدآورنده موقعی از حمایت این قانون برخوردار خواهد بود که اثر برای نخستین بار در ایران چاپ یا پخش یا نشر یا اجراء شده باشد و قبلاً در هیچ کشوری چاپ یا نشر یا پخش یا اجرا نشده باشد» . بدین ترتیب آثاری که برای نخستین بار در ایران چاپ یا پخش یا نشر یا اجراء نشده اند مورد حمایت قانون نمیباشند و تعدی به آنها لطمه به حق قانونی محسوب نمیشود و بالتبع زیان دیده نمیتواند به عنوان ذی نفع اقامه دعوی ضرر و زیان نماید.
دوم: مستقیم بودن
ممکن است که زیان وارد شده در اثر فعالیت یک رسانه به جمعیت زیادی خسارت وارد کند و افراد زیادی بر اثر آن ضرری را متحمل شوند و در اینصورت دعاوی جبران زیان افزایش پیدا خواهد کرد بنابراین باید در مورد جبران ضرر مستقیم و غیر مستقیم تفکیک قائل شد و افرادی که مستقیماً مشمول ضرر
شده اند را در نظر گرفت و از افزایش تعداد دعاوی جلوگیری کرد. پس باید ضرر مستقیم را برای تعیین افراد ذی نفع مدنظر قرار داد. مقصود از مستقیم بودن ضرر آن است که بین تقصیر یا فعل زیان باری که به اشخاص وارد شده رابطه علیت عرفی برقرار باشد و عرف آن ضرر را ناشی از فعل زیان بار تلقی کند . در فرضی که اشخاص متعدد هر کدام دعوای را اقامه می کنند می توان از این تدبیر حقوقی یاری گرفت و تنها دعوایی را مسموع شناخت که زیان دیدگان مستقیم طرح می کنند این قاعده به ۲ نحو توجیه شده است[۶۲۴] :
توجیه اول اینکه چنانچه نتیجه غیر مستقیم باشد ، رابطه میان فعل خوانده و زیان ایجاد شده یک رابطه شرط و نتیجه است و نه رابطه سبب و نتیجه . بنابراین رابطه سببیت در این موارد وجود ندارد ، بلکه یک رابطه ضعیفی استنباط می شود که نقش شرط را ایفا می کند و شرط به تنهایی نمی تواند چیزی را ایجاد کند در حالیکه سبب ذاتاً یا عرفاً این توانایی را دارد .
توجیه دوم اینکه در خسارت غیر مستقیم نیز رابطه سببیت وجود دارد ، لیکن به دلایل مربوط به نظم عمومی مطالبه ی این خسارت قابل پذیرش نیست .
ماده ی دوم قانون آیین دادرسی کیفری فرانسه در این مورد تصریح می کند دعوای مدنی تنها به کسی تعلق دارد که شخصاً متحمل زیانی شده باشد و این زیان به طور مستقیم از قانون شکنی ناشی شده باشد .[۶۲۵]
پس شخص ذی نفع باید متضرر ازفعالیت رسانه شده باشد و قابل شناسایی باشد تا بتواند حق اقامه دعوی پیدا کند. طبق مادهی ۵۲۰ قانون آیین دادرسی مدنی جدید ذی نفع و خواهان باید در خصوص مطالبه ی خسارت وارده ثابت نماید که زیان وارده بلاواسطه ناشی از عدم انجام تعهد یا تاخیر آن و یا عدم تسلیم خواسته بوده است در غیر اینصورت دادگاه دعوای مطالبه ی خسارت را رد خواهد کرد .
سوم : قابل پیش بینی بودن
از دیگر شرایط قابل مطالبه و راه حل مناسب برای کاهش دعاوی مسؤولیت مدنی اینست که دعاوی اشخاصی که ورود زیان به آنها قابل پیش بینی بوده یا در دید عرف مورد انتظار باشد پذیرفته شود و این افراد را ذی نفع تلقی کرد .
این شرایط را ماده ی ۱۱۵۰ قانون مدنی فرانسه هم برای مطالبه خسارت ناشی از قرار داد پیش بینی کرده است :
« مدیون تنها ملزم به جبران خسارتی است که در زمان انعقاد قرارداد پیش بینی شده باشد یا قابل پیش بینی بوده باشند ، مگر اینکه تقصیر عمدی سبب عدم اجرا شده باشد »
رویه قضایی فرانسه از دیرباز براین بوده است که قابلیت پیش بینی علت یا ماهیت ضرر لازم است نه مقدار آن پس متخلف در صورت پیش بینی علت و ماهیت ضرر به استناد اصل جبران کامل خسارت باید کل خسارت را جبران کند. با وجود این در برخی از آراء جدید دیوان تمیز فرانسه پیش بینی مقدار خسارت هم شرط شده که این آراء مربوط به مسئولیت قراردادی است و در مسئولیت شهری اصل جبران کامل خسارات است.[۶۲۶] در حقوق امریکا معتقدند که پیش بینی زیانی که ممکن است ، در نتیجه ی اقدام به کاری به دیگران برسد ، در تحقق ضرر و چگونگی سنگینی و سبکی آن ، موثر است ، زیرا انجام کاری که مرتکب قطعاً می داند و به ورود ضرر منتهی می شود ، تقصیر عمد یا در حکم آن است که شایسته ی رفتار انسان متعارف نیست . حتی بی اعتنا ماندن به نتایج دور و نزدیک کاری که شخص درصدد انجام آن است ،
بیمبالاتی است ، ولی انجام کاری که بنابر سیر طبیعی امور زیانی به دیگران نمی رساند یا احتمال ورود زیان در آن چندان کم است که انسان متعارف به آن ، بی اعتنا می ماند تقصیر نیست .[۶۲۷]
در حقوق ایران در این باره حکم روشنی وجود ندارد اما با توجه به احکام قانون مجازات اسلامی می توان تمایل به پذیرش لزوم قابل پیش بینی بودن ضرر را استنباط کرد و می توان گفت قابلیت پیش بینی علت یا ماهیت ضرر کافی برای مسئولیت است و پیش بینی مقدار ضرر لازم نیست. بنابراین همین که عامل زیان علت و نوع ضرر، تلف یا نقص را پیش بینی کند یا این امر عرفاً قابل پیش بینی باشد. مکلف به جبران خسارت است هرچند که مقدار آن قابل پیش بینی نباشد.[۶۲۸]
چهارم : فعلیت داشتن
منظور از فعلیت داشتن این است که نفع باید در زمان حال وجود داشته باشد یا ظهور آن در آینده قطعی باشد البته معنای این سخن آن نیست که باید حتما قبل از اقامه دعوا اضرار به وقوع پیوسته و زیان تحقق یافته باشد تا بتوان گفت نفع در دعوا فعلیت دارد ، بلکه ممکن است ، کسی وقوع زیانی را در آینده احتمال بدهد و از حال بخواهد خود را در مقابل آن تجهیز کند . نفع در دعوایی که به منظور این تجهیز اقامه می شود ، البته فعلیت دارد .[۶۲۹] در موردی که احتمال فعلیت در آینده زیاد باشد و یا مسلم باشد ذی نفع می تواند ادله ی خود را تامین نماید و به دادگاه ارائه دهد .
در مورد ذی نفع بودن و اثبات دلایل و مدارک دادگاه وضعیت را مورد بررسی قرار خواهد داد . در بعضی امور هم دادستان به عنوان ذی نفع اقامه ی دعوا می کند مانند دعوای ورشکستگی ،لذا ذی نفع مفهوم بسیار وسیعی دارد که بعضاً تشخیص دادگاهها را با مشکل مواجه می سازد.
ج) اشخاص ذی نفع
اشخاص ذی نفع افراد متفاوتی می توانند باشند در واقع زیان دیده از ضرر ممکن است فرد یا افرادی باشند مانند :
اول : وراثفرد متوفی ای که متحمل ضرری شده پس از فوت طلب او از بابت جبران ضرر به

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:02:00 ق.ظ ]




در واقع وجود تفکر خود حق­پنداری همراه با اعمال روش­های ستیزجویانه علیه افکار و جناح های دیگر، تصویری کاملاً خشن و انعطاف ناپذیر از طالبان ارائه داده است. حاکمیت یافتن کامل این تفکر در عرصه­ سیاسی و اجتماعی، خطر بزرگی برای آزادی اندیشه، اعتقاد و بیان و در نتیجه، رشد علم و دانش و خلاقیت در پی داشت. معمولاً در نظام­های تحت ادارۀ بنیادگرایی افراطی، بدیهی­ترین حقوق عمومی مردم در زمینه ­های سیاسی و فرهنگی نادیده گرفته می­ شود و تشکل­های مستقل در سایه­ی آن می­خشکد، چنان که در افغانستان تحت ادارۀ طالبان، نمونه­های آن به وضوح مشاهده می­شد. احزاب و گروه ­های نامدار جهادی و شخصیت­های علمی و سیاسی مستقل، کمترین جایگاهی در نظام سیاسی ـ ادرای طالبان نداشتند. رسانه ­ها و نشریه­های مخالفان علی­رغم حفظ هویت اسلامی و علمی به تعطیلی کشیده شدند و سرمایه ­های علمی و فرهنگی قربانی تعصب­های ناروا گردیده و اکثراً به نابودی کشیده شد یا در معرض نابودی قرار گرفت.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲ـ۳ـ۷ـ مرزهای بسیار روشن:
در تفکر بسیاری از مسلمانان رادیکال حجم عظیمی از افراد جامعه کافر نیستند، بسیاری از آنها همچنان مسلمان اند، البته نه در حد و اندازه­ مسلمان واقعی، بلکه مسلمانی که باید امر به معروف و نهی از منکر شود. این مسلمانان به هیچ وجه مستحق برخوردهای خشونت­آمیز نیستند. در واقع افرادی که عضو گروه ­های بنیادگرا نیستند یا در اعتقادات خود سست اند در نگاه بنیادگرایان گروه ­های جاهلی به حساب می­آیند که نیاز به ارشاد و راهنمایی دارند. در اسلام گروه ­های تبلیغی جهت رفع این ناآگاهی و جهل در نظر گرفته شده ­اند. به همین دلیل گروه ­های بنیادگرا تفکیک­هایی را بین خود و گروه ­های مخالف انجام می­ دهند. آنهاافراد . گروه ­های غیر از خود را «کفار» و گروه طرفدار حزب شیطان می­دانند. (آلموند،۲۰۰۱: ۴۴)
از نظر طالبان وظیفه­ی هر مسلمان واقعی و با ایمان باید تلاش برای احیای امت اسلامی باشد و هر گروه و رهبری که از قانون شریعت روی برگرداند مرتد و کافر محسوب خواهد شد. از نظر آنان نبردهای مسلحانه یکی از مقبول­ترین راه ­ها برای جهاد به حساب می ­آید. همچنین رهبر امت اسلامی باید خداترس­ترین و باتقواترین میان قوی­ترین افراد مسلمان باشد. این رهبر باید به وسیله­ یک شورا انتخاب شود و بعد از انتخاب، اطاعت از اوامر وی واجب است.
طالبان با توسل به حربه­ی «تکفیر» به مبارزه با تمامی مذاهب و فرق اسلامی غیر از طالبان می­رود و به جز خود، سایر گروه­ ها را یک­سره باطل و حتی کافر می­داند. مکتب دیوبندی در پاکستان، جناح فکری رقیب خود «بریلوی» را که حلقه­ی دیگری از سنیان حنفی مسلک است کافر قلمداد نموده و مخالفت با آن را از وظایف شرعی خود می­پنداشت. حتی « سپاه صحابه» در اوان ظهورش، مبارزه با بریلویها و شیعیان را، در کنار هم، از اهداف اصلی خود قرار داده بود، اما پس از سیاسی شدن این گروه، شیعیان به عنوان تنها دشمن اصلی برای آنها مطرح شد (سلطانا[۲۲۷]،۲۰۰۹: ۱۴-۱۰).
