1. هر مغز منحصر به فرد است: همه انسان‌ها دستگاه مغزی مشابهی دارند ولی هر کس از جنبه‌های وراثتی و پیش دانسته های متفاوتی برخوردار است در محیط های متفاوتی پرورش یافته است. کلاس‌های مبتنی بر مغز را «مکان‌های دوستانه مغزی» نام نهادند. این کلاسها محیط های یادگیری هستند که عملکردهای مغزی و نقش آن ها در یادگیری در عباراتی از فرایند تدریس و یادگیری ملاحظه می‌گردد. این کلاسها همچنین یک محیط غنی از هیجانات هستند جایی که یادگیرنده در چالش های تجربیات غوطه ور می شود. نهایتاً، در کلاس‌های مبتنی بر مغز، این باور وجود دارد که یادگیرندگان منحصر به فرد هستند و دانش پیشین به عنوان یک پایه ای برای یادگیری جدید به کار می رود (به نقل از محمدی مهر، ۱۳۸۹: ۲۰ و ۲۱).

۲-۲-۶٫ معیارهای سنجش نظام­های آموزش در دیدگاه تئوری مبتنی بر مغز:

    • هدف­ها: هدف­های آموزشی باید در مسیر زندگی واقعی فراگیران قرار داشته باشد. برنامه ی درسی مبتنی بر مغز مرتبط با زندگی است و هیچ بخشی از زندگی وجود ندارد که دانش آموز درباره ی آن در مدرسه نیاموخته باشد. هدف ها معمولاً نشان دهنده ی جهت گیری اساسی یک برنامه اند.

    • محتوا: بر اساس این دیدگاه، محتوا باید در محیطی رشد یابد که برای دانش آموزان معنی دار و به زندگی و به تجارب شخصی آن ها مرتبط باشد. یعنی آموزش هر دو ‌نیم‌کره مغز. در این روش، تلفیق برنامه ی درسی به کاربست اصول یادگیری مبتنی بر مغز منجر می شود. علاوه بر این، برنامه ی درسی مبتنی بر مغز، دانش آموزان را بر می انگیزد تا در پروژه ی مشترک با یکدیگر کار کنند.

    • فعالیت­های یادگیری: برنامه مبتنی بر مغز از لحاظ فعالیت های یادگیری بر فعالیت های تصویرسازی شده به واسطه هنر و موسیقی، خودکاوی، توجه، تمرکز، تجسم، تمرین های ذهنی بدنی، درگیر کردن دانش آموز حل مشکلات واقعی زندگی و تعامل های گروهی تأکید دارد. در این روش، تأکید بر عدم جدا کردن اطلاعات از زمینه ی آن است.

    • روش های ارزشیابی: در این روش، معلمان باید فرصتی فراهم آورند تا دانش آموز دانش جدید خود را در عمل بیازماید. تأکید برنامه ی درسی مبتنی بر مغز بر خودارزیابی است.

    • منابع و ابزار یادگیری: ایجاد احساس امنیت و حذف تهدید، تنوع محرک های محیطی، انجام دادن فعالیت های گروهی، انجام حرکات بدنی و تحریک بدنی، انعطاف پذیری برنامه و آموزش موسیقی از موارد مورد تأکید این تئوری است.

    • زمان: از این دیدگاه، سن زمانی، آمادگی را برای یادگیری نشان نمی دهد.

    • فضا و مکان: در این نظریه، کلاس نمی تواند تنها مکان یا فضای یادگیری باشد و این دیدگاه از محیط های متنوع حمایت می‌کند.

  • راهبردهای تدریس: راهبردهای تدریس مبتنی بر شیوه ی تدریس تمام مغزی است، یعنی فعالیت ‌نیم‌کره های راست و چپ مغز را همزمان تحت تأثیر قرار می‌دهد. دریافت همزمان اطلاعات به صورت نظری و عملی به فرایند یادگیری کمک می‌کند (قدوسی فر و همکاران، ۱۳۹۱: ۵۲ و ۵۳).

