دانلود پایان نامه با فرمت word : نگارش پایان نامه درباره تاثیر متقابل خستگی و ساختار … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
- ۵. مرحله پروپالژن با بلند شدن پاشنه در حدود لحظه ۴۰ درصدی سیکل راه رفتن شروع و با بلند شدن انگشتان در لحظه حدود ۶۰ درصدی سیکل راه رفتن، خاتمه مییابد. جدا شدن پنجه[۵۳]لحظهای است که پنجهی پا زمین را ترک می کند (شکل۲-۲۰)، معمولاً حدود ۶۰% چرخه راه رفتن.
شکل ۲-۱۹ : جدا شدن پنجه لحظهای است که پنجهی پا زمین را ترک می کند (;Neumann, 2002Levangie & Norkin,2005;Oatis,2009 ).
۲-۱۲٫ رویدادهای مرحله نوسان
- مرحله پروپالژن (در واژه شناسی RLA) شامل ۱۰ درصد انتهایی مرحله استانس بوده و با تماس اولیه پای مقابل، شروع (لحظه حدودی ۵۰ درصدی سیکل راه رفتن) و با بلند شدن انگشتان (در لحظه حدود ۶۰ درصدی سیکل راه رفتن) به پایان میرسد.
- شتاب گرفتن[۵۴]، یا مرحله نوسان اولیه[۵۵](T)، وقتی که پنجه زمین را ترک می کند شروع شده و تا میانه نوسان ادامه مییابد؛ یا، نقطهای که در آن اندام نوسان کننده دقیقاً زیر بدن قرار گرفته باشد (شکل۲-۲۱) (;Neumann, 2002Levangie & Norkin,2005;Oatis,2009).
تاب اولیه[۵۶] هنگامی که پنجه زمین را ترک می کند شروع شده و تا حداکثر خم شدن زانو ادامه دارد.
شکل۲-۲۰: مرحله شتاب گرفتن از لحظهای که پنجه پا از زمین جدا شده و زیر بدن قرار میگیرد (;Neumann,2002 Levangie & Norkin,2005;Oatis,2009).
۳ . میانه نوسان[۵۷] حدوداً هنگامی که پا دقیقاً از زیر بدن عبور میکند رخ میدهد، یا از پایان شتاب گیری تا شروع کاهش سرعت. میانه نوسان (RLA) دورهای از حداکثر خم شدن زانو تا قرارگیری درشت نی به صورت عمودی را پوشش میدهد (شکل ۲-۲۲).
شکل ۲-۲۱ : مرحله میانه نوسان : از نقطهای که پا از زیر بدن عبور کرده تا شروع کاهش شتاب (;Neumann, Levangie & Norkin;2005,Oatis,2009).
۴ . کاهش سرعت[۵۸] ، یا مرحله پایانی نوسان[۵۹]، پس از میانه نوسان رخ میدهد. هنگامی که اندام سرعت خود را برای آماده سازی برخورد پاشنه کم میکند. نوسان نهایی[۶۰] (RLA) شامل دورهای از لحظهای که در آن درشت نی در حالت عمودی قرار دارد، تا لحظهای دقیقاً قبل از برخورد اولیه است (شکل ۲-۲۳).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شکل۲-۲۲ : مرحله کاهش سرعت. هنگامی که اندام برای برخورد اولیه آماده می شود (;Neumann,2002 Levangie & Norkin;2005,Oatis,2009 )
۲-۱۳٫ استراید، استپ، کدنس
طول استراید، فاصله خطی بین دو رویداد موفق است که به وسیله یک پا در طی راه رفتن انجام می شود. به صورت کلی، طول گام توسط اندازه گیری فاصلهی خطی بین دو ضربهی متوالی پاشنه یک پا حاصل می شود (شکل ۲-۲۴). در طی یک چرخه راه رفتن، طول یک استراید پیموده می شود و شامل همه رویدادهای چرخه راه رفتن میباشد. همچنین امکان دارد طول گام توسط رویدادهای دیگر همان پا اندازه گیری شود، مانند جدا شدن پنجه؛ اما در راه رفتن نرمال، معمولاً دو ضربه پاشنهی موفق استفاده می شود. یک استراید شامل دو استپ میباشد: استپ راست و استپ چپ. به هر حال، طول استراید معمولاً دو برابر طول یک استپ نیست، زیرا ممکن است طول استپ راست و چپ نابرابر باشد. طول استراید به صورت گستردهای بین افراد مختلف، متفاوت است. دلیل این امر تأثیرپذیری این شاخص از عواملی مانند طول پا، قد، سن، جنس و دیگر متغیرها میباشد. طول استراید می تواند به وسیله تقسیم طول استراید بر طول پا یا کل قد فرد نرمالایز شود. (;Neumann,2002; Larsson et al,1980 Levangie & Norkin,2005;Oatis,2009 ).
شکل ۲-۲۳٫ طول استراید، طول و پهنای استپ و زاویه پا نشان داده شده اند. مرکز پاشنه به عنوان نقطه مرجع برای اندازه گیری پهنای استپ استفاده شده است (Neumann,2002)
مدت زمان استراید به مقدار زمانی که برای انجام یک استراید طول میکشد، اشاره می کند. مفهوم مدت استراید و مدت چرخه راه رفتن یکسان است. یک استراید برای فرد بالغ حدوداً ۱ ثانیه طول میکشد (Levangie & Norkin,2005). تغییرات پیچیدهای در زمان استراید طی راه رفتن آرام، معمولی و سریع مشخص شده است که به صورت آماری با تغییرات در زمان صدها استراید قبلی رابطه داشته است. به نظر میرسد این تغییرات ویژگی راه رفتن نرمال باشد (Hausdorff,1996).
طول استپ فاصلهی بین دو نقطه برخورد موفق از دو پا میباشد. معمولاً از ضربه پاشنه یک پا تا ضربه پاشنه پای دیگر اندازه گیری می شود (شکل ۲-۲۴). امکان دارد مقایسه طول استپ چپ و راست نشانهای از تقارن راه رفتن فراهم آورد. مشابهت بیشتر طول استپ، نشان دهنده تقارن بیشتر راه رفتن میباشد (Sekiya, 1997). طولهای استپ و استراید مستقیماً به قد ایستاده فرد وابسته هستند، بنابراین طول مطلق استپ و استراید، اگرچه مکرراً گزارش شده اند، اما برای تفسیر مشکل هستند. این اندازهها می تواند به وسیله قد ایستاده یا طول پا برای مقایسه اندازهها بین افراد مختلف نرمالایز شود (Judge,1996;Chen et al,2003). زمان استپ به مقدار زمان صرف شده طی یک استپ مفرد اشاره دارد. اندازه گیری معمولاً در واحد ثانیه به ازای یک استپ بیان می شود. هنگامی که در پا ضعف یا درد وجود داشته باشد، امکان دارد در سمت تحت تأثیر مدت استپ کاهش یابد و در سمتی که تحت تأثیر قرار نگرفته (قویتر) یا سمتی که کمتر درد دارد، افزایش یابد ( Levangie & Norkin,2005).
کدنس تعداد استپ برداشته شده توسط فرد در واحد زمان میباشد. کدنس ممکن است به عنوان تعداد استپها به ازای ثانیه یا دقیقه اندازه گیری شود، اما در حال حاضر معمولترین، فرمول زیر میباشد:
زمان / تعداد استپ = کدنس
طول استپ کوتاهتر در هر سرعت مشخصی منجر به افزایش کدنس میشود. لاموراکس[۶۱] (۱۹۹۷) دریافت هنگامی که فرد با کدنس بین ۸۰ تا ۱۲۰ استپ در دقیقه راه برود، کدنس و طول استراید دارای رابطه خطی هستند. هنگامی که فرد با افزایش کدنس راه برود، زمان حمایت دوگانه کاهش مییابد. هنگامی که کدنس راه رفتن به ۱۸۰ استپ در دقیقه برسد، دوره حمایت دوگانه ناپدید می شود، و دویدن شروع می شود. فرکانس استپ یا کدنس میتواند حدود ۱۱۰ استپ در دقیقه برای مردان بالغ «معمولی[۶۲]» در نظر گرفته شود؛ کدنس معمولی برای زنان حدود ۱۱۶ استپ در دقیقه میباشد ( Levangie &Norkin,2005,Rose,1994).
سرعت راه رفتن، سرعت خطی حرکت پیشروی بدن است، که می تواند به ازای متر یا سانتیمتر بر ثانیه، متر بر دقیقه، یا مایل بر ساعت اندازه گیری شود. مقالات علمی متر بر ثانیه را ترجیح میدهند. واژه سرعت نشان میدهد که جهت مشخص میباشد .(Levangie &Norkin,2005)
(ثانیه) زمان / (متر) مسافت طی شده = (متر بر ثانیه) سرعت راه رفتن
زنان در سرعت یکسان نسبت به مردان تمایل دارند با استپهای کوتاهتر و تند تر راه بروند. افزایش سرعت تا ۱۲۰ استپ در دقیقه با افزایش هر دوی کدنس و طول استراید امکان مییابد، اما بالاتر از ۱۲۰ استپ در دقیقه، سطوح طول گام کمتر شده[۶۳]، و سرعت افزایش یافته توسط افزایش کدنس حاصل میشود (Levangie &Norkin,2005).
سرعت راه رفتن به عنوان آرام، آزاد و سریع اشاره می شود. سرعت آزاد راه رفتن به سرعت معمولی راه رفتن فرد اشاره دارد، سرعت آرام و سریع راه رفتن فرد به سرعتهای کندتر و تند تر از سرعت راه رفتن معمولی و راحت افراد اشاره دارد که به روشهای گوناگونی طراحی میشوند. میزان معینی تغییرپذیری در روشهایی که فرد برای افزایش سرعت انتخاب می کنند، وجود دارد. برخی افراد طول استراید را افزایش داده و کدنس را برای افزایش سرعت راه رفتن کاهش می دهند. برخی دیگر کدنس را افزایش داده و طول استراید را میکاهند. سرعت راه رفتن روی مدت نوسان و استانس به صورت متفاوتی تأثیر می گذارد. افزایش سرعت راه رفتن طول کلی چرخه راه رفتن را کاهش میدهد، اما کاهش مدت چرخه موجب کاهش بیشتر در زمان استانس نسبت به زمان نوسان می شود ((Levangie &Norkin,2005.
پهنای استپ یا پهنای پایه راه رفتن[۶۴]، ممکن است توسط اندازه گیری فاصله خطی بین نقطه میانی پاشنه یک پا و همان نقطه در پای دیگر بدست آید (شکل ۲۴-۲). هنگامی که نیاز به افزایش ثبات به طرفین بدن وجود داشته باشد پهنای استپ افزایش مییابد، مانند آنچه در افراد سالمند و کودکان رخ میدهد. در کودکان نوپا و خردسالان، مرکز ثقل نسبت به افراد بالغ بالاتر است، و سطح حمایت کننده عریضتر برای ثبات مورد نیاز است. در جمعیتهای نرمال، میانگین پهنای سطح اتکا حدود ۵/۳ اینچ میباشد و بین ۱ تا ۵ اینچ تغییر میکند (Levangie &Norkin,2005).
زاویه پنجه[۶۵] بیان کننده زاویه قرارگیری پا است و توسط اندازه گیری زاویه شکل گرفته بین خط پیشرفت هر پا و خط متصل کننده مرکز پاشنه و انگشت دوم به دست می آید. این زاویه برای مردان در سرعت آزاد راه رفتن معمولاً حدود ۷ درجه از خط پیشرفت هر پا میباشد (۲-۲۴). زاویه پنجه با افزایش سرعت راه رفتن در مردان کاهش مییابد ((Levangie &Norkin,2005.
۲-۱۴٫ حرکت مفاصل
روش دیگری که ممکن است برای توصیف راه رفتن به کار رود، از طریق اندازه گیری مسیر پاها و زاویه مفاصل میباشد. روشی طبیعیتر و بیطرفانهتر در آنالیز بصری راه رفتن که به موجب آن یک مشاهدهگر قضاوت می کند آیا زاویه یا حرکت مفصل خاص از نورم متفاوت است یا خیر. معمولاً آنالیز بصری راه رفتن برای فرضیهبندی دلایل انحرافات و درمانهای مستقیم فعال استفاده می شود. از اشکالات روش بصری آنالیز آن است که نیازمند مقدار زیادی تمرین و تجربه است تا فرد قادر باشد انحراف زاویه یک مفصل خاص از نورم را در یک بخش خاص از راه رفتن مشخص کند. نوارهای ویدئویی با نمایش آهسته میتواند این را به مقدار زیادی بهبود بخشند. اشکال دیگر شیوه های آنالیز بصری راه رفتن این است که آنها مکرراً پایایی پایینی دارند، اگر چه گزارشات اخیر برخی متغیرها و وضعیتهایی را مشخص کرده است که تحت هر کدام از آنها، پایایی رضایت بخش میباشد (;Neumann,2002; Larsson et al,1980 Levangie & Norkin,2005;Oatis,2009 ;McGinley,2003).
به دلیل اینکه حرکات در صفحه ساجیتال برای اندازه گیری بزرگتر و آسانتر میباشد، حرکات مفاصل اندام تحتانی در صفحه ساجیتال بیشترین تحقیقات را به خود اختصاص داده است. در مقابل، حرکات مفاصل اندام تحتانی در صفحات فرونتال و افقی و حرکات سه بعدی اندام فوقانی و تنه کمتر مورد مطالعه قرار گرفتهاند. اطلاعات مربوط به حرکات مفاصل، اختلافات درون فردی و بین فردی را در همه صفحات نشان دادهاند، که اختلافات در صفحات فرونتال و افقی نسبت به صفحه ساجیتال، بین افراد نسبت به چرخههای یک فرد، بزرگتر میباشند. (Growney et al,1997;Dingwell & Cusumano, 2000;Borghese et al,1996) میزان جابجایی کمتر در صفحات فرونتال و افقی، مخصوصاً به اختلاف شیوه های اندازه گیری حساس میباشد، که برای برخی افزایش تغییرات این حرکات محاسبه می شود (Levangie & Norkin,2005). علیرغم اختلافات در دامنه حرکات، الگوها و نظم حرکات مفاصل در راه رفتن به صورت قابل ملاحظهای طی تریالها و بین افراد ثابت هستند (Bianchi,1998;Cornwall & McPoil, 1995).
۲-۱۵٫ حرکات در صفحه ساجیتال
حدود دامنه حرکتی (ROM) مورد نیاز برای راه رفتن طبیعی و زمان رخ دادن حداکثر فلکشن و اکستنشن برای هر مفصل اصلی می تواند توسط بررسی نمودار زاویه مفاصل در شکل ۲-۲۵ تعیین شود. خط انحراف استاندارد (خط نقطه چین) حول نمودار اصلی (خط ممتد) نشان میدهد چه مقدار تفاوت بین فردی تا فرد دیگر وجود دارد، اثبات شده است که ۶۷% افراد درون دامنه نمایش داده شده قرار دارند. نتایج گزارش شده در مطالعات راه رفتن با افزایش سن، جنس، و سرعت راه رفتن افراد و با شیوه های آنالیز تغییر می کنند. اطلاعات موجود در اینجا از آنالیزهای سه بعدی به دست آمده است (Winter,1994). برای ساده کردن، میتوان از میانگین مقدار نشان داده شده در شکل، در متن استفاده کرد، و به خواننده اشاره شود که این یک ارزش مطلق نیست، و از علامت «حدوداً» (~) استفاده شود. زوایای مفاصل ران، زانو، و مچ پا در پوزیشن آناتومیکی حدوداً صفر درجه در نظر گرفته میشوند. فلکشن برای ران و زانو و دورسی فلکشن برای مچ پا دارای ارزشهای مثبت، و اکستنشن و پلانتار فلکشن دارای ارزشهای منفی میباشند (winter,1991).
شکل ۲-۲۴: زوایای مفاصل ران، زانو و مچ پا در صفحه ساجیتال. خط ممتد نشان دهنده مقدار میانگین و خط نقطه چین نشانگر انحراف استاندارد میباشد (winter,1991).
با توجه به شکل ۲-۲۵ در برخورد پاشنه، ران در حداکثر فلکشن خود قرار دارد ( ۲۵~) و به تدریج باز می شود، که به حداکثر هایپر اکستنشن خود ( ۱۰- ~) در نزدیکی ۵۰% چرخه راه رفتن میرسد، سپس برخورد پای مقابل رخ میدهد. بعد از رسیدن به حداکثر اکستنشن، ران مجدداً شروع به خم شدن می کند، و در اواخر نوسان، در حدود %۸۵-۸۰ چرخه راه رفتن، مجدداً به حداکثر فلکشن خود میرسد (Winter,1991;Kerrigan,1998). مفصل زانو الگوی حرکتی پیچیدهتری را از خود به نمایش می گذارد، در فرود آمدن در اکستنشن است، البته معمولاً در برخورد اولیه کمی از حداکثر درجات اکستنشن کمتر است. زانو بلافاصله بعد از برخورد ْ۱۰ تا ْ۲۰ خم می شود، و در حدود ۱۵% از چرخه راه رفتن، هنگامی که فرد به صاف شدن پا میرسد، حداکثر فلکشن خود را بدست می آورد. در فوت فلت، زانو شروع به اکستنشن کرده و در حدود ۴۰% چرخه راه رفتن، هنگامی که پاشنه از روی زمین بلند می شود، به حداکثر اکستنشن خود میرسد. فلکشن زانو مجدداً شروع شده و در میانه نوسان، حدود ۷۵% چرخه راه رفتن، به حداکثر خود در حدود ْ۷۰ میرسد. مجدداً اکستنشن زانو شروع شده و(;Neumann,2002 Levangie & Norkin,2005;Oatis,2009) درست قبل از تماس با زمین به حداکثر اکستنشن خود میرسد.
حرکت مچ پا نیز چندین تغییر در جهت حرکت از خود نشان میدهد. در برخورد اولیه، مچ در حالت نزدیک به طبیعی، اندکی دورسی فلکشن یا اندکی پلانتار فلکشن، میباشد. در پی تماس، مچ پا ۵ تا ۱۰ درجه پلانتار فلکشن پیدا می کند و حدود ۵% چرخه راه رفتن به حداکثر خود میرسد. همانگونه که بدن روی پای ایستاده میچرخد، مچ پا دورسی فلکشن مییابد، و بلافاصله بعد از این که زانو کاملاً اکستنشن پیدا کرد، به حداکثر خود در حدود ۷ درجه میرسد. پلانتار فلکشن مچ پا ادامه پیدا می کند، و مچ پا بلافاصله پس از بلند شدن پنجه به حداکثر خود در حدود ۲۰ درجه میرسد. در نوسان، مچ پا به آرامی دورسی فلکشن پیدا می کند، اما در مقدار کمی پلانتار فلکشن باقی میماند (Levangie & Norkin,2005,Oatis,2009;Neumann,2002).
۲-۱۶٫ خستگی[۶۶]
خستگی به عنوان پدیدهای قابل مشاهده و اندازه گیری است که با اختلال در ادامه انجام کار، کاهش در تولید نیرو و ناتوانی در استمرار تولید نیرو برای ادامه فعالیت تعریف میگردد. اطمینان از خستگی به وجود آمده در انسان مشکل بوده و به وسیله یک سری تغییرات فیزیولوژیکی ایجاد شده بیان میگردد (Bigland et al,1987,1984). جهت ایجاد خستگی عضلانی باید انقباض عضلانی به طور ممتد ادامه یابد تا در عضلات فعال به تدریج خستگی ایجاد شود. البته تا زمانی که عضله به نقطه عدم کارائی[۶۷] برسد خستگی ظاهری مشاهده نمیشود، این نقطه لحظهای است که نیروی مصرفی جهت ادامه انقباض به شکل سابق وجود ندارد. بعلاوه یک سری تغییرات بیومکانیکی و فیزیولوژیکی در عضله یا سیستم عصبی مرکزی به وجود می آید که در ظاهر قابل رویت نمیباشد (Bigland et al,1986).
چافین در سال ۱۹۷۳ خستگی موضعی عضلانی را نگه داری و حفظ انقباض تا مرحله عدم توانائی در حفظ نیرو و ایجاد لرزش و درد موضعی تعریف کرد (Chaffin,1973). ولی نظریه کاملتر در سال ۱۹۸۴ به وسیله محققین دانشگاه کالمرز بیان شده که معتقد بودند خستگی فیزیولوژیک با تغییرات عملکردی محل اتصال عصب به عضله (خستگی محیطی) و یا تغییر عملکرد مغز و نخاع بدست میآید (خستگی مرکزی) (De Luca, 1984). خستگی محیطی یا مرکزی ممکن است جدا از هم یا همراه هم بر حسب شرایط ایجاد شود. هر کدام از اتصالات متعددی که در طول زنجیر طولانی از مرکز حرکتی مغز تا ساختمان انقباضی در هر فیبر عضلانی وجود دارد ممکن است باعث خستگی شود (Allen,2008).
۲-۱۶-۱٫ خستگی در سطح سیستم اعصاب مرکزی[۶۸]
با توجه به اینکه حرکات ارادی تحت کنترل سیستم عصبی مرکزی میباشند و کلیه تغییرات و اطلاعات توسط فیبرهای حسی مختلف به مغز وارد شده و آن جا پردازش صورت گرفته و فعالیتها تعدیل میشوند و در واقع یک فیدبک برقرار است و کلیه علائم اخطار دهنده به سطح شناختی فرد رسیده، در آنجا ادارک میشوند. بدین ترتیب موجب احساس ناراحتی و ناخشنودی از استمرار فعالیت میگردند، به طوری که فرد نه تنها رغبتی برای ادامه فعالیت ندارد، بلکه از هر گونه تلاش باز میماند (Assmussen, 1978(. برای بررسی میزان دخالت اعصاب مرکزی در خستگی، آزمایشات تکمیلی زیادی از جمله استفاده از کار ذهنی هنگام فعالیت، فعالیت با چشمهای باز و بسته، و فعالیت در شرایط مختلف طاقت فرسا صورت گرفته است که بیانگر این موضوع هستند: “خستگی موضعی تحت تأثیر عامل مرکزی میباشد”. در این خصوص پیشنهاد شده که وقوع اختلال موضعی همراه با خستگی عضلانی، علائمی را از طریق اعصاب وابران به دستگاه عصبی (مغز) میفرستد، مغز نیز به نوبه خود علائم بازدارندهای را به یاخته های عصبی در دستگاه حرکتی ارسال میدارد که باعث کاهش بازده عضلانی میشود (Allman & Rice, 2002).