دشمنی طالبان با شیعه ریشه در تاریخ مکتب دیوبندی دارد. شاه ولی الله دهلوی در قرن هیجدهم، در مورد دین شیعه نوشته است: « از ذریت حضرت مرتضی سه فرقه­ی ضاله برآمدند. از آن جمله شیعه­ی امامیه که نزد ایشان قرآن به نقل ثقات ثابت نیست… و در ختم نبوت زندقه پیش گرفته…». فرزند شاه ولی الله، شاه عبدالعزیز در ادامه­ راه پدر، کتابی به نام « تحفه­ی اثنی عشریه» در رد دین شیعه­ی امامیه نوشته است. او در این کتاب، راجع به پیدایش دین شیعه چنین گفته است: «شیعه به وسیله­ عبدالله بن سبأ یهودی در دوران خلیفه­ی سوم و چهارم به وجود آمد و شیعه بر اثر وسوسه­ی این شیطان لعین، چهار فرقه شد.» (اکرم عارفی،۱۳۷۸: ۲۰۱-۱۹۹)
جنبش طالبان در افغانستان نیز دارای چنین تفکر ضد شیعی است. طالبان پس از تصرف مزار شریف در سال ۱۹۹۶ (مرداد ماه ۱۳۷۷)، دستور قتل عام وسیع شیعیان را صادر کرده و نظامیان آن، گروه شیعیان را به عنوان رافضی و کافر به خاک و خون کشیدند. افراد طالبان که در جنگ اول مزار شریف (۱۹۹۵) به اسارت نیروهای حزب وحدت اسلامی در آمده بودند، آشکارا از «وجوب جهاد» علیه رافضی­های کافر و ازبک­های ملحد (زیرا ازبک­ها در گذشته جز ملیشیای دولت کمونیستی کابل بودند) سخن می­گفتند و کشته­شدن در مقابل « جبهه­ی متحد» را شهادت در راه خدا می­دانستند. دشمنی طالبان با ایران نیز ریشه در همین باور دارد، چنان که همفکران آنها (دیوبندی­ها) در پاکستان، خصومت آشکارشان با ایران شیعی را از کسی مخفی نمی دارند(مژده،۱۳۸۲: ۱۱۵-۱۱۴).
۲ـ۳ـ۸ـ سازمان مقتدر:
طالبان شرط قریشی بودن خلیفه را، که اعاظم اهل سنت در سده های متقدم بر آن تاکید داشتند، نادیده می­گرفتند، اما در عین حال و بر اساس اندیشه­ی اکثر اندیشمندان اهل سنت، اطاعت از خلیفه را واجب شرعی و مخالفین ملاعمر را افرادی یاغی و مهدورالدم می­شمردند. از نظر طالبان، اعلمیت و سایر ویژگی­های برتر برای خلیفه شرط نیست، بلکه به همین اندازه که به شیوه­ خلفای راشدین انتخاب شود، اطاعت از او واجب است.
در امارات اسلامی طالبان، امیر جانشین و نماینده­ی خلفای راشدین است و بنابراین، اطاعت و پیروی از اوامر او واجب و نافرمانی در قبال آن معصیت به شمار می ­آید. بیعت با خلیفه یا امیرالمومنین مهمترین دلیل مشروعیت سیاسی حاکمیت وی تلقی می­ شود و برای مسلمانان پیامدهای الزام­آوری را به همراه می ­آورد. مسلمانان بر اساس اصل بیعت موظف به پیروی از امیر اند و سرپیچی از فرمان­های وی را جایز نمی­دانند. امیر در رفتار سیاسی خود طبق سیره­ی سلف صالح و خلفای راشدین رفتار و از رفتارهای مغایر با الگوی خلفای راشدین دوری می­ کند(سلطانا،۲۰۰۹: ۲۰).
از نظر طالبان، منبع اساسی حکم و حکومت از آن خداست و نهاد دیگری حق تشریع و قانون گذاری ندارد. از نظر ساختار تشکیلاتی، یک هیئت حاکمه­ی موقت ده نفره یا شورای عالی، قدرتمندترین بخش حکومت طالبان را تشکیل می­داد که در قندهار استقرار داشت. دو شورای دیگر هم وجود داشت که به شورای قندهار اطلاعات لازم را گزارش می­داد.
در چارچوب اندیشه­ی اهل سنت، شورا از جایگاهی مهم در استقرار و تشکیل خلافت اسلامی برخوردار است. نخستین خلیفه­ی راشدین پس از در گذشت پیامبر (ص) از راه سازوکار شورا خلافت اسلامی را به عهده گرفت و نماینده و جانشین پیامبر شناخته شد، ولی خلیفه پس از برخورداری از مشروعیت شورا یا نصب خلیفه­ی پیشین، از قدرت برتری برخوردار می­ شود. او می ­تواند و باید با مشاوران و دانشمندان به مشورت بپردازد ولی هیچ­گاه ملزم به پیروی از رای شورا و نظر مشورت دهندگان نیست. شورا در این تلقی نقش معلم یا راهنما را دارد و فاقد حالت الزامی است. در طالبان نیز شورا نقش راهنما را دارد و تصمیم گیرنده­ی نهایی حاکم و امیر است که عنوان امیرالمومنین را دارد(رشید،۱۳۷۹: ۱۶).
ساختار سیاسی طالبان ساختار متمرکز بود و همه اختیارها و صلاحیت­ها از آن خلیفه و امیرالمؤمنین است. رابطه­ مردم و حکومت بر مبنای اصل بیعت و وفاداری به خلیفه و التزام به اوامر و فرمان­های او استوار می­گردد. شورا و انتخابات در اندیشه­ی سیاسی طالبان نمی­تواند در حد پذیرش جایگاه مردم در حکومت اسلامی مطرح باشد. به گفته­ی وکیل احمد متوکل:
« تصمیم­ها بر اساس نظر امیرالمؤمنین گرفته می­ شود. برای ما مشورت لازم نیست. ما معتقدیم که عمل ما طبق سنت است. از نظر امیر اطاعت می­کنیم، حتی اگر فقط او این نظر را داشته باشد. اینجا رئیس دولت وجود ندارد، در عوض، امیرالمؤمنین است. ملا محمد عمر بالاترین مقام را دارد و حکومت قادر نیست تصمیمی بگیرد که او با آن موافق نباشد. انتخابات عمومی با شرع منافات دارد و بنابراین آن را رد می کنیم. در عوض با علمای بزرگ مشورت می­کنیم که در بعضی موارد به کار می آید» (مارسدن،۱۳۷۹: ۱۰۱)
شورای نظامی طالبان نیز زیر نظر مستقیم ملاعمر بود و او فرمانده­ی نیروهای مسلح محسوب می شد و در خصوص استراتژی نظامی، انتصاب­های کلیدی، بودجه و جنگ شخص ملاعمر تصمیم می گرفت. از نظر قضایی، دادگاه عالی اسلامی قندهار به دلیل نزدیکی به ملاعمر تبدیل به مهم ترین دادگاه کشور شده بود.
در اداره­های دولتی، تدریس علوم دینی به شکل مدرسه­ای آغاز شد. می­توان گفت آنچه طالبان عملی می­کردند، شبیه ساختن نظام جامعه و دولت، به نظام مدرسه بود. همان مدرسه­هایی که رهبران طالبان به آن رفته و بسیاری هم بدون این که آن را به پایان برسانند، ترکش نموده بودند(ترازی،۲۰۰۸: ۲۸۰)(کروز،۲۰۰۸: ۲۶۵).
سیستم استخدام و دریافت پست و مقام در ادارات دولتی طالبان نیز عجیب بود. اکثر اعضای این حکومت را کسانی تشکیل می دادند که لقب ملا یا مولوی داشتند. حتی در جاهایی که وجود متخصص برای پیشبرد امور ضروری بود، غالباً طالبان کم سواد یا کسانی که لقب ملا یا مولوی داشتند استخدام می­کردند. استخدام در پست های حساس نیازمند شناخت ملاعمر و اطرافیان وی بود. نامه­ های سفارشی مولانا فضل الرحمن و مولانا سمیع الحق و سایر علمای مشهور پاکستان که با طالبان روابط حسنه داشتند نیز بسیار مؤثر بود. در مراحل بعدی نامه­ های مولوی محمد نبی محمدی و مولوی خالص نیز تا حدی می توانست کارآمد باشد. سفارش­نامه­ های فرماندهان نظامی طالبان نیز با اهمیت تلقی می­شد.
در وزارتخانه­ی حساسی مانند وزارت امورخارجه، از فارغ التحصیلان دانشگاه­ها برای استخدام امتحان گرفته می­شد و پس از موفقیّت در امتحان در صورت ضرورت به کار گمارده می­شدند در حالی که طالبان مستقیماً استخدام می­شدند. گاهی هم اگر از آنها امتحانی گرفته می شد، بسیار ساده بود، مثلاً ملا محمد حسن آخوند از طالب می­پرسید که در مدرسه کدام کتابها را خوانده است. فقط نام بردن کتاب ها کافی بود. نمونه­ دیگر این وضعیت شخصی است که نزد ملا محمد مجید آمد و گفت که می­خواهم در وزارت خارجه استخدام شوم و آیاتی از قرآن مجید را به آواز خوش قرائت کرد؛ بعد از آن، او مسئول یکی از شعبه های سیاسی تعیین شد(مژده،۱۳۸۲: ۱۳۰-۱۲۵).
حقوق طالبان نیز از مأموران عادی متفاوت بود. در حالی که ماموران دیگر هیچ­گاه حقوق خود را سر وقت دریافت نمی­کردند و غالباً حقوق­شان ماه­ها عقب می­افتاد، طالبان هر پانزده روز یک بار به نام «اعاشه» پول دریافت می­کردند. تا مدت­ها فقط طالبان مستحق این حقوق شناخته می­شدند و احیاناً اگر کسی غیر از طالب در مقام بالاتر انجام وظیفه می­کرد، از این حقوق محروم بود. ولی در دو سال آخر حکومت طالبان این پول را بر اساس درجه­ کاری تعیین می­کرد که غیر از طالبان را نیز شامل می­شد(رشید،۱۳۷۹: ۱۷۴).
اما آن چه نظام سازمانی طالبان را از هر نظام دیگری در جهان متمایز می­ساخت، اهمیت موضوع «اندیوالی» در این نظام بود. کلمه « اندیوال» در زبان پشتو و دری مفهومی بالاتر از دوست یا رفیق دارد. می­توان گفت کسانی که در یک گروه یا تیم کار می­کردند، با هم اندیوال خوانده می­شدند. رهبر گروه می­توانست وزیر، والی یا فرمانده نظامی باشد. در بخش نظامی نیز شناخت وابستگی افراد به فرقه، یا طایفه معمول نبود، بلکه چنین اشخاصی نیز از روی این که اندیوال چه کسی هستند، شناخته می­شدند(سینو،۲۰۰۸: ۷۳).
این نوع تقسیم ­بندی را می­توان نوعی ساده ساختن شناخت افراد به شمار آورد. وزرا و سایر افراد رده­های بالا با یکدیگر آشنا بودند. وقتی فردی از رده­های پایین به یکی از افراد سطح بالا مراجعه می­کرد که با وی آشنایی قبلی نداشت، با این سوال مواجه می­شد که «اندیوال چه کسی هستی؟». از این طریق، نه تنها مشخص می­شد که این شخص تحت نظر چه کسی کار می­ کند، بلکه وابستگی وی به بخش نظامی یا ملکی نیز واضح می­شد. وابستگی به رهبر گروه گاهی حتی بعد از مرگ وی نیز ادامه پیدا می­کرد و اندیوالان نام وی را روی اتوموبیل­ها یا محل­هایی که زندگی می­کردند می نوشتند.
وقتی کسی به عنوان وزیر، والی یا رییس سازمان به جای شخص دیگری جایگزین می­شد، همه اندیوالان خود را با خود به پست جدید منتقل می­کرد و به این ترتیب یک جابجایی کامل در آن اداره به وقوع می­پیوست. تأثیر منفی این کار این بود که کسانی که قبلاً مدتی را در آن اداره کار کرده و تا حدودی به کارها وارد شده بودند، همه باید کار خود را ترک می­کردند و به کار جدیدی که اصلاً آشنایی نداشتند، منتقل می­شدند و کسانی که تجربه­ای در کار جدید نداشتند، جانشین آنان می­شدند. تا گروه اندیوالان جدید کمی در کارها وارد می­شدند، بار دیگر از آنجا به جای دیگر انتقال می­یافتند(مژده،۱۳۸۲: ۵۵-۵۳).
