دانلود منابع تحقیقاتی : راهنمای نگارش مقاله دانشگاهی و تحقیقاتی درباره تبیین نقش … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
نتیجهگیرى از تأثیرپذیرى اندام (سرعه انفعال الأعضاء )
اگر اندامى بدون زحمت و بسرعت گرم شود، دلیل گرمى مزاج است، چه تغییر به همجنس آسانتر از تغییر به ضد آن است. اگر اندامى بدون زحمت و بسرعت سرد گردد، دلیل سردى مزاج است. اگر کسى بگوید که مسئله بایستى برعکس باشد؛ باین دلیل که هر چیزى از ضد خود تأثیرپذیر است نه از همانند خود و این نظر که بیان کردى تأثیرپذیرى از همانند را شایستهتر نشان مىدهد، در پاسخ چنین گوئیم: آرى دو شبیه که از حیث نوع و طبیعت همانند باشند، از یکدیگر تأثیرپذیر نیستند. همچنانکه گرمتر و سردتر بهم شباهت ندارند و برهم تأثیر مىگذارند، در اینجا نیز موضوع بحث دو نوع گرمى است که نوعى گرمتر از نوع دیگر است و اختلاف در این میان همان اختلاف بین گرم و سرد است. کم گرمتر در برابر بسیار گرم، صفت سردى را دارد و بوسیله گرمتر تاثیرپذیر مىشود.
همچنین سردى از سردتر متأثر مىگردد، زیرا از حیث نوع و طبیعت آن دو شباهت کامل موجود نیست. وقتى یکى از آن بیشترها، کیفیت خود را نمو مىدهد بکمک حالت نیرومندترى که در آن است مىشتابد و کیفیت آن حالت «کمتر» کاهش مىیابد و بحالتى در مىآید که کیفیتش را تغییر دهد و به آسانى قوىترین فرا گرفته خود را کمک نماید. لیکن در اینجا چیز دیگرى هست که به قسمتى از این اشتراک بیشوکم حرارت و برودت که بیشوکمى در برابر هم قرار مىگیرند، ارتباط دارد. بعنوان مثال: گرممزاج تأثیر گرمى را بسرعت مىپذیرد، زیرا گرمى بواسطه تأثیر سردى- که مانع به آرزو رسیدن مزاج گرم در اندازه سردى است- از کار باز مىماند. اگر گرم و گرمتر بهم برسند و مانعى در راه نباشد، همدیگر را در گرم کردن کمک مىکنند و این کمک کردن حالت هر دو را تشدید مىکند.
اما اگر گرمى بخواهد اعتدال مزاج را از خارج بهم زند، قبل از هر چیز، گرمى غریزى درون به مقاومت در برابر آن مىپردازد. مثلاً در برابر سمهاى کشنده گرم که به بدن راه مىیابند، فقط گرمى غریزى است که مقاومت مىکند و دفعش مىنماید و گوهر آن را بتباهى مىکشاند.
گرمى غریزى ابزارى است در دست طبیعت که وقتى گرمى زیانآور ببدن روى مىآورد، روح را به بیرون راندن زیانآور مىگمارد و بخار را دور مىسازد و آن را مىگدازد و ماده آن را مىسوزاند. همچنین وظیفه دارد که زیان سرد وارد بر بدن را با ضد آنکه گرمى است، دفع نماید. این خصوصیات به سردى تعلق نمىگیرد. کار سردى این است که با گرمى وارد، در نزاع افتد و بازش دارد و به مقابله با سرد وارد آمده کارى ندارد. گرمى غریزى پاسدار رطوبتهاى غریزى است تا گرمى بیگانه بر آنها دست نیابد.
اگر گرمى غریزى نیرومند باشد، طبیعت مىتواند بوسیله آن در رطوبتها دستکارى کند و به پختگى و هضمشان برساند و خلط آنها را تأمین کند زیرا رطوبتها در آن حالت پیرو طبیعتند و از گرمى بیگانه روگردان هستند و به عفونت نمىرسند. لیکن اگر گرمى غریزى ناتوان باشد، طبیعت از رطوبتها کناره مىگیرد؛ زیرا واسطه بین طبیعت و رطوبتها ضعیف است، باین جهت رطوبتها متوقف مىشوند و از کار مىافتند و گرمى بیگانه بر آنها مىتازد و چیره مىشود و رطوبتها حرکاتى غیر طبیعى مىیابند و عفونت ظاهر مىشود.
