۱-۴٫دیدگاه ابن تیمیه و هم فکرانش در خصوص عصمت پیامبران الهی:
ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه می گوید: « همه بر این امر اتفاق نظر دارند که پیغمبران در
تبلیغ رسالت معصوماند، و مستقرشدن یک اشتباه در شریعت به اتفاق همه مسلمانان ممتنع است، و اطاعت از همه اوامر و نواهیای که پیغمبران از جانب خداوند میآورند، به اتفاق همه فرق اسلامی واجب است، باید اخبار پیغمبران را تصدیق کرد و از اوامر و نواهی آنها پیروی نمود، جز گروهی از خوارج که میگویند: پیغمبر ص تنها در اموری معصوم است که از جانب خداوند تبلیغ می کند، و نه در آنچه خودش به آن امر و یا از آن نهی میکند، و این گروه به اتفاق اهل سنت گمراه میباشند.» [۴۱۹]
وی در ادامه در بیان اعتقاد خود به آراء جمهور تکیه کرده و می گوید: «و اکثریت مردم ـ و یا بسیاری از آنان ـ ارتکاب کبایر توسط پیغمبران را جایز نمیدانند. جمهور که ارتکاب صغایر را جایز میدانند، و نیز آنهایی که ارتکاب کبایر توسط پیغمبران را جایز شمردهاند، میگویند: پیغمبران ارتکاب آن را تکرار ننمودهاند و بلکه با توبه از آن به منزلت و درجه برتری رسیدهاند….. خلاصه اینکه ….. مسلمانان در مجازشمردن اشتباهات اجتهادی پیغمبران دو دیدگاه معروف دارند و همگی بر این مطلب اتفاقنظر دارند که پیامبران بر آن اشتباه باقی نمیمانند، و اطاعت آنها در اموری واجب است که بر آن میمانند، و نه اموریکه خداوند آن را تغییر داده و از آن نهی کند، و نه اموری که به اطاعت از آن امر نشده است.» [۴۲۰]
بنابراین ابن تیمیه تنها در مقام ابلاغ وحی و تبلیغ رسالت پیامبر را معصوم می داند و در سایر موارد حتی ارتکاب گناه کبیره را با قید عدم تکرار و توبه پس از آن، از ناحیه انبیاء الهی جایز می شمارد. لذا به همین دلیل است که می گوید: «ان النبی یجوز علیه الخطأ و النسیان ، ولا ینکر اصابه الشیطان للأنبیاء بما لا یقدح فی النبوه»[۴۲۱] : جایز است پیامبر هم خطا کند و هم کارهایی را فراموش کند و هیچ اشکالی ندارد که شیطان بتواند بر انبیاء مسلط شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
نقد این نظر:
سلفیه در مقام تعلیل ادعای خود به تعدادی از آیات قرآن استناد کرده اند که از ظاهر آنها نوعی اثم و گناه برای رسولان الهی برداشت می شود. آنان عصمت انبیاء الهی را تنها در مرحله تبلیغ وحی می دانند. و آیاتی را که براساس ظاهر، منافی عصمت انبیاء می باشند؛ مصداق این مسأله ـ تبلیغ وحی ـ ندانسته و به تعبیر علامه(ره) با غفلت از قرائن لفظى و مقامى متصل و منفصل، و اکتفاء به فهم عامیانه، حتی به جسارت به ساحت مقدس خداوند و انبیاء (ع) مبتلا شده اند. لذا هنگامی که با اشکالاتی مانند این که: «چگونه پیروی از کسی که جایز است امر اشتباه صادر کند، واجب است؟» ضمن اعتراف به صدور گناه از ناحیه پیامبران الهی ابراز می دارند که پیامبران بر آن اشتباه باقی نمیمانند، و اطاعت آنها در اموری واجب است که بر آن میمانند، و نه اموری که خداوند آن را تغییر داده و از آن نهی کند، و نه اموری که به اطاعت از آن امر نشده است.
