وثوق‌الدوله درگیرودار انتخابات مجلس شورای ملی بود که با موج عظیمی از اعتراضات علیه قرارداد مواجه شد. در ایران بسیاری از رجال سیاسی و به تبع آن‌ها مردم شروع به اعتراض و تظاهرات علیه قرارداد کردند. روشنفکران در مجالس و روحانیون در مساجد و محافل مختلف نارضایتی خود را اعلام و مردم را علیه قرارداد تحریک می‌کردند. در میان دولتمردان عده‌ای بودند که کانون‌های ضد قرارداد را تشکیل می‌دادند. این عده عبارت بودند از: صادق‌خان‌مستشارالدوله تبریزی که در چندین مرتبه ریاست مجلس شورای ملی و یا منصب وزارت را به عهده داشت. میرزا حسن‌خان محتشم‌السلطنه که بارها مقام وزارت را عهده‌دار بوده است. میرزا اسماعیل‌خان ممتازالدوله که مدتی ریاست مجلس و وزارت را بر عهده‌داشته است. مختارالملک تبریزی که علاوه بر وزارت مدتی نیز به عنوان سفیر در دولت کار کرده بود. علاوه بر این افراد، معین‌التجار بوشهری نیز علیه قرارداد مبارزه و کمک‌های مالی به مبارزین می‌کرد. این افراد به دلیل وجهه اجتماعی که در میان مردم تهران داشتند در بسیاری از اقدامات علیه قرارداد از جمله تعطیلی‌های عمومی نقش مهمی ایفا می‌کردند. (دولت آبادی، ۱۳۶۱: ۴/ ۱۳۵-۱۳۴). از دیگر رجال معروف مخالف قرارداد سیدحسن مدرس بود. مدرس علت مخالفت خود با قرارداد ۱۹۱۹ را مخالفت شخصی با وثوق‌الدوله نمی‌دانست، دلیل مخالفت او با قرارداد این بود که این قرارداد بدون طی کردن روال قانونی یعنی تصویب مجلس به امضا رسیده بود. مدرس حتی با میرزا کوچک‌خان‌جنگلی ارتباط برقرار کرد تا از طریق جنگلی‌ها و نیروی چریک آن‌ها به دولت وثوق فشار وارد کند و از این طریق قرارداد لغو و مانع از به اجرا در آمدن آن شود.
علاوه بر رجال سیاسی بسیاری از نویسندگان و شاعران نیز شروع به قلم فرسایی علیه قرارداد کردند. روزنامه ایران به سردبیری ملک‌الشعرای بهار که در ابتدا از قرارداد حمایت کرده بود، با دیدن هیجانات و اعتراضات مردم به جرگه‌ی مخالفان پیوست و مقالاتی علیه قرارداد چاپ کرد. یحیی دولت‌آبادی جزو کسانی بود که علیه قرارداد مقاله نوشت و مردم را از ماهیت قرارداد آگاه کرد. وی در روزنامه ایران مقاله‌ای نوشت و در آن به مضرات قرارداد ۱۹۱۹ و مخالفت‌هایی که در این قرارداد با قانون اساسی داشت پرداخت و تذکر داد که عیب دیگر آن این است که مدت این قرارداد مشخص نیست. (همان: ۱۳۰ -۱۲۹). شاعران نیز در این میان غافل نبودند. میرزاده عشقی در منظومه اعتراض‌آمیزی تحت عنوان «به نام عشق وطن» به شدت به قرارداد اعتراض کرد. (مکی،۱۳۶۲: ۱/ ۸۴-۸۲). فرخی یزدی نیز با آنکه مانند دیگر معترضان به قرارداد، به دست وثوق‌الدوله زندانی شده بود، غزلی علیه قرارداد سرود که بخشی از آن این چنین بود:

آن دست دوستی که در اول نگار داد

با دشمنی به خون دل آخرنگار داد

دیدی که باغبان جفا پیشه عاقبت

بر باد آشیانه چندین هزار داد

می‌خواست خون ز کشور دارا رود چو جوی

دستی که تیغ کید[۲۲] به جانوسیار[۲۳] داد

با اختیار تام کند طرد و قتل و حبس

ای داد از آن کسی که به او اختیار داد

(فرخی یزدی، ۱۳۷۶: ۱۱۹ )
در چنین اوضاعی حادثه‌ای اتفاق افتاد که احساسات ضد قرارداد ۱۹۱۹ را در مردم ایران بیش از پیش برانگیخت و آن مرگ کلنل فضل‌الله‌خان‌آقا اولی از افسران ژاندارمری بود. پس از عقد قرارداد گروهی مستشار نظامی به ریاست ژنرال دیکسن برای متحد‌الشکل کردن ارتش ایران وارد کشور شدند. آن‌ها به اتفاق برخی افسران ایرانی از جمله کلنل فضل‌الله‌خان کمیسیونی برای تشکیل این امر انجام دادند. چنانکه گفته شد یکی از تصمیمات این کمیسیون این بود که افسران ایرانی حق ترفیع از درجه‌ی سروانی بالاتر را ندارند و از درجه‌ی سروانی بالاتر در ارتش ایران از افسران انگلیسی استفاده شود. کلنل به این تصمیم اعتراض کرد و آن را با وزیر جنگ، سردار منصور رشتی در میان گذاشت. وزیر جنگ به اعتراض او وقعی ننهاد. به همین دلیل وی در روز اول فروردین ۱۲۹۹ هجری شمسی در دفتر کار خود خودکشی کرد. (مکی، ۱۳۶۲: ۱/۱۰۶-۱۰۴). وی پیش از خودکشی نامه‌ای به وزیر جنگ نوشته بود که در آن علت خودکشی خود را بیان کرده بود. هر چند که این نامه هرگز منتشر نشد اما نزدیکان وزیر جنگ بعدها فاش کردند که وی در نامه، تصمیم کمیسیون و برخورد وزیر جنگ با این تصمیم را علت خودکشی معرفی کرد. (شیخ الاسلامی، ۱۳۷۵: ۱/۱۹۲-۱۹۱).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

