۴-یزید بن ابی زیاد قرشی که از موالی بنی­هاشم و از بزرگان و محدثان بزرگ شیعه در کوفه بود با زید بیعت کرد.[۴۰۸]
۵-در قیام زید بن علی[۴۰۹](ع) مسئله آتش افروختن وجود داشت که به معنای شروع قیام بوده است. فرمود تا آتش­ها را افروختند. دسته­های نی را آتش زدند و ملازمان آستانش به شعار خویش زبان گشاده آواز برآوردند که ای منصورِ امت..[۴۱۰]یاران زید متشکل از موالی، شیعیان ،قراء، فقها ، معتزله و مرجئه بوده اند. لذا تجانس فکری بین آنها وجود نداشت در نتیجه قیام شکست خورد و زید بن علی کشته شد.
پس می­توان نتیجه گرفت که موالی در قیام زید بن علی حضور داشتند هر چند اکثریت آنها نتوانستند حضور مستقیم داشته باشند، اما اعلان آمادگی حضور، پیش از آن به زید داده بودند.
گفته شده در میان یاران زید فقهاء، محدثین، شعرا و دانشمندانی بنام حضور داشته اند. از جمله کسانی که با زید بیعت کردند، ابوحنیفه عالم مشهور، از موالی ایرانی بود. او سی هزار درهم برای کمک به زید فرستاد[۴۱۱]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

عواملی که باعث شکست قیام زید شد:وجود ارتش عظیم شام در عراق، به­ ویژه کوفه.
وجود جاسوسان و عوامل نفوذی.
عدم تناسب عقیدتی در بین یاران او.[۴۱۲]خیانت مردم کوفه، که اول به او وعده کمک و یاری دادند ولی در جنگ شرکت نکردند.
تفرقه افکنی مبلغان هوادار عباسی­ها که آنها در کوفه فعالیت می­کردند و شعار حمایت از اهل بیت سر می­دادند و وقتی پیروزی زید را نزدیک دیدند از حمایت او دست کشیدند.
چون زید نامی از امام صادق(ع) به میان نمی­آورد و می­گفت من شما را به رضای آل محمد می­خوانم مردم گمان می­کردند که او خلافت را برای خودش می­خواهد و در نتیجه از او کناره گرفتند.[۴۱۳]
زید برای تبلیغ و جذب مردم از عده­ای از غیرعرب به عنوان مبلغ بهره برد، به طوری که ابوحنیفه نعمان که ایرانی بود و نسبت به عرب دشمنی داشت و حسن بن سعد و یزید بن ابی­زیاد از مولای بنی­هاشم را در مناطق ایرانی جهت تبلیغ اعزام نمود.[۴۱۴]
۲-۳-۵- قیام یحیی بن زید
یحیی بن زید که در جریان قیام پدرش زنده مانده بود به کمک تعدادی از دوستان پدر( که از موالی بودند) از جمله یزید بن عمر و فضل که از موالی عبدالقیس[۴۱۵] بودند از کوفه فرار کرد و به مدائن رفت. در مدائن در خانه­ دهقانی ایرانی پناهنده شد و با تعدادی از موالی به خراسان رفت، خراسان در آن زمان زیر حکمرانی نصر بن سیار بود؛ اما تقریبا زمینه ­های دعوت عباسی برای یکی از آل محمد فراهم شده بود[۴۱۶]. مدائن در آن زمان مسیر مردمی بود که به خراسان می­رفتند. یحیی در مدائن از روزی که بدان شهر وارد شد تا روزی که به خراسان رفت در خانه یکی از موالی بود. بعد از آن یحیی به ری رفت، و بعد از آن، از ری به سرخس می­رود.[۴۱۷]
یحیی با شعار الرضا من آل محمد وارد خراسان شد و اکثریت مردم خراسان آماده­ی پذیرش حمایت از خاندان پیامبر بودند، چون با این شعار آشنایی داشتند.[۴۱۸]
وی مدتی در شهر بلخ به صورت ناشناس می­زیست تا اینکه نصر بن سیار او را دستگیر و زندانی کرد. بعد از مرگ هشام بن عبدالملک خلیفه اموی، از زندان گریخت و مردم زیادی از شیعیان خراسان اطراف او جمع شدند[۴۱۹]، یحیی می­خواست به عراق برود ولی در نیشابور عمرو بن زراره­ی قسری به جنگ او رفت یحیی بر او پیروز شد چند درگیری دیگر نیز به وجود آمد، تا این که سرانجام در ناحیه جوزجانان در یک درگیری با سپاه نصر بن سیار، سرانجام در سال ۱۲۵ هجری در حین جنگ با سپاه بنی امیه تیری به پیشانی­ یحیی خورد و در میدان جنگ کشته شد.[۴۲۰] سرش را بریدند و پیش ولید فرستادند و پیکرش را بر دروازه­ شهر جوزجانان به دار آویختند و همچنان آویخته بود تا ابومسلم در سال ۱۲۹ خروج کرد و جسد او را پایین آورد و آن را در همان جا دفن کرد.
انتقام خون زید و یحیی جزو برنامه موالی شد[۴۲۱]. و از بس مردم از کشته شدن او غمگین بودند در آن سال هر چه پسر در خراسان زاده شد یحیی نامیدند[۴۲۲]. ابومسلم خراسانی توانست از زمینه مناسبی که به دنبال شهادت یحیی برای حرکت عباسیان آماده شده بود، کمال استفاده را ببرد. شاید به همین خاطر بود که ابومسلم هر کسی را که در کشتن یحیی نقش داشت مجازات کرد.[۴۲۳]
درباره علت شکست قیام به رغم اینکه موالی خراسان از بنی امیه متنفر بودند؛ هنوز اعراب خراسانی قدرت و نفوذ داشتند و زمینه تشکیلاتی حرکت فراهم نشده بود. کار سازمان یافته­ای که در حرکت عباسی به وجود آمد در این جا به دلیل جوانی و ناآزمودگی یحیی صورت نگرفت پس حرکت او با شکست مواجه شد.[۴۲۴]
به هر حال با وجود آنکه قیام شکست خورد تأثیر روحی و روانی بسیاری بر مردم ایران به­ ویژه خراسان برجا گذاشت از سوی دیگر بین موالی عراق و موالی خراسان یک نوع هماهنگی در زمینه قیام و مبارزه به وجود آمد که در دعوت عباسیان و قیام ابومسلم این هماهنگی بیشتر شد و ارتباطات سری و سازمان یافته­ای بین موالی کوفه و خراسان به وجود آمد و نهایتاً باعث پیروزی عباسیان شد.
ایرانیان با بهره گرفتن از موقعیت یحیی به حمایت از او پرداختند و میدان تبلیغات او در ایران تا منطقه بلخ گسترش یافت او در آنجا تحت حمایت یکی از سرداران ایرانی الاصل بلخ با نام حریش قرار گرفت.[۴۲۵]
۲-۳-۶-جنبش عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار
از دیگر حرکت­های شیعی و موالی، جنبش عبدالله بن معاویه است که در طی سال­های ۱۲۷ تا ۱۳۱هجری ادامه داشت. وی نیز از مردم به نام” الرضا من آل محمد” بیعت می­گیرد و گروه زیادی از بنی عباس با او بیعت نمودند که از جمله آنها می­توان سفاح و برادرش منصور دوانیقی را نام برد.[۴۲۶]
در اواخر حکومت بنی امیه که اختلافات داخلی بین افراد این خاندان زیاد شده بود در فاصله بین به خلافت رسیدن یزید بن ولید در سال ۱۲۶ هجری و بعد شورش ابراهیم برادرش و آن گاه شورش مروان بن محمد بر ضد ابراهیم، اوضاع عراق دوباره دچار نابسامانی شد.
عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز حاکم کوفه توانایی چندانی برای مقابله با مخالفان نداشت، و تدابیر چندانی جهت احاطه بر امور به کار نمی­برد. او در تقسیم بیت المال کوفه بین قبایل فرق می­گذاشت.[۴۲۷] عبدالله بن معاویه که در محرم سال ۱۲۷ هجری وارد کوفه شد؛[۴۲۸] عبدالله بن عمر والی عراق مقدم او را گرامی داشته و مقرری روزانه برای وی اختصاص داد. برخی از روایات حاکی از آن است که وی قصد قیام نداشته و برای گرفتن جایزه از عبدالله بن عمر به عراق آمده بود، ولی چون اوضاع آشفته بود، مردم را به سوی خود دعوت کرد.[۴۲۹] این زمان فرصت مناسبی را برای عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار را فراهم کرد، که به جهت نسبش مردم را دور خود جمع کرده به فکر حکومت و خلافت بیفتد. او سعی تمام گروه ­های مخالف اموی را به طرف خود جلب کرد، وی از مردم می­خواست تا به طرفداری هر کسی از آل محمد که مورد پسندشان باشد با او بیعت کنند.[۴۳۰] این حربه موثر افتاد و گروه زیادی از شیعیان به­ ویژه زیدیان، بردگان، موالی، خوارج، و حتی زندقیان که احتمالا همان بازماندگان مانویان و مزدکیان باشند اطراف او جمع شدند.[۴۳۱]
یکی از موالی به نام هلال بن ابی الورد که سر دسته هواداران عبدالله بن معاویه بوده است، مردم را در مسجد کوفه جمع کرده و برای عبدالله بن معاویه بیعت گرفت.[۴۳۲] خبر جنبش به شهر­های عراق رسید. مردم شهر مداین به قیام کنندگان پیوستند و از عبدالله بن معاویه حمایت کردند.[۴۳۳]تعدد مذاهب که در میان طرفداران او دیده می­ شود ناشی از وجود اندیشه­ های مختلف در میان موالی ایرانی است. تقریبا از این زمان به بعد ما می­بینیم که گرایش­های دینی و اندیشه­ های پیش از اسلام خود را به انحاء مختلف نشان می­ دهند. کم کم یک نوع آمیختگی بین اندیشه­ های اسلامی و افکار ایرانی پیش از اسلام به وجود می ­آید. یکی از مورخان غربی می­نویسد:
جنگ بین عبدالله بن معاویه و حاکم کوفه در محلی بین کوفه و حیره رخ داد[۴۳۴] اما چون عبدالله کاری از پیش نبرد از حاکم کوفه امان خواست، قرار شد او همراه یارانش از کوفه خارج شود. تعدادی از موالی برجسته و بردگان ایرانی که همراه او بودند از کوفه خارج شدند و بر مدائن و حلوان مسلط شده و به داخل ایران روی آوردند. زمانی که عبدالله بن معاویه در کوفه بود، در خانه یکی از موالی به نام ولید بن سعد به سر می­برد.[۴۳۵] او توانست در مدائن توقف کرده و با نیروهایی( موالی عراق و عده­ای از مردم کوفه) که در کوفه به او ملحق شدند به سمت ایران آمد. و در شهر کوفه، بصره، همدان، قم، ری، قومس، اصفهان و فارس مدتی حکومت کند. امور دعوت عبدالله بن معاویه را کلا موالی بر عهده داشتند، چنانکه هلال بن ابی الورد از موالی بنی عجل عهده­دار دعوت او در کوفه بود همچنین محارب بن موسی از موالی بنی­ یشکر در فارس برای او از مردم بیعت گرفت و بعد از آن برادرش حسن را بر اصطخر و برادر دیگرش یزید را بر شیراز و برادر دیگرش علی را بر کرمان و باز برادر دیگرش صالح را بر قم و اطراف آن به فرمانروایی آن مناطق گماشت.[۴۳۶]
عبدالله بن معاویه نمایندگان خود را که بیشتر موالی بودند به شهرهای مختلف ایران می­فرستاد. او مردم را به بیعت با خویشتن و با آن که مورد پسند و رضای آنان از خاندان آل محمد باشد، دعوت می­کرد. او برادران خود را هر کدام حاکم شهری نمود و خاندان بنی­هاشم را دعوت کرد که به نزد او بیایند حتی سفاح و منصور عباسی را هم دعوت کرد. او خواسته­ های هر کس را که به طرفش می­آمد، برآورده می­کرد. این اقدامات و نسب او در جذب نومسلمانان و موالی نقش عمده­ای داشت. او حتی به نام خویش سکه ضرب کرد و آن را جایگزین سکه­های امویان ساخت.[۴۳۷]
عبدالله بن معاویه خود را به عنوان سفیر و نماینده ابوهاشم( پسر محمد بن حنفیه) معرفی می­کرد و با این کار، خود را به کیسانیه پیوند می­داد[۴۳۸]. وقتی کار عبدالله بن معاویه در ایران بالا گرفت، خلیفه اموی مروان بن محمد سپاهی را برای سرکوبی او روانه کرد. چون در آن موقع کار ابومسلم بالا گرفته بود، عبدالله بن معاویه جهت کمک از ابومسلم به خراسان نزد او رفت؛ ابومسلم او را زندانی نمود، بعد از آن از سرنوشت او در تاریخ خبری نیست.