حرارت غریزى ابزار دست همه نیروهاست و سردى مخالف همه نیروها است. سردى در گوهر هیچ سودى ندارد و اگر نفعى خیزد از گرمى روىآور است. به این جهت هم مىگویند گرمى غریزى و نمىگویند، سردى غریزى. کسى کدخدائى بدن را به سردى نسبت نمىدهد، بلکه گرمى را کدخداى تن مىدانند.[۸۳]
نتیجهگیرى از خواب و بیدارى
اعتدال در خواب و بیدارى نشانه اعتدال مزاج و بویژه نمایانگر نیکومزاجى مغز است. خواب بیشتر از حد نشانه ترى و سردى مزاج است و بیخوابى زیاد علامت خشکى و گرمى مزاج و بویژه معرف گرمى و خشکمزاجى مغز است.
نتیجهگیرى از کنشها(دلائل الأفعال)
اگر کنشها در مجراى طبیعى باشند و در آنها بیشوکمى روى ندهد، دلیل اعتدال مزاج است. اگر حرکات کنشها رو به افراط نهادند، دلالت بر گرمى مزاج دارد. اگر کنشها رو به سرعت نهند و سریعتر از حالت اعتدال گردند- مانند سرعت نشو و نما و سرعت رستن مو و سرعت رویش دندانها- نشانه حرارت مزاج است. اگر کنشها به سست حرکتى گرائیدند و در آنها درنگ ایجاد شد و یا ناتوان شدند، دلیل بر برودت مزاج است. ممکن است ناتوانى، سستىگرائى و کوتاهى در وظیفه، بسبب مزاج گرم به کنش اندام روى آورد، ولى در هر حال تغییرى در مجراى طبیعى روى داده است و با ناتوانى روبرو شده است.
همچنین امکان دارد که بسیارى از کنشهاى طبیعى بسبب حرارت از میان بروند و کاستى یابند، مانند خواب که شاید مزاج گرم از بین برود یا کم گردد، از اینروست که برخى حالات طبیعى مانند خواب بسبب سرما فزونى مىیابند. لیکن همه احوال طبیعى چنین نیستند و براى آن شرطى وجود دارد و آن اینکه حالت مورد نظر مشابه حالت خواب باشد. خواب براى زندگى و بهبودى مورد نیاز مطلق نیست، بلکه از این است که گاهى روح بر اثر خستگى دست از کار مىکشد و نیاز به خواب دارد و یا به تنهائى از عهده انجام وظیفه و هضم غذا بر نمىآید و خواب مورد نیاز واقع مىشود. بنابراین خواب در نتیجه عجزى حاصل مىشود و آن عجز بیرون شدن از مجراى طبیعت است، گرچه چنین بیرون شدنى طبیعى است و باید باشد. از این روى چنین حالتى را طبیعى ضرورى نامند و اسمى مشترک دارد. این حالت طبیعى ضرورى بهترین نشانه مزاج معتدل است و در آن کنشها تعدیل مىیابند و به کمال مىرسند. اما اینکه دلیل بر گرمى و سردى و خشکى و ترى باشد، دلیل تخمینى است و بطور کامل معلوم نیست. رسائى صدا و بلندى صوت، سرعت در سخن گفتن و پیوستگى گفتار، خشم، سرعت حرکت و سرعت در بر هم نهادن و گشودن پلکها نیز از کنشهاى قوى هستند که دلالت بر گرمى مزاج دارند. با اینکه چنین کنشهائى جنبه عمومى ندارند و ویژه اندام خاصى هستند، باز دلیل بر گرمى مزاج است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نتیجهگیرى از مواد زائد
با معاینه مواد دفع شده از بدن مىتوان نشانه بیمارى را جست. چنانکه اگر براز و ادرار و عرق و نظیر آن گرم و داراى بوى تند باشند و بوسیله این مدفوعات مواد رنگپذیر رنگ بگیرند و برشتنىها و پختنىها برشته و پخته گردند، دلیل بر گرمى مزاج است. حالات عکس آنها، نشانه سردى مزاج بشمار مىآید.[۸۴]
نتیجهگیرى از کنش و واکنش قواى نفسانى