۲-۱۶-۲٫ خستگی در سطح نخاع و اعصاب محیطی[۶۹]
خستگی در سطح نخاع و اعصاب محیطی به اندازه خستگی در سطح مغزی از پیچیدگی برخوردار نیست و تنها باید به خستگی فیزیولوژیکی سیناپس نرون به نرون اشاره کرد. این خستگی شاید در حد قابل توجهی نباشد که نیاز به بحث داشته باشد، ولی آنچه به خاطر مرکزی بودن نخاع برای رفلکسهای عضلانی ساده باید افزوده شود عبارتست از: وجود هر گونه ضایعه یا آسیب سلولی- بافتی در عضلات، تاندونها و مفاصل یک عضو، که موجب ارسال پیامهای مهاری به سلولهای شاخ قدامی اعصاب مخصوص آن عضلات در نخاع میشود. یعنی عملاً یک سیکل یا فیدبک منفی برقرار است که از آسیب هرچه بیشتر جلوگیری کند، در طول انجام فعالیتهای فیزیکی مفاصل، تاندونها و عضلات و لیگامنتها در اثر فشار و کشش در معرض آسیب هستند. واضح است که با شروع این عوارض در اثر شدت گرفتن تمرین یا فعالیت فیزیکی، این فیدبک منفی توانائی به فعالیت در آوردن عضو و انقباض عضله یا حفظ آن را کاهش میدهد و باعث نوعی خستگی یا محدودیت در بهکارگیری هرچه بیشتر عضو میشود (Bigland et al,1978; Guyton & Hall, 2006;Allman & Rice, 2002).
۲-۱۶-۳٫ خستگی در محل اتصال عصبی عضلانی۲
نظریات متفاوتی در مورد علت خستگی در این محل وجود دارد. این نوع خستگی بیشتر در واحدهای حرکتی تند انقباض۳FT معمول است. ناتوانی عصب محرکه جهت ارسال ایمپالسهای عصبی به تارهای عضلانی به احتمال قوی مربوط به کاهش واسطه شیمیائی عصب (نوروترانسمیتر) استیل کولین میباشد، رها شدن استیل کولین به غلظت و فعالیت یون کلسیم خارج سلولی متکی است. دیده شده است که یون کلسیم به شرطی که قبل از شروع دپولاریزاسیون انتهای اکسون بکار برده شود رها شدن استیل کولین را تسریع و تسهیل میسازد. گفته میشود که دپولاریزاسیون اکسون موجب باز شدن کانالهای غشائی کلسیم و ورود آن به داخل اکسوپلاسم میشود. سپس کلسیم در روند مربوط به رها شدن استیل کولین شرکت میکند. انجام این واکنش بخش بزرگی از تأخیر سیناپسی را به خود اختصاص میدهد. تخمین زده شده است که برای رها شدن هر وزیکول استیل کولین همکاری چهار یون کلسیم لازم است (;Paillard, 2012Guyton & Hall,2006).گاهی انتقال تحریک به علت بیماری یا فرضاً مواد مضر در محل غشاء پس سیناپسی مختل میگردد و یا در نهایت ممکن است مشکل در خود عضله وجود داشته باشد. همیشه در حالت طبیعی پاسخ به اولین موج تحریکی نرمال میباشد اما با کاهش انتقال دهندهها امکان تحریک و ثبت پتانسیل عمل[۷۰] ناحیه پس سیناپسی کاهش مییابد و میزان نیرو به تدریج کاسته میشود (;Allen, 2008 De Luca, 1984).
۲-۱۶-۴٫ خستگی در عضله
یکی از مهمترین عوامل خستگی، خستگی در خود عضله (محل تولید نیرو برای انجام و استمرار فعالیت فیزیکی) بوده و به جرئت میتوان گفت که منشأ خستگی در خود عضله است. امروزه با بهره گرفتن از روشهای بیوپسی عضله، اسپکتروسکوپی و تهیه برش بافتی سطح اطلاعات ما در مورد متابولیسم عضله حین خستگی بسیار افزایش یافته است. خستگی عضله ممکن است به فقدان گلیکوژن، کراتین فسفات، آدنوزین تری فسفات، اکسیژن، اختلال در کار لولههای T و شبکه سارکوپلاسمیک، اختلال در ارتباط اکتین- میوزین، اختلال در توزیع مجدد یونهای کلسیم و روند فعال شدن کلسیم در سیستم جفت شدن اکتین میوزین بستگی داشته باشد (Cody et al,1989;Bigland,1984).
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 02:39:00 ق.ظ ]
|