۲-۲-۷٫ راهبردهای تدریس در یادگیری مبتنی بر مغز:

در برنامه ی درسی مبتنی بر مغز فرایند یادگیری چگونه شکل می‌گیرد؟ دانش آموزان و معلمان در آن چه نقشی دارند؟

همان گونه که مک کارتی (۱۹۹۰) یادآوری می‌کند روش های تدریس باید به سبک های یادگیری متفاوت فراگیران توجه نمایند، ‌بنابرین‏ شیوه تدریس باید به گونه ای برنامه ریزی شود که تمام مغز را درگیر سازد و فرصتی فراهم آورد تا همه ی فراگیران در تمامی ‌گروه‌های سنی با سبک یادگیری متفاوت بهره ببرند. شون کری (۲۰۰۵) استدلال می‌کند که مغز هر فرد بی همتا است، به اعتقاد وی این بی همتایی متضمن آن است که هر شخص نیازمند تجربه آموزشی متفاوتی است. در این دیدگاه دانش آموزان مسئولیت یادگیری را بر عهده می گیرند و در آن هم به دریافت اطلاعات و هم به پردازش اطلاعات می پردازند (به نقل از تلخابی، ۱۳۸۷: ۱۴۴).

۲-۲-۸٫ حیطه های اثرگذاری یادگیری مبتنی بر مغز در آموزش و پرورش:

یادگیری مبتنی بر مغز، اساساً سه بخش عمده آموزش و پرورش را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این سه بخش عبارتند از: «برنامه ی درسی»، «آموزش» و «ارزشیابی».

نتایج کاربردی:

    1. برنامه درسی: معلمان باید فرایند یادگیری دانش آموزان را بر اساس علایق آنان طراحی کنند و محتوای برنامه درسی را با زندگی فردی و اجتماعی آنان پیوند دهند.

    1. آموزش: معلمان باید به دانش آموزان فرصت دهند، به صورت گروهی و از طریق همیاری به یادگیری بپردازند و از یادگیری پیرامونی خود نیز استفاده کنند. معلم آگاه به اصول یادگیری مبتنی بر مغز، می‌داند که یادگیری فقط در کلاس درس اتفاق نمی افتد. از این رو، می کوشد دانش آموزان را به فراگیری از محیط بیرون از کلاس نیز تشویق کند. با توجه ‌به این اصل، دانش آموزان مسئولیت یادگیری خویش را به عهده می گیرند و سطح فرآیندهای یادگیری خود را ارتقا می‌دهند.

  1. ارزشیابی: ارزیابی و سنجشی که از دانش آموزان به عمل می‌آید، باید به او فرصت دهد، سبک های یادگیری و ترجیحات خود را شناسایی کند و از این رهگذر به اصلاح یا تقویت سبک های یادگیری اش بپردازد (سنه، ۱۳۸۲: ۱۷).

۲-۳٫ مبانی تجربی پژوهش:

۲-۳-۱٫ مطالعات انجام شده در داخل ایران:

    • تلخابی (۱۳۸۷) در بررسی برنامه ی درسی مبتنی بر مغز، نتیجه گرفت که در این شیوه ی آموزشی، اهداف برنامه ی درسی باید با زندگی واقعی دانش آموزان مرتبط گردد. در این برنامه درگیر ساختن تمام قسمت های مغز از اهمیت ویژه ای برخوردار است، ضمن آنکه بر نقش هنر و موسیقی تأکید می شود. ارزشیابی به فرایند یادگیری معطوف است و خودارزیابی دانش آموزان را ارج می نهد. از آنجا که مغز شبکه ای منحصر به فرد و آهنگ رشد کودکان متفاوت است، ‌بنابرین‏ برنامه درسی را صرفاً متناسب با سن زمانی دانش آموزان نمی توان تهیه کرد. این نوع برنامه به غنی سازی محیط یادگیری تمایل دارد و بر فضای عاطفی مناسب تأکید می‌کند. همچنین این برنامه زندگی اجتماعی در مدرسه را پشتیبانی می‌کند و تفاوت سبک ها و ترجیحات دانش آموزان را مورد توجه قرار می‌دهد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...