نظام اندیوالی طالبان، هیچ نوع سازگاری با نیازهای حکومتی و ساختار یک دولت به شیوه­ معمول نداشت و این خود به روشنی نشان از آن داشت که طالبان طرح روشنی از نظام حکومت در ذهن ندارد. آنها در طول پنج سال دوران حاکمیت خویش، در بخش اعظمی از کشور، هیچ تلاشی در جهت اصلاح این وضع ننمودند. بارها موضوع ضرورت یونیفورم برای افراد نظامی و انتظامی در مجلس وزرا مطرح گردید، به ویژه که شناخت افرادی که وظیفه­ی پلیس را به عهده داشتند بدون یونیفورم ممکن نبود و همین مسأله موجب می­شد تا افراد غیرمسئول و خودسر، به اسم طالب، دست به کارهای غیرمسئولانه بزنند و موجب اذیت مردم گردند. با این حال، تا دوران اخیر حاکمیت طالبان، آنها موفق به وادار ساختن افراد خویش به قبول یونیفورم نشدند(رشید،۱۳۸۲: ۷۹).
ملامحمد حسن آخوند، در دوران تصدی خویش در پست وزارت امور خارجه، برای تربیت کادر، انستیتوی دیپلماسی وزارت امور خارجه را فعال ساخت و عده ای از استادان دانشگاه را به تدریس گماشت و تعداد زیادی از طالبان نیز برای تحصیل در آن ثبت نام کردند. دوره­ تحصیل سه ترم شش ماهه، یعنی یک سال و نیم در نظر گرفته شده بود، اما مشکل بزرگ این بود که بسیاری از دانشجویان دروس دیپلماسی از سواد خواندن و نوشتن درست بی­بهره بودند و طبعاً برای آنان پیگیری باکیفیت دروس غیر ممکن بود.
افرادی که در رشته دیپلماسی مشغول شده بودند بیشتر طالبانی را شامل می­شدند که در ادارات دولتی در پست­های بالا مشغول به فعالیت بودند و هدف از برقراری این دروس نیز آشنا ساختن آنان به اصولی بود که هر دولت مسئول و ملزم به رعایت آن است. تلاش استادان این مؤسسه نیز در همین جهت متمرکز بود، اما اکثر این دانشجویان همیشه در کلاس حاضر نبودند، چون در ساختار سازمانی طالبان، مرز بین افراد نظامی و دولتی ( اداری) کمتر وجود داشت و به ضرورت، افراد برای مدت­های طولانی به خطوط جبهه اعزام می­شدند. برای این که یک عده بتوانند موفق از امتحان بیرون بیایند، سطح درس بسیار پایین آمد و در عین حال کسانی که حتی ده درصد در کلاس حاضر بودند می توانستند در امتحان شرکت کنند(مژده،۱۳۸۲:۱۱۵-۱۱۳ ).
طالبان نظام اداری دولت را دارای تشکیلاتی اکثراً زاید و بی­ثمر تلقی می­کردند و در آغاز ورود به کابل که زنان را از حق کار در دوایر دولتی محروم کردند، در حقیقت بخش بزرگی از کادر اداری از دست رفت. همچنین دستگاه اداری در اثر اقدامات طالبان، دچار چنان رکودی شد که حتی مردان شاغل در بسیاری از دوایر دولتی نیز کار زیادی برای انجام دادن نداشتند. در قدم بعدی، مامورانی که در نظام کمونیستی سابقه­ عضویت حزبی داشتند یا مورد تقدیر قرار گرفته بودند از کار اخراج شدند. مشکلات اقتصادی روزافزون نیز موجب گردید تا تعداد زیادی از مأمورین دولت به خاطر حقوق ماهانه کفاف مصارف آنان را نمی­داد، مشاغل خود را ترک کردند و به این ترتیب نظام اداری کشور از هم پاشید(کول،۲۰۰۸: ۱۴۵).
از زمانی که طالبان با ورود به کابل حکومت خود را تشکیل دادند تا روز سقوط آنان، در کابینه تغییر عمده­ای به وجود نیامد و اگر تغییری هم دیده شد، در جابجا شدن وزرا از یک وزارت به وزارت دیگر بود. همان گونه که گفته شد، طالبان نظامی شورایی داشت که ملاعمر در رأس آن بود، اما پس از فتح کابل که بسیاری از اعضای شورا به مقامات دولتی در کابل رسیدند، شورا عملاً از بین رفت. انحلال بدون و سرو صدای این شورا به ملا محمد عمر به عنوان امیرالمؤمنین اختیارات بی حد وحصر بخشید تا آن گونه که خود می خواهد با فرمان های خویش بر کشور حکومت کند.
ملا عمر در اواخر حکومت طالبان، طی فرمانی دستور داده بود که هیچ کس حق انتقاد از سازمان امربه­معروف را در غیاب مسئولان آن ندارد. امربه­معروف می ­تواند در تمام ادارات دولتی، مأموران را کنترل و با کسانی که به صورت منظم به کار حاضر نمی­شوند برخورد قانونی کند. قدرت امر به­معروف به حدی بود که حتی وزرای قدرتمندی مانند متوکل که وزیر امور خارجه بود، نیز از آنها هراس داشتند. او زمانی دستور داد تا آنتن گیرنده­ی ماهواره­ای بر بام وزرات امورخارجه نصب گردد. هدف از این کار تعقیب اخبار از طریق شبکه های تلوزیونی، مخصوصاً الجزیره بود. وی تأکید داشت که این کار نباید جلب توجه کند. در حالی که تلوزیون در طبقه­ی زیر زمین وزارت­خانه گذاشته شده بود، هنگام تماشای تلوزیون، در ورودی را قفل می­کرد و یک نفر نیز در بیرون نگهبانی می­داد. همه این تدابیر به خاطر ترس از سازمان امربه معروف بود(مژده،۱۳۸۲: ۴۷-۴۴)(کروز،۲۰۰۸: ۲۴۰)
درست است که طالبان در مقاطع مهمی از تاریخ، توان بسیج توده­ها برای قیام علیه بعضی از زمامداران و رژیم­های مستبد و تجاوزگران خارجی را داشته اند، ولی هیچ گاه توان ایجاد تشکلی که آنان را برای رسیدن به قدرت سیاسی یاری رساند، نداشتند. آنها بعد از به قدرت رسیدن، با این که فردی مانند ملاعمر را به رهبری خود انتخاب کردند، باز هم اختلافات درونی جدی­ای داشتند. این اختلافات زمانی بر آفتاب افتاد که ملاعمر مجبور شد تا آنانی را که با هم اختلاف دارند از این کار برحذر دارد. در توصیه­نامه­ی ملاعمر آمده بود که در این جنبش، شرایطی پیش آمده است که می­ترسم سرانجام به نابودی جنبش منجر شود: همه پشت سر هم غیبت می­ کنند و مخصوصاً این وضع در مورد رهبران و سران جنبش بیشتر صادق است. من به آنها می گویم که به خاطر خدا از این کار دست بردارید و اگر از این کار دوری نکنند، خداوند آنان را در دنیا شرمسار سازد(میلتون،۲۰۰۵: ۱۶۳).
بسیاری از این اختلافات به اشخاص و سلیقه­های متفاوت آنان ارتباط داشت، ولی در این میان کسانی هم بودند که اختلاف اصولی را عنوان می­کردند. مهمترین این اشخاص مولوی وکیل احمد متوکل بود. متوکل که جوان و در عین حال در مقایسه با بسیاری از رهبران طالبان از دیدی بازتر در مسائل برخوردار بود، مورد پسند آنانی نبود که باورهای آنان جز ایجاد مشکل حتی برای خود طالبان نتیجه­ دیگری نداشت.
متوکل پس از این که به جای ملاحسن وزیر خارجه شد، تلاش بسیاری کرد تا کاری متفاوت از گذشته انجام دهد، ولی قضیه­ی اسامه بن­لادن دست و پای او را بسته بود. اختلاف متوکل با القاعده، قبل از تصدی وزرات خارجه توسّط وی نیز وجود داشت. او معتقد بود که اگر طالبان می خواهند حکومتی مورد قبول جامعه­ جهانی داشته باشند، نباید به خواست جامعه­ جهانی بی اعتنا باشد. به همین دلیل، زمانی که وی در قندهار بود دستور داد تا اسامه تحت نظر قرار گیرد و به وی اجازه­ی اقدامات خودسرانه داده نشود. زمانی که اسامه برای اولین بار غایب شد و از طریق رسانه­های گروهی نیز اعلام گردید، متوکل بود که برای اولین بار در مصاحبه با بی­بی­سی گفت اسامه هنوز در افغانستان است. همین موضوع نیز اختلاف میان او و القاعده را تشدید کرد. متوکل در زمان وزارت خود از ملاعمر خواست تا بیشتر از پیش بر فعالیت­های اسامه محدودیت وضع نماید و اسامه با صراحت می گفت: « دو مرجع با جهاد ما مخالف اند. یکی امریکا و دیگری وزارت خارجه طالبان.» (مژده،۱۳۸۲: ۱۴۵-۱۵۰)
۲ـ۳ـ۹ـ الزام­های رفتاری:
مشکل بزرگ طالبان در ساختن دولت از آن جا بود که آنها مردمی برخاسته از روستاها بودند و بیگانه با نظام شهری و مدنی. آنها در تماس با روستا به مشکل برنمی­خوردند. حتی شهرهای مناطق پشتون نشین کشور افغانستان، اکثراً از نظر اجتماعی رنگ و بوی روستایی دارد، ولی آنان با وارد شدن به کابل با همان مشکلی مواجه شدند، که قبلاً ـ بعد از فتح هرات ـ باآن مواجه شده بودند، یعنی تصادم با ارزش­ها، پدیده ­ها و نیازهای نظام شهری. در شهری که آنان فتح کردند، تا روز قبل از آمدن آنان، زنان حق کار و تحصیل داشتند. نه موسیقی ممنوع بود، نه پوشیدن لباس غربی. برق شهر قطع بود وگرنه کسی مانع تماشای تلوزیون نیز نمی­شد (نجومی،۲۰۰۸: ۱۰۵).
طالبان با تفسیر سخت­گیرانه از اسلام، زندگی خصوصی و حریم شخصی افراد را تحت نظارت دقیق مامورین خود گرفته و از بلندی موی­سر تا کوتاهی موی­صورت و از حمام عمومی تا تردد زن در محیط بیرون از منزل عموماً تحت ضوابط و مقررات حکومتی آنها در آمده بود. همچنین در مسأله­ اعتقاد به توحید و مبارزه با مظاهر شرک، تا آنجا شدت عمل به خرج دادند که حتی نگهداری عکس و اسباب بازی کودکان در منزل را مغایر با عقاید توحیدی اسلام اعلام کردند(مارسدن،۱۳۷۹: ۲۳).
سیاست­های جنسی طالبان نیز بیش از هر چیز متاثر از ساخت اجتماعی جامعه­ قبیله­ای و سنتی پشتون­های افغانستان است. برداشت از شریعت اسلامی، به ویژه در مسأله­ زنان، به طور کامل با خصلت­ها و ویژگی های جامعه عشیره­ای افغانستان و به ویژه پشتون­ها منطبق بود. در جامعه­ سنتی زنان بیشتر نقش همسر و مادر را ایفا می­ کنند و به صورت محدود در فعالیت­هایی اقتصادی نظیر کشاورزی، دامداری و تولید صنایع­دستی و خانگی نیز سهیم می­شوند. این فعالیت­ها نیز به این دلیل مورد قبول است که در محیط بسته و در جمع محارم و خانواده انجام می­ شود. از سوی دیگر، در جامعه بسته و قبیله­ای عزت و شرافت قبیله با مسأله­ زنان گره خورده است، به گونه ­ای که بی­حرمتی به زن قبیله بی حرمتی به همه اعضای قبیله تلقی می­ شود و آنان حق انتقام­گیری را دارند. در جامعه­ پشتون افغانستان، که خاست­گاه قومی طالبان است، آرزوی حراست از زنان و مرتبط ساختن حرمت و اعتبار قبیله به مسأ­له­ی زن موجب محدودیت زن در معاشرت های اجتماعی شده است.
اصطلاح پرده یکی از مهمترین آموزه­های قانون عرفی پشتون­ها است که در کنار اصل انتقام و اصل حمایت همه جانبه از مهمان و پناهنده، قاعده­های پشتون والی را شکل می­دهد. بنابراین، محدودسازی زنان که بر اساس اصل پرده در قاعده­های پشتون والی توجیه می­گردد، در گفتمان طالبان رنگ وبوی دینی نیز به خود می­گیرد(کول،۲۰۰۸: ۱۳۹-۱۳۴).
