سیاق به عنوان نشانه‌های لفظی و معنوی تأثیرگذار بر معانی واژه‌ها و کلیات آیات، در المیزان جایگاهی ویژه دارد و مؤلف از این امر در زمینه‌های گوناگون تفسیری بهره بوده است. در مواردی برای کشف معانی آیات و روشن شدن معنای واژه‌ها و پذیرش یا رد روایات و نقد و بررسی گفته‌ها و نظریه‌های مفسران، از سیاق استفاده می‌کند، همین‌گونه در زمینه بحث از قرائات، در عین بی‌توجهی به اختلاف قرائات وبا تکیه بر قرائت رسمی مصحف (حفص از عاصم) گاه قرائتی را که هم‌خوانی بیشتری با سیاق آیه دارد برمی‌گزیند. نیز در بازشناسی آیات مکی از مدنی با این باور که زمان هجرت پیامبر اکرم(ص) مبنای تشخیص و بازشناسی آیه‌های مکی از مدنی است، به اندیشه پرداخته و بر سیاق تکیه می‌کند و بر پایه سیاق و نیز تناسب مضمونی آیات با رخدادهای مکه یامدینه،‌ حکم به مدنی یا مکی بودن آیات می کند[۲۹].

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

– توجه به آرای دیگر مفسران و نقد و تحلیل آن‌ها
علامه طباطبایی به نقل آراء و دیدگاه‌های دیگر مفسران و اندیشمندان در تفسیر المیزان عنایت و توجه خاصی دارد. این نکته در المیزان تا اندازه‌ای چشم‌گیر است که برخی بر این باورند که نام «المیزان» از آن رو بر این تفسیر نهاده شده است که ایشان، آراء و اقوال مفسران و اندیشوران را یاد کرده و در ترازوی ملاک‌های دینی وعقلی به سنجش گرفته است[۳۰]. علامه طباطبایی در میان مفسران و قرآن‌پژوهان شیعی، از نظرات و دیدگاه‌های تفسیری عالمانی چون طبرسی، عیاشی،‌فرات کوفی،‌ علی‌بن‌ابراهیم قمی،‌نعمانی، فیض، بحرانی و حویزی یاد کرده و در میان عالمان سنی به دیدگاه‌های مفسرانی چون زمخشری، رازی، طبری، بیضاوی، سیوطی، شوکانی، آلوسی، عبده، رشیدرضا، طنطاوی و قرطبی پرداخته و با نگرشی نقادانه به دیدگاه‌های ایشان، تفسیر شفاف آیات را ارائه داده است. ایشان در مواجهه با نظرات و اقوال صحابه و تابعین نیز با نفی حجیت ذاتی از این اقوال، به نقد و بررسی آن‌ها می‌پردازد[۳۱].
– طرح مباحث اجتماعی، تاریخی، فلسفی، اعتقادی و جز آن ها به تناسب آیات
دیگر ویژگی‌ المیزان، ورود در بحث‌های گوناگون اجتماعی، تاریخی، فلسفی و علمی، افزون بر بیان‌های تفسیری و قرآنی است که به گونه‌ای مستقل طرح گردیده است و در آن مباحث جدی و مطرح زمان،‌مورد بحث و برسی قرار گرفته و با اندیشه اسلامی سنجیده شده است. مباحثی مانند مباحث فلسفی و کلامی دین، ‌فلسفه پیامبری و نقش آن در تکامل وحیات انسان، بررسی تطبیقی معارف ادیان آسمانی، انسان واجتماع، آزادی از نظر اسلام، مالکیت و محدوده آن، بردگی و تاریخ آن در جوامع بشری، سنت ازدواج و مشروعیت ازدواج موقت، چندهمسری، قصاص، ارث و …
با این همه، علامه در سرابی که اندیشه‌های بسیاری را مسحور خویش ساخته،گرفتار نیامده است و خواننده المیزان، از حاکمیت اصطلاحات علمی و تطبیق قرآن با پیشرفت‌های علوم و نظریه‌پردازی‌های تجربی، در این اثر، نشانی نمی‌بیند. بر خلاف تفاسیر بسیاری که سعی فراوانی در تطبیق و توضیح نظریه‌های تازه علمی با آیه‌های قرآنی داشته‌اند، علامه توجه چندانی به نظریه‌های علمی نداشته و از مفسرانی هم که روش علمی را گرایش تفسیری خویش ساخته‌اند، دفاع نمی‌کند.هر چند که در مواردی، از این جهت که می‌توانند به توضیح معنای آیه مدد برسانند، اشاره‌هایی به مباحث علمی دارد[۳۲].