قرارداد علاوه بر موج اعتراضات داخلی با اعتراضات کشورهایی از جمله: آمریکا، فرانسه و حتی برخی از مردم انگلستان مواجه شد؛ زیرا هزینه این لشکرکشی‌ها به طورغیرمستقیم از طریق مالیات از مردم انگلستان تامین می‌شد. سفارت آمریکا برای آنکه از ملیون ایرانی که علیه قرارداد قیام کرده بودند پشتیبانی کرده باشد، در نهم سپتامبر ۱۹۱۹ (۱۸شهریور۱۲۹۸هجری شمسی) ابلاغیه‌ای رسمی چاپ کرد و در تهران انتشار داد. در این اعلامیه، سفارت آمریکا علت عدم موفقیت نمایندگان ایران در کنفرانس صلح پاریس و تلاش‌های آمریکا برای ایران را عدم حمایت دولت ایران از نمایندگان خود دانست و همچنین بیان کرد که این قرارداد برای آن‌ها به این معنی است که ایران دیگر به کمک یا تقویت آمریکا نیازی ندارد. (مکی، ۱۳۶۲: ۷۶-۷۷). حقیقت امر این بود که سید ضیاء‌الدین در روزنامه خود علت عدم موفقیت نمایندگان ایران در کنفرانس صلح پاریس را سنگ‌اندازی آمریکا دانست. آمریکا نیز از این موقعیت استفاده کرد و در اعلامیه‌ای خود را تبرئه و دولت وثوق و اقدامات آن (قرارداد ۱۹۱۹) را عامل اصلی ناکامی نمایندگان دانست. سناتورهای آمریکا نیز وقتی از جریان قرارداد باخبر شدند در کنگره علیه آن سخنرانی کردند و آن را «سند خیانت بریتانیا» نامیدند و آن رانمونه‌ای گویا ازعوام‌فریبی انگلستان دانستند. (آبادیان، ۱۳۹۰: ۴۶۹-۴۷۰). سفارت فرانسه در تهران نیز علیه این قرارداد دست به اقداماتی می‌زد. در گزارش سرپرسی کاکس به لندن نیز، کاکس به شدت از اقدامات وزیر مختار فرانسه (بونن) ناراحت است و می‌گوید که بونن در مجالسی که در تهران شرکت می‌کند به شدت علیه قرارداد صحبت می‌کند. در قسمت دیگری از این گزارش کاکس می‌گوید که بونن اخبار مربوط به اروپا را به سرعت در مطبوعات ایران منتشر می‌کند. سرپرسی کاکس از کرزن می‌خواهد که با دولت فرانسه صحبت کند و از آن‌ها بخواهد بونن را از ادامه‌ی رویه‌اش برحذر دارند. (شیخ‌الاسلامی، ۱۳۷۵: ۲۵۵). پرنس ارفع نیز در خاطراتش این چنین می‌نویسد: «… روزنامه فرانسه می‌نوشت که ایران با این قرارداد افتاده به چنگ انگلیس و استقلالش رفت…». (ارفع، ۱۳۷۸: ۴۹۷). در خود انگلستان نیز مخالفان علیه قرارداد کم نبودند. هزینه لشکرکشی بریتانیا در ایران به سالی سی میلیون لیره بالغ می‌شد. این هزینه سنگین باعث اعتراض سیاستمداران و مردم انگلستان شده بود. (شیخ‌الاسلامی،۱۳۷۵: ۱/۱۶۶).
در این شرایط ضد قرارداد، احمدشاه پس از دو ماه مسافرت به خارج از ایران، تصمیم به بازگشت گرفت. کاکس نیز از ایران رفت و نرمن جانشین او شد. با روی کار آمدن نرمن در اواسط خردادماه ۱۲۹۹ هجری شمسی (ژوئن ۱۹۲۰ میلادی) قرارداد در مسیر جدیدی افتاد. وی فردی منطقی و انعطاف‌پذیرتر از کاکس بود. به علاوه احمدشاه نیز موضع جدیدی در برابر قرارداد گرفت. به این معنی که علناً با قرارداد مخالفت کرد. در حقیقت احمدشاه از زمانی که تصمیم به بازگشت گرفته بود، تصمیم قطعی برای سقوط کابینۀ وثوق‌الدوله را گرفته بود. در جریان بازگشت نیز حوادثی برای وی پیش آمد که عزم وی را محکم ترکرد. احمدشاه در بازگشت به ایران در بین راه به عتبات رفت و با علمای شیعه دیدار کرد. علما انزجار خود را از قرارداد اعلام کردند و از شاه درخواست کردند قرارداد را لغو کند. علاوه بر این زمانی که شاه به تهران رسید مردم از دروازه‌ی قزوین تا خود کاخ که مسیر آمدن اتومبیل شاه بود، فریاد مرده باد وثوق، مرده باد قرارداد را سر می‌دادند. به این ترتیب احمدشاه، علما و مردم را همسو با تصمیم خود دانست. در روی دیگر سکه نیز اوضاع نسبت به قبل تغییر کرده بود. نرمن سفیر جدید بریتانیا در ایران، به این نتیجه رسیده بود که وثوق‌الدوله دیگر توانایی نخست‌وزیری را ندارد. نرمن در گزارش خود به لرد کرزن در مورد دیدارش با وثوق‌الدوله می‌نویسد که: او را بی‌اندازه افسرده یافتم. وثوق به حمایت شاه اعتماد ندارد و می‌گوید شاه با دشمنان او در ارتباط است و سرگرم توطئه علیه او می‌باشد. (غنی، ۱۳۷۷: ۹۰). از گزارش نرمن مشخص است که وی چندان تمایلی به ماندن وثوق‌الدوله ندارد.
با موضع‌گیری احمدشاه ، نرمن علی‌رغم میل لرد کرزن تصمیم گرفت وثوق‌الدوله را برکنار کند. نرمن به دنبال شخصی برای جانشینی وثوق می‌گشت. پرنس ارفع درخاطرات خود می‌گوید: چندی قبل از استعفای وثوق برخی آقایان از جمله سلیمان‌خان میکده و مهدی‌خان ملک‌زاده به منزل او آمدند و از او خواستند تا نخست وزیری را قبول کند و حتی جلسه‌ای برای او با مستوفی‌الممالک ترتیب دادند اما او در نهایت قبول نکرد. (‌ارفع، ۱۳۷۸: ۴۹۹-۴۹۸‌). نرمن خود نیز به ملاقات پرنس ارفع می‌رود و با او مذاکره می‌کند. ارفع در این ملاقات مشیرالدوله را به عنوان بهترین گزینه برای ریاست‌الوزرایی به نرمن معرفی می‌کند.(‌همان: ۴۹۹‌). به این ترتیب نرمن با مشیر‌الدوله وارد مذاکره شد. وثوق‌الدوله در ۴ تیرماه ۱۲۹۹ هجری شمسی استعفا داد و سلطان احمدشاه در ۷ تیر ۱۲۹۹ هجری شمسی میرزا حسن‌خان پیرنیا (مشیرالدوله) را مأمور تشکیل کابینه کرد.