طالبان بر مبنای آموزه­های دیوبندی و سنت قبیله­ای، بر زندگی زن در کنج خانه و به دور از اجتماع تأکید می­کرد. آنان بر این نکته تاکید کردند که: همه افغانستان افتخار می­ کنند که زنان­مان را در خانه نگه داشته­ایم. شرع مقدس نحوه­ رفتار همه ما را مشخص کرده است. منظورم این است که شرع اجازه می­دهد زن اگر مریض باشد پیش پزشک مرد برود. در حقیقت حقوقی را که ما به زنان داده­ایم هیچ کشوری به آنها نداده است. ما حقوقی را به زنان داده­ایم که خدا و رسولش تعیین کرده ­اند، و آن نشستن در خانه و رعایت حجاب اسلامی است. (سجادی،۱۳۸۸: ۳۳۸)
چادری، پوششی که سراپای زن را می­پوشاند، به عنوان حجاب رسمی انتخاب شد. همچنین پوشیدن جوراب سفید ممنوع شد چون رنگ درفش طالبان بود. هر کس قانون را زیر پا می­گذاشت در برابر همگان تازیانه می­خورد. زنان اجازه داشتند فقط با یک همراه مرد محرم پای از خانه بیرون بگذارند. آنان اجازه نداشتند کار عمومی داشته باشند و این قانون برای زنان معلم و پزشک نیز معتبر بود. هر کس از جنس زن بود اجازه ندارد به مدرسه و دانشگاه برود و همچنین شرکت در دوره­ های آموزشی از نوع دیگر نیز برای زنان ممنوع بود. زنان نمی­بایست در گردهمایی های عمومی و در برنامه ­های رادیو و تلوزیونی شرکت کنند. به پنجره­ی ساختمان­هایی که زن در آن بوشد می­بایسترنگ زده شود تا کسی نتواند به دورن آنها نگاه کند. همچنین زنان اجازه ندارند در بالکن، باغچه یا حیاط پشتی ساختمان­ها دیده شوند(مژده،۱۳۸۲ ۴۱-۴۰).
زنان و دختران از حق کار و تحصیل محروم شدند، هر چند تا مدت­ها معاش زنان شاغل در ادارات دولتی به آنها پرداخت می­شد. چنین به نظر می­رسید که این همه ارزش­های نظام روستایی است که بر شهر تحمیل می­ شود. با گذشت زمان مشخص شد که چیزی فراتر از تحمیل ارزش­های روستا بر شهر منظور نظر طالبان است. فشار بر روستاها به شکلی که در شهرها، مخصوصاً کابل، دیده می­شد وجود نداشت. مثلاً، در روستاها زنان می توانستند با همان حجاب سنّتی « چادر بزرگ» رفت و آمد کنند.
از طرف دیگرT مردان حق نداشتند ریش خود را کوتاه کنند و این کار جرم محسوب می­شد. در ادارات دولتی و مدارس، پوشیدن دستار اجباری شد. طالبان در اواخر دوران حکومت خود طرحی داشتند تا مأموران دولت را مجبور به پوشیدن لباس­های بلندی کنند که پیراهنش تا نیمی از ساق پا را بپوشاند و شلوار نیز تا نیمه­ی ساق پا بلند باشد. البته این طرح به مرحله­ اجرا نرسید.
۲ـ۳ـ۱۰ـ جمع بندی:
از نظر کسانی که عادت به ساده ساختن مسائل پیچیده دارند، حرکت طالبان بیش از این که ریشه در عمق آسیب­های موجود در جامعه­ افغانستان داشته باشد، پدیده­ای تحمیل شده از بیرون است. این نوع تحلیل از «طالبان» فقط می ­تواند بخشی از حقیقت را نشان دهد زیرا همیشه انگیزه­هایی در داخل وجود دارد که زمینه ساز مداخلات خارجی است. بنابراین، بررسی این پدیده، گذشته از بعد سیاسی، باید از ابعاد و زوایای دیگر، از جمله شناخت دقیق از جامعۀ روستایی و قابلی افغانستان نیز مورد توجه قرار گیرد. چنین تحلیلی نیازمند شناخت آسیب­های وارد آمده به جامعه در طول زمان است.
در جامعه­ای با سلطه­ی ارزش­های نظام قبیله­ای، نمی­ توان از وجود ملت به معنی واقعی آن سخن گفت. وجود منافع گروهی و قومی متضاد با هم در بسیاری موارد گردآمدن به دور منافع ملی را ناممکن می سازد و صِرف زندگی در محدوده­های جغرافیایی واحد نمی­تواند وحدتی ایجاد نماید که زخم­های ناشی از آسیب­های وارد آمده بر پیکر اجتماع را به نحو موثر التیام بخشد. تأثیر گسترده­ی نظام قبایلی بر جامعه­ افغانستان به حدی است که حتی اقوام غیرپشتون افغان از آن تأثیر پذیرفته و این خود به بریدگی­ها و بیگانگی­های بیشتر دامن می­زند. در حالی که اگر به دقت به این موضوع بنگریم، تاجیک­ها و پشتون­های افغانستان از نژادی واحد اند و زبان آنان نیز ریشه­ واحد دارد.
عقب­ماندگی اجتماعی به این گونه جامعه را چنان در لاک خود فرو می­برد که در برابر هر تغییر و تحول از بیرون به سختی مقاومت نشان می­دهد. هر اندیشه­ی جدید قبل از این که جذب جامعه گردد و قبول عام یابد، باید خود را با ارزش­ها و معیارهای نظام قبایلی هماهنگ سازد. طرز فکر جدید به جای این که موجب تحول در باورها گردد، خود از باورهای منحط حاکم بر جامعه تأثیر می­پذیرد و مسخ می­ شود. جامعه­ عقب مانده و منحط متعالی­ترین ارزش­ها را دگرگون می­ کند و تا حد عقب ماندگی خود به عقب می­برد. حتی دین در چنین جوامعی تا آن حد مورد پذیرش است که خطری را متوجه بنیادهای نظام قبایلی نسازد و حالت سکونی را که قرن­ها بر این جامعه حاکم بوده است بر هم نزند. بنابراین، به نقد کشیدن طالبان در چگونگی تفسیر از دین و شریعت باید در سایه­ی چنین شرایطی تفسیر و تحلیل شود.
طالبان را با زاویه­ های دید متفاوتی می­توان بررسی کرد. از یک طرف، طالبان یک جنبش دینی ملی بنیادگرا است که به شکل شگفت آوری با حمایت پاکستان از سال ۱۹۹۴ شروع به فعالیت و پیش روی نظامی کرد. ابتدا توانست مناطق جنوبی قندهار را تصرف کند. در نوامبر همان سال توانست باندهای تبهکار را خلع سلاح نماید و مانع از راهزنی متوالی و مداوم شود. در اوایل ۱۹۹۵ بر علیه رهبر مجاهدین، حکمت­یار، قیام کردند و در سپتامبر همان سال مناطق جنوبی مرکز هرات را به تصرف خود درآوردند. آنها دقیقاً یک سال بعد وارد کابل شدند و دولت تشکیل دادند و در می سال ۱۹۹۷ از سوی پاکستان به عنوان دولت رسمی شناخته شدند. آنان مناطق شمالی را نیز در سال ۹۸ تصرف نمودند و به جنگ داخلی پایان دادند. برای کسانی که با جغرافیای افغانستان آشنایند این عمل دستاوردی بزرگ به حساب می ­آید. ملاعمر گفته بود:« ما علیه مسلمانانی که به راه اشتباه رفته­اند می جنگیدیم. ما چگونه می توانستیم ساکت بمانیم در حالی که می دیدیم جنایت ها علیه زنان و فقرا صورت می گیرد.» ( رشید،۱۳۸۱: ۶۶)
به نظر می­رسد طالبان یکی از چند جنبش قومی ـ ملی مانند چنین جنبش­هایی در یوگسلاوی ست که کاملاً به جامعه­ شهری و همچنین نهادهای شهری مانند احزاب، اتحادیه ­ها و دانشگاه­ها و به طور کلی این جهان بی­اعتماد است(آنتون،۲۰۰۸: ۱۵۸). آنها به شدت به دنبال ارتباط برقرار کردن بین سه مفهوم برادری، قدرت، و عدالت به معنایی که در اسلام مورد توجه است بوده ­اند.از اوایل دهه­ هشتاد میلادی که طالبان در حال رشد یافتن بود، این جنبش حداقل سه بخش عمده داشت: ۱ـ قوانین اسلامی و قومیتی ۲ـ قواعد نانوشته که در میان پشتون ها وجود داشت و۳ـ این اعتقاد قوی که افغانستان باید دولتی قدرتمند داشته باشد.
از طرف دیگر، طالبان را باید جنبشی با تمایلات فراملیتی و همراه با منافع خارجی (حمایت کشورهایی مانند آمریکا در زمان مجاهدین در برابر روسیه بود) دانست و موقعیت آن را بر اساس وابستگی­ای که به کشورهای همسایه خود دارد بررسی کرد. از جمله­ این موارد وابستگی، تاثیر حمایت عربستان از طالبان است یا پشتیبانی پاکستان که آن گروه را، در زمانی که آمریکا تحریمش کرده بود به لحاظ نظامی و مالی حمایت می­کرد. نمونه­ دیگر وابستگی بیش از اندازه­ آنها به القاعده و افغان ـ عرب­ها بود که در رأسشان بن­لادن قرار داشت. این وضعیت در سرنوشت طالبان و استراتژی­ های آنها نقش به سزایی داشت .
در واقع این وابستگی به دولت­های خارجی به شکل خاص به اقتصاد سیاسی طالبان ارتباط پیدا می کرد. به نظر می­رسد که طالبان این مدل وابسته بودن به لحاظ اقتصادی را از دولت­های قبل از خود به ارث برده بود. آنها حتی در شرایط تحریم اقتصادی بخش قابل توجهی از درآمد خود را با کمک پاکستان از طریق قاچاق تریاک تأمین می­کردند.
اما طالبان با یک مدل سوم هم قابل بررسی است و آن مدل جنبش بنیادگرایانه است. طالبان را می توان جنبشی وابسته به روحانیان دینی دانست که علیه بی­دینی و فساد عمل می­ کند. این رویکرد را به شکل خاص می­توان حتی در مجاهدین اولیه هم مشاهده کرد. در واقع آنها عالمان علوم دینی اند که در مدارس دینی پاکستان آموزش دیده­اند، مدارسی که در آن به افراد آموزش داده می­ شود که دنیا محلی از نزاع میان خیر و شر است. همچنین یاد می­گیرند که کشتن شهروندان بی­گناه و حتی مسلمان به نفع خود آنهاست و در واقع رساندن­شان به مقام شهادت در راه اسلام است.
حال برای فهم طالبان به عنوان جنبشی بنیادگرا توجه به ویژگی وابسته به فرد خاص بودنش ضروری است. برخلاف جنبش های بنیادگرای دیگر مثل اخوان المسلمین و جماعت­اسلامی در پاکستان و حتی القاعده، که رهبران­شان افرادی ­تحصیل کرده بودند، طالبان به وسیله­ ملاعمر شکل گرفت که یکی از کهنه سربازان مجاهدین بود که مسئولیت مدرسه­ای دینی را به عهده داشته است و مخفی­گری و امتناع را به شدیدترین شکل ممکن پیشه کرده بود. او پس از معرفی شدن به عنوان امیرالمؤمنین و طرح ادعای ساختن جامعه­ نبوی به این مقدس­مآبی خود بیشتر دامن زد. او با ترکیب حفظ وجهه­ خویش به عنوان فردی مقدس، شکست­ناپذیری و شور و اشتیاق پشتونی پیروان خود را در مسیر این جنبش حفظ و مستحکم نمود.