علامه(ره) اصول اعتقادی را نیز به دقت مطرح و بررسی کرده اند. مشی ایشان در بیان مباحث اعتقادی آگاهی بخشی و تصحیح آراء انحرافی و ناب دینی برآمده از قرآن می باشد. به عنوان مثال در جای جای المیزان عقاید غالیان[۳۳] را به شدت رد می کند:
– ضمن بحثی فلسفی و قرآنی پیرامون قدرت انبیاء و اولیاء، هرگونه اصالت و استقلال را دراین باره رد میکند و می گوید: … کسى که براى آن حضرات، معتقد به اصالت و استقلال در داشتن اینگونه امور باشد- آن طور که در سابق گفتیم- با فهم عوام الناس قضاوت کرده و چنین کسى خالى از غلو نیست، هر چند که بگوید این اصالت و استقلال را خداى تعالى به انبیاء و اولیاء داده- همانطور که مى‏گفت رعیت هر چه دارد در عین اینکه در داشتن آن مستقل است ولى شاه به او داده- و چنین کسى مشمول آیه شریفه زیر است که مى‏فرماید:” لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ”[۳۴]
هرگاه از روایت امکان برداشت عقاید غالیانه وجود داشته است،علامه(ره) در تحلیل روایت و رد آن عقیده کوشیده اند. به عنوان مثال پس از اینکه ایشان روایتی نقل میکند مبنی بر اینکه:
در کافى به سند خود از زراره آمده که از حضرت باقر(ع) و حضرت صادق(ع) شنیده که فرمودند: خداى تعالى امور خلق خود را به پیامبرش تفویض نموده تا معلوم کند اطاعتشان چگونه است، آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند:” ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا”
می گوید: روایات در این معنا، از ائمه اهل بیت (ع) بسیار وارد شده، و مراد از” واگذار نمودن امور خلق” به طورى که از روایات برمى‏آید، امضایى است که خداى تعالى از تشریعات رسول خدا (ص) نموده، و اطاعت آن جناب را در آن تشریعات واجب ساخته، و ولایت و سرپرستى مردم را به آن جناب واگذار نموده. این است معناى تفویض. نه اینکه از خود سلب اختیار نموده و امور را به کلى به آن جناب واگذار کرده‏باشد، چون چنین چیزى عقلا محال است.[۳۵]
هرگاه موضوع بحث یکی از عقاید مشترک بین شیعیان وغلات باشد و برخی به بهانه ی غالیانه بودنش آن عقیده را رد کرده باشند، علامه به صیانت و دفاع از عقاید ناب شیعی برخاسته اند.
مثلاً به کمک عقل ونقل، از مسأله ی رجعت دفاع و رأی منکران آن را رد می کنند. ایشان پس از بحثی منطقی در این باره در رد این قول منکران که می گویند: روایات شیعه]در باره ی رجعت] از احادیث دروغی است که دست یهود و یا کفارى که تظاهر به اسلام مى‏کردند، مانند عبداللَّه سبا و یارانش آنها را داخل در احادیث ما کرده‏اند یا دلالت روایات تام نیست و.. می گوید: هر چند هر یک از روایت‏ها روایت واحد است، و لیکن روایات ائمه اهل بیت(ع) نسبت به اصل رجعت، متواتر است به حدى که مخالفین مساله رجعت از همان صدر اول، این مساله را از مسلمات و مختصات شیعه دانسته‏اند و تواتر با مناقشه و خدشه در تک تک احادیث باطل نمى‏شود. علاوه بر اینکه تعدادى از آیات قرآنى و روایات که در باب رجعت وارد شده، دلالتش تام و قابل اعتماد است.[۳۶]
بخش ششم: جایگاه روایات تفسیری
در قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) اولین معلم و مفسر قرآن معرفی شده‌اند: «و انزلنا الیک الذکر…»[۳۷] ، «هو الذی بعث …»[۳۸] و…
پیامبر اکرم(ص) طبق روایت ثقلین، اهل بیت(ع)را قرین قرآن خوانده‌اند:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض …»[۳۹]
خداوند درباره قرآن فرمود: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»[۴۰]حال اگر اهل بیت(ع) گرد باطل و نادرستی می‌گشتند، قرین قرآن قرار نمی‌گرفتند واگر همچون نبی(ص) معصوم نبودند، به جای ایشان پیشوا و مقتدا نمی‌شدند. پس روایت جز ایشان مصداقی ندارد[۴۱].لذا اهل بیت(ع) نیز مفسران حقیقی و خطاناپذیر قرآن هستند بنابراینجایگاه سنت و حدیث در فهم و تفسیر قرآن انکارناپذیر است، هر چند دردامنه کاربرد آن درمقام تفسیر آیات،اختلاف نظر وجود دارد.