نرمن به این دلیل مشیر‌الدوله را برگزید که: مشیرالدوله بر عکس برخی از رجال سیاستمدار آن دوره فرد خوشنامی بود و از بسیاری اتهام‌ها که در آن زمان به سیاستمداران نسبت داده می‌شد، مبرا بود. همچنین وی وجاهت ملی و سابقه‌ی خوبی در اذهان داشت و اکثر ایرانیان به او اعتماد داشتند. نرمن فکر می‌کرد که مشیرالدوله می‌تواند قرارداد را به تصویب برساند. مشیرالدوله در مذاکرات خود با نرمن، قبول نخست‌وزیری را مشروط به شروطی کرد که عبارتند از: در اعلامیه نخست‌وزیری خود بگوید قرارداد تا به تصویب مجلس نرسد قابل اجرا نیست؛ راضی شده است بگذارد مستشاران مالی بریتانیا به کار ادامه دهند ولی کابینه او حق رد یا قبول توصیه‌های آن‌ها را برای خود محفوظ دارد، انگلستان حداقل یک یا دو ماه دیگر به هنگ قزاق کمک مالی دهد. نرمن شروط مشیرالدوله را پذیرفت و قرار شد مشیر‌الدوله کار خود را آغاز کند. وی با دو مشکل اساسی رو‌به‌رو بود. یکی خالی بودن خزانه، دیگری انتخابات مجلس شورای ملی و تصویب قرارداد. احمدشاه از نرمن درخواست کرد که مشکل خالی بودن خزانه را حل کند. نرمن، لرد کرزن را قانع کرد که کمک مالی تا چهار ماه دیگر ادامه یابد. با تأمین هزینۀ مالی، نخست‌وزیر در صدد برآمد تا مجلس شورای ملی را بگشاید و قرارداد را به نتیجه برساند. مشیرالدوله با وضع دشواری روبه‌رو بود. «… مفاسد انتخاباتی که تاکنون بدست کارکنان وثوق‌الدوله صورت گرفته است بیش از آنچه می‌دانستند به او واضح می‌گردد … بهرحال جرائد محلی موضوع انتخابات را مطرح نموده بعضی می‌گویند انتخابات باید تجدید شود بعضی می‌گویند آنچه شده گذشته است در انتخابات آینده باید کوشید که اشخاص با جرأت وطن دوست انتخاب شوند و در مجلس اکثریت یافته و قرارداد را رد نمایند و بالجمله هیاهوی شدید در این باب برپا شده است و بالاخره رئیس دولت در ششم برج اسد ۱۲۹۹ [ششم مرداد ماه ۱۲۹۹ هجری شمسی] بیانیه‌ای نشر می‌دهد که حاصل آن لزوم مراجعه به آراء عمومی ملت است در کار انتخابات در تجدید شدن یا عدم آن.» (دولت آبادی، ۱۳۶۱: ۴/ ۱۶۳). مشیرالدوله نه می‌توانست قرارداد را لغو کند زیرا در این صورت از کمک مالی انگلستان محروم می‌شد ونه می‌توانست آن را قبول کند زیرا قرارداد مورد تنفر مردم ایران بود. به همین دلیل سعی داشت از طریق افتتاح مجلس سرنوشت آن را مشخص کند.
مشیرالدوله در مورد انتخابات مجلس و افتتاح آن با دو مشکل روبه‌رو بود. مشکل اول انتخابات نیمه‌کاره و تقلب‌آمیز دولت وثوق‌الدوله بود که مردم آن را قبول نداشتند. مشکل دوم درگیری‌های دولت با نیروهای گریز از مرکز در آذربایجان و گیلان بود. غائله آذربایجان و شیخ محمد خیابانی به راحتی تمام شد. اما جریان گیلان بسیار سخت‌تر و پیچیده‌تر بود به طوری که باعث سقوط کابینه مشیرالدوله شد. در این زمان فرماندهی لشکر قزاق (تنها نیروی نظامی قدرتمند ایران) در دست سرهنگ استاروسلسکی روس تبار بود. انگلیسی‌ها در صدد بودند که استاروسلسکی را بر کنار کنند و خود فرماندهی قزاق‌ها را بر عهده گیرند. در این میان شاه و مشیرالدوله با این اقدام انگلیسی‌ها مخالف بودند. مشیرالدوله لشکر قزاق را عازم گیلان کرد تا به غائله آن‌ها خاتمه دهد، اما با سنگ‌اندازی انگلستان استاروسلسکی و قزاق‌ها شکست خورده و به قزوین عقب‌نشینی کردند. شکست استاروسلسکی بهانه لازم را به دست انگلستان داد تا از شاه و نخست‌وزیر بخواهند که او را عزل کنند. احمدشاه زیر فشار انگلستان با عزل استاروسلسکی موافقت کرد اما مشیر‌الدوله در ۴ آبان ۱۲۹۹ هجری شمسی استعفا داد.
جانشین مشیرالدوله قبل از استعفای او مشخص شده بود. در شب سوم آبان ۱۲۹۹ هجری شمسی که هنوز استعفای مشیرالدوله قطعی نشده بود، نرمن با احمدشاه ملاقات کرده بود و مقدمات نخست‌وزیری سپهدار رشتی را فراهم کرد. نرمن در نامه‌ی خود به کرزن در مورد این ملاقات این‌چنین می‌گوید: پس از اینکه شاه پیشنهاد مرا دایر به انتصاب سپهدار رشتی به جای مشیرالدوله قبول کرد، مدتی دربارۀ ترکیب کابینه با هم تبادل نظر کردیم. لازم است این را نیز به اطلاعتان برسانم که قبل از اینکه سپهدار را به عنوان جانشین مشیرالدوله به شاه معرفی کنم با خود این شخص تماس برقرار کرده و تعهد قبلی گرفته بودم که پس از روی کار آمدن درست طبق سیاستی که من پیشنهاد خواهم کرد عمل کند. (شیخ الاسلامی، ۱۳۷۵: ۱/ ۲۰۴). سپهدار قول داده بود مجلس را تشکیل دهد و به محض اینکه اکثریت حاصل شود قرارداد را تصویب کند. سپهدار در حال برگزاری انتخابات بود که جریان رشوه گرفتن وثوق‌الدوله و دو وزیر او غوغای شدیدی در تهران به‌پا کرد. حتی نمایندگانی که انتخاب شده بودند و موافق با قرارداد بودند، به دلیل هراس از اعتراضات مردم و تهمت رشوه‌گیری در اعلامیه‌ای قرارداد را محکوم کردند. علاوه بر این انگلیس می‌خواست تا بهار ۱۳۰۰ هجری شمسی نیروی خود را از ایران خارج کند. مردم ایران و شاه به شدت از این خبر هراسان شده بودند و از نظر آنان خروج ارتش انگلستان از ایران به معنای حمله بلشویک‌ها به تهران و بر باد رفتن جان و مالشان بود. سپهدار مجلسی از بزرگان و رجال سیاسی و با نفوذ تشکیل داد تا در مورد اوضاع ایران گفتگو کنند. مجلس تشکیل شد اما «ارائه طریقی بدولت پریشان وقت نکردند.» (جهانبانی، ۱۳۴۶: ۸۱).