طالبان بعد از به قدرت رسیدن خود در افغانستان نوعی شمایل هراسی را در عرصه­ عمومی به وجود آوردند. آنها هرگونه عکس­برداری را ممنوع کردند و علاوه بر نظارت شدید بر نحوه­ پوشش و آرایش زنان و مردان، استفاده از هرگونه ویدیو یا نوار کاست را ممنوع کرده و حتی از رفتن مردم به قبرستان­ها نیز ممانعت کردند. آنها همچنین وزرات­خانه­ی امر به معروف و نهی از منکر به راه انداختند. به جرأت می توان گفت که طبق تعاریف ارائه شده از جنبش بنیادگرا، طالبان اکثر ویژگی های یک جنبش بنیادگرا را دارد: از پایبندی بی چون و چرا به متن مقدس تا خودحق­پنداری به واسطه­ پیاده کردن دستورات الهی و تعیین تکلیف درباره شیوه­ رفتار افراد زیردست. در واقع مناسب ترین مدل برای تبیین و فهم طالبان بررسی آن به عنوان جنبشی بنیادگرا است.
فصل سوم
بحث و نتیجه ­گیری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:02:00 ق.ظ ]




  • واحد سرمایه ­گذاری کوچکترین جزء سرمایه صندوق را تشکیل می­دهد.
    • براساس قاعده­ی کلی صندوق­های مشترک، مبنای تعیین قیمت واحدهای سرمایه ­گذاری توسط شعب صندوق برای صدور یا ابطال واحدهای سرمایه ­گذاری، خالص ارزش دارایی­ های موجود در صندوق در پایان هر روز است. از آنجا که دارایی صندوق­ها از اوراق بهادار شامل سهام یا اوراق مشارکت و احتمالاً مقداری وجه نقد تشکیل شده است، خالص ارزش دارایی ها در هر روز براساس ارزش روز هر یک از اوراق بهادار موجود در سبد و موجودی نقد صندوق قابل محاسبه است(مدیریت پژوهش، توسعه و مطالعات اسلامی سازمان بورس اوراق بهادار، ۱۳۸۹).
    • ( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

صندوق های سرمایه گذاری با درآمد ثابت[۲۱]
صندوق­های مشترک با درآمد ثابت، صندوق­هایی هستند که با انتشار و فروش واحدهای سرمایه ­گذاری وجوهی را تحصیل و آنها را در انواع اوراق بهادار (در حال حاضر اوراق مشارکت صادر شده توسط مجموعه دولت، نهادهای عمومی غیردولتی و شرکت های سهامی عام) به منظور کاهش ریسک سرمایه گذاری، بهره گیری از صرفه جویی های ناشی از مقیاس و تأمین منافع سرمایه گذاران، سرمایه ­گذاری می­ کنند. در این صندوق ها اگر پرداخت سود به صورت دوره ای مد نظر باشد، این موضوع و همچنین دوره های پرداخت باید در امیدنامه صندوق ها قید گردد. در این صورت مدیر موظف است ظرف دو روز کاری بعد از پایان هر مقطع پیش بینی شده برای پرداخت سود، سود قابل پرداخت را مطابق امیدنامه محاسبه کرده و به حساب بانکی سرمایه گذارانی که در پایان آن دوره مالک واحد های سرمایه گذاری محسوب می شوند، متناسب با تعداد واحد های سرمایه گذاری هر سرمایه گذار واریز نماید. سقف سود قابل تقسیم در پایان هر دوره، تفاوت بین ارزش روز واحد های سرمایه گذاری در پایان همان دوره از ارزش مبنای آن ها خواهد بود. (اساسنامه و امیدنامه نمونه ای از صندوق های سرمایه گذاری)
صندوق های شاخصی
صندوق های شاخصی به صورت منفعل[۲۲] اداره می شوند، بدین معنا که مدیریت این صندوق ها با انتخاب یک شاخص مثل اس اند پی[۲۳] و تشکیل سبدی از سهام موجود در این شاخص عملکردی نزدیک به این شاخص خواهند داشت. بنابراین میتوان گفت این صندوق ها پرتفویی همچون پرتفوی بازار دارند. در این صندوق ها عملاً سرمایه گذار روی شاخص سرمایه گذاری می کند. در حال حاضر فقط یک صندوق شاخصی ( صندوق شاخصی کارآفرین ) در ایران در حال فعالیت می باشد.
صندوق های مختلط
صندوق های مختلط ترکیبی از سهام و اوراق مشارکت (حدوداً به یک نسبت) را در پرتفوی خود دارند، به عبارتی ملزم نیستند که درصد خاصی اوراق مشارکت و یا سهام را در پرتفوی رعایت کنند.
صندوق های قابل معامله[۲۴]
یکی از انواع معروف صندوق­های سرمایه ­گذاری، صندوق سرمایه ­گذاری قابل معامله در بورس نام دارد که گرچه مانند صندوق­های سرمایه ­گذاری معمولی است، ولی مانند یک سهم در بازار سرمایه معامله و قیمت آن در نتیجه­ عرضه و تقاضا مشخص می­ شود (سعیدی و مقدسیان،۱۳۸۹).
۲-۱-۱-۴٫ انواع استراتژی های صندوق های سرمایه گذاری
در ادبیات و کتب سرمایه گذاری و مالی، استراتژی سرمایه گذاری به دو قسمت تقسیم می شود: مدیریت پرتفوی فعال، مدیریت پرتفوی متنوع، هرکدام از این استراتژی ها مشخصه و ابزارهای خاص خود را دارند و در حالت کلی تکمیل کننده یکدیگر هستند. هیچ کدام بر دیگری برتری و مزیت خاصی ندارند و با توجه به شرایط زمانی و مکانی می توان از هر کدام از استراتژی ها استفاده کرد.
عواملی که مدیر پرتفوی باید برای تعیین نوع استراتژی خود در نظر بگیرد به شرح زیر است:

  • شرایط حاکم در بازار و نوع بازار: مدیر پرتفوی در شرایط رونق بازار از استراتژی فعال و در شرایط رکودی از استراتژی مدیریت منفعل در بازار بهره می گیرد.
  • سطح کارآیی بازار: در بازاری که کارآیی آن در سطح بالایی قرار دارد، مدیریت منفعل استفاده می شود و مدیران به سمت سرمایه گذاری در صندوق های شاخصی و متنوع حرکت می کنند. در مقابل در بازارهای غیرکارا به تناسب وجود شکاف ها و فرصت های آربیتراژی، مدیران به سمت بهره گیری از توان تحلیل گری و مدیریت فعال حرکت می کنند.
  • نگاه و ویژگی شخصیتی مدیران: ظرفیت ریسک پذیری و محافظه کاری مدیران پرتفوی استراتژی که آن ها در سبد سهام خود به کار می گیرند را مشخص می کند.
  • اندازه و حجم پرتفوی: مدیران پرتفوی هایی با ارزش و حجم بالا، از سیستم مدیریتی منفعل استفاده می کنند و دلیل آن نیز حجم بالای معاملات در صورت تغییر پرتفوی است و درمقابل مدیر یک پرتفوی کوچک به راحتی می تواند با اجرای مدیریت فعال به جابه جایی سهام در پرتفوی خود بپردازد.
  • سطح تحمل ریسک پرتفوی: هرچه پرتفوی تحمل ریسکش بالاتر رود از استراتژی منفعل به سمت استراتژی مدیریت فعال حرکت خواهیم کرد.
  • انتظار و توقع سرمایه گذار: سهام داران محافظه کار معمولااستراتژی منفعل را به کار می گیرند و مقابل سهام دارانی که انتظار سود بیش تری را دارند از مدیریت پرتفوی فعال استفاده می کنند.
  • ماهیت و وضعیت متنوع پرتفوی: هرچه پرتفوی متنوع تر باشد، مدیران آن از مدیریت فعال به سمت منفعل حرکت می کنند.
  • نوع سهام در اختیار: برخی سهام نیاز به مدیریت دارند و کسانی که در پرتفوی خود این سهام را دارند باید از مدیریت منفعل استفاده کنند.

برای این که بدانیم برای پرتفوی خود کدام سیستم مدیریتی را اجرا کنیم، باید از شاخص ریسک سیستماتیک (بتا) استفاده کرد. بتا یعنی حساسیت پرتفوی مورد نظر با بازده بازار
مدیریت تهاجمی و فعال در بازار، بتای مخالف یک و مدیریت منفعل، بتای نزدیک به یک دارد و هرچه اختلاف بتا از یک بیشتر باشد، مدیریت باید فعال تر باشد.
مدیریت پرتفوی در داخل کشور نیز بستگی به وضعیت بازار دارد، اما در چند سال اخیر استراتژی فعال در بازار موفق تر عمل و بازده بالاتری را نصیب سرمایه گذاران کرده است و به نظر می رسد باید با حمایت سازمان بورس آمارهای دقیق تری گرفته و نتایج به طور علمی استخراج شود.
برخی از صنایع بزرگ در ایران عدم تحرک محسوس داشتند. حال اگر مدیران بخواهند بر اساس موجودی بازار و روند شاخص، مدیریت خود را تنظیم کنند، تحرک و پویایی لازم را نخواهند داشت.
از دیگر دلایلی که باعث شده است مدیران به سمت استراتژی فعال حرکت کنند، تجربه عدم موفقیت شرکت های سرمایه گذاری است که این شرکت ها در گذشته خود را کاملاشبیه بازار کردند و مدیریت منفعل داشتند. بحث تغییر مقطعی مزیت های نسبی و رقابتی صنایع مختلف از دیگر عواملی است که باعث شده استراتژی مدیریت پرتفوی فعال و موفق تر عمل کند. برای مثال در یک مقطع زمانی صنایع سیمانی و پتروشیمی در بازار پرطرفدار بودند و امروز معدنی ها حرف اول را می زنند. عامل دیگر، تغییر سیاست های اقتصادی دولت و تغییر نگرش ها و رویکرد مدیران در صنایع، تاثیر مستقیمی بر روند تصمیم گیری ها دارد. نوع نگاه مدیران برای کسب بازدهی باید بالاتر از شاخص نقدی باشد. اگر مدیری نتواند بازدهی بالاتر از بازار کسب کند، در مجامع دچار مشکل خواهد شد. سهام داران توقع دارند مدیران فعال تر حرکت کنند در نهایت اصل» ۴۴ « و واگذاری ها باعث فعال تر شدن بازار شد و فرصت پویایی بیش تر را به بازار داد و اگر مدیران به تغییر پرتفوی نپردازند، از بازار عقب خواهند افتاد.
به نظر بنده، مدیریت پرتفوی باید کاملا منطبق بر روند بازار باشد و با توجه به شرایط معمولا مدیریت فعال بیش تر جوابگو است.
با توجه به گفته های بالا، ابزارهای مدیریت پرتفوی فعال در بازار عبارتند از بررسی و کارشناسی بدنه بازار، کسب اطلاعات مفید و قابل اعتماد از بازار، بررسی و اقدام لحظه ای از بازار، توجه به مزیت های کوتاه مدت و نسبی شرکت ها، پیگیری تصمیم گیری های دولت و مجلس و اجرای آن ها، اعتقاد به عامل غلبه کردن بر بازار، از سوی دیگر، ابزارهای مدیریت پرتفوی منفعل در بازار دیگر نیز به شرح زیر هستند:
تنوع پذیری و متنوع سازی بر اساس شاخص بازار، تغییر پرتفوی متناسب با تغییر شاخص بازار، عدم تحرک جسورانه در پرتفوی (سعید شیرزادی، ۱۳۸۶).
۲-۱-۱-۵٫ ریسک سرمایه ­گذاری در صندوق­های سرمایه ­گذاری
البته تمهیدات لازم به عمل آمده تا سرمایه ­گذاری در صندوق سودآور باشد، ولی احتمال وقوع زیان در سرمایه ­گذاری­های صندوق همواره وجود دارد. بنابراین، سرمایه ­گذاران باید به همه ریسک­های سرمایه ­گذاری درصندوق از جمله ریسک­های زیر توجه کنند.

  • ریسک کاهش ارزش دارایی­ های صندوق: صندوق­ها عمدتاً در سهام شرکت­ها سرمایه ­گذاری می­ کنند و ارزش سهام هر شرکت در بازار تابع عوامل متعددی از جمله وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، صنعت موضوع فعالیت و وضعیت خاص آن شرکت است. لذا قیمت سهام در بازار می ­تواند کاهش یافته و در اثر آن صندوق و سرمایه ­گذاران آن متضرر شوند.