این اختلاف نظر نتیجه تحلیل‌های مختلف از روایات و آیات و شیوه جمع بین آن‌هاست؛ عده‌ای فهم درست از قرآن را تنها در چارچوب روایات میسر می‌دانند و خروج از آن را تفسیر به رأی تلقی می‌کنند و گروهی فهم قرآن را برای عموم و همه مخاطبان آن ممکن می‌دانند، لذا فراروی آن را، از محدوده روایات نه تنها جایز، بلکه لازم می‌دانند. البته این دو دیدگاه را می‌توان دو انتهای طیفی از نظرات دانست که از یک سو به محدود کردن کامل فهم قرآن به روایات و از سوی دیگر بر استقلال کامل فهم قرآن از روایات منتهی می‌شود و عالمان به لحاظ تعریفی که از گستره نیازمندی تفسیر به روایت دارند، در این بین جای گرفته‌اند[۴۲]. مثلاً:
– شیخ طوسی و به تبع ایشان مرحوم طبرسی و ابوالفتح رازی فهم آیات مجمل را – مانند آیات احکام و آیاتی که متضمن کلمات مشترک هستند – وابسته به روایات دانسته‌اند[۴۳].
– استاد جوادی آملی دسترسی به لایه‌های عمیق قرآن یعنیباطن و تأویل آن را در اختیار ائمه(ع) می‌داند[۴۴].
-علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و کتاب قرآن در اسلام به تبیین نظریه «استقلال قرآن در دلالت» پرداخته و فرموده‌اند:
راه فهم به قرآن بسته نیست و این بیان الهی و ذکر حکیم به عینه هدایت‌کننده به خودش هم هست یعنی در بیان مقاصدش نیاز به طریق دیگر ندارد چگونه چنین چیزی ممکن است که کتابی که خداوند متعال آن را به هدایت،‌ نور و روشنگر هر چیز بودن معرفی می‌کند، نیازمند هدایت‌کننده دیگری باشد و با چیز دیگری تبیین شود؟[۴۵]
ایشان این قول را که «در تفهیم مرادات قرآن تنها به بیان پیامبر اکرم(ص) یا به بیان آن حضرت(ص) و بیان اهلبیت گرامشباید رجوع کرد» نادرست دانسته و می‌گویند:
«این سخن قابل قبول نیست زیرا حجیت بیان پیامبر(ص) و امامان اهل بیت(ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد. بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن به بیان ایشان متوقف باشد. بلکه در اثبات اصل رسالت و امامت باید به دامان قرآن که سند نبوت است، چنگ زد[۴۶].» علامه برای اثبات استقلال قرآن در دلالتش، به آیات و روایات متعددی استدلال می‌کند؛ آیاتی چون آیات تحدی و آیاتی که مردم را به تدبر در قرآن فرا می‌خواند و روایاتی مثل روایات عرضه و روایاتی که مردم را در زمان فتنه به قرآن ارجاع می‌دهد[۴۷].
اما با دقت در آثار ایشان و نحوه برخوردشان با روایات درمی‌یابیم علامه طباطبایی به استغنای مطلق قرآن از سنت معتقد نیستند. ایشان برای روایات پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) در رابطه با تفسیر قرآن نقش‌های مهمی قائل است.
بند اول: تعلیم مفاهیم و حقایق قرآن
علامه در این باره می فرمایند:
-قرآن در “دلالت کردن بر معانی و کشف معارف الهی” حجت است و عترت در “دلالت بر طریق آن و هدایت مردم به اغراض و مقاصد الهی”[۴۸]
-از این سخنان روشن می‌شود شأن پیامبر اکرم(ص) در این مقام صرفاً‌تعلیم است و تعلیم عبارتست از این که معلم آگاه،‌ذهن متعلم را هدایت کند و او را در آنچه مهم و دستیابی به آن برایش دشوار است، راهنمایی نماید. بنابراین تعلیم، آسان کردن راه و نزدیک کردن به هدف است نه ایجاد راه و آفرینش مقصد. معلم در آموزش خود مطالب علمی را به گونه‌ای مرتب می‌کند که برای ذهن متعلم آسان و مأنوس باشد تا در تنظیم و سامان‌دهی مطالب به زحمت نیفتد و عمر و سرمایه خدادادی‌اش تلف نشود یا در آموختن خود به خطا دچار نیاید[۴۹]. یعنی شاید بتوان بدون سنت به این آموزه‌ها دست یافت اما سنت شیوه درست را به آسانی و با اطمینان نشان می‌دهد.
– معنا ندارد که فهمیدن معانی آیات را – در چنین جایی – به فهم صحابه و شاگردانشان از تابعین یا حتی بیان پیامبر اکرم(ص) موکول کنیم. چرا که آنچه ایشان بیان می‌کنند یا معنایی است موافق با ظاهر کلام که در این صورت از لفظ – و لو بعد از تدبر و تأمل و جستجو – می‌توان به آن رسید، یا معنایی است که موافق ظاهر نیست و از خود کلام نمی‌توان به آن رسید که در این صورت با تحدی سازگار نیست و حجت با آن تمام نمی‌شود[۵۰].
بند دوم: تعلیم روش تفسیر قرآن
ایشان راجع به این نقش روایات می گویند:
– پیامبر(ص) که خداوند قرآن را به ایشان تعلیم داده و او را معلم قرآن معین کرده … و اهل بیت گرامیش(ع) که در این جهت جانشین اویند شیوه‌شان در تفسیر و آموزش، طبق روایاتیکه در تفسیر به دست ما رسیده،‌ عین همین شیوه قرآن به قرآن بوده است[۵۱].
– وظیفه مفسر این است که به احادیث پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اهل بیت(ع) که در تفسیر قرآن وارد شده مرور و غور کرده،‌به روش ایشان آشنا شود پس از آن طبق دستوری که از کتاب و سنت استفاده شده، ‌به تفسیر قرآن بپردازد و از روایاتی که در تفسیر آیه داده شده،‌ بر آنچه موافق مضمون آیه است،‌اخذ نماید[۵۲].
– راه درست تفسیر،‌استمداد از قرآن در فهم آن و تفسیر آیه به آیه است. این امرمهم با ممارست در روایات رسیده از پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و پیدایش ذوق برگرفته از آن روایت و سپس ورود به تفسیر خواهد بود … [۵۳].
بند سوم: تبیین تفاصیل احکام و جزئیات شریعت
علامه با صراحت به یکی از جایگاه های روایات اشاره می کند و میگوید:
– در جزئیات احکام که راهی به دستیابی به آن‌ها جز از طریق بیان نبی‌اکرم(ص) وجود ندارد، باید به سنت مراجعه کرد. همان‌گونه که قرآن فرموده: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا …» و آیات دیگر به همین معنا ارجاع داده است، همچنین است در جزئیات داستان‌ها و معاد[۵۴]مثلاً:
– پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اهل بیت(ع) عهده‌دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام – که از ظواهر قرآن مجید برنمی‌آید – بوده‌اند[۵۵].
برخی معتقدند کلام علامه درباره «استقلال قرآن در دلالت» در مقام بیان دو مطلب است:
– ابطال نظریه اخباری‌ها در باب عدم استقلال قرآن در دلالت لفظی.
– استقلال قرآن در بیان مصادیق و مرادات واقعی، ناظر به مقام واقع و ثبوت است؛ هر چند دیگران بدون تکیه بر مقام معصوم(ع) به آن راه ندارند، معصوم(ع) در بیان تفسیر آیات چیزی را می‌گوید که قرآن بر آن دلالت دارد[۵۶].
بخش هفتم: گونه‌های روایات تفسیری
روایات تفسیری در تفاسیر و جوامع حدیثی فریقین،گونه‌ها و کارکردهای مختلفی دارند؛ برخی از آن‌ها روایتی است که در باب فضایل و آیات و سوره‌های قرآن وارد شده؛ برخی دیگر مربوط به اختلاف قرائات واژگان قرآنی است؛ برخی هم به اسباب یا شأن نزول آیات مربوط می‌باشد. بعضی برای تبیین مفردات غریب یا تعابیر مبهم قرآن و گروهی از روایات در مقام بیان جری و تطبیق آیات است. مراد از روایات تفسیری در این پژوهش،‌همه گونه‌ها و اقسام روایات است که به نحوی در تفاسیر روایی فریقین ثبت و ضبط شده است؛ گر چه بخش زیادی از آن‌ها را – به معنی دقیق کلمه – نمی‌توان از مقوله تفسیر و تبیین آیات قرآنی به شمار آورد.
اکنون به معرفی اجمالی گونه‌هایی از روایات تفسیری می‌پردازیم:
– روایات فضایل قرآن

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...