در این باره روایات مختلفی نقل می­ کنند.[۴۳۹] بعضی گفته اند در طمع یاری ابومسلم پیش او رفت، اما ابومسلم او را زندانی کرده در آنجا نامه­ای به ابومسلم نوشت و ابومسلم را مورد سرزنش قرار داد و ابومسلم از ترس اینکه مردم درباره آن نامه نسبت به او بی­اعتناء شوند او را کشت[۴۴۰]. برخی می­نویسند ابومسلم به طرف عبدالله بن معاویه[۴۴۱] لشکری فرستاد تا او را بکشد اما بعد از مرگ او گروهی از پیروانش، مرگ عبدالله را باور نکردند و معتقد شدند او زنده است و هرگز نمی­میرد[۴۴۲].۲-۳- ۷-شورش حارث بن سریجاز حرکت­هایی که در سال ۱۲۸ هجری در شرق ایران روی داد، و در واقع ناشی از اعتراضات نومسلمانان ایرانی به خاطر پرداخت مالیات سرانه بود شورش حارث بن سریج است. در این حرکت نیز موالی و اعراب مخالف بنی امیه در کنار همدیگر قرار گرفتند. این حرکت ادامه­ نارضایتی عمومی به­ ویژه موالی را نشان می­دهد. مشکل جزیه نومسلمانان از زمان حجاج در حکومت بنی­امیه به وجود آمده و روز به روز ابعاد تازه­ای پیدا کرد و حتی درگسترش اندیشه­ های فکری جدید مانند مرجئه در بین مسلمانان به­ ویژه موالی موثر بود.دولت اموی نتوانست راه حل قابل قبولی در مقابل این مشکل بیابد، چرا که روند فتوحات کند شده بود و دیگر مانند دوره­ های آغازین خیلی ثروت و غنیمت سرازیر مناطق عرب نشین نمی­شد.بنی امیه رغبتی به تبلیغ اسلام در میان ملل تابع نداشتند. اما مزایای مسلمانی باعث جذب تعداد زیادی از مردم ایران و خراسان به اسلام شد. مسلمان شدن آنها یعنی عدم پرداخت جزیه و این به معنای پایین آمدن درآمد حکومت بودبنابراین حکام اموی هر روز مانع جدیدی بر سر راه نومسلمانان ایجاد می­کردند. یک روز مسلمانی را به این می­دانستند که نومسلمان باید سوره­ای از قرآن را بلد باشد روز دیگر ختنه کردن را بهانه قرار می­دادند به هر حال به هر طریقی نشان می­دادند که خواهان مسلمان شدن آنها نیستند.
عمر بن عبدالعزیز سعی کرد در این باره راه حلی بیابد. او جزیه را از نومسلمانان برداشت ولی پرداخت جزیه را از اهل ذمه خواستار شد. عمال حکومت گزارش دادند که درآمد خزانه پایین آمده، بعد از دوران کوتاه عمر بن عبدالعزیز دوباره مالیات­ها به روال سابق برگشت. مردم در نواحی شرقی خراسان برای فرار از این امر مسلمان شدند و مساجد برپا کرده بودند گماشتگان حکومت این نوع مسلمانی را قبول نداشتند و خواهان گرفتن مالیات حتی از نومسلمانان بودند این باعث اعتراضات بسیاری شد که علمای دینی و فرقه­های مذهبی را هم درگیر این مبارزه نمود.
نمونه بارز آن شورش مردم سمرقند در سال ۱۱۰ هجری و پیوستن ابوالصیداء صالح بن طریف از موالی بنی ضبه( مأمور تبلیغ اسلام) به آنها شد. ابوالصیداء خواهان نگرفتن جزیه از نومسلمانان شد. ولی اشرس بن عبدالله اسلمی حاکم هشام بن عبدالملک در خراسان می­گفت: «از هر کس سابقاً خراج می­گرفته اید بگیرید.»[۴۴۳]
مرجئه مدافعان مساوات اسلام بودند و از انحراف امویان که تعصب قدیم عرب را زنده کرده بودند عیب­جویی می کردند و قسمت اعظم پیروان حارث بن سریج که به پیشوایی فرقه مرجئه در ماوراءالنهر بر ضد امویان بشوریدند چنین فکر می­کردند. وی می­پنداشت مهدی موعود است و خدااو را برانگیخته تا مظلومان را خلاص کند بدین جهت علم طغیان بر ضد بنی امیه برافراشت. و مدت­ها با این مردم جابر که در جمع آوری جزیه از نومسلمانان انواع مظالم را مرتکب می شدند جنگ داشت[۴۴۴].
حارث بن سریج که از بزرگان خراسان بود و برخی منابع او را از ثروتمندان موالی می­دانند هم به عنوان یک رقیب سیاسی برای نصر بن سیار حاکم خراسان مطرح شده و هم به عنوان یک هوادار نومسلمان، او ۶۰ هزار نفر سپاهی از مردان عرب و موالی از قبیله تمیم و ازد و گروهی از دهقانان خراسان را همراه داشت. در سال ۱۱۶ هجری به مرو حمله کرد و اعتراض خود را ضد بنی امیه شروع کرد. می­نویسند: او لباس سیاه می­پوشید و مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبر و به «الرضا» فرا می­خواند[۴۴۵]. یکی از عواملی که باعث شهامت و پشتگرمی او شد استناد او به یک حدیث مشهور از پیامبر(ص) بود که این حدیث را ابوداوود در کتاب « سنن» خود آورده است: «مردی از ماوراءالنهر خروج می­ کند، به نام حارث پیشاپیش او مردی به نام منصور است می­گوید و هموار می­ کند راه را برای آل محمد(ص) همانطور که قریش برای رسول خدا کرد، یاری او بر هر فردی واجب است.»[۴۴۶]
حارث برای به دست آوردن پیروان و یارانی که در نبرد او را یاری نمایند این حدیث را تبلیغ می­کرد که بدون شک در جذب مردم به سوی او تأثیر داشته است. گفته می­ شود بسیاری از پیروان حارث بن سریج در ماوراءالنهر اعتقاد به مرجئه داشتند. در قیام حارث تمایلات پرهیزکارانه و ضدیت با اشرافیت حاکم یک اصل مسلم است. او موالی را ضد بی­ عدالتی و زورگویی بنی­امیه تحریک می­کرد و معتقد بود که آنها نمی بایستی جزیه بپردازند و باید در مستمری­های نظام سهیم باشند؛ تعداد زیادی از موالی حدود ۲۰ هزار تن در سپاه خراسان بودند که بدون دریافت مستمری خدمت می­کردند.
