در یک مطالعه بر روی ۲۳ کودک ۵-۳ ساله و والدین آن ها در جنوب شرقی کوییزلند استرالیا، محققان نشان دادند که آموزش مادران این کودکان در ابطه با وضعیت شناختی کودک در این مرحله، که در این مطالعه به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شده بودند و ۴ ماه تحت آموزش مدوام بودند، به میزان زیادی، در کاهش علایم افسردگی و اضطراب کودکان آن ها مؤثر بوده است. به گونه ایی، که تفاوت معنی داری در نمره نحوه برخورد مادران در گروه آزمایش در مقایسه با نمره مادران در گروه کنترل، پس از پایان مطالعه در رابطه با کودکانشان وجود داشت (کنسل و همکاران، ۲۰۰۷).

 

در یک پژوهش دیگر، معلوم شد نوباوگان و کودکانی که در خانواده های کم جمعیت، بزرگ شده بودند و والدینی داشتند که از لحاظ کلامی، خیلی بیشتر راغب به ‌پاسخ‌گویی‌ بودند، عامل مهمی است که به پیشرفت زبان، هوش وموفقیت تحصیلی کمک می‌کند (ایوانس، مکسول و هارت، ۱۹۹۹).

در واقع از طریق بهبود محیط خانوادگی خطرات مربوط به کودکان را می توان کاهش و عوامل حمایت کننده را افزایش داد (فلنر، برند، مولهال و کانتر، ۱۹۹۴، روچ- رأس، ۱۹۹۲). والدین می‌توانند از طریق بهبود مهارت‌های فرزند پروری،کاهش استرس، افزایش حمایت، کیفیت زندگی کودکان و محیط خانوادگی شان را بهبود بخشید ( فلنرو همکاران، ۱۹۹۴).

در یک مطالعه که به بررسی رابطه بین اضطراب کودکان و تاثیر آموزش والدین در کاهش این علایم پرداخته شده بود، محققان ۱۰۴ والد کودکان ۵-۳ ساله را در مطالعه خود شرکت دادند. نتیجه این مطالعه نشان داد که میزان آگاهی والدین، از توانایی‌های شناختی کودکانشان، نقش مؤثری در کاهش اضطراب آن کودکان داشته است. همچنین نتیجه این مطالعه نشان داد که میزان کنترل والدین بر فرزندانشان، به شدت با سطح اضطراب در این کودکان همبستگی داشت (ویت کرافت و کراس ول، ۲۰۰۷).

 

مطالعه دیگر بر روی ۰۳۰ خانواده دارای کودکان ۴ ساله از ناحیه بریس بین استرالیا صورت پذیرفت تا تاثیر آموزش والدین را بر شدت افسردگی و اضطراب کودکانشان نشان دهد. کودکان مورد مطالعه در این تحقیق دارای مشکلات رفتاری قابل ملاحظه ایی بودند و از طبقات اقتصادی- اجتماعی بالا بودند. میانگین سنی این کودکان ۴۶٫۷ ماه بود. میانگین سنی مادران، در این مطالعه، ۳۱ سال و میانگین سنی پدران در این مطالعه، ۳۴ سال بود. نتایج این مطالعه، نشان داد که کودکان خانواده هایی که تحت آموزش نسبت به رشد شناختی کودکان خود، قرار گرفته بودند دارای درصد پایین تری از افسردگی و اضطراب پس از اتمام دوره آموزش بودند، و نتیجه این مطالعه در دوره پی گیری یک ساله نیز نشان دهنده ثبات تاثیرات درمانی در این رابطه بود (ساندرز و همکاران، ۱۲۰۰).

 

در یک مطالعه بر روی ۸۷ خانواده، که دارای کودکان مبتلاء به مشکلات رفتاری و اضطراب بودند، والدین شرکت کننده در این مطالعه، به صورت تصادفی به ۲ گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش، تحت آموزش قرار گرفتند تا تصویر ذهنی و شناخت بهتری نسبت به وضعیت کودکان خود پیدا کنند و گروه گواه (کنترل)، هیچ مداخله ایی دریافت نکردند. نتیجه این مطالعه نشان داد که گروه آزمایش که تحت آموزش قرار گرفتند در ۳ مرحله شروع مطالعه، انتهای مطالعه و در مرحله پی گیری یکساله مورد ارزیابی قرار گرفتند در مقایسه با گروه کنترل نتایج بهتری در برخورد با کودکان خود داشتند و این آموزش‌ها در کاهش علایم اضطراب کودکان در تعامل بین والد-فرزندی اثر بخش بود (بر و همکاران ۲۰۰۲).

 

یکی از مهمترین پژوهش هایی که در زمینه آموزش والدین وجود دارد؛ یک برنامه مبتنی بر آموزش روانی خانواده در ابعاد گوناگون مانند: رشد جسمانی، شناختی، اخلاقی، روانی و اجتماعی و هویتی است، که توسط پاملا پیرل کِر (۲۰۰۸) در آفریقای جنوبی انجام شده است، هدف از این پژوهش اجرای برنامه آموزش روانی در خانواده ها برای ارتقاء سطح مهارت‌های فرزند پروری در آن ها و جلوگیری از بروز آسیب روانی در کودکان بود. در این پژوهش کارایی والدین از طریق چندین عامل افزایش یافت؛

 

      1. آشنایی با مراحل رشد کودکان و نوجوانان.

     

      1. آشنایی با نقش متقابل والدین نسبت به نوجوانان.

     

      1. عواملی که روی فرزند پروری تاثیر می‌گذارد ( برای نمونه تاثیرات چند نسلی و تاثیر ساختار خانواده روی والدین).

     

      1. چالش هایی که کودکان در خلال رشد با آن مواجه می‌شوند و می‌تواند مانعی بر سر راه رشد و پیشرفت آن ها باشد.

     

      1. عواملی که به والدین برای غلبه بر این چالش ها و بهبود مهارت‌های فرزند پروری کمک می‌کند.

     

      1. آموزش مهارت‌های فرزند پروری در جهت تقویت کارایی والدین.

     

    1. طبیعت خود برنامه آموزش روانی که می‌تواند کارایی والدین را نسبت به فرزندان افزایش دهد.

این مطالعه روی ۲۱ نفر ( ۵ پدر و ۱۶ مادر) به مدت ۶هفته در جورجیای آفریقای جنوبی به اجراء درآمد. یافته ها بعد از تحلیل و نظارات چند گروه متخصص روی اجرای پژوهش از تاثیر برنامه آموزش روانی به خانواده ها به منظور افزایش کارایی آن ها در ارتباط با فرزندان حمایت می‌کند نتایج حاصل از این پژوهش در یک دوره پی گیری دو ماهه ثابت بود.

 

مری اِ فریست و همکاران (۲۰۰۵)، پژوهشی در زمینه آموزش روانی به خانواده ها یی که کودک و نوجوان مبتلا به اختلال خلقی دارند انجام داد، این تحقیق خلاصه مختصری از ادبیات پژوهشی مربوط به کودکان مبتلا به اختلالات خلقی و بحث ‌در مورد ابرازات هیجانی آن ها و ارتباط بین کاهش این تظاهرات و بهبود اختلال خلقی در این افراد ارائه می‌داد. در این پژوهش آموزش روانی، وسیله ای برای کاهش تظاهرات هیجانی فرض شده بود، تمامی پژوهشگران روی این موضوع اتفاق نظر دارند که آموزش روانی به خانواده ها وسیله مناسبی برای پیشگیری و درمان اختلالات خلقی در کودکان محسوب می شود. در واقع می توان گفت برنامه های مبتنی بر آموزش روانی در خانواده هایی که نوجوانان مبتلا به اختلالات خلقی دارند تجربه بالینی ارزشمندی محسوب می شود.

 

البته آموزش روانی خانواده بیشتر مکمل و بهبود بخش دیگر درمانهاست (گلدشتاین، ۱۹۹۵) و اکثر مداخلات مبتنی بر آموزش خانواده هدفشان افزایش دانش از طریق فراهم کردن موضوعات آموزشی ‌در مورد سبب شناسی، تشخیص، نشانه ها و دوره های بیماری روانی و همچنین گزینه های درمانی و منابع در دسترس برای تهیه امکانات بازپروری است ( دی گروت، لیود و کینگ، ۲۰۰۳).

 

با توجه به مشاهدات مختلف در این چند سال گذشته توسط محقق و نیز با توجه به تحقیقات انجام شده توسط یتز (۱۹۹۰)، گوردون (۲۰۰۰)، مری اِ فریست و همکاران (۲۰۰۵) و پاملا پیرل کر (۲۰۰۸) ‌در مورد اهمیت آموزش به والدین از یک سو و از سوی دیگر مسئله اضطراب که به عنوان منبع مهمی در بروز مشکلات دیگر که در کودکان پیش دبستانی شناخته شده است، اهمیت و ضرورت این پژوهش را روشن تر می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...