سپهدار چنان که قول داده بود نتوانست به قول خود وفا کند. نرمن سعی کرد با آوردن سپهدار قرارداد را به تصویب رساند ولی متوجه شد که سپهدار کوچکتر از این حرف‌هاست. نرمن دریافت که دیگر امیدی برای تصویب قرارداد نیست. از مدت‌ها قبل ژنرال ادموند آیرونساید برای عقب کشیدن نیروهای انگلیس از شمال و خروج آنها از ایران، وارد ایران شده بود. بلشویک‌ها منتظر خروج نیروهای بریتانیا از ایران بودند. منتظر بودند زیرا حضور نیرو‌های بریتانیا تهدید منافع آن‌ها در منطقه محسوب می‌شد. در این زمان جنگ جهانی اول نیز تمام شده بود و از نظر روس‌ها حضور نیرو‌های بریتانیا در ایران دلیلی نداشت جز آنکه می‌خواهند از ایران به ویژه شمال آن به عنوان پایگاهی برای ضربه زدن به روسیه و منافع آن‌ها استفاده کنند. یکی از این منافع نفت قفقاز بود. از نظر روس‌ها، بریتانیا به این منطقه‌ی نفت‌خیز چشم داشت. از دیگر منافع روس‌ها دریای خزر بود. روس‌ها در میان کشورهای حاشیه‌ی دریای خزر بیشترین و بهترین استفاده را از دریای خزر می‌کردند. حال آنکه با آمدن انگلستان به شمال ایران وحتی دریای خزر این نفوذ و قدرت تهدید می‌شد. علاوه بر این‌ها روس‌ها، انگلستان را با دید یک کشور امپریالیستی که دشمن نظام بلشویکی آنهاست نگاه می‌کردند ومعتقد بودند انگلستان در تلاش برای از بین بردن حکومت نو بنیان آنهاست. از همین رو آن‌ها در مرزهای مشترک خود با ایران مستقر شده بودند و اوضاع آنجا را کاملاً زیر نظر داشتند. در طرف دیگر، انگلیس‌ها نیز با بدبینی به روس‌ها نگاه می‌کردند. آن‌ها معتقد بودند که با خروج نیرو‌های نظامی آنها از ایران، بلشویکها به ایران حمله خواهند کرد و نظام بلشویکی را در ایران و سپس دیگر کشورها توسعه خواهند داد. هراس انگلستان از بلشویک‌ها و فکر وحشت‌انگیز از دست دادن منافع خود در ایران‌، سیاستمداران این کشور را به فکر ایجاد یک کشور قوی نظامی در ایران انداخت و باعث شد آن‌ها زمینه را برای روی کار آمدن یک حکومت نظامی به رهبری یک نظامی (رضاخان) فراهم کنند. تفکری که نتیجه آن کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹هجری شمسی شد.
۳-۲-وقوع کودتا و نقش وزارت جنگ
با مقاومت‌ها و مشکلاتی که بر سر راه قرارداد ۱۹۱۹ بود، نرمن متوجه شده بود که به قرارداد امیدی نیست و باید به فکر سیاست دیگری باشد. او با کمک ژنرال ادموند آیرونساید به فکر افتاد تا طور دیگری ایران را حفظ کند. ژنرال ادموند آیرونساید توسط ژنرال هالدین، فرمانده کل قوا در بین‌النهرین به ایران فرستاده شد و بنا به دستور هالدین، به فرماندهی نیروهای شمال ایران گماشته شد. پیش از این انتصاب نیروهای انگلیسی در شمال ایران از بلشویک‌ها شکست خورده و عقب‌نشینی کرده بودند. ژنرال آیرونساید در خاطرات خود در مورد این عقب‌نشینی چنین می‌گوید: «… نیروهای بریتانیایی مستقر در انزلی بدون درگیری به دشت عقب‌نشینی کرده بودند. گزارش‌های بعدی حاکی از آن بود که نیروی پیاده شده در انزلی یک نیروی بزرگ است و نیروهای ایرانی به فرماندهی یک شورشی به نام کوچک‌خان با کمک و هدایت افسران بلشویک در آنجا اعلام وجود کرده و نام خود را ارتش رهایی بخش ایران نهاده است.» (آیرونساید، ۱۳۷۳: ۱۸۲-۱۸۳). فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال در مورد جنگ با بلشویک‌ها یا عدم جنگ با آن‌ها از مافوق‌های خود دستوری دریافت نکرده بود. به همین دلیل بنابه تشخیص خود، نیروها را از منطقه رشت خارج کرد و در نتیجه بلشویک‌ها پیشروی بیشتری کردند. در همین گیر و دار بود که نیروهای قزاق که از افسران روس و ایرانی تشکیل شده بود، و تحت فرماندهی ژنرال استاروسلسکی بودند در نبرد با بلشویک‌ها شکست خورده و به قزوین عقب‌نشینی کردند. مأموریت آیرونساید این بود که روحیه افراد را تقویت کند و بلشویک‌ها را به عقب براند و خروج این نیرو را از ایران تدارک ببیند. این نیرو تقریباً شش هزار نفر بود. بخشی از این نیرو در زنجان، بخشی در گردنه‌ی منجیل و بقیه در قزوین در حال آماده باش بودند. دیویزیون[۲۴] قزاق را تجدید سازمان کند و در نهایت حکومت مرکزی نیرومندی بوجود آید که نظم و امنیت را برقرار کند. (غنی، ۱۳۷۷: ۱۶۷-۱۶۸).