بخش چهارم: امامت
ابتدا باید گفت که علمای شیعه، مسأله امامت بعد از رسول اکرم(ص) را جزء اصول مذهب خود شمردهاند. البته نه در ردیف اصولی چون توحید، معاد و نبوت. زیرا همه شیعه امامیه معتقدند که هر شخصى به مجرد اقرار به توحید و نبوت یا اقرار به شهادتین مسلمان محسوب مىگردد. اما پس از آنکه دین خدا ابلاغ شد و مردم به اسلام گرویدند، مهمترین مسألهای که در برابر آنها قرار مىگیرد، مسأله امامت است و شاید به همین دلیل است که علامه حلی(ره) مسأله امامت را از “اهم مطالب دین و اشرف مسائل مسلمین” دانسته است
علامه حلى (ره) در تعریف امام چنین می فرماید: امام انسانى است که در امور دین و دنیا و اصالتاً در دارالتکلیف ، ریاست عامه دارد.[۴۲۲]
و نیز شیخ مفید(ره)، در این باره می گوید: امامیه برآنند که باید در هر زمانى امامى موجود باشد که خداوند با او بر بندگان مکلفش احتجاج کند و با وجود او مصلحت در دین به اوج کمال رسد.[۴۲۳]
صفات امام:
متکلمان و بزرگان امامیه صفات و ویژگیهای مختلفی را برای امام ذکر کرده اند که سه مورد از مهمترین آنها عبارتند از:
-
- عصمت:
لزوم عصمت امام از عقاید مسلّم شیعه امامیه است. شیخ مفید در این باره گفته است: «امامانى که در اجراى احکام و اقامه حدود الهى و حفظ شرایع و تربیت بشر جانشینان پیامبرانند، هم چون پیامبران، معصوم اند و صدور گناه صغیره (نیز) از آنان روا نیست. آنان در مسایل مربوط به دین و احکام الهى دچار لهو و نسیان نخواهند شد. این مطلب مورد قبول همه امامیه است؛ مگر افراد شاذى که با استناد به ظواهر پاره اى از روایات که تأویلات درستى دارد، به اعتقادى نادرست گرویده اند.»[۴۲۴]
علامه حلّى نیز در این خصوص می فرماید: «امامیه بر این عقیده اند که امامان، هم چون پیامبران، باید در تمام دوران زندگى از همه گناهان و پلیدى ها، عمدا و سهوا، معصوم باشند؛ زیرا آنان، همانند پیامبران حافظان شرع الهى اند… [۴۲۵]
دلایل قرآنی عصمت امام
از سوی علماء شیعه دلایل عقلی و نقلی فراوانی بر عصمت ائمه اطهار(ع) ارائه شده است ؛ که ما در اینجا به فراخور بحث تنها به استنادات قرآنی این مسأله همراه با دیدگاه های تفسیری ابن تیمیه و ابن قیم اشاره می نماییم:
الف) آیه اطاعت از اولی الامر
یکی از آیاتی که متکلمان و مفسران امامیه با آن بر عصمت امام استدلال کرده اند، آیه اولی الامر است. متن آیه چنین است:
«یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم…»[۴۲۶]
ای کسانی که به آیین اسلام ایمان آورده اید از خدا و رسول خدا و آن کسانی از خود شما که متولی امر رهبری هستند اطاعت کنید… .
تفسیر ابن تیمیه از آیه:
مورد بحث در این آیه، کلمه ” اولی الأمر” است و مقصود کسانی اند که سررشته دار امر رهبری و هدایت جامعه اسلامی پس از پیامبر اکرم(ص) می باشند. در این که این افراد چه کسانی هستند، آراء مختلفی نقل شده است.
ابن تیمیه با استناد به این آیه نظر خود را در مورد عصمت ائمه این گونه بیان می نماید: «اگر کسی قائل به وجود معصومی پس از پیامبر باشد و ایمان به تمام گفته هایش را واجب بشمارد،گو این که لقب نبوّت به او نداده امّا مفهوم و شأن نبی را به او داده است؛پیداست که چنین ادّعایی خلاف دین اسلام و قرآن و سنّت و اجماع گذشتگان امّت اسلامی و امامان آن است؛ زیرا بر اساس آیه مشهور اولی الامر، مرجع رفع اختلافات احتمالی مسلمانان ، فقط قرآن و سنّت است. و اگر کسی قائل به عصمت شخصی غیر از پیامبر باشد، در واقع با توجّه به همسانی معصوم با پیامبران در خطاناپذیری، ارجاع اختلافات به او را واجب شمرده و این،خلاف قرآن است؛از سوی دیگر،پذیرش بی قید و شرط قول معصوم،واجب و مخالفت با او مستوجب تهدید الهی و کیفر اخروی است(نساء ، آیه۱۴) و چنین شأنی در قرآن فقط و فقط به پیامبر داده شده است»[۴۲۷]
پاسخ:
امرِ مطلق و بی قید و شرط خداوند، به اطاعت از اولی الامر در این آیه و عطف آن بر رسول، بدون تکرار فعل”اطیعوا ” بیانگر آن است که اولی الامر همچون پیامبر(ص)، از ویژگی عصمت برخوردارند. [۴۲۸] زیرا تردیدی نیست که خداوند انجام گناه را برای کسی روا نمی دارد و آن را نمی پسندد. به عبارت دیگر، معصیت و گناه مورد نهی خداوند است نه مورد امر او.
از طرفی اگر اولوالامر معصوم نباشند، احتمال این که در امر یا نهی خود مرتکب خطا شوند و دیگران را به انجام گناه فرا خوانند وجود دارد. اکنون اگر چنین موردی پیش آید از یک طرف باید از او اطاعت کرد، چرا که بر اساس آیه مورد بحث، اطاعت از اولوالأمر بدون هیچ گونه قید و شرط واجب است، و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد چرا که مستلزم ارتکاب گناه است که مورد نهی الهی است. [۴۲۹] این نکته ای است که فخرالدین رازی و نیشابوری به درستی به آن آگاهی یافته اند و شیخ محمد عبده نیز به آن اشاره نموده است. [۴۳۰]
اما اشکال ابن تیمیه اگر وارد باشد، بر همه اقوال وارد است؛ زیرا مطابق همه اقوال در تفسیر اولی الامر، در منازعات باید به اولی الامر رجوع شود. کسانی که اولی الامر را زمامداران می دانند، رأی آنان را نیز ملاک حل منازعات می دانند، و آنان که اولی الامر را علمای دین می شناسند، رأی آن ها را معیار فصل منازعات می انگارند، و کسانی هم که اهل حل و عقد را اولی الامر می دانند، در منازعات رأی آنان را بر می گزینند. در غیر این صورت اولی الأمر نقش ویژه ای نخواهد داشت و ذکر آن لغو خواهد بود. [۴۳۱]
آری، آنچه مسلم است، اولی الأمر در حل منازعات باید بر اساس معیارهای کتاب و سنت داوری کنند؛ خواه اولی الامر را امامان معصوم بدانیم یا آرای دیگری را برگزینیم. بر این اساس، دلیل این که در ادامه آیه فقط خدا و رسول ذکر شده اند و از” اولی الامر” ذکری به میان نیامده است روشن می باشد؛ زیرا مقصود از خدا و رسول، کتاب و سنت و شریعت اسلامی است که باید در حل منازعات براساس آن داوری شود.
علاوه بر این، از آنجا که در صدر آیه اطاعت رسول و اولی الامر عطف بر یکدیگر آمده و أمر أطیعوا بر هر دو وارد شده “ردّ به پیامبر” از ” ردّ به اولی الامر” کفایت می کند. همچنین آیه دیگری از قرآن کریم این اشکال را به طور کلی بر می دارد و آن آیه ۸۳ نساء است که: «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلی أُولِی اْلأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَه»: اگر آن را به پیامبر و پیشوایان بازگردانند از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیت نامه خود به مالک اشتر می فرماید:
مشکلاتی که در راستای رهبری جامعه برای تو پیش می آید و اموری که بر تو مشتبه می شود را به خدا و رسول او بازگردان، زیرا خداوند فرموده است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله والرسول…»
امام(ع) سپس می فرمایند: بازگرداندن امور به خداوند به این است که به محکمات قرآن استناد شود، و بازگرداندن به رسول خدا به این است که به سنت قطعی او استناد گردد. [۴۳۲]
امام علی(ع) در مسأله حکمیّت نیز می فرمایند:
ما افراد را حاکم نساخته ایم بلکه قرآن را حاکم ساخته ایم. ولی قرآن نوشته ای است میان دو جلد که با زبان سخن نمی گوید و ترجمان لازم دارد، و چون این قوم (قاسطین) از ما خواستند که قرآن را داور میان خود قرار دهیم، هرگز ما از کسانی نیستیم که به کتاب خداوند پشت کنیم. خداوند فرموده است: «… فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله والرسول…» ارجاع مورد نزاع به خداوند به این است که مطابق کتاب خداوند حکم کنیم، و ارجاع آن به رسول خدا(ص) به این است که به سنت او عمل نماییم و اگر مطابق کتاب خدا و سنت رسول حکم می شد، ما به امامت و رهبری به دیگران سزاوارتر بودیم. [۴۳۳]
ب) آیه تطهیر:
«إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»[۴۳۴] : همانا خداوند اراده فرمود که پلیدی را از شما اهل بیت دور گرداند و شما را به نهایت پاکی،پاک سازد.
تفسیر ابن تیمیه از آیه:
ابن تیمیه در نوشتههای قدیمی خود، تنها علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهمالسلام) را مصداق آیه تطهیر میداند: «و قوله تعالی «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا» صحیح انّ النبی صلیاللهعلیهوآله قد خصّ به علیّا و فاطمه و الحسن و الحسین. فلما بیّن سبحانه انّه یرید أن یذهب الرجس عن أهل بیت نبیّه و یطهّرهم تطهیرا دعا النبیّ صلیاللهعلیهوآله لأقرب أهل بیته و أعظمهم اختصاصا به و هم: علیّ و فاطمه و سیّدی شباب أهل الجنّه فجمع اللّه لهم بین أن قضی لهم بالتطهیر و بین أن قضی لهم بکمال دعاء النبی»[۴۳۵] : سخن خدای متعال که فرمود: همانا خداوند خواسته است رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه نماید، صحیح است که پیامبر خدا به این آیه علی و فاطمه و حسن و حسین را اختصاص داد. هنگامی که خداوند سبحان اراده فرمود که پلیدی را از اهل بیت پیامبر خود بردارد، و آنان را به عالیترین مرتبه پاکیزگی پاک نماید، رسول خدا نزدیکترین اهل بیت خود را به خویشتن و عظیمترین افراد مخصوص به خود را فرا خواند و آنان علی و فاطمه و دو سرور جوانان اهل بهشت (امام حسن و امام حسین) بودند. پس خداوند برای آنان دو امر را جمع کرد. حکم کرد برای آنان به پاکیزگی و حکم کرد برای آنان به کمال دعای پیامبر.
ابن تیمیه این مطلب را در کتاب خود به نام حقوق آل البیت که پیش از کتاب منهاج السنّه نگارش یافته بود عنوان کرده است؛امّا در کتاب منهاج السنّه گرچه اختصاص آیه به اصحاب «کساء» را انکار نکرده، ولی این آیه را دلیل بر فضیلت عترت وعصمت آنها نیز ندانسته است. ابن تیمیه در منهاج السنّه مینویسد: «این سخن خدای متعال (آیه تطهیر) مجرد اراده خداوند برای اهل بیت به تطهیر و دعای پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای آنان به تطهیر است. این آیه به این معنی نیست که حقیقتاً خداوند آنان (اهل بیت) را تطهیر کرده است، بلکه این دستوری است که آنان (اهل بیت) به آن مأمور شدهاند. از بعضی دلایلی که نشانه این است که اهل بیت خود مأمور به تطهیر شدهاند، نه اینکه خداوند از وقوع تطهیر برای آنان خبر داده است، روایتی است که در صحیح آمده و آن اینکه پیامبر خدا برای علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام چادری را استوار کرد. سپس عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل من هستند. پس پلیدی را از آنان دور کن و به نهایت درجه پاکیزگی پاکشان گردان. این حدیث را مسلم در صحیح خود از عایشه و صاحبان سنن از امّ سلمه روایت کردهاند.»[۴۳۶]
پاسخ:
نگرش در اظهارات ابن تیمیه مینمایاند که او این آیه را دلیل بر فضیلت اهل بیت نمیداند و مدعی است که خدا از یک واقعیت (طهارت اهل بیت) خبر نداده، بلکه آنان را به رعایت طهارت دستور داده است. مناسب است نگاهی گذرا به مفاد آیه و دیدگاه های صاحبنظران اسلامی در این زمینه بیفکنیم و ببینیم که آیا واقعاً این آیه کریمه بر فضیلت اهل بیت دلالت دارد یا خیر؟
جدای از سبب نزول آیه که همه قرآنپژوهان و آگاهان به اسباب نزول و مفسّران شیعه و سنی و همه محدّثان و صاحبان صحاح و سنن، به تواتر معنوی نقل کرده و آن را مختص علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسلام) میدانند، متن آیه بیهیچ ابهامی نشان میدهد که آیه در شأن عترت و بیانگر اراده الهی به پاکی و پاکیزگی آنان است.
سخن ابن تیمیه مبنی بر اینکه خداوند در این آیه، از وقوع طهارت اهل بیت خبر نداده، بلکه به اهل بیت دستور داده است که خود را تطهیر کنند، سخنی غیر عالمانه و برخاسته از بیتوجهی به معنای آیه و در عین حال متناقض با سخنان پیشین وی در کتاب حقوق آل البیت است. او در حقوق آل البیت نوشته است که خدا، دو امتیاز را برای آنان جمع کرد، ولی در منهاج السنّه، آن سخنان را فراموش کرده است. البته تناقض در گفتههای ابن تیمیه، منحصر به این مورد نیست. نمونههایی فراوان از تناقضگوییهای او در تاریخ وجود دارد.[۴۳۷]
نگرش عالمانه به آیه نشان میدهد که آیه در پی صدور چنین مأموریتی به اهل بیت نیست، بلکه آیه کریمه از اراده خداوند به تطهیر اهل بیت سخن میگوید.استدلال به آیه تطهیر برای اثبات عصمت اهل بیت منوط به در نظر گرفتن مقدمات ذیل می باشد:
۱٫در صدر آیه شریفه، «اِنَّمَا» آمده که به گفته ادیبان از قوی ترین ادوات حصر می باشد. بنابراین آیه شریفه در مقام بیان حکمی انحصاری می باشد. به گفته مؤلف المیزان در این آیه دو حقیقت در حصر بکار رفته ، یکی انحصار اراده و خواست خدا در بردن و دور کردن پلیدی و دوم انحصار این طهارت در اهل البیت.
[سه شنبه 1401-04-14] [ 02:17:00 ق.ظ ]
|