  • ریسک نکول اوراق مشارکت: اوراق مشارکت شرکت­ها بخشی از دارایی­ های صندوق را تشکیل می­دهد. اگرچه صندوق در اوراق مشارکتی سرمایه ­گذاری می­ کند که سود و اصل آن توسط یک مؤسسه معتبر تضمین شده است، ولی این احتمال وجود دارد که ناشر و ضامن به تعهدات خود در پرداخت به موقع اصل و سود اوراق مشارکت مذکور، عمل ننمایند.
  • ریسک نوسان بازده بدون ریسک: در صورتی­که نرخ سود بدون ریسک (نظیر سود علی الحساب اوراق مشارکت دولتی) در انتشارهای بعدی توسط ناشر افزایش یابد، قیمت اوراق مشارکتی که سود حداقلی برای آنها تضمین شده است، در بازار کاهش می یابد. چنانچه صندوق در این نوع اوراق سرمایه ­گذاری کرده باشد ممکن است متضرر شود(جباری، ۱۳۹۰).

۲-۱-۲٫ عملکرد صندوق­های سرمایه ­گذاری
ارزیابی عملکرد پرتفوی از آن جا اهمیت پیدا می­ کند که شاخصی است برای اینکه تا چه حد عملکرد واقعی پرتفوی مبتنی بر رفع نیاز سرمایه ­گذاران بوده است. یکی از مشکلات اصلی در ارزیابی عملکرد، تمایل انسانی به تمرکز بر بازده پرتفوی و عدم توجه کامل بر ریسک محتمل شده برای کسب بازده مورد نظر است. لذا ارزیابی عملکرد باید شامل شناسایی همزمان بازده و ریسک سرمایه ­گذاری باشد(جباری و همکاران، ۱۳۹۱).
هدف اولیه صندوق­های سرمایه ­گذاری مشترک، بیشینه کردن بازده دارایی­ های تحت مدیریتشان در طول زمان است. در طی دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مناظرات علمی پیرامون معیار اندازه ­گیری ریسک منجر به معرفی اولین شاخص­ های عددی شد. این شاخص ­ها مبتنی بر تئوری سبد مارکویتز [۲۵]یا تئوری مدرن پرتفوی بود. او روش محاسبه نرخ بازده مورد انتظار و ریسک مورد انتظار را برای یک سبد سرمایه ­گذاری در سهام معرفی کرد(سعیدی و مقدسیان،۱۳۸۹). پیدایش این تئوری به سال ۱۹۵۲ بر می­گردد؛ یعنی زمانی که هری مارکویتز مقاله خود را با عنوان انتخاب پرتفوی منتشر نمود. مارکویتز در واقع مدلی برای تخصیص بهینه ثروت یک فرد بین دارایی های ریسکی ابداع نمود. این مدل، تنها بر دو عامل بازده مورد انتظار و واریانس تمرکز داشت و بر پایه این فرض بود که سرمایه ­گذاران ریسک­گریز هستند(برین و فرگوسن[۲۶]،۱۹۹۴). مفروضات این تئوری باعث شد تا امکان استفاده از این تئوری در عمل کم شود. مفروضات اصلی این نظریه عبارتند از:

  • توزیع بازدهی همه اوراق بهادار و دارایی­ ها نرمال است.
  • واریانس بازدهی دارایی، شاخص مناسبی برای اندازه گیری ریسک است.

تحقیقات بر روی بازارهای سهام نوظهور، نشان داد که توزیع بازدهی در این بازارها نرمال نیست و بر همین اساس، یکی از فرضیه ­های اساسی این نظریه که همان فرض نرمال بودن توزیع بازدهی برای استفاده از این نظریه است، با تردیدی جدی مواجه شده است(روشنگرزاده و احمدی،۱۳۹۰).
یکی از معیارهای مهم ارزیابی عملکرد پرتفوی براساس این تئوری، در سال ۱۹۶۵ شاخص ترینر بود. ترینر در اواسط دهه ۱۹۶۰ معیاری به نام نسبت پاداش به نوسان­پذیری [۲۷](RVOL)را به صورت رابطه زیر مطرح نمود(جباری و همکاران،۱۳۹۱)
(۱٫۲)
که در آن ، متوسط بازدهی کل پرتفوی در یک دوره زمانی ، متوسط نرخ بازدهی بدون ریسک طی دوره مورد بررسی، شاخص ریسک سیستماتیک سبد سهام است. این معیار در واقع بیان کننده­ این مطلب است که در ازای یک واحد از ریسک سیستماتیک چه مقدار از بازده عاید سرمایه­گذار می شود. ترینر عملکرد را بر اساس شاخص ریسک سیستماتیک (بتا) اندازه ­گیری نمود. بتا در واقع شاخص سنجش ریسک سیستماتیک محسوب می­ شود. ریسک سیستماتیک به علت وقایع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که بازده اوراق را تحت تأثیر قرار می­ دهند، ایجاد می­ شود(هرینگتون[۲۸]،۱۹۸۷). برای محاسبه ریسک سیستماتیک از مدل زیر استفاده می­ شود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:02:00 ق.ظ ]




جدول فوق نشان می دهد افرادی که هم احساس اثربخشی سیاسی داشته و هم اعتماد زیادی به نظام سیاسی داشته باشند با دلگرمی در انواع فعالیت های سیاسی مشارکت خواهند کرد. افرادی که احساس اثربخشی سیاسی بالایی داشته باشند ولی اعتماد به نظام سیاسی نداشته باشند رفتارهای اعتراض آمیز نسبت به نظام سیاسی داشته و در جهت تغییر وضعیت سیاسی کمی بوده ولی اعتماد به نظام سیاسی داشته باشند تایید کننده منفعل اقدامات و تصمیمات نخبگان سیاسی خواهند بود در نهایت آنهایی که هم دارای احساس اثربخشی سیاسی کمی بوده و هم فاقد اعتماد به نظام سیاسی باشند بی تفاوتی سیاسی را پیشه خواهند کرد.
براساس نظریه فوق برای افزایش مشارکت سیاسی مردم، باید سازوکارهایی را به کار گرفت که شهروندان احساس اثربخشی سیاسی بکنند. به علاوه باید عرصه دولت و نظام سیاسی را برای مشارکت سیاسی معنی دار و اثرگذار باز کرد و دولت را پاسخگوی خواسته های مردم نمود تا مردم احساس کنترل و اثر گذاری بر فرایندهای سیاسی جامعه خود کرده و وارد صحنه های سیاسی شوند، در غیر این صورت یا باید منتظر بی تفاوتی سیاسی مردم و یا حرکت های مخرب سیاسی در جهت تغییر نظام سیاسی بود (پناهی، ۱۳۸۶: ۲۹).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۶-۱-۲ نظریه وظیفه شهروندی
نظریه وظیفه یا تعهد شهروندی نظریه ای است که براساس آن افرادی که در جامعه وجود دارند به خاطر سودمندی و پاداشهای مادی مشارکت سیاسی به آن مبادرت نمی کنند بلکه بدین سبب در فعالیتهای سیاسی مشارکت می کنند که به عنوان یک شهروند آن را وظیفه اخلاقی خود می دانند. بدیهی است که چنین احساس مسئولیت و وظیفه باید در جریان جامعه پذیری سیاسی به وسیله نهادهای مربوط به مرور درونی شده باشد، به طوری که افراد الزام درونی برای مشارکت سیاسی احساس کنند. عوامل روانی دیگری نیز در مشارکت سیاسی اثر می گذارند. منجمله نبودن بدیل های متفاوت. اگر افراد احساس کنند که انتخابهای چندان متفاوتی در برابر آنها نیست از مشارکت سیاسی خودداری می کنند. مثلاً اگر در جامعه احزابی وجود داشته باشد که هیچ یک از آنها با سلیقه های سیاسی افراد سازگار نباشد آن افراد از فعالیت سیاسی حزبی دوری خواهند کرد همچنین اگر شهروندان احساس کنند که شرکت کردن یا نکردن آنها فرقی در نتایج نهایی نخواهد داشت و در هر صورت نتایج قابل پیش بینی است، از مشارکت سیاسی خودداری خواهند کرد (پناهی، ۱۳۸۶: ۳۱). در این رویکرد، مشارکت سیاسی حقی است که شهروندان از قدرت سیاسی حاکم طلب دارند و برای ابراز مطالبات و درخواست های خود و نیز سهیم شدن در قدرت (گرایش دموکراتیک قدرت حاکم) بدان نیاز دارند و قدرت های حاکم برای حفظ وضع موجود با این درخواست ها کنار می آیند و چنین فضای دموکراتیکی را برای شهروندان خود فراهم می سازند چه در غیر این صورت اقتدار و مشروعیت خود را از دست رفتنی می دانند. هر چه نهادهای مدنی (احزاب، انجمن ها و سازمان های غیر دولتی و غیره) نهادینه شده و تثبیت می یابند، مشارکت سیاسی را در قالب جامعه پذیری سیاسی به یک وظیفه و تعهد اخلاقی شهروندی تبدیل می کنند و نوعی اخلاق سیاسی درونی را در شهروندان ایجاد می کنند که به صورت «الزام اخلاقی» خود را متعهد و موظف به مشارکت سیاسی می دانند. رنشن اعتقاد دارد که شهروندان گاهی حتی با وجود فقدان پاداش و تقویت کننده های مثبت مادی به دلایل دیگر در مسایل سیاسی مشارکت می کنند، علت هم آن است که افراد تحت تأثیر جریان جامعه پذیری در خانواده، مدرسه، محیط های دیگر و درونی شدن این جریان به مرور زمان در خود نوعی الزام و اجبار برای مشارکت احساس می کنند، به همین خاطر در برخی کشورها ایفای نقش شهروند مستلزم حداقل مشارکت در نظام سیاسی می باشد (عرفانی، ۱۳۸۳: ۶۲).
۲-۶-۲ نظریه های اجتماعی- اقتصادی
براساس این نظریات موقعیت و وضعیت اجتماعی و اقتصادی افراد، مانند جنسیت، سن، تحصیل، شغل، طبقه و درآمد تعیین کننده میزان مشارکت آنان در فعالیت های سیاسی است. نظریه های اجتماعی – اقتصادی با تکیه بر مفروضات و انگاره هایی که اغلب مربوط به ویژگیهای رفتاری افراد جامعه در موقعیتهای گروهی می گردد، به تحلیل رفتار سیاسی افراد پرداخته اند و تبیینی اغلب اجتماعی از مشارکت سیاسی ارائه داده اند. در همین راستا رابرت دال در کتاب خود، مدلی مبتنی بر رویکرد رفتارگرایی اجتماعی از مشارکت و درگیری سیاسی ارائه می دهد و به یک نوع بندی از افراد جامعه تحت عنوان انسان سیاسی دست می یابد. تدگار نیز برای تبیین تغییر مشارکت سیاسی نظریه محرومیت نسبی را ارائه کرده است. در این قسمت چند نظریه مهم اجتماعی – اقتصادی را مورد بررسی قرار می دهیم.
۲-۶-۲-۱ موقعیت اقتصادی و طبقاتی
رابطه طبقه با مشارکت سیاسی و نوع فعالیت های سیاسی یکی از مهمترین مباحث مورد بررسی در جامعه سیاسی است. در بسیاری از موارد مهمترین عامل تبیین کننده نوع مشارکت سیاسی را طبقه اجتماعی افراد قلمداد می کنند. حتی برخی معتقدند که بالاترین همبستگی بین متغیرهای مختلف و رفتار سیاسی متغیر طبقه اجتماعی است؛ به طوری که چگونگی مشارکت افراد و یا نگرشهای سیاسی آنان بیشتر به این عامل وابسته است، یعنی هر چند که با دانستن طبقه اجتماعی یک فرد نمی توان رفتار سیاسی وی را پیش بینی کرد، اما اختلاف رفتار سیاسی گروه های اجتماعی را به مقدار زیادی می توان از اختلافات طبقاتی آنها فهمید.
کارل مارکس از سردمداران این دیدگاه است. وی اساساً قدرت سیاسی را ناشی از قدرت اقتصادی می داند و معتقد است که درهر جامعه طبقه حاکم اقتصادی طبقه حاکم سیاسی نیز می باشد. او در بیانیه حزب کمونیست به صراحت اعلام میکند که دولت مدرن چیزی جز کمیته اجرای طبقه بورژوازی نیست (Marx and Engels, 1977: 110-111 به نقل از پناهی، ۱۳۸۶ : ۳۱). در واقع در تحلیل مارکس، اقتصاد زیر بنا بوده و تعیین کننده سیاست است، که در روبنای اجتماعی قرار دارد. بنابراین دیدگاه، میزان و چگونگی مشارکت سیاسی افراد را موقعیت طبقاتی و اقتصادی آنان تعیین می کند.