آیرونساید از بدو ورودش به ایران، ۹ مهرماه ۱۲۹۹ هجری شمسی پیوسته در تکاپو بود. او وضع نیروهای انگلیسی در قزوین را بررسی می‌کرد؛ مواضع جنگی به ویژه منجیل را زیر نظر داشت؛ با نرمن در تهران جلساتی برگزار می‌کرد و با او به مشورت می‌پرداخت. آیرونساید با دو مشکل اساسی روبرو بود. مشکل اول هجوم بلشویک‌ها به شمال ایران و دوم اوضاع متشنج داخلی ایران. با این حدس و گمان که با خروج نیروهای انگلستان از ایران بلشویک‌ها ایران را تصرف خواهند کرد، هم سیاستمداران ایرانی و هم بسیاری از بریتانیایی ها را نگران ساخته بود و ترس عجیبی در میان آنان به راه انداخته بود. آیرونساید از اوضاع بلشویک‌ها خبر داشت. می‌دانست که آنها در مناطق دیگر نیز دچار جنگ هستند. پس آنها نمی‌توانند نیروی چندانی صرف ایران کنند. وی با این اعتقاد توانست گردنه‌ی منجیل را حفظ کند و از حرکت بلشویک‌ها جلوگیری کند. اما آنچه بزرگتر از مشکل قبلی او به نظر می‌رسید اوضاع وخیم داخلی ایران و ضعف حکومت مرکزی در مدیریت اوضاع بود. سفارت بریتانیا گزارش اوضاع داخلی ایران را برای آیرونساید می‌فرستاد. در این گزارشات اوضاع داخلی این چنین بیان شده: «‌در میان توطئه چینان حرفه‌ای گرایش به آن است که در زمینه‌های سوسیالیستی دست به دست یکدیگر دهند و با هم کار کنند. در اینجا این توطئه‌گران تا کنون به ضد یکدیگر فعالیت کرده‌اند. در عین حال طبقات بالا که منافعی در مملکت دارند سخت سرگرم رقابت برای مناصب دولتی‌اند و هیچ نشانی از اتحاد برای دفع خطر بلشویسم در میان آنها دیده نمی‌شود.» (همان: ۱۶۸). در گزارش دیگری آمده است: دولت ایران در دو ماه گذشته مرعوب کمیته‌های بلشویکی بوده است. شماری از افسران ایرانی در این کمیته‌ها خدمت می‌کنند. در حقیقت کمیته‌ای مخصوص افسران وجود دارد. این کمیته‌ها اجلاس مجلس را مانع می‌شوند، جلوی هر‌گونه حکومت با کفایت را می‌گیرند و در واقع بلشویسم را تدارک می‌بینند. (همان: ۱۶۸-۱۶۹). آیرونساید در مشورت با نرمن متوجه شده بود که وجود افسران روسی و گل سرسبد آنان، استاروسلسکی مانع از تجدید سازمان دیویزیون قزاق است. پس درصدد بر آمدند تا آنان را از لشکر قزاق اخراج کنند. با این اقدام هم تجدید سازمان و هم تسلط برآن به راحتی امکان‌پذیر بود و هم اینکه می‌توانستند از این طریق طرفداران بلشویسم در ایران را سر جای خود بنشانند و اوضاع داخلی را آرام کنند.
نقشه‌ی اخراج استاروسلسکی کشیده شده بود. نرمن نزد احمدشاه رفت و گفت که علت شکست قزاق‌ها، قصور استاروسلسکی بوده و او با بلشویک‌ها دستش در یک کاسه است. علاوه بر این نرمن تهدید کرد که اگر افسران روس اخراج نشوند انگلستان نه‌تنها هزینه ارتش قزاق، بلکه مقرری شاه را نیز قطع خواهد کرد. نرمن به شاه خاطر نشان کرده بود که حضور افسران روس سفید در واحدهای ارتش ایران از عوامل ناآرامی است و حکومت شوروی با اظهار گله و شکایت این امر را نشانه‌ی بارز توطئه‌ای می‌داند که در ایران علیه آن دولت ترتیب داده می‌شود. (آیرونساید، ۱۳۷۳: ۱۹۶). به هر ترتیب احمدشاه موافقت کرد. بعد از شکست از بلشویک‌ها استاروسلسکی به تهران آمد و از احمدشاه استعفای خود را شنید. در مورد اخراج و دستگیری استاروسلسکی، آیرونساید می‌گوید: او با شنیدن خبر عزل خود به نیروهای قزاق خود دستور داد تا در دهکده‌ای در بین راه قزوین-تهران منتظر او بمانند اما نیروهای انگلیسی در تلگراف او دست بردند و به قزاق ها گفتند که در ساختمان حکومتی قزوین بمانند. به این ترتیب قزاق‌ها در ساختمان حکومتی قزوین دستگیر و استاروسلسکی نیز زمانی که به دهکده‌ی مورد نظر که در تلگراف خود به آن اشاره کرده بود رسید، توسط انگلیسی‌ها دستگیر شد. (همان: ۲۰۱).
با اخراج استاروسلسکی و روس‌ها، احمدشاه سردار همایون (قاسم‌خان والی) را به عنوان فرمانده جدید فوج قزاق انتخاب کرد. سردار همایون قدرت فرماندهی چنین نیروی مهمی را نداشت. به احتمال زیاد به این دلیل که از درباریان مورد اعتماد احمدشاه بود از طرف او به این مقام منصوب شد. نرمن و آیرونساید نیز به رغم وقوف به عدم توانایی سردار همایون با این انتخاب مخالفت نکردند. وجود چنین شخصی برای آنان بهتر بود زیرا آنها امور اداری و مالی لشکر قزاق را به کلنل هنری اسمایس داده بودند و برای نقشه‌های آینده آنان، وجود ظاهری سردار همایون لازم بود. اسمایس توانست به امور قزاق‌های قزوین سر و سامان دهد. وی در گزارشی به آیرونساید بیان کرده بود که: از سردار همایون خواسته است برای سرکوبی کمیته‌های بلشویکی اقدام کند و او قول داده که به امور رسیدگی کند اما وی شهامت این کار را ندارد. (غنی، ۱۳۷۷: ۱۶۹). آیرونساید به خوبی می‌دانست که باید یک فرمانده قدرتمند امور قزاق‌ها را به عهده گیرد. اسمایس که از مدت‌ها قبل در میان لشکر قزاق بود، رضاخان را انتخاب کرد و این پیشنهاد را با آیرونساید در میان نهاد. به این ترتیب رضاخان فرمانده لشکر قزاق انتخاب شد. آیرونساید به اسمایس دستور داد که سردار همایون را از خدمت مرخص کند. (همان: ۱۷۲). با این تصمیم اختیار کامل قزاق‌ها به دست رضاخان افتاد. بدین ترتیب مهره نظامی مطلوب برای انجام کودتا و به دست گرفتن حکومت مرکزی انتخاب شد.
رضاخان فردی نظامی بود. هر چند که او از نظر نظامی فرد قابلی بود اما آیرونساید و نرمن دریافته بودند که وی از نظر سیاسی اطلاعات چندانی ندارد و نمی‌تواند به عنوان رئیس‌الوزراء بعد از کودتا ایفای نقش کند. پس نرمن به دنبال مهره‌ی سیاسی کودتا نیز می‌گشت. سید ضیاء‌الدین طباطبایی به عنوان مهره‌ی سیاسی وی انتخاب شد. سید ضیاء‌الدین امتحان وفاداری خود را به انگلیس پس داده بود. او به طرفداری بی‌چون و چرا از وثوق‌الدوله و قرارداد ۱۹۱۹ پرداخته و در روزنامه خود به نام «رعد» مقالات زیادی در طرفداری از قرارداد چاپ می‌کرد. او به دلیل خوش خدمتی به بریتانیا در سفارت آنها برو بیایی داشت و با پاره‌ای از کارمندان سفارت آشنا شده بود. در نهایت هم در دولت سپهدار بود که بانک شاهی اعلام کرد برات‌ها و چک‌های دولت ایران که به بانک حواله می‌شود، پس از آنکه معامله یا پرداخت گردد به تصویب سفارت انگلیس برسد. سید ضیاءالدین نیز در شمار واسطه‌های این کار در آمد و با اعضای سفارت بیش از پیش‌رفت و آمد پیدا کرد. سید ضیاءالدین به عضویت کمیته‌ی آهن که بعدها زرگنده نامیده شد در آمد. اعضای این کمیته از طرفداران انگلستان محسوب می‌شدند. سیدضیاء در آنجا نیز با بسیاری از سیاسیون آشنایی پیدا کرد. (دولت‌آبادی، ۱۳۶۱: ۴/ ۲۲۱-۲۱۹). چون سید برای این داد و ستدهای مالی تسهیلات فراهم می‌کرد به سپهدار و به اعضای کابینه هم دسترسی مستقیم داشت. علاوه بر این با رفتن هستنز و روی کار آمدن اسمایس به عنوان رئیس قزاقخانه، سیدضیاءالدین با اسمایس متحد شد و درصدد اجرای اهداف خود بر آمد.در همین راستا سیدضیاءالدین مرتب از تهران به قزوین(مقر اسمایس)می‌رفت. (همان: ۲۲۳). نرمن مذاکرات زیادی با سیدضیاءالدین انجام داد و شرط و شروط‌هایی نیز گذاشته بودند. سید به احتمال زیاد نقشه‌های خود را برای اصلاح امور مالی و اداری کشور به نرمن گفته بود. سیدضیاء‌الدین قول داده بود که حافظ منافع بریتانیا در ایران باشد اما او نمی‌تواند قرارداد ۱۹۱۹ را بپذیرد. این شروط سید برای نرمن مشکل چندانی نبود. نرمن در گزارش خود به کرزن می‌گوید که قرارداد چه تصویب شود چه نشود، سیدضیاء قصد دارد مفاد آن را به اجرا گذارد. کارمندان انگلیسی بدون نیاز به قرارداد برای تجدید سازمان ارتش و دارایی کشور استخدام خواهند شد. و چه اهمیت دارد که ایران چندتایی کارشناس هم از ممالک دوست انگلستان مثلاً از بلژیک بگیرد. ایران در حکومت سیدضیاءالدین قرص و محکم در مدار بریتانیا می‌ماند و به منافع اقتصادی و سایر مصالح آن ضرری نمی‌خورد. (‌غنی، ۱۳۷۷: ۱۷۷‌).
آیرونساید نیز در آماده کردن زمینه‌های کودتا مانند نرمن فعال بود. وی مرتب به بازدید اردوی انگلیس‌ها در قزوین و ساخلوی قزاق‌ها در آق‌بابا حدود ۲۵ کیلومتری غرب قزوین می‌رفت. او در این بازدید‌ها رضاخان را برانداز می‌کرد تا مطمئن شود مهره‌ای که انتخاب کرده از عهده کودتا برمی‌آید. رضاخان نیز به اردوی قزاق‌ها انضباط بخشیده بود. به آنان آموزش زیادی داده بود تا آنجا که آیرونساید متقاعد شد قزاق‌ها می‌توانند روی پای خود بایستند. آیرونساید آماده شد که به طور جدی با رضاخان در مورد کودتا صحبت کند. وی می‌گوید: «‌در آق‌بابا مرتب به دیدار بریگاد قزاق می‌رفتم. رضاخان اینک سرهنگ دوم شده بود و بریگاد قزاق با شتاب به سوی کارآیی گام برمی‌داشت. مسئولیت تعیین این که قزاق‌ها از نظارت ما خارج می‌شدند به من واگذار شده بود و من در نظر داشتم یک ماه پیش از عزیمت به بغداد این کار را بکنم. از این رو موضوع را با رضاخان در میان گذاشتم. به او تاریخ عقب‌نشینی‌مان را گفتم و از او خواستم قول بدهد به هنگام عقب‌نشینی ما به هیچگونه اقدامی تهاجمی و عملیاتی علیه ما دست نزند… موضوع دومی که از او خواستم این بود که اقدام قهرآمیزی برای سرنگون کردن شاه خودکامه صورت ندهد و به دیگران هم اجازه و امکان چنان اقدامی را ندهد. در هر دو مورد قاطعانه به من قول داد که به خواسته‌های من عمل کند.» (آیرونساید، ۱۳۷۳: ۲۱۹). به این ترتیب رضاخان نیز توجیه شد و کودتا در شرف آغاز بود.
آیرونساید با رضاخان مذاکره کرد و شروطی برای او گذاشت. رضاخان با کمال میل آن شروط را پذیرفت. وظیفه آیرونساید عقب کشیدن نیروهای بریتانیا به صورت ایمن و منظم از شمال کشور بود هر چند که او کار خود را نیمه تمام گذاشت اما در آماده کردن زمینه‌های کودتا و تلاش برای وقوع آن چیزی کم نگذاشت. وی در ۲۷ بهمن ۱۲۹۹ هجری شمسی، کمتر از یک هفته پیش از کودتا به دیدن نرمن و سپس احمدشاه رفت. وزیر جنگ، امیرنظام در نامه‌ای به رئیس‌الوزراء درخواست کرد که به خاطر تلاش‌های آیرونساید به او نشانی داده شود. وی در این نامه خواسته بود به دلیل ابراز لیاقت ژنرال آیرون‌ساید و برخی دیگر از صاحب‌منصبان انگلیسی در فرونت گیلان، قبل از خروج آنها از ایران به آنها نشان‌هایی داده شود. (اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شماره‌ تنظیم ۴۲۰۵). رئیس‌الوزرا نیز از شاه درخواست کرد که نشان شیر و خورشید به آیرونساید داده شود. وی پس از دریافت نشان در ۲۸ بهمن از ایران رفت.
هرچند آیرونساید ایران را ترک کرد ولی او نقشه را کشیده بود و زمینه‌ها را فراهم و افراد را توجیه کرده بود. از مدت‌ها قبل توسط دستیارش اسمایس، سیدضیاءالدین مهره‌ی سیاسی کودتا را با دو تن از افسران ژاندارمری تهران به نام‌های کاظم‌خان سیاح و مسعودخان کیهان آشنا کرده بود و پیش از وقوع کودتا این دو ژاندارم به رضاخان و کودتاچیان در قزوین پیوستند. این دو ژاندارم از جمله عناصری بودند که باعث شدند ژاندارمری تهران در زمان ورود کودتاچیان به تهران، از خود مقاومتی نشان ندهند. «بدیهی است از صدای توپ و تفنگ اضطرابی در خلق تهران حاصل است ولی بیش از نیم ساعت طول نمی‌کشد که سر و صدا افتاده بی‌خواب یا بدخواب‌شدگان دوباره بخواب میروند ژاندارم و پلیس هم می‌فهمند تکلیف آنها اطاعت کردن از فرمانده این قوۀ کودتا کننده است و بادای تکلیف خود میپردازند. » (دولت آبادی، ۱۳۶۱: ۴/ ۲۲۹). وزارت جنگ نهاد دیگری بود که می‌توانست در برابر کودتا قد علم کند. به همین دلیل باید با اعضاء بلند پایه آن وزارتخانه مذاکره می‌شد و مطمئن می‌شدند که افسران و کارمندان و سربازان این وزارتخانه علیه کودتا و کودتاچیان اقدامی نمی‌کنند. در این زمان امیر نظام وزیر جنگ در دولت سپهدار بود. امیر احمدی می‌گوید که در قزوین رضاخان به من گفت چند روز به تهران می‌روم و با مقامات مؤثر مذاکره می‌کنم تا ببینم رفتن به تهران و تصرف قزاقخانه برای ما امکان‌پذیر است یا نه و به تهران حرکت کرد. امیر احمدی می‌گوید رضاخان پس از بازگشت از تهران به او گفت که مقامات موافقت کرده‌اند که او رئیس قزاقخانه شود به شرط آنکه افسران ارشد مخالفت نکنند. رضاخان، امیر احمدی را مأمور می‌کند تا به تهران برود و موافقت افسران ارشد را مبنی بر رئیس قزاقخانه شدن رضاخان جلب کند. امیر احمدی توانست موافقت افسران را جلب کند. ( غنی، ۱۳۷۷: ۱۹۴). به این ترتیب رضاخان با شعار برقراری نظم، آماده حرکت به تهران شد.
حسن ارفع نیز در خاطرات خود حرف‌هایی دارد که نشان از مصالحه وزارت جنگ با کودتاچیان دارد. ارفع می‌گوید: بامداد دوم اسفند ۱۲۹۹ سرهنگ حبیب‌الله‌خان شیبانی من را فراخواند و گفت که حدود هزار قزاق به خاطر اینکه چند ماهی حقوق نگرفته‌اند، شورش کرده‌اند و احتمالاً تا شب به تهران خواهند رسید. ارفع ادامه می‌دهد: با وجود آنکه چند سروان نسبت به او ارشد بودند، شیبانی از او خواست که فرماندهی هنگ در شب کودتا را او به دست گیرد و راه‌های ورودی غرب شهر را ببندد. شیبانی به ارفع گفت که افسرانی را که از او ارشد هستند به دو روز مرخصی فرستاده است. ارفع می‌گوید از شیبانی پرسیدم اگر بخواهند به زور وارد شوند می‌توانم به آنها تیراندازی کنم؟ پاسخ داد، اگر آنها تیر اندازی کردند شما هم تیراندازی کنید. (همان: ۱۹۲-۱۹۳). در حقیقت این جمله شیبانی به معنی مقاومت نکردن بود چه بسا اگر کودتاچیان تیراندازی نمی‌کردند، قزاق‌های داخل قزاقخانه نیز نباید تیراندازی می‌کردند. ارفع می‌گوید در دیدار دیگری که پیش از کودتا با شیبانی داشته است شیبانی به او دستور داده که از اردوی زندانیان محافظت کند و هر کس را که بخواهد وارد اردو شود با تیر بزند. ولی اگر قزاق‌ها صرفاً از جلو پادگان بگذرند با آنها کاری نداشته باشند. (همان: ۱۹۲-۱۹۳). باز می‌بینیم که دستورات به گونه‌ای به قزاق‌های تهران داده شده بود که عملاً آنها را در موضع مقاومت نکردن قرار می‌داد.
با ژاندارمری، وزارت جنگ و نهادهای آن از جمله قزاقخانه تهران هماهنگ شده بود. حالا نوبت بهانه‌ای بود تا با آن بتوانند قزاق‌ها را به حرکت در آورند. این بهانه را سردار همایون به رضاخان داد. «… به سردار همایون رئیس دیویزیون قزاق دستور دادند آتریاد[۲۵] تهران را به تهران بخواند، او نیز بی‌آنکه به شاه بگوید بقزوین تلگراف کرد که ساخلوی تهران به پایتخت بیایند. امیرتومان[۲۶] امیر موثق فرماندۀ قوای قزوین به منظور اجرای امر به رضاخان میرپنجه[۲۷] دستور حرکت به تهران داد.» (بهار، ۱۳۵۷: ۱/ ۸۲). قزاق‌ها از قزوین به سمت تهران حرکت کردند. چند روز قبل از حرکت آنها به تهران، سه هزار نفر سرباز انگلیسی به قزوین احضار شده بودند که جای خالی را پر کنند. (مکی، ۱۳۵۸: ۱/ ۲۸۱). قبل از حرکت قزاق‌ها و رضاخان به تهران‌، آخرین چراغ سبز به آنها نشان داده شد. ژنرال آیرون ساید در ۲۸ بهمن از ایران خارج شد. خروج وی با توجه به ملاقات‌هایی که قبل از آن با رضاخان داشته و اختیاراتی که به او داده بود، زمینه را برای حرکت قزاق‌ها به تهران فراهم ساخت. خارج شدن ژنرال آیرون ساید از ایران در واقع اختیارات و فضای لازم را به رضا‌خان می‌داد که به عنوان فرمانده قزاق‌ها عمل کند و اکنون که ژنرال آیرون‌ساید فرماندهی قزاق‌ها را در دست ندارد، قزاق‌ها تحت فرمان رضا‌خان در آیند و بر اساس دستورات او عمل کنند. پس از خروج آیرون ساید از ایران کودتاچیان آماده حرکت به تهران شدند.
