– بی ثباتی و نوسان شدید قیمت داخلی محصول و وابستگی تقاضا به فصل، ماه و ایام خاص.

    • فرصتها:

– وجود نیروی کار تحصیلکرده در بخش کشاورزی.
– حمایت دولت از احداث و توسعه مجتمعهای گلخانهای.
– ظرفیت بالای بازارهای جهانی گل و گیاه.
– افزایش میزان تقاضا برای گل در قاره آسیا و کشورهای همجوار.

– احداث پایانه های صادراتی گل و گیاه در کشور.
– عزم دولت برای حمایت از صادرات محصولات فسادپذیر.
– تحولات اخیر در بازارهای جهانی و ایجاد بازارهای جدید.

    • تهدیدها:

– تورم و افزایش قیمت تمام شده محصولات.
– خسارات ناشی از مشکلات اقلیمی به محصولات تولیدی بخش کشاورزی.
– مشکلات سرمایهگذاری و ارائه تسهیلات به بنگاههای تجاری و رفع مشکلات نقدینگی.
– فعالیت واسطه ها در این بخش و سنتی بودن بازار فروش.
– عدم وجود تولید و بازاریابی تخصصی.
– مشکلات مربوط به تولید محصول سالم و دارای استاندارد جهانی.
– مشکلات مربوط به تنظیم زمانبندی تولید و حمل، متناسب با نیاز بازارهای خارجی.
– عدم حضور نماینده ثابت در بازارهای مهم جهانی.
– مصرف سرانه پایین گل در کشور.
– ورود انفرادی صادرکنندگان ایرانی به بازارهای جهانی و عدم پیروی از یک استراتژی مشترک.
– حضور کشورهای جدید و نوپا در عرصه صادرات گل و گیاه و فشرده تر شدن رقابت در بازارهای جهانی.
– کمبود اطلاعات و شناخت ناکافی از نیازهای بازارهای صادراتی و ترجیحات مصرف کنندگان.
– ریسک پذیری شرکتهای ایرانی در امر صادرات با توجه به عدم عقد قراردادهای معتبر توسط طرفهای خارجی.
– ناتوانی در دفاع از ارزشگذاری گل عرضه شده در بازار جهانی(ادریسی، ۱۳۹۰).
بازاریابی
بازاریابی علیرغم تصورات اکثر مردم فقط در تلاش های کوتاه مدت برای فروش کالاهای نیمه ضروری و لوکس و تشریفاتی خلاصه نمی شود بلکه آن شامل مجموعه ای از فعالیت های تولیدی، توزیعی و تجاری است که کالاها را سریع تر و ساده تر به دست مصرف کننده نهایی برساند. با این حساب بازاریابی به نحو بارزی با زندگی روزمره مصرف کنندگان یعنی کلیه ی انسان ها سروکار دارد. از اول صبح تا آخر شب هر مصرف کننده از کالاها و خدماتی استفاده می کند که به منظور رفع نیاز آنان تدارک دیده شده اند و علم بازاریابی به وسیله ی تبلیغات مصرف کنندگان را با آن ها آشنا نموده و از طریق ایجاد انگیزه، افراد را به خرید این محصولات برای رفع نیازهای خود تشویق می نماید. در حقیقت بازاریابی به عنوان یک فرایند مدیریتی- اجتماعی تعریف می شود که به وسیله ی آن افراد و گروه ها از طریق تولید و مبادله ی کالا و خدمات با یکدیگر به وسیله ی ابزار مهم و واسطه ای به نام پول و در محلی به نام بازار به تامین نیازها و خواسته های خود اقدام می نمایند(الوداری، ۱۳۸۹).
تعریف بازاریابی
عمل بازاریابی در بر گیرنده فعالیت هایی است که ارائه تعریف جامع از آن را دشوار می سازد. تعاریف مختلفی که توسط متخصصین امر بازاریابی برای آن عنوان شده اند هر یک به نحوی این فعالیت را از زاویه ی دید خود مطرح نموده اند. بعضی از نظر اصطلاح آن را تعریف نموده، گروهی از دید فعالیت هایی که در امر بازاریابی صورت می گیرد به تعریف آن همت گمارده اند و تعدادی نیز از بعد روش هایی که بازاریابی باید از ان تبعیت نماید به تعریف آن پرداخته اند، به عنوان مثال تعدادی از این تعاریف عبارت اند از:

    • بازاریابی یعنی انجام فعالیت هایی مثل خرید و فروش کالا، حمل و نقل و انبار کردن آن؛
    • بازاریابی به مجموعه ای از فعالیت های بازرگانی اطلاق می شود که جریان کالاها یا خدمات را از تولیدکننده تا مصرف کننده یا استفاده کننده نهایی آن هدایت می کند.
    • بازاریابی عبارت است از فرایندی که طی آن افراد و گروه ها، از طریق تولید و مبادله کالا و فایده با دیگران، خواسته و نیازهای خود را تامین می کنند.
    • نهایتا این که بازاریابی در بازرگانی پیشرفته به معنی طیف وسیعی از فعالیت های تحقیقتی، طراحی، تدارکات، تولید، بیمه، کنترل کیفیت، انبارداری، آماده سازی برای مصرف، تعیین قیمت، تعیین عوامل فروش، شناسایی مشتری، بسته بندی، فروش و خدمات پس از فروش است. به طوری که توزیع و انتقال کالا به مصرف کنندگان دور و نزدیک را تسهیل نماید(محمدی،۱۳۸۷).

مدیریت بازاریابی
اکثر مردم با یک نگرش سطحی و محدود نسبت به موضوع مدیریت بازاریابی، آن را مجموعه ای از تلاش ها در جهت یافتن مشتریان بیشتر برای کالاها و محصولات فعلی شرکت می دانند. اما آن چه مسلم است، این است که هر موسسه و سازمانی همیشه با سطح مطلوب و مورد انتظار از تقاضا برای محصولات خود مواجه نیست. در یک زمان امکان دارد که تقاضا برای محصولات مطلوب، در زمانی احتمال دارد که تقاضا خیلی کم و ناکافی و زمانی دیگر هم ممکن است تقاضا برای محصولات موسسه بیش از حد متعارف باشد. اینجاست که مدیر بازاریابی باید با توجه به اهداف سازمان و وضعیت موجود به تنظیم تقاضا پرداخته و راه حل های منطقی را برای روبه رو شدن با این وضعیت های مختلف پیدا کند. با توجه به مراتب فوق وظیفه یک مدیر بازاریابی تنها ایجاد تقاضا و افزایش آن نبوده بلکه گاها تغییر تقاضا و حتی کاهش آن نیز بر عهده ی وی می باشد. بدین جهت مدیریت بازاریابی را مدیریت فرایند تقاضا نیز می نامند چرا که تقاضا برای کالاها به دلیل فرصت ها و تهدیدات محیطی همیشه از ثبات لازم برخوردار نیست و یک مدیر بازاریابی موفق باید به دنبال استفاده از فرصت ها و از بین بردن تهدیدات محیطی بوده و یا پیش بینی و برنامه ریزی منطقی و نشان دادن واکنش های به موقع سازمان خود را به سر منزل مقصود برساند که در این میان نقش محققان بازاریابی، مدیران محصولات، مدیران تبلیغات، مدیران فروش، فروشندگان و سایر متخصصین امر بازاریابی، غیر قابل انکار می باشد پس با توجه به مطالب عنوان شده، مدیریت بازاریابی به صورت زیر قابل تعریف است:
مدیریت بازاریابی عبارت است از تجزیه و تحلیل فرصت ها، برنامه ریزی، به کارگیری، اجرا و کنترل برنامه ها با هدف ایجاد و حفظ مبادلات مطلوب بازارهای هدف به منظور نیل به اهداف سازمانی.
بدین ترتیب مدیریت بازاریابی یا همان مدیریت تقاضا در شکل دهی و تامین تقاضای ایجاد شده و یا انگیزش آن نقش اساسی دارد(بلوریان، ۱۳۸۵).
اهداف بازاریابی
با گذشت زمان علم بازاریابی توسعه و تکامل یافته و به موازات آن هدف های بازاریابی نیز تغییر نموده و تکامل یافته است، به طوری که در آغاز پیدایش این علم به عنوان یکی از شاصه های علوم مدیریت، بسیاری از صاحب نظران به تاثیر کلان بازاریابی بر اقتصاد و زندگی مردم اعتقادی نداشتند ولی با گذشت زمان اهمیت آن شناخته شده و با توجه به نیازها و خواسته های مختلف انسان ها، اهداف متفاوتی برای بازاریابی در نظر گرفته شد که در اینجا به چند هدف مهم و تقریبا مشترک که مورد قبول بسیاری از موسسات است اشاره می شود:
به حداکثر رساندن سطح مصرف: بسیاری از مدیران بنگاه های اقتصادی معتقدند که وظیفه بازاریابی برانگیختن مصرف و به حداکثر رساندن میزان آن است. آنان بر این باورند که مصرف زیاد مردم به نوبه ی خود موجب تولید بیشتر و تولید بیشتر منتج به اشتغال بیشتر و نیز باعث افزایش ثروت که آن هم به نوبه ی خود افزایش رفاه عمومی جامعه را به دنبال دارد، خواهد شد. البته بعضی از صاحب نظران نیز درست عکس این فکر می کنند و اعتقاد دارند که مصرف بیشتر باعث بردگی و وابستگی آنان به دنیا شده و نتیجتا دلزدگی و افسردگی آنان را در پی خواهد داشت.
به حداکثر رساندن رضایت مصرف کننده: نگرش دیگر بازاریابی، صرف مصرف بیشتر را کافی نمی داند و به دنبال این هدف است که سیستم بازاریابی باید در جهت تامین رضایت مصرف کنندگان باشد. برای مثال مصرف بیشتر هر نوع مواد غذایی یا پوشاک زمانی اهمیت دارد که این کار باعث رضایت مصرف کنندگان ان ها شود اما مشکل اصلی ر این جا سنجش میزان رضایت مشتری است که کار بسیار دشواری می باشد چرا که اولا، تا به حال کسی نتوانسته روشی را ابداع نماید که بتواند به دقت سطح رضایت مصرف کننده را بسنجد و دوم این که در اکثر موارد معایب ناشی از مصرف کالا، مثل آلودگی و تخریب محیط زیست در زمان اندازه گیری میزان رضایت مشتری از مصرف کالا یا خدمات نادیده گرفته می شود. بنابراین ارزشیابی نظام بازاریابی بر حسب میزان رضایت مصرف کنندگان دشوار است.
به حداکثر رساندن حق انتخاب: بعضی از متخصصان امور بازاریابی معتقدند که هدف اصلی بازاریابی باید تنوع بخشیدن به کالاها و در نتیجه به حداکثر رساندن حق انتخاب مصرف کنندگان باشد و فقط در این صورت است که ارضاء کامل مشتری صورت خواهد گرفت. چرا که او این توانایی را خواهد داشت تا کالاها و محصولاتی را بخرد که دقیقا مطابق خواسته ها و نیازهایش باشد و از سرگردانی در انتخاب مصون می ماند. اما افزایش شانس انتخاب از طریق متنوع کردن محصولات، مستلزم هزینه بالا است. اولا این که ایجاد تنوع زیاد در تولید، باعث افزایش هزینه های تولید و انبارداری شده و این کار به نوبه ی خود باعث افزایش قیمت کالاها گردیده و افزایش قیمت نیز کاهش تقاضا و مصرف را به دنبال خواهد داشت. دوم این که وجود کالاهای متنوع در بازار باعث صرف وقت بیشتر از طرف خریدار برای انتخاب بهترین آن ها و نهایتا هم موجب تلف شدن وقت و هم منجر به خستگی و اشتباه در انتخاب می شود و مورد اخر این که تنوع کالاها و خدمات لزوما امکان انتخاب واقعی مصرف کننده را افزایش نمی دهد.
به حداکثر رساندن کیفیت زندگی: تعدادی از مدیران بازاریابی بر این باورند که هدف نظام بازاریابی بالا بردن کیفیت زندگی هم از بعد کمی و کیفی کالا و هم از بعد کیفیت فیزیکی و فرهنگی محیط زیست می باشد. طرفداران این نظریه نه تنها رضایت مشتری، بلکه تاثیر بازاریابی را بر کیفیت محیط زیست مدنظر قرار می دهند و به مسئولیت های اجتماعی یک واحد تولیدی معتقدند، کیفیت زندگی، با آن که هدف مطلوبی برای بازاریابی می باشد ولی سنجش این کیفیت کار آسانی نیست و افراد مختلف از این مسئله برداشت های مختلفی دارند (کمالی،۱۳۸۰).
ترویج بازاریابی
به جهت اهمیت بالای مقوله بازاریابی در کشاورزی، از اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی موضوع ترویج بازاریابی مطرح گردید. ترویج بازاریابی عامل کلیدی در آگاه نمودن کشاورزان در خصوص بازاریابی مناسب و رفع محدوددیت های بازاریابی و آموزش کشاورزان، تجار و مصرف کنندگان در رابطه با بازاریابی با هدف ایجاد تغییرات مطلوب در دانش، نگرش، مهارت و رفتار آنها است(دانکر، ۲۰۰۲).
این اصطلاح اولین بار ایالات متحده آمریکا بیان شد و ناشی از قبول این واقعیت بود که دامنه حمایت های ترویج از کشاورزان باید فراتر از محدوده مزارع و فرایند صرف تولید در مزرعه باشد. بنابراین مروجان ملزم به کسب مهارت های متعدد درخصوص مدیریت تولید و بازاریابی شدند که دراین حالت درک و کاربرد مؤثر ترویج در بازاریابی مسئولیت هر کارگزار ترویج خواهد بود و تمام تلاش های بازاریابی نیز با کارکنان شروع می شود و بخش لاینفک شغل هرکارگزار ترویج درتمام سطوح سازمانی از پایین تا بالا بازاریابی است(ریتر و ولچ، ۱۹۸۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...