حالات قواى نفسانى نمایانگر مزاج آدمى است، مثلاً خشمناکى زیاد، بیتابى و آشفتگى، زرنگى، زودفهمى، اقدام، بیشرمى، خوشبینى، امیدوارى، سنگدلى، چالاکى، خلق مردانه، تنبلى کم و تأثیرپذیرى کم از هر چیز، نشانه گرمى مزاج است و حالات عکس آنها دلیل بر سردى مزاج مىباشد. پایدارى در خشم، در آشتى، خیالپردازى، تودار بودن و نظایر آن، نشانه خشکمزاجى است. تأثیرپذیرىهاى زودگذر دلالت بر ترمزاجى دارند. خواب دیدن و رویا نیز از این قبیل مىباشند. گرم مزاجها در خواب مىبینند که بر آتش مىسوزند و یا آفتابزده مىشوند. سردمزاجها در خواب مىبینند که یخ مىبندند و یا در آبسرد غوطهورند. کسى که خلط زیاد دارد، خواب همجنس خلط را مىبیند، همچنانکه گویند «شتر در خواب بیند پنبهدانه». همه این علائم که ذکر شد و یا اکثر آنها نمایانگر مزاجهاى اصلى هستند که در خود بدن بوجود آمدهاند.
مزاجهاى بیگانه و عرضى نشانههاى ویژه خود دارند:
دلیل گرمى مزاج عرضى آن است که گرمى بدن آزاردهنده مىشود و از آن درد تب روى مىآورد. بر اثر جوشش گرمى نیروى حرکت باز میماند، تشنگى زیاد دست مىدهد، در دهانه معده التهاب پدید مىآید، دهن تلخ مىشود، نبض بسرعت مىزند و ناتوان مىگردد و زنش آن نامرتب مىگردد. بیمار با تناول گرمکنندهها آزار مىبیند و با خنککنندهها تسکین مىیابد و در تابستان حالتش به تباهى مىرود.
علائم مزاج سرد و غیر طبیعى عبارتند از: کمهضمى، تشنگى کم، سستى در مفاصل و زیادى تبهاى بلغمى. سرد مزاج غیر طبیعى از سرماخوردگى و تناول خنککنندهها آزار مىبیند و بوسیله گرمکنندهها تسکین مىیابد و در زمستان حالش بد است.
نشانههاى تر مزاج غیرطبیعى با نشانههاى سردمزاج غیر طبیعى مشابه است و علاوه بر آنها فروهشتگى، سیلان آب دهن، جریان مخاط و لینت شکم (انطلاق الطبیعه) و سوء هضم همراه دارد. بر اثر تناول تر بدرد مىآید، خوابش زیاد است و پلکهایش به خشکى و پژمردگى مىزنند (هیجان پلک).
علائم خشکمزاج غیرطبیعى زبرى و بیخوابى و لاغرى است. چنین شخصى از تناول هرچه که خشکى در آنست آزار مىبیند؛ با پاییز ناسازگار است و بوسیله ترى دهندهها تسکین مىیابد؛ آب گرم و چربى لطیف را زود مىپذیرد و بدنش آنها را زود مىمکد.[۸۵]
علایم غلبه اخلاط و ظهور طبع خاص
غلبه خون
اگر علائم امتلاى آوندها از خلط پدید آید و خون، خلط پرکننده آوند باشد، سنگینى زیادى به بدن عارض مىشود و بویژه بیخ چشمها و سر و دو گیجگاه شخص سنگینى مىکنند؛ تمطط (از هم کشیدگى) و خمیازه به شخص دست مىدهد؛ خواب گران و دیرپا بیمار را فرا مىگیرد، و تیرگى به حواس وى و کندى به فکرش راه مىیابد. بدن شخص بدون رنج کشیدن و کار کردن قبلى خسته مىشود؛ در دهانش طعم شیرین غیر عادى احساس مىکند و زبانش سرخ مىگردد. ممکن است دملهائى در بدن و جوشهائى در دهان بیمار ظاهر شود؛ خون بسهولت در مواضع مختلف بدن وى (از مقعد، بینى و لثه) جریان مىیابد. علائم این چیرگى خون را مىتوان از کیفیت مزاج و علائم سابق الذکر و نوع مسکن و عمر و روش شخصى و دور افتادن از رگ زدن اعتیادى دریافت. همچنین کسى که به این علت مبتلا باشد، خوابهاى متناسب با علت را مىبیند، مثلاً کسى که در خواب چیزهاى سرخرنگ مىبیند، به خونریزى زیاد مبتلا مىشود و خونش غلیظ مىگردد و چنان مىشود که ذکر کردیم.