کودتاچیان در بین راه تلفنخانه‌ها را توقیف می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که کسی با تهران و یا به عکس تماس داشته باشد. علاوه بر این آنان میان سربازان پول تقسیم می‌کردند تا روحیه آنان مضاعف شود . امیر احمدی و کاظم‌خان سیاح در قهوه‌خانه‌ای میان راه چهار هزار تومان پول میان سربازان تقسیم کردند. (بهار، ۱۳۵۷: ۱/ ۸۵-۸۴).حرکت کودتاچیان رعب زیادی در دل احمدشاه انداخت. وی به سردار همایون که دچار خبط شده بود دستور داد به کودتاگران تلگراف کند که به قزوین بازگردند. سردار همایون به سرعت تلگراف کرد. با تهدید، رئیس تلگرافخانه را وادار کردند که در جواب سردار همایون بگوید که نتوانسته با رضاخان تماس بگیرد. سردار همایون با اتومبیل خود به سمت کودتاگران رفت اما در میان راه جلوی او را گرفتند. از طرف احمدشاه به قزاق ‌ها دستور داده شد که به سمت تهران پیشروی نکنند تا دستورات لازم به آنها برسد. اما در جواب وی، پاسخ دادند که نگران نباشد و تشویشی به خود راه ندهد. سردار همایون نیز که به سرعت خود را به اردوی قزاق‌ها رسانده بود نتوانست کاری از پیش ببرد. قزاق‌ها بدون توجه به دستورات او، وی را توقیف کردند.[۲۸] (جهانبانی، ۱۳۴۶: ۸۷). احمدشاه که به شدت هراسان شده بود، تصمیم گرفت هیئتی را نزد قزاق‌ها بفرستد. این هیئت عبارت بودند از: معین‌الملک منشی مخصوص شاه، ادیب‌السلطنه معاون نخست وزیر، کلنل هیگ کفیل مستشار سفارت بریتانیا و کلنل هادلستن افسر انگلیسی. این هیئت با این استدلال که حرکت ناگهانی اردوی قزاق باعث وحشت اهالی تهران شده است وشاه می‌خواهد که قزاق‌ها به قزوین برگردند از سیدضیاءالدین و رضاخان درخواست کردند به قزوین بازگردند ولی به درخواست‌های آنان توجه نشد. رضاخان به آنها گفت که مدتی است حقوق دریافت نکرده‌اند و همچنین برای دیدن همسر و فرزندان خود به تهران می‌روند.
شواهد دیگری در دست است که نشان می‌دهد وزارت جنگ از وقوع کودتا خبر داشت و در جدال با کودتاگران نه‌تنها به مقابله با آنها بر نخاست، بلکه آنها را یاری کرد تا به راحتی و بدون خونریزی تهران را تصرف کنند. یحیی دولت‌آبادی نقل می‌کند که: «اردو بشهر نزدیک میشود اداره ژاندارمری در تحت امر سرهنگ حبیب‌الله‌خان شیبانی مهیای جلوگیری می‌شود ولی به آنها از شهر خبر می‌رسد که بجای خود نشسته متعرض اردوی قزاق نبوده باشند. در این صورت پیش قراولان اردو بی‌مانع پشت دروازه تهران می‌رسد. دروازه را گشوده دیده وارد شهر می‌شود. اعضاء جزء نظمیه تهران از اصل واقعه بی‌خبر هستند گفتم اعضاء جزء بلی زیرا رئیس نظمیه که [وستدهل] سوئدی است و خود جزو کمیته آهن است و ممکن نیست بی‌خبر بوده باشد ولی بمصلحت تابینهای[۲۹] خود را اطلاع نداده است.» (دولت‌آبادی،۱۳۶۱: ۴/ ۲۲۸). آری ممکن نبود وستدهل سوئدی بدون اجازه مافوق‌های خود در وزارت جنگ در برابر کودتاچیان کوتاه بیاید و کاری انجام ندهد. تنها برخی از سربازان نظمیه که از اصل اوضاع بی‌خبر بودند، در نظمیه با قزاق‌ها درگیر و چند نفر از آنان کشته شدند. احتمالاً وستدهل عمداً آنها را توجیه نکرده بود تا خود را از تهمت مصالحه با قزاق‌ها مبرا کند.
ملک‌الشعرای بهار در کتاب خود در مورد کودتا و نحوه‌ی آرایش نیروهای نظامی زیر نظر وزارت جنگ در پایتخت به منظور مقابله با کودتاچیان اطلاعاتی می‌دهد که می‌توان به نقش وزارت جنگ در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هجری شمسی بیشتر پی‌برد. او می‌‌نویسد «دولت ششصد ژاندارم را که حاضر مرکز بودند برای ممانعت قزاق به خارج از شهر و حدود باغشاه گسیل داشت. سپس سرباز بریگاد مرکزی را برای نگهداری خندق و همراهی با ژاندارم مأمور ساخت و اول شب به پاسبان‌های شهربانی نیز اسلحه دادند که در مرکز و کلانتری‌ها مواظب باشند. ژاندارم مقارن غروب از شهر خارج و در باغشاه و یوسف‌آباد که مقر آنها بود [مستقر] شدند ولی به آنها تفنگ بی فشنگ داده شده بود. رؤسای سوئدی با کودتا همراه بودند. ورنه ژاندارم بدون شک با تکیه به شهر می‌توانست قوای خسته قزاق را در ساعت متفرق کند. خاصه که بریگاد مرکزی نیز پشتیبان آنان قرار می گرفت.» (بهار،۱۳۵۷: ۱/۶۷). بهار از شخصی نقل می‌کند که: شب کودتا کمیسیونی در وزارت جنگ تشکیل شده بود. امیر نظام وزیر جنگ و سالار وزیر عدلیه در آن کمیسیون بودند. سالار لشکر با حالتی نگران، کلنل گلروپ[۳۰] رئیس ژاندارمری و بیورینگ[۳۱] کفیل شهربانی نیز در جلسه حضور داشتند. پس از مدتی صحبت، وزیر جنگ به یکی از فرماندهان دستور می‌دهد که قوای خود را در باغشاه (مرکز اداره ژاندارمری وسربازخانه) مجهز و آماده کنید. اگر قزاق‌ها (کودتاچیان) به طرف شما تیراندازی نکردند شما نیز تیراندازی نکنید و دوستانه رفتار نمایید! (همان:۱۱۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...