هر چند در همه مباحث مارکس، قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی ناشی می شود، در نوشته های او همگونی کامل درباره نحوه رابطه اقتصادی و قدرت سیاسی وجود ندارد. گاهی وی رابطه ابزاری بین طبقه حاکم اقتصادی و دولت یا قدرت سیاسی برقرار می کند، چنان که در بیانیه حزب کمونیست اشاره شد. ازاین منظر طبقه حاکم اقتصادی دولت را شکل می دهند تا به وسیله آن، منافع اقتصادی و طبقاتی خود را حفظ می کند، و از آن برای سرکوب طبقه استثمار شده، بهره بگیرد. گاهی هم مارکس رابطه بین طبقه حاکم اقتصادی و دولت را ساختاری می داند، به طوری که در ساختار جامعه سرمایه داری، دولت و نظام سیاسی طوری سازمان یافته است که در جهت منافع طبقه سرمایه دار عمل می کند. گاهی نیز این رابطه را سیاسی تعبیر می کند. بدین معنی که طبقه حاکم اقتصادی به سبب داشتن قدرت اقتصادی قادر است خود را سازماندهی کرده و به قوی ترین قدرت سیاسی جامعه تبدیل شد و به کمک آن حکومت و دولت را دراختیار خود بگیرد. این منظور در هیجدهم برومرلوئی بناپارت کاملاً مشهود است. مارکسیستها و غیر مارکسیستها نیز به سبب ناهمگونی مشهود در نوشته های مارکس یکی از این دیدگاه ها را عمده کرده و آن را مهمترین نوع پیوند بین طبقه اقتصادی و قدرت سیاسی تلقی می کنند، که در این جا از پرداختن به آن صرف نظر می شود.
مارجر درباره رابطه با رفتار سیاسی می نویسد: رابطه بین طبقه و مشارکت یکی از محکمترین فرضهای جامعه شناسی سیاسی است که با داده های تجربی فراوانی تایید می شود در واقع اهمیت طبقه به عنوان تبیین کننده همه اشکال رفتارهای سیاسی به وسیله همه جامعه شناسان سیاسی و دانشمندان سیاسی، از هر دیدگاه نظری، پذیرفته شده است. به روشنی هر چه طبقه اجتماعی فردی بالاتری باشد، دایره شدت، و اهمیت مشارکت سیاسی وی بیشتر است… کسانی که در طیف بالایی قشربندی اجتماعی قرار دارند، به میزان زیادی در اثر پخش ترین فعالیت های سیاسی مشارکت می کنند. اگر طبقه را براساس ثروت و و درآمد، موقعیت شغلی، تحصیل، یا ترکیبی از اینها هم اندازه بگیریم، کماکان رابطه قوی بین این متغییرها و مشارکت سیاسی دیده می شود (Marger, 1981: 272 به نقل از پناهی، ۱۳۸۶ : ۳۲).
وربا و نای، دو محقق مشهور امریکایی نیز اظهار می دارند که موقعیت اقتصادی اجتماعی افراد در امریکا بیش از هر عامل دیگری تعیین کننده میزان سیاسی آنان است. داده های آنها نشان می دهد که هر چه از پایین ترین سطح مشارکت به بالا افزایش می یابد، از طرف دیگر نسبت افراد طبقات پایین تر کاهش می یابد. دال از بررسی این داده ها نتیجه گیری می کند که پایگاه اجتماعی اصلی گروهی که وی آن را «قدرت طلبان» می نامد طبقات اجتماعی بالاست.
لیپست نیز با ارائه داده های تجربی نشان می دهد که بین مشارکت سیاسی و عوامل اجتماعی و اقتصادی همبستگی بالائی وجود دارد، به طوری که طبقات اجتماعی با درآمد بالا مشارکت سیاسی بیشتری از طبقات پایین تر دارند (Lipset, 1963: 214 – 215). مثلا صاحبان درآمد بالا بیشتر از صاحبان درآمد پایین در انتخابات شرکت می کنند، و یا کارگران و معدنچیان بیشتر از کشاورزان در انتخابات شرکت می کنند. می توان سوال کرد که علت مشارکت سیاسی بیشتر در انتخابات شرکت می کنند. می توان سوال کرد که علت مشارکت سیاسی بیشتر طبقات بالاتر چیست؟ جامعه شناسان سیاسی پاسخهای مختلفی به این سوال داده اند. از جمله این که اعضای طبقات بالا در مشاغلی کار می کنند که بعد سیاسی قوی دارند و علاقه و مهارت سیاسی آنان را افزایش می دهد. همین طور به علت داشتن تحصیلات بیشتر، آنها آگاهی سیاسی و اجتماعی بالای اجتماعی وقت آزاد بیشتری برای فعالیت های سیاسی دارند. در حالی که اعضای طبقات پایین تر، از همه این موارد محروم هستند و در نتیجه میزان مشارکت سیاسی آنان کمتر خواهد بود. چنان که روشن است، مباحث فوق با دیدگاه عقلانی یا سودمند سیاسی تفاوت اساسی دارد. (پناهی، ۱۳۸۶: ۳۳). بنابراین بر مبنای نظریه ابزاری، افراد مشارکت سیاسی را نه به عنوان یک هدف مهم و یا یک وظیفه یا تکلیف، بلکه به عنوان یک ابزار برای رسیدن به اهداف خود تلقی میکنند. هرگاه شهروندان احساس کنند که می توانند از این وسیله برای رسیدن به اهداف خود بهرهبرداری کنند دست به نوعی مشارکت سیاسی خواهند زد. در غیر اینصورت از مشارکت سیاسی خودداری خواهند کرد. اختلاف این دیدگاه با دیدگاه قبلی در این است که در مورد قبلی، صرفاً اهداف اقتصادی مورد توجه شرکت کنندگان میباشد ولی در اینجا انواع مختلف اهداف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … می تواند ایجاد انگیزش برای مشارکت سیاسی بنماید.
لیپست نیز ارتباط اقدامات و تصمیمات دولت را با منافع گروه های اجتماعی خاص در مشارکت سیاسی آنان مؤثر میداند. مثلاً گروههایی که در معرض فشارهای اقتصادی هستند که دولت باید کاری بکند، یا گروههایی که دارای ارزشها و باورهای اخلاقی و مذهبی خاصی هستند که از سیاستهای دولت متأثر میشوند بیشتر به مشارکت سیاسی مبادرت میکنند (Lipset, 1963: 185).
۲-۶-۲-۲ پایگاه و منزلت اجتماعی
موفقیت اجتماعی افراد و متغیرهای مربوط به آن، مانند میزان سواد، وضعیت خانواده، میزان دسترسی به اطلاعات، محل زندگی، ارتباطات اجتماعی، فرهنگ سیاسی محیط، مذهب، وضعیت تاهل، قومیت و غیره نیز از عواملی هستند که بر میزان مشارکت سیاسی آنها اثر می گذارند. البته باید در نظر داشت که این متغیرها با متغیرهای اقتصادی و طبقاتی ارتباط نزدیک دارند. در این قسمت به نظریاتی که این عوامل را بررسی کرده اند، خواهیم پرداخت.
یکی از عوامل مهم اجتماعی اثرگذار در میزان مشارکت سیاسی میزان تحصیلات است. مطالعات متعدد نشان می دهد که هر چه میزان تحصیلات افراد بالاتر رود میزان مشارکت سیاسی آنها افزایش می یابد. رابرت دال نشان می دهد که هر چه میزان تحصیلات افراد بالا می رود میزان احساس اثر بخشی سیاسی آنان نیز افزایش می یابد و بدین ترتیب میزان تحصیلات به طور غیر مستقیم نیز در مشارکت سیاسی اثر می گذارد. میزان تحصیلات در میزان دسترسی افراد به اطلاعات نیز اثر می گذارد. معمولا کسانی دارای تحصیلات بیشتری هستند دسترسی بیشتری به اطلاعات سیاسی و آگاهی و مهارت سیاسی دارند، و در نتیجه این عوامل زمینه مساعدتری برای مشارکت سیاسی ایجاد می کنند.
موقعیت گروهی افراد نیز از عوامل موثر در مشارکت سیاسی است. این موقعیت ها که شامل گروه های دوستی، خانوادگی، حرفه ای و غیره می شوند، شبکه روابط نسبتاً پایداری را می سازند که در شکل دادن به نگرش و رفتار سیاسی افراد نقش مهمی را بازی می کنند. در این دیدگاه انسانها اساساً ساخته و پرداخته گروههایی تلقی می شوند که در آن زندگی می کنند. به عبارت دیگر، مردم عادی صرفاً تحت تأثیر آگاهی سیاسی و توانمندیهای سیاسی خود وارد صحنه مشارکت سیاسی نمی شوند، و یا عوامل فردگرایانه مانند تعقل و محاسبه سود و زیان رفتار سیاسی آنان رامشخص نمی کند بلکه شبکه روابط اجتماعی گروه های غیر رسمی ( که از عناصر و اجزای اصلی سرمایه اجتماعی محسوب می شود) تعیین کننده تر است. هامیلتون اظهار می دارد «دیدگاه مبتنی بر گروه تاکید می کند به مقدار زیادی تعریف مطلوبیت ها و تعریف وسایل مناسب، محصول زندگی گروهی هستند. گروه های غیر رسمی که فرد عضو آنهاست این جهت گیری ها را تعیین می کند. در مقایسه با دیدگاهی که انسان را موجودی خودکفا معرفی می کند، فرد در این تحلیل ها تا حد زیادی محصول گروه تلقی می شود» (Hamilton,1972: 50 به نقل از پناهی ۱۳۸۶ : ۳۴).
البته این به دین معنی نیست که گروه های غیر رسمی فعالانه سیاستگذاری می کنند، بلکه نقش مهم آنها دفاعی و بازدارنده است. بدین معنی که گروه ها اعضای خود را از دستکاری فکری نخبگان سیاسی و تبلیغات سیاسی و سایر عوامل خارجی حفظ می کنند. به جای عوامل خارجی، رهبران فکری موجود در گروه که مورد اعتماد اعضا هستند تعیین کننده نگرشها و رفتارهای سیاسی افراد می باشند (پناهی، ۱۳۸۶: ۳۴).
۲-۶-۲-۳ نظریه انسان سیاسی رابرت دال
رابرت دال از اندیشمندان علوم سیاسی در آمریکا است. او در کتاب خود تحت عنوان «تجزیه و تحلیل جدید سیاست» به بررسی نوع نهادها و جوامع سیاسی و مشروعیت آن ها، نوع رهبران سیاسی و مدتی رابطه بین رشد اقتصادی – اجتماعی و سیاسی جامعه می پردازد. یکی از اهداف مهم دال در کتاب خود این است که مشخص کند چه عواملی باعث اندازه گیری برخی مردم از سیاست می شود و چرا بعضی بیش از دیگران خود را در امور سیاسی درگیر می کنند و مشارکت و حضور بیشتری دارند. فرق یک انسان سیاسی و یک انسان غیر سیاسی یا بی تفاوت به لحاظ سیاسی، چیست؟ این مؤلف در کتاب خود، مدلی روان شناختی مبتنی بر رویکرد رفتارگرایی اجتماعی از مشارکت و درگیری سیاسی ارائه می دهد. رابرت دال معتقد است که «انسان ها هر چند خود را به نحوی در درون مرزهای نظامهای سیاسی می یابند، ولی هرگز با زندگی سیاسی مربوط نمی گردند. برخی مردم به سیاست بی تفاوت و برخی به آن حساس بوده و عده ای خود را به شدت در آن گرفتار می سازند. از جمله کسانی که به طور همه جانبه در سیاست درگیر می شوند فقط عده معدودی فعالانه به دنبال قدرت می روند. همین طور در میان این عده نیز فقط برخی بیش از بقیه به قدرت می رسند. این چهار گروه که به طبقه غیر سیاسی یا بی تفاوت، طبقه قدرت طلب و طبقه قدرتمند موسوم اند، در شکل زیر آمده است » (Dahl,1991: 96).