غلبه بلغم
علائم چیرگى بلغم عبارتند از: رنگ شخص بسیار سفید مىشود؛ فروهشتگى رخ مىدهد؛ محل لمس در بدن نرم مىگردد؛ سردى بر بدن وارد مىآید؛ آب دهان زیاد و چسبنده مىگردد و تشنگى کم مىشود. همه این حالات علائم چیرگى بلغم است مگر در حالتى که بلغم چیره شده (بویژه در هنگام پیرى) شور طعم باشد.
همچنین هضم شخص ضعیف و جشاء وى (مایعى که بر اثر بهم خوردن دل به دهان مىآید) شور و ادرارش سفید مىگردد؛ خواب بیمار زیاد مىشود و بر اعصاب وى سستى و تنبلى بر ذهنش کندى روى مىآورد و نبض وى آهسته و نامرتب مىزند. علائم این عارضه را نیز باید از عمر و عادات و حرفه و مسکن و نشانههاى مذکور در بالا جست. این نوع بیماران در خواب آبها، رودخانهها، برف، باران و سرماى لرزهآور مىبینند.
غلبه صفرا
اگر خلط پرکننده آوند، صفرا باشد پوست و چشمهاى بیمار زرد مىشود؛ دهنش تلخ و زبانش زبر و خشک مىگردد؛ در بینى احساس خشکى مىکند؛ از نسیم سرد لذت مىبرد؛ بسیار تشنه مىشود؛ حرکات تنفسىاش تند مىگردد؛ علاقهاش به طعام کم مىگردد؛ دلش بهم مىخورد و استفراغ زرد و سبز بیرون مىدهد. این بیمار حالات سوزنده مطبوع بر پوست و حالت فراشا (قشعریره) مانند فرو کردن سوزن در بدن احساس مىکند. درباره این بیمار باید تدابیر ذکر شده سابق، عمر و مزاج و عادت و مسکن و زمان و حرفه شخصى بررسى شود. چنین بیمارى در خواب، آتش و نوارهاى زرد مىبیند؛ چیزهائى که اصولا زردرنگ نیستند در نظر وى زرد مىنمایند. همچنین در رؤیا، التهاب و گرماى حمام و یا تابش خورشید را احساس مىکند.
غلبه سوداء
در بیمارى که سودا چیره مىشود، پوست وى خشک و پژمرده و خونش سیاه و غلیظ مىشود؛ وسوسه و خیالاتش زیاد مىگردد؛ دهانه معدهاش مىسوزد و اشتهاى کاذب بوى دست مىدهد. ادرار او بدرنگ و سیاه و سرخ و غلیظ مىگردد. بدنهاى سیاه و پرموى بیشتر و بدن سفید و کمموى کمتر بدان مبتلا مىگردد. همچنین به بیمار سودائى بهک سیاه و دملهاى بد روى مىآورند. علائم این بیمارى را نیز باید از حالت طحال، عمر، مزاج، عادت، مسکن، حرفه و زمان و از خوابهاى هولناک، دیدن پرتگاه و یا دیدن چیزهاى سیاه در خواب، ترس و از روى تمام راهنمائىهاى سابق الذکر استنباط کرد.[۸۶]
طبع و مزاج حالات انسان در دوره های عمر خود
مزاج حالات عمر انسان در بین حکما به چهار بخش تقسیم میشود:
سن از بچگی تا نوجوانی (طبع دموی)
سنی است که بدن انسان در ان سن دایما در حال رشد میباشد و مزاج گرم و تر دارد، و نهایت آن در بیشتر حالات تا سی سال میباشد.
سن جوانی(طبع صفراوی)
سنی است که در ان سن رشد اعضای اصلی بدن کامل شده است، مزاج گرم و خشک دارد و نهایت آن در بیشتر حالات تا سی وپنج سال میباشد.
سن میانسالی(طبع سوداوی)
سنی است که نشانه های کمبود و روبه افول وتحلیل رفتن بدن اشکار میشود و مزاج سرد وخشک دارد و نهایت آن در بیشتر حالات شصت سال است.
سن پیری(طبع بلغمی)
سنی است که دران نشانه های ضعف قوی بدن اشکار میشود و مزاج این سن در نهایت سردی و خشکی است و از شصت سالگی تا آخر عمر ادامه دارد.[۸۷]
تقسیم بندی فوق به این معناست که کودک در سن رشد گرم و مرطوب است، زیرا گرمی و رطوبت برای رشد لازم است، به تدریج که کودک رشد میکند این رطوبت غریزی مصرف شده گرمی و خشکی در سن جوانی غلبه میکند. این سن، سن هیجان، شور، نشاط، انرژی، فعالیت، کار و تلاش است و اتفاقات مهم زندگی مثل تحصیلات عالی، ازدواج، انتخاب شغل و … در این دوره و با شور جوانی همراه است، با افزایش سن این حرارت غریزی تحلیل رفته و بدن سردتر میشود. سن سودا زمان سردی و خشکی است؛ این سن زمان تکامل عقل و تدبیر است انسان دوراندیش و عاقبتنگر میشود، برای تربیت فرزندان خود و تأثیر در اجتماع انتخابهای پختهتری انجام میدهد، بعد از ۶۰ سالگی رطوبت خارجی غالب شده و بدن سردتر میشود، انسان مرتب چرت میزند و سست و بیحال میگردد، فراموشی به سراغ او میآید و آنچه آموخته بود، از یاد میبرد، این سردی و تری آن قدر زیاد میشود تا شمع وجود را خاموش نماید و مرگ به سراغ انسان بیاید.
البته لازم به ذکر است که این تقسیم بندی براساس انسانهای قدیم بوده که با توجه به تغییرات غذایی و آب و هوا و محیط و سایر شرایط در انسانهای امروزی کمی متفاوت میباشد.[۸۸]
معنی اعتدال در طبایع اربعه
بزرگان اخلاق، اصلاح اخلاق را وابسته به اصلاح بسیاری از مسائل دیگر میدانند. یکی از آن مسائل، اصلاح مزاج و تعدیل آن میباشد، تا جایی که اصلاح اخلاق را در مزاج نامتعادل دشوار میدانند و بر این عقیدهاند که اگر اینها اصلاح شوند، روح آسانتر میتواند، مسیر سعادت را طی کند.
اساس ساختمان جهان از چهار رکن تشکیل شده است که این ارکان چهارگانه، دو به دو متضاد یکدیگرند.
«آتش» با صفت گرمی و خشکی؛ «آب» با صفت سردی و تری ؛«هوا» با صفت گرمی و تری ؛«خاک» با صفت سردی و خشکی. هرگاه دو رکن(از ارکان متضاد) در یکدیگر اثر کنند بهگونهای که گوهر هر دو عوض شود، به آن استحاله گویند. اگر در اثر این استحاله، قوت هر دو شکسته شود، کیفیت میانهای بهوجود میآید که آن را مزاج گویند.[۸۹] اگر چه از ترکیب این کیفیات متضاد میتوان به طور فراوان طبع و مزاج استخراج کرد. گرم، سرد، خشک، تر، گرم و تر،گرم و خشک، سرد و خشک، سرد و تر، معتدل.
از این میان چهار مزاج اول را مفرد مینامند، زیرا تنها یک کیفیت است که بر جسم غلبه دارد و به همین ترتیب چهار مزاج دوم را مرکب مینامند، زیرا دو کیفیت مختلف در یک جسم غلبه پیدا میکند.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 02:41:00 ق.ظ ]
|