حارث جنگ خود را برای اقامه­ عدل و داد می­دانست و دفاع از حقوق موالی را سرلوحه­ برنامه ­های خود قرار داده بود. حارث اعراب ثروتمند را تحقیر می­کرد و مبارزه با ظلم را مهمتر از تعصبات قبیله­ای عرب می­دانست، او خود را موعود منتظر می­دانست، اما بالاخره به دست نصر بن سیار در حدود مرو و در سال ۱۲۸هجری کشته شد[۴۴۷].فصل سومبررسی جایگاه علمی موالیدر این فصل می­خواهیم به بررسی جایگاه علمی موالی بپردازیم و از میان علومی که موالی در آن پیشتاز بودند ما سه علم تدوین زبان عربی، علم حدیث، علم قرائت را بررسی کرده و در نهایت به علم تفسیر که مرکز ثقل این پژوهش می­باشد پرداخته­ایم.۳-۱- نگاهی کلی به جایگاه علمی موالی
مقدمه
اسلام در برهوت شبه جزیره عربستان زاده شد. اعراب شبه جزیره، طی یک هزاره، دور از جنگ­های مکرری که بر سر هلال خصیب میان مدیترانه و فلات ایران به وقوع پیوست روزگار می­گذراندند. در طی قرونی که اقتدار ایرانی از طریق هخامنشی­ها بر هلال خصیب اعمال می­شد و یونانیت اسکندر، امپراطوری روم و بیزانس­ها با آیین مسیح و فرهنگ یونانی در پی گسترش امپراتوری بودند، اعراب در انزوایی که شن­زار و گرما و بُعد مسافت دیواری بر گرد آن کشیده بود زندگی می­کردند. اعراب، محروم از آب و زمین حاصلخیز، برای بقا در واحه­های پراکنده کشاورزی می­کردند. یا بزها و گوسفندهای خود را در اقیانوسی از برهوت، در جستجوی دائمی برای آب و گیاهان خاردار به گردش درمی­آوردند.[۴۴۸]
در قرن یازدهم میلادی، در کمتر از چهارصد سال پس از اولین پیروزی­های اسلام، زبان عربی و دین اسلام جوهر اخلاقیات عرب را شکل داد و مرزهای جغرافی­اش را به آنچه امروزه جهان عرب است گسترش داد.[۴۴۹] امپراطوری اسلامی، با کمک روشنفکران ایرانی به مثابه پل­های ارتباطی، دانش یونان و هند و نیز نواحی دیگر را از آن خود کرد. از سال ۸۱۳ تا ۸۳۳، اطرافیان در دارالعلمی که خلیفه مامون ایجاد کرده بود آثار ارسطو، افلاطون، اقلیدس، بطلمیوس، ارشمیدس و سقراط را به عربی ترجمه کردند و به آنها آثار علمی ایران و هند را افزودند. زمانی که اروپا در باتلاق قرون تاریک­اندیشی گرفتار بود، فرستادگان خلیفه­ اسلام در سراسر امپراتوری در جستجوی ادبیات، فلسفه، الهیات و علوم بودند تا به زبان عربی ترجمه شود.[۴۵۰]
امیرالمؤمنین(ع) خطاب به ملت عرب می­فرماید: « خداوند محمد(ص) را برانگیخت در حالی که شما تازیان در بدترین دین و در بدترین سرزمین بودید در میان سنگ­های سخت و مار افعی­های سمج منزل می­کردید آب ناگوار تیره می­آشامیدید و خوراک­های پست نامطبوع می­خوردید و خون یکدیگر می­ریختید.[۴۵۱]
موالی در زمینه ­های مختلف سرآمد شدند حتی منابعی که تعصب عربی دارند به این موضوع اعتراف می­ کنند جاحظ می­نویسد: « کلام و سخن به طور کامل در دست ایرانیان است و تمام معنی در اختیار عجم است[۴۵۲].» این امر ناشی از چند مسأله است از جمله آنکه اعراب چه پیش و چه پس از اسلام جز به جنگ و غنیمت فکر نمی­کردند. شیوه­ زندگی آنها نیز نیازی به تحصیل و عالم و دانشمند نداشت درحالی که ایرانیان و موالی سابقه تمدن بسیار درخشانی داشتند، و شیوه زندگیشان نیز علوم و فنون مختلف را می­طلبید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...