شکل شمار (۲-۶): طبقات و میزان مشارکت سیاسی در نظریه دال
) Dahl,1991: 96(
دال در صدد است روشن کند چرا برخی قشرها و افراد در فعالیت های سیاسی دخالت نمی کنند و نسبت به آن بی تفاوتند. او معتقد است امروزه، بیشتر مردم غالباً از مشارکت در فعالیت های سیاسی طفره می روند دال می کوشد دلایلی ارائه نماید تا روشن کند که چرا در اجتماعات امروزی سطح اطلاعات مردم بالاتر و حق رأی آن ها وسیع تر و سیستم های سیاسی دموکراتیک گسترده اند، اما تعداد افراد غیر سیاسی و بی تفاوت زیاد است.
طبق یافته های دال سازمان های سیاسی نیوتاون در آمریکا، رهبران درجه دو دارای احساس کارایی شدید هستند و دلیل آن، با اعتماد بودن آن به سیاست است در صورتی که شهروندان عادی احساس میکنند که در عرصه سیاست کمتر کارآیی دارند. لذا درگیریشان در امور سیاسی کمتر است.
دال در نهایت نتیجه گیری می کند که طلب قدرت مانند دیگر رفتارهای آدمی غالباً از ترکیب انگیزه های آگاهانه و ناآگاهانه پدید می آید، هر چند ممکن است کسانی که به دنبال قدرت می روند به بعضی از علل کار خویش واقع باشند ولی نمی توان توقع داشت آنها بر همه آن علل آگاهی یابند. اکثر قدرت طلبان دارای شخصیت یکسانی نیستند چرا که در هر سیستم یا در هر زمان معین، سود و زیان های حاصله از قدرت، مختلف هستند.
دال در نهایت آنچه را در نوع رفتار و میزان مشارکت سیاسی افراد مؤثر می بیند، انگیزه ها و شخصیت های انسانی آن هاست. انواع وسیعی از انگیزه ها، مشوق ها، جهت گیری ها و حتی شخصیت های انسانی بر زندگی سیاسی تأثیر می گذارند. در سالهای اخیر دانشمندان علوم اجتماعی، روی پنج عامل که در امر تعیین نوع انسان سیاسی مؤثر هستند، تأکید ورزیده اند. بر این اساس دال می نویسد: «مسیرهایی که اشخاص جهت گیری سیاسی پیدا می کنند تا حدی در پرتو پنج عامل زیر توضیح داده می شود:
۱- شخصیت یا نقش فرد.
۲- فرهنگ کل یا به طور دقیق تر فرهنگ سیاسی، با سایر افراد در سطح قبیله، روستا، شهر و کشور مشترک است.
۳- مسیرهای سیاسی اولیه فرد و چگونگی قرار گرفتن در آن مسیرها، به عبارت دیگر نحوه جامعه پذیری سیاسی فرد.
۴- تجارب و ویژگیهای شخصی و موقعیت زندگی.
۵- موقعیت ویژه ای که فرد در لحظه ی معینی از تاریخ با آن مواجه می شود یا عقیده دارد که با آن مواجه است » (Dahl,1991: 112).
دال درباره چگونگی و عوامل مشارکت سیاسی یا عدم مشارکت سیاسی قضایای جالبی ارائه نموده است که در این خصوص بسیار سودمند است. از دیدگاه رابرت دال احتمال مشارکت سیاسی افراد وقتی افزایش می یابد که قضایای زیر تحقق پذیرند:
۱- فرد ارزش زیادی برای پاداش حاصل از مشارکت قائل باشد.
۲- فرد تصور کند که مشارکت سیاسی بیشتر از سایر فعالیت ها نتیجه بخش است.
۳- فرد اطمینان داشته باشد که می تواند در تصمیمات سیاسی تأثیرگذار باشد.
۴- فرد اعتقاد داشته باشد که اگر او مشارکت نکند وضعیت چندان رضایت بخش نخواهد بود.
۵- فرد تصور کند که دانش و مهارت کافی برای مشارکت در موضوع مربوطه را دارد.
۶- فرد موانع مهمی در پرداختن به فعالیت سیاسی مورد نظر در پیش روی خود نبیند(Dahl,1991: 102).
به نظر دال در غیر این صورت فرد احساس بی تفاوتی سیاسی کرده و از مشارکت سیاسی خودداری خواهد کرد. مفروضات ارائه شده توسط دال، زمینه مناسبی برای طرح فرضیه های تحقیق و آزمون تجربی آنها فراهم می نمایند.
۲-۶-۳نظریه های ساختاری و اجتماعی مشارکت سیاسی
در دیدگاه ساختارگرایانه و جامعه شناختی مشارکت، بر فرآیندهای اجتماعی – اقتصادی، نهادهای خانوادگی، منزلت، نظام تعلیم و تربیت و در مجموع بر ساختارهای جامعه در سطح کلان و میانه تأکید می شود. از این نگاه، فراگردهای اجتماعی و بیرونی تعیین کننده میزان مشارکت افراد هستند. طرفداران این دیدگاه، فرآیندهای ساختاری و زمینه های اجتماعی نظیر ساختار دولت، شهرنشینی، گسترش وسایل ارتباط جمعی، ساخت قدرت حاکم، پویایی های گروهی، سواد، منزلت اجتماعی و بسیاری عوامل ساختاری دیگر را بر مشارکت سیاسی مؤثر دانسته اند. بزعم آنان حرکت های ساختار اجتماعی – اقتصادی، نگرش های مثبت و منفی توسعه ایی و مشارکتی افراد را شکل می دهند. این نیروها از مجرای ساخت خانوادگی و عوامل تربیت اجتماعی بر کنش کنشگران اجتماعی تأثیر می گذارند.
«لیپست»، از طرفداران این رویکرد، در بررسی مشارکت سیاسی، متغیرهای اجتماعی مختلفی را وارد می کند. «هانتینگتون» منزلت طبقاتی بالاتر و سپس پویایی و احساس گروهی را زمینه شکل گیری مشارکت اجتماعی – سیاسی می داند. «واینر» گسترش وسایل ارتباط جمعی، ساخت قدرت حاکم و تکوین نوسازی را دلایل عمده مشارکت سیاسی افراد ذکر می کند. « آلموند و وربا» به اجتماعی شدن سیاسی پرداخته اند. «میلبراث و گویل» در تبیین مشارکت سیاسی از هفت عامل محرک (انگیزه) سیاسی، موقعیت (پایگاه) اجتماعی، ویژگی های شخصیتی، محیط سیاسی، منابع و تعهد نام برده اند. در ادامه به توضیح بیشتر نظریه های مذکور می پردازیم. همچنین لیپست در همین راستا معتقد است که وضعیت زن و مرد ازدواج کرده، مسئله وجود یا فقدان مشارکت سیاسی آنان را در دوره ازدواج نشان میدهد. اما ایشان اشاره میکند که یک زن خانهدار به نسبت یک مرد فرصت کمتری برای فعالیت سیاسی دارد، یا نیاز به کسب تجربیات سیاسی مناسب دارد. بنابراین این زنان با توجه به توانایی شان باید این توقع را داشته باشند که ارتباط کمتری با سیاست داشتهاند وتقریبا در اکثر کشورها به میزان کمتری از مردان رأی داده اند (Orum and Others, 1974:198).
در حالی که مردان به ویژه مردان متأهل به میزان بیشتری در زندگی سیاسی درگیر شدهاند، زیرا تماس بیشتری با افراد مختلف دارند. زنان میتوانند همانند مردان از نظر سیاسی فعال شوند، به شرطی که از امور روزمره زندگی به عنوان همسر خانهدار رها گردند، برخی از نتایج حاکی از آن است که در فعالیت سیاسی تفاوت اندکی در بین زنان و مردان طبقات متوسط با طبقات پایین وجود دارد.
پس زنان عموماً کمتر نقش فعالی در سیاست ایفا کردهاند، زیرا فعالیتشان، بیشتر به امور خانه محدود شده است، حال آنکه مردان بیشتر فعال بودهاند چون از حمایتهای جانبی زنان در زندگی برخوردار بوده اند. به طور کلی بر اساس تبیین وضعیتی مردان میتوانند به صورت پدر نانآور و رهبر سیاسی درآیند، لیکن وظیفه مادری از نظر سنتی به عنوان یک شغل تمام وقت مدنظر است.
۲-۶-۳-۱ نظریه ساختار دولت
دولتها را می توان بر حسب ساختارشان به انواع مختلف طبقه بندی کرد. یکی از معمولترین این طبقه بندی ها، دولت ها را به سه نوع دموکراتیک یا مردم سالار اقتداگرا و تمامیت خواه یا توتالیتر تقسیم می کند. البته هر یک از اینها نیز خود دارای انواعی هستند. هر سه نوع دولت به مشارکت سیاسی شهروندان اهمیت می دهند، اما هر یک با دید خاصی به آن می نگرند. حکومتهای اقتدارگرا برای حفظ مشروعیت خود سعی می کنند، مردم را به مشارکتهای سمبلیک، مانند رای دادن به کسانی که خود تعیین کرده اند، ترغیب و حتی وادار کنند. حکومتهای توتالیتر نیز که معمولا یک حزب حاکم همه قدرته سیاسی را کنترل و بر همه فعالیتهای شهروندان نظارت دارد، سعی می کند مردم را به بعضی از مشارکتهای سیاسی، مانند رای دادنهای صوری ترغیب کند، و معمولا در این کشورها به علت فشار سیاسی و کنترل سیاسی بالا میزان رای دادن بالاست. اما هیچیک از این دو نوع نظام سیاسی خواهان مشارکت سیاسی واقعی و آزادانه و آگاهانه مردم نیستند. بلکه تنها می خواهند مردم چنان که دولت می خواهد مشارکت سیاسی داشته باشند نه چنان که مردم خود می خواهند (پناهی، ۱۳۸۶ : ۳۹).
کورد حکومتها را به سه نوع فرق تقسیم بندی کرده و ویژگیهای زیر را برای هر یک ذکر می کند: نظامیهای دموکراتیک یا مردم سالار که حداقل حاوی خصوصیات زیر هستند: داشتن دو یا چند حزب سیاسی، انتخابات مردمی، واقعی، آزادیهای فردی تثبیت شده، آزادی مطبوعات، محدودیت های حکومت و قدرت از طریق قانون اساسی، دسترسی مردم زیرا را دارا هستند: وجود هر یک حزب یا عدم وجود احزاب سیاسی، تعیین رهبری به وسیله حزب یا خود رهبران، حق رای محدود، تحمل محدود آزادیهای فردی، عدم وجود محدودیت های قانونی روی حکومت و قدرت، دخالت مستقیم ارتش در سیاست، تعیین ساختار اقتصادی به وسیله دولت و دخالت دولت در اقتصاد، و کنترل مطبوعات به وسیله دولت. در نهایت موارد زیر را از خصوصیات دولتهای توتالیتر ذکر می کند: وجود یک حزب حاکم، تعیین رهبری به وسیله رهبران یا حزب حاکم، رای دادن محدود به کاندیده های تعیین شده توسط حزب، عدم وجود قانون اساسی محدود کننده قدرت و حکومت، آزادیهای سیاسی بسیار محدودف ساختار اقتصادی و اجتماعی کنترل شده به وسیله دولت و کنترل کامل حکومت بر مطبوعات و رسانه ها (Cord, et al, 1985: 62-78 به نقل از پناهی، ۱۳۸۶ : ۴۰).
دایک نیز نظامهای سیاسی را به دو نوع دموکراتیک و اقتدارگرا تقسیم کرده و خصوصیات هر یک را مورد بحث قرار داده است به نظر وی از ویژگیهای مهم نظامهای دموکراتیک یا مردم سالار یکی پاسخگو بودن آنها به مردم است پاسخگو بودن به مردم به معنای پذیرفتن اراده و خواست مردم است و این بدین ترتیب عمل می شود که تصمیم گیرندگان به خواست و اراده مردم در تصمیمات خود توجه داشته و مدام در مقابل مردم پاسخگو می باشند علاوه بر پاسخگویی حکومت دموکراتیک باید حساب پس بدهد بدین معنی که حکومت مردم را از کارهای خود مطلع نگه می دارد ثانیا مسئولان دولتی رفتارهای خود را برای مردم توجیه کرده و علل تصمیمات خود را بیان می کنند همچنین مسئولان حکومتی باید با خواست و رای مردم قدرت را به دست گرفته و در قدرت بمانند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:02:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم